دکتر فتوحی در این کتاب به مبانی نظری و طرح روشهای سبک شناسی و بومی کردن نظریات منتقدان و زبان شناسان غربی پرداختهاست و به نوعی آرای آنها را با تجربیات ایرانی در این زمینه تطبیق دادهاست.
چهارده فصل کتاب در دو بخش سامان یافتهاست: سبکشناسی نظری و سبکشناسی عملی. پنج فصل نخست به بحثهای نظری پیرامون زبان و چیستی سبک، ماهیت سبک ادبی و مسائل آن، ماهیت دانش سبکشناسی، نسبت سبکشناسی با دانشهای ادبی و زبانی و رویکردهای سبکشناسی، اختصاص یافتهاست. نه فصل بخش دوم، با این هدف طراحی شده که شیوۀ بررسی عملی و تحلیل عینی سیک را در پنج لایۀ معرفی شده، نشان دهد. از فصل هشتم بحثها کاربردیتر میشود. در پیشانی هر فصل اشارهای کوتاه به قصد ورود خواننده، به بحث آوردهایم و در پایان هر فصل نیز فشردۀ بحثها بازگو شدهاست. در پایان کتاب دو فصل فصل «سبکشناسی طنز» و «سبک زنانه» در واقع طرحی است برای کاربست روش لایهای در دو قلمرو بافت و ایدئولوژی. طنز بر بافت متکی است و سبک زنانه بر لایۀ ایدئولوژیک.
مدتها بود ميخواستم اين كتاب رو بخونم. اما قبل از خوندن، تصور بهتري راجع بهش داشتم. احساس ميكردم حاشيه روي هاي كتاب زياده. نميدونم نظرم درسته يا نه.. ولي يه جاهاييش برام خيلي خسته كننده شده بود.
فعلا، همین سه ستاره را برایش میگذارم با این توضیح مختصر، به این امید که در یادداشت مفصلترین به این کتاب و سنت سبکشناسی فارسی بپردازم: سبکشناسی فتوحی یک درسنامه یا هندبوک عادی است؛ البته از دو منظر، ۱) که در هندبوکهای موضوعات مختلف به انگلیسی شما ایده و حرفهای تازه و مقالات ارزشمند پرشمار مییابید و ۲) که هندبوکها را گروه پرشماری از نویسندگان و پژوهشگران متخصص مینویسند، با یک هندبوک عادی فرق میکند. اما آنچه احتمالا بسیاری را علاقهمند یا لااقل قانع به این کتاب میکند نظم و روش آن است که آنقدر متاعی نادر است که هر کتابی با سر سوزنی نظم و روش را بیبدیل و بینظیر مینمایاند. کتاب بستهی فشردهای از تعداد زیادی از نظریات سبکشناسی غربی است. رویکرد آن توضیح مقدماتی نظریهها و «کپیپیست» چند متن فارسی است. شاید نتوان به آن خرده گرفت، اگر قصد داشته توضیحی دست چندم و مقدماتی دربارهی سبکشناسی بماند که چندی مثال فارسی هم آورده، که این کار را بهخوبی انجام داده و بیشک بسیار بهتر از کلیات سبکشناسی سیروس شمیسا است. بااینحال، هیچ چارچوب نظریای برای پژوهش سبکشناختی در متن کهن و معاصر فارسی پیشنهاد نمیکند؛ هیچ نظریهی غربیای در آن درونی نشده. دقیقا آنچه فصل ممیز کارهای برخی پژوهشگران انگشتشمار فارسی مثل شفیعیکدکنی در حوزهی نقد و تحلیل است، همین درونیشدن و بومیشدن نظریه است که احساس کلاژ و «ترجمه + کپیپیست» نمیدهد. کتاب را قطعا باید خواند، اگر کسی به سبکشناسی علاقهمند است و امکان خواندن درسنامه یا هندبوکی به زبان انگلیسی را هم ندارد اما بیشک اگر آن را بر اساس ضوابط و استانداردهای چیزی که مطلوبش بوده باشد، بسنجیم با اثر چندان عالیای نومیدکننده خواهد بود. اگر بخواهم منصف باشم باید حتما اشاره کنم که دو فصل نخست آن را درآمد خوبی میدانم و با همهی تفصیل گاهگاه نالازمش صورتبندی مفیدی ارائه میکند.
در بازخوانی، و در یادداشت دیگری، بهتفصیل و با ارجاع، دربارهی این کتاب خصوصا و سنت سبکشناسی فارسی عموما خواهم نوشت.