داستان حاوی چند خط داستانی است که به واسطه وجود عناصر مشترک و فضای مشترک به یکدیگر لینک میشوند. عتیقهای که از زیر خاک بیرون میآید و دختر نوجوانی که به زیر خاک میرود. داستان دارای راویان متعددی است (12 راوی) که تلاش میکنند خطوط داستانی را به کمک هم و از زوایای مختلف به انتها و سرمنزل مقصود برسانند. در میان این راویان متعدد پرویز با دیگران از هر لحاظ (حجم و عمق و آغاز و انجام و...) تفاوت دارد. شاید راویان دیگر صرفاً کمک میکنند تا زوایای مختلف داستان باز شود لذا شناخت ما از آنها از سطح فراتر نمیرود و البته طبیعی است که یک داستان دویست صفحهای ظرفیت فراتر از این را ندارد. لحن راویان علیرغم تنوعشان چندان با یکدیگر متفاوت نیست، شاید میشد برخی از راویان را در هم ادغام کرد (مثلاً جعفری و قنبری و غفوری و سهرابی که همگی در پاسگاه هستند و...) شاید میشد قسمتی که سارا روایت میکند را به عهدهی راوی دانای کل گذاشت و شایدهایی دیگر. نمونه عالی و متعالی انفعال و تندادن به چیزی که مقدر شده است سارا است. او به قول خودش حتا از میان دو مردی که در طلب وصالش هستند "انتخاب" نمیکند! او کنار میایستد تا انتخاب شود تا سرنوشتش را مشخص کنند و در نهایت هم در فصلی که روایتگر مرگ خودش است بدون هیچ تقلایی خودش در کندن گودال همکاری میکند و خودش... این تصویر همیشه در خاطرم خواهد ماند. برای خواندن مطلب کامل در صورت تمایل به آدرس زیر مراجعه نمایید http://hosseinkarlos.blogsky.com/1396...
این اولین کتاب از آقای چنگیزی بود که خواندم، تاغ نوعی درخت است که در آب و هوای کویری رشد می کد. داستان هم روای زیاد دارد؛ خلاصه: روای اول یا شاید راوی اصلی پرویز است که به دور از خانواده در شهری کویری کار مرمت یک کاروانسرای مخروبه را بر عهده گرفته که چون از طرف دولت از نظر مالی تامین نیست کار لنگ مانده و این مسئله او را این فکر وا می دارد تا با هم دستی مراد و غلام دست به کندن زمین های اطراف شهر بزند تا بلکه عتیقه پیدا کنند. غلام که جوان بی قید و بلند پروازی است با یکی از دخترهای روستا رابطه داشته و او را حامله می کند، پدر دختر او را به همین جهت زنده بگور می کند و خودش را به پاسگاه محل تحویل می دهد. غلام سر آخر سر بقیه را کلاه می گذارد و فرار می کند و پرویز هم به تهران پیش خانواده ی درب و داغونش بر می گردد. خانواده ای با پدر پیر و مادر غرغرو و خواهری که عاشق مردی 10 سال کوچکتر از خودش شده است. داستان کتاب جالب نبود، بخصوص آنکه اصلا چیز خاصی در روایت های بقیه ی راوی ها نبود. مثلا اگر راوی دوم ابعاد بیشتراز آنچه که قبلا اتفاق افتاده را تعریف می کرد خیلی بهتر بود تا اینکه صرفا دست به روایت چیزهایی که می بیند بزند. چیزهایی که اگر هم نمی دید و نمی گفت قبلا روایت شده بود. نقطه قوت داستان هم خوب روایت کردنش است آدم درست حس همیشه چیز را با تمام وجودش درک تصویر سازی می کند. به تصویر کشیدن فضای خشک کویری کار هرکسی نیست. #خلاصه_پرسه_زیردرختان_تاغ
ساده و روان و خواندنی داستانی مشترک که از زبان همه ی شخصیت های درگیر در داستان روایت می شود . فقط فکر می کنمید کمی بیشتر روی زبان و لهجه ی داستان کار می شد تا شخصیت ها عمق بیشتری پیدا کنند. بعضی شخصیت ها این که متفاوت از هم بودند ولی لحن و زبان مشترک داشتند. با این حال توصیف ها و اتفاقات ملموس و تصویری بود. با این که بعضی خرده داستان ها خیلی بهش پرداخت نمیشه و مثل همه داستان ها شخصیت ها تصمیم خاصی نمی گیرن یا چش خاصی درشون به وجود نمیاد با این حال ادم فکر نمیکنه بلاتکلیف مونده داستان.
بسیار خوب بود. پرداخت شخصیت ها، فضاسازی ها و البته تم غالب در داستان. روایت از دید چندین شخصیت کار آسانی نیست ولی فکر می کنم همه ی شخصیت ها باورپذیر هستند. جاذبه ی دراماتیک کار هم به نظر من خوب بود. اولین کتابی بود که از علی چنگیزی خواندم و امیدوارم آخرینش نباشد.