بالاخره این شرح مفصل تمام شد! شرح زندگی یک انسان متکی به خود و پرتلاش که از کارگری و فقر به یکی از بزرگترین ناشران خاورمیانه در زمان خودش تبدیل شد. شم اقتصادی قوی و عشقش به نشر و توان مدیریتی بالای آقای جعفری ظرف دو دهه از حضیض به اوجش رساند. اما جو انقلاب و سوختن تر و خشک باهم و حسادت و تنگ نظری مردم اطرافش، ماحصل عمرش را از چنگش درآورد و تا آخر عمر هم هرچه شکایت کرد کسی به دادش نرسید. چند فصل آخر که شرح بازداشت و اوین و دادگاه های انقلابش بود از همه جای داستان زندگی اش ناراحت کننده تر بود. خب البته مثل همه انسانها آقای جعفری هم صددرصد پاک و منزه نبود و مثل همه خطا کرده بود (به نظر من البته) مثلا بعضی جاها از مونوپولی امیرکبیر استفاده کرده و ناشران کوچکتر را از دور خارج کرده بود، اما اگر اینها را کنار خدماتش مثلا در مورد ساماندهی چاپ و نشر کتابهای درسی بگذاریم یا در مورد چاپ فرهنگ معین یا شاهنامه امیرکبیر یا چاپ کتابهایی از نویسندگان و مترجمان به نام آن زمان، کفه ترازو به سمت خدمتگزار بودن او سنگین میشود (البته من اصلا در جایگاه قضاوت هیچ کس نیستم و فقط برداشتم از داستان زندگی اش را مینویسم). به نظر من آقای جعفری انسانی برجسته و تاثیر گذار در صنعت نشر ایران بودند و سرگذشتش میتواند الهام بخش باشد.
بیش از هزار و دویست صفحه را خواندم و افسوس خوردم بر آنچه فرجام این تلاش بود ولی سوالم اینجاست که چرا نوشتند بخش دوم این کتاب بعدا منتشر میشود و کتاب ناقص ماند؟ چرا امیرکبیر مصادره شد چرا آقای جعفری به زندان رفت؟ چرا ناقص ماند؟ واقعا چرا؟
من چاپ پنجم خاطرات مرحوم عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار انتشارات امیرکبیر را که در دو مجلد بسیار نفیس در سال ۱۳۹۶ منتشر شده است، مطالعه نمودم. فونت انتخابی متن و کیفیت کاغذ و چاپ فوقالعاده عالی است. این نسخه از کتاب به احترام یاد و خاطره آقای جعفری، با قیمت تمام شده و بدون در نظر گرفتن نفع مادی توسط انتشارات روزبهان چاپ و منتشر شده است. دستشان درد نکند این خاطرات، روایت دست اول تاریخ چاپ و نشر کتاب در ایران و همچنین مروری بر حوادث سیاسی – اجتماعی دوران معاصر ماست. کتاب در واقع دائرةالمعارف مؤلفان، مترجمان، ناشران، چاپخانهداران و سایر دست اندرکاران صنعت چاپ و نشر در ایران است. این خاطرات قسمت دومی هم دارد، که هنوز چاپ و منتشر نشده است از متن کتاب ص ۱۱۹ – زنده یاد سیدحسن میرخانی ... کتابهای خمسه نظامی و مثنوی مولوی را به خط نستعلیق نوشت و اولین بار به سرمایۀ خود چاپ و منتشر کرد. هر روز صبح هنگام آغاز کار نوشتن، اول وضو میگرفت و بعد پشت میز مینشست و مشغول نوشتن میشد
آقای کاشی چی [مدیر کتابفروشی گوتنبرگ] با فعالیت زیادی که میکرد، گرفتار قرضهای سنگین و آلوده بهره های فراوان شد؛ این بود که فکری به سرش زد که در عالم کتاب ایران سابقه نداشت؛ فروش کتاب کیلویی... با تبلیغات فراوان اعلام کرد که تمام کتابهایی را که چاپ کرده در ترازو میگذارد و کیلویی ده تومان می فروشد. این ابتکار خیلی گرفت و در مطبوعات بازتاب پیدا کرد. خریداران کتاب به کتابفروشی گوتنبرگ هجوم می آوردند و تا مدتها صف طویلی از خریداران تشکیل می شد و کتاب کیلویی می خریدند. مرحوم مهدی سهیلی یک نمایشنامه انتقادی در این مورد نوشت که در رادیو پخش شد. آقای کاشی چی با این ابتکار قروض خود را پرداخت و پس از چند سال یک ساختمان قدیمی را مقابل دانشگاه تهران خرید و پاساژ بزرگی بنا کرد و کتابفروشی گوتنبرگ را هم به آنجا انتقال داد. تمام دکانهای پاساژ را با بهای ارزان به کتابفروشیهای مختلف واگذار کرد و آن پاساژ به بازارچه کتاب معروف شد. نمایشنامه کتاب کیلویی خریداری به کتابفروشی گوتنبرگ مراجعه میکند و میگوید دو کیلو بینوایان، سه کیلو جنگ و صلح برای او وزن کند، و وقتی ترازو کم می آورد می گوید سیصد گرم هم چخوف به آن اضافه کن! و چانه هم میزند که آقا رضا دو سه پره گورکی هم بگذار... و اگر بالزاکهاش هم تازه است نیم کیلو بالزاک هم جدا بپیچ!
کتابی خواندنی درباره زندگی و کوشش های عبدالرحیم جعفری موسس انتشارات امیر کبیر یک اتوبیوگرافی پر و پیمان که نه تنها شامل وقایع زندگی یکی از تاثیرگذاران عرصه نشر در ایران است که شما را با زندگی و فعالیت های بسیاری از داشمندان و اهل قلم ایران نیز آشنا می کند شخصیت هایی که گاه با همه شهرت اسمی چیز چندانی از زندگی آنها نمی دانیم همچنین با خواندن این کتاب با سیر رشد نشر کتاب در ایران و چگونگی انتشار کتاب های خاص همچون شاهنامه امیر کبیر و غیره آشنا خواهید شد شنیده ام که کتاب جلد سومی هم دارد که مجوز انتشار نگرفته و خارج از ایران چاپ شده است نمی دانم تا چه حد حقیقت دارد من که هر چه جستجو کردم نیافتم
چقدر خواندن صفحات اخر زجر اور بود دلم میخواست مثل تموم درگیری ها این هم به خوبی تموم بشه ولی افسوس ی نقد خواندم درباره کتاب در راسخون😂دوستان راسخونی در جواب شما همین بس که بخش دوم خاطرات ایشان مدت هاست در انتظار مجوز است. ایا به این خاطر نیست که متصرفین امیر کبیر فقط یک سال از خورشید کوچکترند؟!