Mahmoud Dowlatabadi is an Iranian writer and actor, known for his promotion of social and artistic freedom in contemporary Iran and his realist depictions of rural life, drawn from personal experience.
برنده لوح زرین بیست سال داستاننویسی بر کلیه آثار، به همراه امین فقیری ۱۳۷۶ دریافت جایزه یک عمر فعالیت فرهنگی، بدر نخستین دوره جایزه ادبی یلدا به همت انتشارات کاروان و انتشارات اندیشه سازان ۱۳۸۲ برنده جایزه ادبی واو ۱۳۹۰ Award for International Literature at the House of Cultures in Berlin 2009 Nominated Asian Literary Award for the novel Collon Collin 2011 Nominated for Man Booker International prize 2011 برنده جایزه ادبی هوشنگ گلشیری برای یک عمر فعالیت ۲۰۱۲ English translation of Colonel's novel, translated by Tom Petrodill, nominee for the best translation book in America 2013 Winner of the Literary Prize Ian Millski Switzerland 2013 Knight of the Art and Literature of France 2014
نثر دولت آبادي هميشه براي من شيرين بوده (به غير از سلوك كه شيرينيش كم بود) چون نثرش براي من مثل فيلم مي مونه و آنچه كه مي خونم، تصويرش در ذهنم شكل مي گيره. اين كتاب كه به قول دولت آبادي همزاد سلوكه، به سخت خواني سلوك نيست ولي رگه هايي از پرش هاي داستاني سلوك رو داره. داستان آن ماديان سرخ يال، نيمه تاريخيه و كمي شاعرانگي سلوك گونه داره. متعجبم چرا اسم كتاب شده ماديان سرخ يال امرو القيس (شخصيت اصلي داستان) چرا كه خيلي نقش پر رنگي در روايت نداشت. داستان در خصوص امروالقيس كوچكترين فرزند يك حاكم محلي در عراقه كه به دليل طبع شاعرانگي از طرف پدر سخت طبعش طرد شده و در بيايان داره به عشق و شاعرانگي مي پردازه تا اينكه پيك خبر مياره كه پدرش در يك توطئه داخلي كشته شده و آخرين وصيتش گرفتن انتقامش توسط كوچكترين پسرشه و ...
آخرین کتاب از آخرین نسل پر شکوه باقی ماندهی غولهای زیبای داستاننویسی ایران، یعنی آقای (دولتآبادی). داستانی بلند و زیبا و در عین حال بسیار پخته و در اوج قدرت نویسندگی این آخرین غول زیبای داستان این سرزمین
اگر بگم متن این کتاب از سلوک سخت تره بیراه نگفتم.جدا از قلم همیشگی دولت آبادی اضافه شدن کلمات عربی هم به سختی اون اضافه کرده و من خیلی از جملات رو نفهمیده گذر کردم و خب خیلی ناراحتم ازین موضوع چون بنظرم از نیمه کتاب به بعد ناقص خونده شد.و باید حتما دوباره برگردم و بخونمش و بخاطر همین امتیازی نمیدم. . . اما موضوع داستان روایت درگیری های ذهنی مردی شاعره که بر خلاف میل باطنی بنا به وصیت پدرش مجبور به انتقام گیری از دشمنان پدرش میشود و در این راه نه جسم خودش که روح درونی خود را میکشد و آزار میبیند. . . به یادگار از روزهای قرنطینه در روزهای پایانی سال ۱۴۰۰
"آن مادیان سرخ یال" داستان شاعریست که در نوجوانی از قبیله طرد شده و با آگاهی از قتل پدر و وصیت او که خونخواهی اش را بر عهده او گذاشته دنیای شعر و عشق را رها می کند و روحش پر میشود از کینه. او که اینک جنگجویی تمام عیار شده قدم در راهی میگذارد که سرانجامش از دست دادن تمام دلبستگی ها و به خصوص معشوقه اش و مرگی فاجعه آمیز است.
" قیدار، قیدار؛ میدانم و میفهمم؛ اگر انسان نتواند دوست بدارد، می میرد. می میرد."
كتاب #آن_ماديان_سرخ_يال نويسنده #محمود_دولت_آبادی كتابي با١٦٦صفحه. رماني تاریخی و کوتاه ، بُرشی از زندگی امرؤالقیس شاعر نامدار یمانی، عرب و سراینده یکی از هفت قصیده « معلقات سبعه» که برترین شاهکارهای شعر دوران جاهلیت عرب شمرده می شده و متن این اشعار را به خاطر فصاحت و بلاغت بی نظیرشان از دیوار خانه کعبه آویخته بودند. و شرح ماجرای یک خونخواهی قبیله ای عاطفی است. از امیرزاده ای به نام "قیس" با طبعی لطیف و شاعر مسلک و وظیفه ای که پدر بر دوش او میگذارد که با خلق ِوي، بسیار متفاوت است وحكايتِ دل دادگی اش به "زرقاء" و ... نویسنده در قالب این رمان، یک شِبه افسانة تاریخی را با دنیای امروز پیوند داده است. وجه تمايز اين رمان از ساير آثار دولت آبادي، زبان روايت است كه از نثر كلاسيك بهره برده است. زبان نوشتار آن هماهنگ با همان دوره از تاريخ است. گذری ست از تاریخ و بسیار نگارشی شعر گونه دارد با ادبیاتی غنی. درواقع اثری است نیم تاریخی- نیم اسطوره.
باری... مردی که با گرگ سخن گفته باشد، آیا دریغ می دارد سخن گفتن با بیگانه ای به صحرا در مانده را ؟
...
پس او را گفت وای بر تو نضیره! پدرت خِیزن غذایِ تو را از چه مائده ای می ساخت؟ ((شیر-عسل کوهی- زردۀ تخم مرغ و شرابِ خرما!)) خیزن که نه من به قدر او تو را میشناسم، نه چندان که او با تو نزدیک،من هستم،و نه ممکن است به قدر او که چنان نیکو تو را پرورانید،نزد تو ارزش و حرمت بیابم...پس حرام باد بر تو شیروشراب،نگون سار باد بخت ِ تو ای زیباترین زنِ قصه های شیرینِ شبانه تو با چنان پدری چنین کردی،با من چه خواهی کرد؟!...
... خاکستر! ترسیمِ واژه یِ خاکستر چرا نمی تواند نشان از پایانِ جهان آن مرد، آن انسانی باشد که به هیئتِ سایه ای از لابه لایِ اوراقِ قرون به رویایِ من درآمد، برابرِ نگاهِ من- امانتی از یاد- یادها را رها کرد و در باد و خود در عمقِ غبارِ بادیه گم شد.سایه وار، بی سخن و گنگ؛ هم بی آن که رخ بنماید. خاکستر! چرا نه ممکن تواند بود که یک دم از دلِ خاکسترِ خود برآمده باشد آن مرد؟! وهم، آری و هم دلپذیر است و هم اگر عزیزترین مایه یِ حیاتِ تورا دمی برابرِ چشمانت ظاهر کند. مادرم در قیاسِ طعنه زنِ خود،همیشه مرا به خاکستر شباهت می داد و اصطلاح می کرد که از آتشِ خاکستر به عمل می آید و بدین مثل بی برشی ِ مرا آماجِ کنایه یِ خود می گرفت. پس به کودکی دریافته بودم من از فرزندیِ مردی برخوردار هستم که به آتش تعبیر می شود ...
انسان در کلمات نیست که بیان منحصر می یابد ؛ بلکه انسان در ناگفته هایش نهفته است که محرم ترین شخص ، شاید از ناگفته هایش او را بشناسد. عاطفه ی آدمی را می توان در مویرگ ِ چشمان ِ او هم بازیافت.
کتاب های استاد دولت آبادی یکباره خوانده نمیشوند! فکر میکنم تنها کتابی که فقط یکبار خواندم و کمی فهمیدم "جای خالی سلوچ بود" اما دربارهی "سلوک" و "آن مادیان سرخ یال" نظرم یکیست. میخوانم و احساس میکنم طیف اصلی متن را فهمیدهام اما بار ها و بارهای دیگر باید بخوانم تا کلام را بفهمم. شاید هنوز ذهنم برای درک آن کوچک باشد و شاید هم این فقط جادوی کلام نویسنده باشد. اما این کتاب را برای خودم تمام نشده میدانم که هنوز راه ادامه دارد...
"این خوی آدمیست و چنین باید؛ که انسان نمیتواند کسی را به دل دوست بدارد که به خانه و سرزمین خود پشت کرده و چاره از دشمن میجوید. مردی که سرزمین خود را بدنام کند به زنی ماند که شوی خود را بدنام کند؛ و آن زن به مادیانی ماند که راکب دیگر بجوید." از کتاب- ص۱۵۵ آن مادیان سرخ یال، یکی از آثار متأخر دولتآبادی است که در دهه هشتاد منتشر شد. کتاب، داستان مردیاست شاعرپیشه بهنام امرؤالقیس کندی، که در بیست سالگی به دلیل سرودن شعر، توسط پدرش-حجر بنی آکلالمرار- از خانواده رانده شد. حالا، یازده سال بعد از رانده شدنش، در شبی که مشغول بزم است، پیک نامهای برایش میآورد که در آن اینطور نوشته شده: «بر فرزندیست خون من که از شنیدن خبر قتل من برنتابد، مویه نکند، نگرید و خاک بر سر نریزد.» قیس پس از گذراندن کامل آن شب به بزم، شادی، نوشخواری و دعوت همگان به این کار، از فردایش بیابانگردی میشود در پی گرفتن انتقام خون پدر. نقش اول داستان عرب یمانی است و همهی داستان در جهان جاهلی عرب میگذرد. نزدیک کردن زبان به زمان داستان فقط از عهدهی محمود دولت آبادیای برمیآید که که دربارهی داشتن سبک زبانی خاص خودش و دوری از ساده نوشتن میگوید: «این زبان معمولی و هرچند غنی، بار مضمون مرا به دوش نمیتواند بکشد». دولتآبادی در این اثر ویژهاش که باید مخاطب را به جهان عرب دورهی جاهلیت نزدیک کند، به زبان باستانی روی آورده و برای انجام بهتر این کار از امکاناتی نظیر «واژگان عربی، جابهجایی ارکان جمله، تلفظ کهن کلمهها، ایجاد ساختهای واژهای و ترکیبی جدید، کاربرد کهن افعالی مثل شدن، داشتن، کردن، تتابع کسرهی اضافه و واو، تکرار و...» استفاده کرده است. البته بسنده کردن نویسنده به خواندن معلقات سبع و «احتمالا» استفاده نکردن از کارشناسهای ادبیات عرب او را درگیر ترجمهای از معلقات سبع کرده است-ترجمه عبدالمحمد آیتی- که طبق اطلاعات من خیلی هم کامل نیست و نویسنده گاها عین آن را برای بعضی ابیات شاعر آورده است. اینکه این کار درست یا غلط است را نمیدانم. نویسنده، داستان عاشقانهی امرؤالقیس و زرقاء را نیز در حاشیهی داستان اصلی کتاب دنبال میکند. در بخش گفتوگوهایی که امرؤالقیس با آن مرد پارسی، ندیم، عادیا، زرقاء و حتی اشیاء و حیوانات دارد به خوبی میتوان نتیجهی برخورد نویسنده با تئاتر در گذشته را دید. آن مادیان سرخ یال سختخوان است، مثل سایر کتابهای نویسنده نیاز به حضور دائمی لغتنامه دارد و برخلاف حجم کمش، زمان زیادی میطلبد. البته اگر متون کهنی مثل تاریخ بیهقی را مرور کرده باشید به زمان کمتری نیاز دارید و مثل من بخشی از اطلاعات تاریخی کتاب را از دست نمیدهید. آذر۱۴۰۱
اگر انسان نتواند دوست بدارد، می میرد. می میرد. ------------------------------------- آیا پنداشته ای عشقِ تو هلاکِ من است؛ و آیا گمان برده ای قلبِ من کبوترِ دست آموزی ست اسیرِ سرپنجه های تو؟ قلبم را از قلبت بیرون کن اگر خصالِ مرا برنمی تابی! ------------------------------------- انسان در کلمات نیست که بیانِ منحصر می یابد؛ بلکه انسان در ناگفته هایش نهفته است که محرم ترین شخص، شاید از ناگفته هایش او را بشناسد. عاطفه ی آدمی را می توان در مویرگِ چشمانِ او هم یافت... ------------------------------------- در آبادانیِ آن چه هست باید کوشید و نه در ویرانیِ آن چه به دست شاید آوردن...
چندین بار تاحالا این کتاب رو شروع کرده بودم و گذاشته بودم کنار ولی شاید زمان مناسبش نرسیده بود.اینبار میخواستم اگه نفهمیدم برای همیشه ازش دل ببُرم.و چقدر اتفاق متفاوتی افتاد چقد با کتاب حال کردم اممم یکم اسامی کتاب برام سخت بود.اسم قبایل و ادم ها.و بخاطر شیوه ی روایت و این ضعفی که داشتم،یه جاهایی قاطی میکردم و همه چی سخت میشد اما چه نثری داره این کتاب با هر خطش لذت بردم.انگار که تو هر صفحه داری شعر میخونی ابعاد تاریخی کتاب رو رها کرده بودم و داشتم شعر میخوندم... واقعا یه جاهایی یاد کتاب "موسیقی شعر" کدکنی میفتادم بسکه نثر کتاب پر از موسیقی بود به هیچی زیاد نپرداخته بود.نه عشق خیلی عجیب بود نه جنگ نه سرنوشت...همه چیز یک روایت بهمقدار بود و خوش آهنگ
قلم دولت ابادی بسیار زیباست ولی در این کتاب،در سخت نویسی افراط شده بود،داستان از اواسط کتاب کسل کننده شد و بیشتر شبیه یک زورازمایی ادبی بود تا یک رمان،نقص هایی هم داشت،اصلا داستانی در کتاب شکل نگرفته بود و برخی قسمت ها به نظر من از حد لازم بیشتر نوشته شده بود و این نوشتن بیش ازدحد کمکی به داستان نکرده بود،نثر کاملا به نثر کهن تبدیل شده بود ولی اگز این نثر رو با نثر کهن مقایسه کنیم سربلند نیست،در برخی قسمت ها شعر و نثر درهم امیخته میشد که من دوست داشتم. ایده داستان هم خلاقیت و نواوری خاصی نداشت،صرفا نگاهی به انتقام از دید و با قلم دولت ابادی بود.
نوشته های استاد دولت آبادی همونطور که خود ایشون در کتاب «تا سر زلف عروسان سخن» هم بهشون اشاره کردن، به گونهای وامدار و پاسدار نوشتارهای پارسی قدیم هستن و روح بزرگان شعر وادب پارسی در قلم استاد و در نثرهای ایشون جریان داره. و از خط به خط این کتاب -آن مادیان سرخیال- لذت بردم انقدر که عشق و نفرت و کینه و درماندگی و تلاش های قیس رو با تمام وجود درک کردم در روایت تاریخی به شعرمانندی که استاد به زیبایی تمام اون رو نوشتن به عنوان همزاد سلوک ازش یاد کردن.
متن سختی داره اما اذیت کننده نیست. وقتی مقدمه و پایان مقایسه کردم از انسجام قلم نویسنده چه قد لذت بردم ؛یه جاهایی جزییات داستانی کم بود ؛ با پیش زمینه از وقایع تاریخی خیلی بهتر میشد از کتاب لذت برد.بعضی قسمت ها انقد قشنگ بود که من چند بار خوندم و باز هم حتمن برمیگردم کتاب رو یه بار دیگه میخونم. ارزش این کتاب به نظرم به نوع قلم و نوشتار نویسنده است تا داستان و در یه کلام یه کتاب خیلی خاص، نیمه تاریخی چون قیس به نظرم بهتر از کسی که بوده توصیف شده و شاعرانه ست.
تو قطعا میتوانی با چشم باطن خود ببینی که امواج نفرت و خشم چگونه سر می کوبند بر قلب قیس تا دیواره های عشق و مهر ورزیدن را ویران کنند. تو قطعا میبینی و میدانی که قیس دو پار میشود امشب، پاره ای از قیس در پی پشت اون دفن می شود که آن حسن بود و دل بود و عشق بود و کامروایی بود نه بس برای خود که برای همگان؛ و نیمه دیگر که از امشب اغاز شده است همه بوی نفرت و مرگ می دهد؛ همه بوی چرک و عفونت، چندان که این دو نیمه یک دیگر را نخواهند شناخت به زودی!
زبان گیرا، متن خوش آوا و شاعرانه، بیان عالی اما متاسفانه داستانی شکل نگرفته. اگر به عنوان متنی ادبی و با هدف افزایش دایرهی واژگان خوانده بشه، بسیار خوب و سودمنده. به عنوان تمرین در راستای بهتر و ادبیتر نوشتن برای کسانی که میخوان نویسندگی رو آغاز کنن پیشنهادش میکنم. اما در جایگاه یک رمان چندان دلچسب نیست چون داستان پیوستهای نداره.
برای من معلوم نیست که چرا دولتآبادی این کتاب رو نوشته. اگر هدف، داستان بوده که داستانی خلق نشده و اگر هدف قدرتنمایی در نگارش و نوع نثر قدیم بوده که ای وااااااای. کلا این کتاب از نظر من "دیسلایکی" بیش نیست.