نویسنده واقعی کتاب احمد محمود است، ولی برای دورزدن سانسورِ، کشور عراق را بهعنوان محل وقوع داستان انتخاب کرد و کتاب را با نام مستعارِ ممدوح بنعاطل ابونَزّال به چاپ رساند. چاپ اول ۱۳۷۶
احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود (۴ دی ۱۳۱۰، اهواز – ۱۲ مهر ۱۳۸۱، تهران) نویسندهٔ معاصر ایرانی بود. او را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی میدانند. معروفترین رمان او، همسایهها، در زمرهٔ آثار برجستهٔ ادبیات معاصر ایران شمرده میشود
کسی که با چشمش «باد» را نبیند .چگونه می تواند کوچم را درک کند کسی که به صدای سنگ گوش نسپارد .چگونه میتواند صدایم را بشنود کسی که در ظلمت نزیسته چگونه به تنهایی من ایمان میآورد!؟ شیرکو بیکس
کتاب داستان جالبی داره، البته شاید اگر من جنوبی یا عرب جنوب بودم خیلی بیشتر اصطلاحات و مثلها را درک میکردم، ولی در کل اگر اونطور که گفته میشه این کتاب واقعا نوشته ی احمد محموده، باید بگم تجربه ی متفاوتی بود به نسبت سایر کارهایی که ازش خوندم، من کتاب رو با تصور ترجمه بودن خوندم، و دایم تو ذهنم میچرخید که ببین محمود گشته یه کتابی رو برای ترجمه پیدا کرده که انقدر نزدیک به مدل خودشه،یا دست برده و سبک نوشتاری خودشو غالب کرده. اگر موضوع تخیلی داستان رو کنار بگذاریم، جملات، حال و هوا همه چی محمودیه. میخواستم به این کتاب سه بدم، ولی حالا که میگن نوشته ی خودشه، چهار میدم.( بله من یه طرفدارِ بی منطق و متعصبم.) و تا این لحظه هرکس بپرسه بهترین نویسنده ی ایرانی کیه از نظرت، با غرور سر مو بلند میکنم و میگم البته که احمد محمود عزیزم. (و خجالت باره که با اینهمه تعصب هنوز مدارصفر درجه رو و خیلی کارهای دیگه اش رو نخوندم😓)
من ریشه های تو را دریافته ام با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام و دستهایت با دستان من آشناست در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را زیرا که مردگان این سال عاشق ترین زندگان بوده اند
خونِ تو بود که ریخته بود روی آسفالتِ خیابان و اینان که حالا پشت پرده دستهای دشمن همیشگی را فشرند دوباره و توافقی از نو کردند صد باره، هیچ گمان نمی بردند که شمایان عاشق ترین زندگانِ همه ی سالیان بوده اید. اینان که در خفا به لواطِ تن، یکدیگر را می ساییدند و دختران نوجوان را در مکتب ها مسموم می کردند، هیچ نمی خواستند بدانند که دستهایت با همه ی دست های ما آشناست و ما دیگر نه تنها در خلوت که در شلوغی ها هم با تو گریسته ایم تو آدمِ زنده ی همه ی روزهای ما خفت کشیدگانِ منتظر راهپیماییِ سالانه بوده ای. ما مردگان ابدی که چون میمون هایی در قفس در باغ وحش شهرهای نکبت زده مان منتظر دستی بودیم تا خوراک روزانه مان را بزند در لجن و پرت کند سوی مان تا باز همه چیز را به مسخره بگیریم و توی اینستاگرامِ شاخ های مجازی لایکِ تاق و جفت بزنیم و خیال کنیم که از زیر لاف می شود همه چیز را تغییر داد ما شرمسارانِ شما آدمیانِ زنده ایم که اینگونه با سینه و گلوی دریده در خاکِ ناجوانمرد خفته اید دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست ای دیریافته با تو سخن میگویم بسان ابر که با توفان بسان علف که با صحرا بسان باران که با دریا بسان پرنده که با بهار بسان درخت که با جنگل سخن میگوید زیرا که من ریشه های تو را دریافته ام زیرا که صدای من با صدای تو آشناست
بسیار متفاوت بود نسبت به آثار دیگر احمد محمود اما مثل همیشه بسیار عالی بود. کتاب با زبان طنز و کنایه شرایط سیاسی و اجتماعی عصر خود را به باد تمسخر میگیرد و اوضاع نامطلوب حاکم بر کشور را به تصویر میکشد. نکته مهم در مورد کتاب این است که احمد محمود برای دور زدن سانسور ها کتاب را به نویسندهای عراقی نسبت داده و اظهار کرده که خودش فقط مترجم این اثر است. در همین راستا در واقع محل وقوع داستان هم عراق است و کتاب پر است از اسامی عربی مسخره، مثل الرفیق الرئیس الکثافت... پانویس های کتاب اما از جنس دیگری هستند. موقع خواندن کتاب به شدت احساس میکردم احمد محمود صرفا برای تمسخر برادران سانسورچی پانویسها را نوشته.
کتاب نوعی هجونامه س که داره دیکتاتور جماعت رو میزنه. ولی در کل خیلی فرق داره با چیزی که ما از احمد محمود انتظار داریم؛ چه ازنظر فضاسازی و شخصیت پردازی، چه از نظر لحن و زبان و چه از نظر کیفیت.
خلاصۀ چند خطی همراه با خطر لو رفتن همه چیز:
رمان دربارۀ مردیه که اول مورد لطف دیکتاتور قرار میگیره و تصمیم میگیرن بفرستنش خارج که درس گاوداری بخونه، اما بعد مورد خشم دیکتاتور قرار میگیره و میکشنش. بعد که کشته میشه روحش بلند میشه و برمیگرده پیش زنش و محله شون و سعی میکنه بفهمه که چرا کشتنش و به مرور هم میفهمه و میره دنبال انتقام گرفتن و تلاش میکنه به دیکتاتور بزرگ خبر بده که زیردستانش دارن خیانت میکنن، اما میفهمه که همه چی زیر سر خود دیکتاتور بزرگه. و زنش رو میبرن دیوونه خونه و این هم میره دنبال زنش و البته قبلش یه پس گردنی خیلی محکم و جانانه به دیکتاتور میزنه. بعد برای دفاع از زنش کلی کتک میخوره و آخر سر زنش هم روحش رو چال میکنه که تبدیل میشه به درخت.
هر کس که می گوید الرئیس دیکتاتور است ، غلط می کند-یعنی اشتباه می کند و هر کس می گوید دستگاهِ حکومتی در اختیار حزب است و فاسد است ایضاً اشتباه می کند ، هر کس می گوید الجیش زور می گوید ایضا و ایضا اشتباه می کند، هر کس می گوید ایل و تبار الرفیق الرئیس مملکت را غارت می کنند سه بار ایضا اشتباه می کند. هر کس میگوید سنگ را بسته اند و سگ را گشوده اند رابعا اشتباه می کندو مَخلصِ کلام هرکس هرچه میگوید اشتباه می کند. #آدم_زنده #احمد_محمود
فقط میتونم بگم یه تجربهی کاملاً متفاوت و نادر در ادبیاتِ طنز و البته در کارنامهی محمود محسوب میشه. فایدهیی نداره که ازش تعریف کنم، این طنز ِ تلخ و تراژیک رو باید خوند تا بهارزشش پی برد. حیف که محمود زنده نموند تا این سبکِ جدید نویسندهگیش رو پختهتر کنه. اینکتاب یکیاز بهترین انتخابها واسه خوندنِ یهکار ِ متفاوت و جدیده. طنز دوپهلوی اثر –که داستانش ظاهراً در عراق میگذره– بیشاز هرچیز نمایانگر ِ فاجعهی اختناق و سرکوب در ایرانِ ماس. + دَم ِ انتشاراتِ معین گرم با دل و جرئتی که واسه انتشار اینکار بهخرج داده. ایوالله داره. ++ با اون طنز ِ جذابش اما چه پایانِ تلخی داره، محمود با چه مهارتی میتونه آه از نهادِ هر خوانندهیی بلند کنه.
ناتمام این کتاب، یا بهتره بگم این ترجمه، پر بود از غلطِ هکسره، غلط نگارشی، کلماتِ غلط در جاهای غلط، ترکیبهای غلط، هجو و هزار کوفت و زهرِ مار دیگر. سرم واقعا درد میگرفت بعضی جاها. اولین کتاب(ترجمه)ای بود که از آقای احمد محمود خوندم و نمیتونم بگم تقصیرِ مترجمه یا ویراستار...افتضاح بود در هر حال.
و امّا خودِ داستان هم زیاد جذاب نبود؛ بچگانه بود. کلافِ داستان و علت و معلولهاش، هزاران بار از دست نویسنده درمیرفت و گافهای عجیب و غریبی میداد. در دو کلمه: کلکسیونِ نقص.
سينه ام را صاف كردم و با طمأنينه حرف زدم. اول الرفيق الرئيس را ستايش كردم، بعد گفتم هركس كه مي گويد الرئيس ديكتاتور است، غلط مي كند - يعني اشتباه مي كند و هركس مي گويد دستگاه حكومتي در اختيار حزب است و فاسد است ايضا اشتباه مي كند، هركس مي گويد الجيش زور مي گويد ايضا و ايضا اشتباه مي كند، هركس مي گويد ايل و تبار الرفيق الرئيس مملكت را غارت مي كنند سه بار ايضا اشتباه مي كند. هركس مي گويد سنگ را بسته اند و سگ را گشوده اند، رابعا اشتباه مي كند و مخلص كلام هركس هرچه مي گويد اشتباه مي كند. من خودم، به تن خودم، حي و حاضر و آدمي زنده در پيش روي شما، تجربه كرده ام - قبول بفرمائيد كه رفيق الرئيس از هيچ چيز خبر ندارد و همانطور كه در روزنامه الثوره مطالعه فرموده ايد و از التله فيزيون مشاهده كرده ايد، الرئيس از همه درخواست كرده است كه دست به دست هم داده فاسدان و محتكران و قاچاقچيان و صورت بازان و زن بارگان و ديگر كران و چيان و بازان و بارگان را معرفي كنند تا اين بغداد خراب، گلستان شود.
طنز داستان خیلی خوب و پخته است ولی پایانبندی کمی نچسب است و به نظرم خوب درنیامده، با این حال داستانی است که حتما یک بار ارزش خوانده شدن را دارد (پانویسهای کتاب که فوقالعادهاند)
اولین کتاب طنزی بود که از احمد محمود میخواندم. طنزی در مورد حکومتهای دیکتاتوری است .و ادعا شده است که کتاب یه قلم یک نویسندهی ناشناختهی عراقی نوشته شده و توسط احمد محمود ترجمه شده است. کتاب بدی نبود، اما زیباترین کتابی نبود که از ایشان خواندهام.
به نظرم بسیار بعیده که این کتاب نوشته ی خود محمود باشه. اولا که مترجم جابجا از نویسنده و اشتباهاتش که باعث ضعف کتاب شده در پانویس ها اشاره کرده، ثانیا تمام آثار استاد از یک زبان و لحن مختص به خود تبعیت می کنه که در این داستان حتی یک چشمه از اون شیوه ی بیان دیده نمیشه.
دوستش داشتم. شوخطبعی احمد محمود در آثار دیگرش هم توجهم را جلب کرده بود و اصولاً همین طنز و جدی نگرفتن یا نشان دادن تناقضات یا تجاهل العارفین و طعنه و کنایه زدنهای اوست که تا این حد لحن این نویسنده را گرم و صمیمی و خودمانی کرده است. در این رمان هم از همان مقدمهی کتاب که نویسندهی جعلی را معرفی میکند تا پایان بهیادماندنی و خوب رمان از طنز، پارودی، طعنه، تیکهپرانی، طنز موقعیت و غیره حتی در پانویسهای متن استفاده کرده است. در ضمن برایم جالب است که در یک رمان تا این حد طنز و حتی پارودیک احمد محمود قصه را با ضرباهنگ و ریتم مناسبی جلو میبرد و اول و وسط و آخر مناسب و فکرشدهای دارد. البته قسمت اول یعنی تا پیش از مُردنِ راوی شاید میشد کمی کوتاهتر باشد یا توصیفات قصر الرفیق الرئیس یا آنطور که راوی بعد از ورود میگوید الرفیق الکثافت! در نهایت اینکه احمد محمود عزیز! چرا دست از سر سیگار برنداشتی تا آخر همین سیگار مرحومت کرد؟ شخصیت رمانت (حنطوش) مُرده، دست و سر و بدنش موقع تیرباران درب و داغان شده و به سختی راه میرود اما باز ولکن سیگار الوطن نیست! تا آخری که این مُردهی زنده یا زندهی مُرده وجود دارد به هر بدبختیای که شده سیگارش را میکشد و حتی از دود سیگارش بهعنوان کارت شناسایی یا در مواردی اسلحه استفاده میکند. چرا؟ نویسندههای عزیز، از دودیجات پرهیز کنید، ورزش کنید و غذای سالم بخورید اما مثل احمد محمود آزاده و شوخطبع باشید!
نثر نسبتا روان کتاب که شاهکار ترجمه ی احمد محمود باید دانست آن را موجب می شود تا بعد از شروع امکان کنار گذاشتن کتاب را نیابید. نویسنده تصویر سازی های خوبی داشته ولی کن در چند مورد همانطور که مترجم هم به آن ها اشاره کرده اشتباهاتی را دارد که به چشم می اید ولی لذت خواندن را نمیگیرد . نکته ی جالب پایبندی کاراکتر قرقاوی، به حزب و اعتماد بالا به الرییس المهیب الرکن است که تا اواخر داستان باقی میماند . برای درک یک زندگی و یک کشور که صرفا یک حزب دارد کتاب خوبیست. هرچند در این ژانر هیچ کتابی به 1984 جورج اورل نمیرسد .
آدم زنده. کتابی از نویسنده گمنام عرب و به ترجمه احمد محمود. کتاب روایتی طنز از زندگی مردی ساده دله. مرد که از بیکاری و بی پولی به قهوه چی محل هم بدهکار شده، از دوستش میشنوه الرئیس، رهبر کشورشون گفته هرکس اسم فاسدان حکومتی رو بهش بگه، مزایای خوبی نصیبش میشه. قرقاوی، راوی داستان هم که مثل خیلی از مردم کشورش به خاطر همین فساد از کار بیکار شده و آه در بساط نداره، اسم هرکسی که فکر میکنه حقش رو خورده مینویسه. بین این افراد، اسم ابوعباس، همسایه شون هم مینویسه. مردی که یه شبه پولدار شده و به قرقاوی فخر میفروشه. قرقاوی نامه رو میفرسته و در کمال تعجب، مورد تحسین الرئیس قرار میگیره. الرئیس قرقاوی رو به سفری پنج ساله به اروپا میفرسته. غافل از اینکه این سفر بهانه ای بوده تا این مرد ساده دل رو از میدون به در کنن. کش و قوس قرقاوی و تیربارانش و سرگردانی روحش، داستان رو به متنی تمثیلی هدایت میکنه که زیر لایه های طنزش ماجرای تلخی رو روایت میکنه. داستان از نظر تکنیک های داستان نویسی قوی نیست. کما اینکه مترجم در زیرنویس به خیلی از اونها اشاره کرده. اما از اونجایی که ما داستان رو از زبان مردی ساده دل میخونیم و حس میکنیم همون مرد ساده دل کتاب رو نوشته، این نقص خیلی به چشم نمیاد. داستان در عین سادگی، زیبا و کم حجمه و خوندنش خالی از لطف نیست.من نسخه چاپی این کتاب رو پیدا نکردم و نسخه پی دی اف رو خوندم. اما فکر میکنم بشه نسخه چاپی کتاب هم گیر آورد.
خوندن این کتاب نیازمند دانش اولیه از زبان و لهجه عراقی و مصطلاحاتش داره. ترسیم حال و هوای عراق و دجله و خونهها و همهی اینا با دیدنشون تو واقعیت فقط معنادار میشه. طنز قشنگی که داشت، سادگی متن، سادهلوحیش.