"A major and long overdue addition to the America/English psychoanalytic literature. . . . All major concepts—among them the mirror stage, the Name-of-the-Father, metaphor and metonymy, the phallus, the foreclosure of the subject—are developed in depth." -Nicholas Kouretsas, Harvard Medical School
Επιστημονικός λόγος. Αν δεν είχα διαβάσει απο πριν το "Εισαγωγή στο Ζακ Λακάν" του Homer και το "Κλινική εισαγωγή στη Λακανική Ψυχανάλυση" του Fink σιγουρα θα είχα προβλημα στο να το κατανοήσω. Πολυ πιο αναλυτικό σε θεωρητικό επίπεδο σε σχέση με τα προηγούμενα.
If you are looking for an introduction to the work of Jacques Lacan, look no further. Joël Dor's book is clear and concise, covering all the major aspects of Lacan's theory in language that is as easy as possible to read while maintaining the complexity of Lacan's concepts.
There are other summaries and commentaries on Lacan. I have read similar texts written by Ellie Ragland-Sullivan, Bruce Fink, and Slavoj Žižek, but I find this one to be the clearest and least ideological.
That said, I would stress two things. First, there is no substitute for reading the original. Once you have established a basic grasp of Lacan's ideas, do read his actual texts. Second, be aware that Dor's version of events, like so many Lacanian accounts, leaves out or glosses over many of the problematic aspects of Lacan's work, from the feminist critiques to the philosophers(Derrida, Nancy, Lacoue-Labarthe, Macey) who have rightly pointed out the shortcomings of Lacan's reasoning.
On the whole, then, Dor's place is an excellent place to start if you are struggling with Lacan's work, or just want a clear overview of his basic ideas.
بالاخره جلد دوم این کتاب را هم خواندم، که جلد اولش به زبانشناسی سوسور میپردازد و جلد دومش به استعاره پدری و میل. ژوئل دُر سعی کرده در این کتاب لکان را به زبان ساده توضیح بده ولی باز پیچیدگی خودش را دارد و برای مبتدی ها مناسب نیست. کتاب وسعت توضیح مفاهیم لکانی را ندارد و مثلا اگر به سمینار ۲۰ یا همان تکرار لکان با محوریت جنسیت نقب میزد قطعا اثری جذابتر میشد. در کل مبانی خوبیست ولی همچنان آثار فینک در این زمینه بهترین هستند.
"در نظر هگل، بازشناسی متقابل «از همان ابتدا» در بعد میل به صورت دیالکتیک شکل میگیرد و تابع پیدایش خودآگاهی است. برای فهم نحوه کارکرد آن، نخست باید وضعیت ابژه در آگاهی را مشخص کرد. در واقع، مفهوم ابژه برای آگاهی متناقض به نظر میآید، زیرا این ابژه هم وابسته و هم مستقل از این آگاهی است؛ بهمنزلهی «برای خود در خود» باشد. از جهاتی، این آگاهی که خود را خارج از خود به مثابهی ابژه برای خود قرار میدهد، این ابژه را مستقل از خود میسازد. و درواقع، در جریان خودابژهانگاری برای خود، «برای خود در پایان فرآیند نخست» مستقل از در خود به نظر میآید. اما از جهاتی دیگر، این ابژه وابسته به آگاهی نیز هست؛ زیرا تنها به واسطهی تأمل در خود این ابژه است که آگاهی، خودآگاهی است. به تعبیر دیگر، آگاهی استقلال ابژه (برای خود) را تنها به این خاطر فرض میگیرد که وابستگی آن به ابژه (برای خود در خود) تأمین شود. در همین معناست که در تراز خودآگاهی، در رابطه با ابژه تناقضی وجود دارد. تنها به موجب این تناقض است که ذات میل سر بر میآورد. آگاهی هیچگاه میل به استقلال از ابژه را متوقف نمیسازد، اما این کار را تنها به خاطر افزایش میل نابش به بنیاد نهادن خود بهمنزلهی خودآگاهی انجام میدهد. به این ترتیب، نزد هگل ذات میل ماهیتی متناقض دارد؛ ذات میل به رابطه با چیزی غیر از خود (برای خود) مبتنی است که میبایست رابطه با خود (برای خود در خود) نیز باشد. این بیانگر آن است که چرا رابطه با دیگری، رابطه با خود نیز هست، و رابطه با خود نیز، رابطه با دیگری است. آگاهی خودش را بر میلی متناقض بنیاد مینهد: ابژه باید هم چیزی غیر از آگاهی (بهمنزلهی آگاهی برای خود) و هم، همانگونه که سزاوار است، آگاهی باشد. از طریق همین شرط متناقض، آگاهی با حقیقتی دربارهی ابژه روبهرو میشود که در ابتدا از آن آگاه نبود. حقیقت یادشده این است که این ابژه «برای خود»، که آگاهی آن را مستقل از خود میسازد، لزوماً خودآگاهی نیز میباشد؛ یعنی خودِ دیگری که خودآگاهی است. و اگر بناست آگاهی خود را در این ابژه بهمنزلهی خودآگاهی بازشناسد، باید چنین باشد. اما تا وقتی آگاهی این ابژه را به خود مرتبط نکند، نمیتواند این حقیقت را کشف کند؛ به دیگر بیان، تا زمانی که این ابژه به سوژه تبدیل نشود و آگاهی کشف نکند که این دیگری که در مقابل آن است، درواقع خودش است. این تناقض در رابطه با ابژه و حقیقتی که آگاهی در ابژه کشف میکند، دارای نتایجی چند است: نخست، باید وجود ضروری نوعی چندگونگی دربارهی خودآگاهیها را پذیرفت؛ دوم، بعد میل آگاهی ناگزیر بهعنوان میل به میل دیگری به نظر میرسد؛ سرانجام، آگاهی میتواند خودش را در دیگری بازشناسد، تنها به این خاطر که دیگری خودش را در آگاهی بازشناسد. اگر به منظور بنیاننهادن خودآگاهی، هر آگاهی باید ابژهای را خارج از خودش فرض بگیرد، و اگر این ابژه لزوماً ثابت کند که خودآگاهی متفاوتی است، نتیجه چنین است که هر آگاهی با فرض گرفتن ابژهای خارج از خودش به یافتن نوعی خودآگاهی درون آن ابژه میل میورزد. سرانجام، هر آگاهی میل به یافتن ابژهای دارد که آن نیز میل بورزد. از این رو، هر آگاهی میل دارد تا از طریق ابژهای مورد میل قرار بگیرد که آن نیز میل میورزد. پس، میل همواره در حکم «میل به میل دیگری» بنیان میشود. دیالکتیک بازشناسی متقابل بر دیالکتیک میل بنا میشود. اگر میل، میل به میل دیگری است، معنای آن این است که هر آگاهی میل به بازشناسی خودش در دیگری دارد، زیرا دیگری میل به بازشناسی خود در آگاهی دارد. این همان جایی است که دیالکتیک ذهنیت (سابجکتیویتی) رقم میخورد: «من میل به بازشناسی خودم در دیگری دارم؛ اما از آنجا که این دیگری خودم است، این من دیگر باید خودش را در من بازشناسی کند. بنابراین من میتوانم خودم را در این ‘من دیگر’ بازشناسی کنم، تنها به شرط آنکه بازشناسم که این دیگری پیشتر خودش را در من بازشناسی کرده است». هگل این پرسش بازشناسی متقابل را «خودآگاهی دوگانه» مینامد. این همان اصل بنیادینی است که لاکان در نظریهی خود در خصوص مرحلهی آینهای و در نمودار L از آن استفاده میکند. در نظر هگل، بازشناسی متقابل به بهترین نحو از طریق دیالکتیک ارباب و بنده توضیح داده میشود. در آغاز، هیچ چیز انسانی دربارهی آدمی وجود ندارد، جز موقعیت او بهمثابهی حیوان جاندار؛ به این ترتیب، او موجودی محض نیازهاست. برای دستیابی به هویت خود، باید به موجودی از میل تبدیل شود؛ یعنی به آگاهی یا خودآگاهی میل ورزد. برای دستیابی به این خودآگاهی، حیوان جاندار ناگزیر است دیگری را بهمنزلهی حیوان جاندار بکشد، زیرا پیدایش خودآگاهی نیازمند توانایی بازشناسی خود در دیگری است. اما برای انجام این فرآیند، عکس آن نیز صادق است: دیگری نیز باید بتواند خودش را در آگاهی میلورز بازشناسی کند. بنابراین، ذات میل در این واقعیت نمود مییابد که برای هر موجودی ضروری است که در دیگری، آگاهی میلورز دیگری را بیابد. نبردی گریزناپذیر تا سر حد مرگ روی میدهد که در آن هرکدام خواستار نابودی دیگری بهمنزلهی حیوان جاندار است تا بتواند در او نوعی آگاهی میلورز بیابد. اما تنها نتیجهی این نبرد تا سر حد مرگ این است که به نبردی برای منزلت تبدیل شود، چراکه یکی از این دو قهرمان باید گردن بنهد. به دیگر بیان، نبرد تا سر حد مرگ تنها میتواند به استقرار رابطهی بندگی ختم شود. در واقع، یکی از پیکارگران از نبرد بازمیایستد، به این طریق که به دیگری نشان میدهد بهعنوان موجود جاندار از مرگ میهراسد و به همین دلیل است که از تقلا برای بازشناسی بهمنزلهی خودآگاهی دست میکشد. از این رو، ارباب توسط بنده بازشناسی میشود و خودش میداند که چنین بازشناسی شده است. از این پس، این فرآیند خودش را وارونه میسازد و به دیالکتیک آگاهی بندهمآب تبدیل میشود. بازشناسی ارباب توسط بنده یکجانبه است و از همین رو ناکارآمد. در واقع، ارباب توسط بنده همچون خودآگاهی بازشناسی میشود، اما او به هیچ وجه خود را در بنده همچون خودآگاهی نمییابد. به دلایلی مشابه اما معکوس، بنده نیز نمیتواند خود را در ارباب بازشناسد. با این وجود، بنده هم بهمنزلهی نوعی آگاهی، شوق بازشناسی شدن دارد. بنده از سر ترس این هدف را کنار نهاده، اما میل به خودآگاهی اصیل همچنان پابرجاست. بنابراین بنده نوعی آگاهی «برای خود در خود» است؛ یعنی نوعی آگاهی که تحول او در مرحلهی آگاهی موهوم متوقف شده است. این آگاهی «برای خود در خود»، برای خود را عیناً برای خودش و ذهناً درون خودش بازنمیگذارد. بازشناسی برای بنده به واسطهی کار بندهمآب به دست میآید. میل ارباب تنها به واسطهی نوعی آگاهی ارضا میشود که نه بهمنزلهی آگاهی میلورز، بلکه همچون نوعی آگاهی سرسپرده بازشناسی شود. به همین خاطر، میل ارباب از آگاهی بنده از خود بیگانه میشود. تنها بنده است که میتواند به ابژهی مورد میل ارباب جلوهای انسانی دهد. اگر چنین شود، پس بنده معنایی ذهنی (سابجکتیو) به عینیت (ابجکتیویتی) میدهد و، در نتیجه، همزمان معنایی عینی (ابجکتیو) به ذهنیت سابجکتیویتی شخص خود میبخشد. در چنین شرایطی، «برای خود» به «در خود» تبدیل شده و «در خود» به «برای خود» تبدیل میشود. و اینچنین است که خودآگاهی شکل میگیرد. کلام واپسین روشن است: موجودی همچون خودآگاهی تنها به این خاطر وجود دارد که دیگری همچون نوعی آگاهی متضاد وجود دارد. به این ترتیب، خود انسان خودش را از طریق وساطت دیگری همچون خودآگاهی بازمیشناسد. اما برای وجود بهمنزلهی خودآگاهی، شخص باید وجود دیگری بهمنزلهی آگاهی میلورز را نادیده نگیرد. هشیاری سوژهی میلورز تنها تا جایی معنا دارد که مخالف آگاهی میلورز دیگری باشد که از آن درخواست بازشناسی دارد. از این رو، میل از همان ابتدا همچون «میل به مورد میل بودن» بنا میشود؛ یعنی میل به میل، یا آنسان که لاکان آن را «میل به میل دیگری» میخواند، با استفاده از صورتبندی هگل دربارهی این مفهوم، مشابه آنچه تجربهی روانکاوی نشان داده است، ژرفای میل آدمی را از بن برملا میسازد." P98-103
sometimes it plodded, and it could have used an actual conclusion, but it's a genuinely cogent book that cites copiously and interestingly and now i think lacan is good
The Seminar of Jacques Lacan, Book XVII: The Other Side of Psychoanalysis [Le Séminaire #17] (1969) [224 pages] [B List]
1970s
The Four Fundamental Concepts of Psychoanalysis [Le Séminaire #11] (1973) [336 pages] [A List]
Television: A Challenge to the Psychoanalytic Establishment (1974) [168 pages] [A List]
The Seminar of Jacques Lacan, Book 2: The Ego in Freud's Theory and in the Technique of Psychoanalysis, 1954-1955 [Le Séminaire #2] (1978) [353 pages] [B List]
1980s
Introduction to the Reading of Lacan: The Unconscious Structured Like a Language - Joel Dor (1985) [268 pages] [A-List - Best Introduction to Lacan]
1990s
The Ethics of Psychoanalysis 1959-1960 [Le Séminaire #7] (1997) [352 pages] [A List]
2000s
Transference: The Seminar of Jacques Lacan, Book VIII [Le Séminaire #8] (2002) [368 pages] [B List]
2010s The Triumph of Religion (2013) [96 pages] [A List]
There we go
1 Book about him 9 books by him
you tricked me into this, didn't you pouts
...................
the wilde Amazone
Remarkably Easy to Read
Joel Dor makes Lacan understandable. Who would have thought! For a painless introduction to Lacan, definitely begin here. I wish I had. Plus, it contextualizes all that "Name of the Father" and phallus stuff that some (like me) might find distasteful, making it more amenable to linguistic and semiotic interpretation and (seemingly, perhaps) less intrinsically Oedipal. In short, Dor makes Lacan's Freudianism less objectionable. I definitely recommend this book. Kudos to Dor.
Treena
//////
The Best Introduction to Lacan
Dor's text is a very user-friendly introduction to Jacques Lacan's groundbreaking rereading of Freud (most importantly, this means the freeing of psychoanalysis from strict biological determinism). A master assimilator, Lacan re-shaped the notion of the human subject, and the author tackles the subject in piece-by-piece fashion without overwhelming the reader. Dor even tries to make sense of Lacan's borderline insane graphical representations of the primacy of the signifier over the signified, and to an extent he succeeds. Though I am new to Lacan, I found this text to be the most precise and readable introduction to his ideas.
Joël Dor presents Lacan from a clinical perspective, thus less interested in the cultural theoretical implications ("less" here means not at all) and more interested in the functioning and reconstruction of the human psyche, always with close reference to Freud, which distinguishes this introduction above all from that of Lionel Bailly, who, it seems, is not interested in a reconstruction and further development of Freud but rather in a radical break.
The book is divided into three main parts in which Dor explains (1) the structural relationship between language and the unconscious, (2) the paternal metaphor (Oedipus complex), and (3) Lacanian desire. The first part could not be any more clear and comprehensible: For each newly introduced concept, Dor explains in detail the theoretical background (especially Freud and Saussure) making even complete novices understand the complex concepts. From the second part on, however, it goes completely downhill: without mentioning the RSI matrix even once, let alone explaining it, Dor tries to introduce the mirror phase and the paternal metaphor, which probably won't make any sense to absolute beginners. The third part consists mainly of an over-detailed reconstruction of the graph of desire. Whether it was Dor or Lacan that made me drop out completely at that point I don't know, probably a bit of both. All in all the book is a hit and miss.
Le tome 1 "l'inconscient structuré comme un langage" de l'introduction à la lecture de Lacan est un livre qui nous décrit de façon claire et précise les principaux apports théoriques de Lacan, encore faut-il y être familier... La première partie du livre traite de la linguistique, elle peut être lue et comprise par n'importe qui tant l'auteur explique les concepts simplement. Les deux parties suivantes (la métaphore du NP et le graphe) sont beaucoup plus ambitieuses. Dor nous résume le stade du miroir avec une clarté remarquable mais je doute que la compréhension de l'au-delà de l'oedipe, le NP, DM etc se fasse pour des novices sans aucune explication du RSI. L'explication du graphe est quant à elle magistralement exécutée, mais une fois encore, je doute fort que les vrais novices puissent y comprendre quoi que ce soit, sans avoir baigné dans un univers Lacanien au préalable. Peut être faut-il se munir du "dictionnaire de Lacan" pour ceux qui n'auraient jamais été exposés à Lacan au préalable.
I don't know if I'm convinced yet, I certainly don't have a lot of patience for these graphs and equations, but this book had me thinking there's something there. . . .
bom livro para assimilar alguns conceitos difíceis na obra lacaniana. Só não sou 5 estrelas por discordâncias da leitura teórica, mas é um bom livro didático