اگر بپذیریم که حقیقتِ هرکس را در آنچه پنهان میکند باید جست، حقیقتِ زندگیِ سارتر در ناامیدیْ آشکار میشود. اورست، شخصیتِ اصلیِ نمایشنامه مگسها، آنجا که به منظرههای وهم آلود آنسوی رودخانه مینگرد چنین میگوید: "آدمی آزاد است و زندگیِ انسانی، در آنسوی ناامیدی ساخته میشود."
'سارتر که مینوشت' تأویلی نقادانه از زندگی و آثار فیلسوفیست که در قرن بیستم میزیست اما از هوای کهنه قرن نوزدهم تنفس میکرد. عمرِ فلسفهاش برخلاف آوازهی بلند نامش بینهایت کوتاه بود و سالهای پایانی زندگیاش را صرف یک دفاع لجاجتبار از اندیشههای منسوخ شدهاش درباره زبان و آگاهی کرد.
سارترِ جوان که خیلی دیر به فکر کشتنِ خدایی افتاده بود که سالها قبل، نیچه آن را کشته بود، در میانه راهِ کشتن انسان نیز دچار تردید شد و برخلافِ فوکو هرگز شهامت آلوده ساختن دستهایش به خونِ انسان را پیدا نکرد.
با این همه، زندگی سارتر نمونهی کامل از آزادی و تعهدی است که این آزادی برایش به ارمغان آورد. بابک احمدی در این کتاب، به زیبایی، وضعیتهایی را تصویر میکند که در آن فیلسوف، پوچی را یافته اما تسلیم آن نشده است.
زندگي چقدر عجيب است.لحظه اي شفاف و لحظه اي ديگر مات، چيزي كه هم خودم آن را مي سازم،هم به من تحميل مي شود،بنيان اش را جهان به من ارائه مي كند، ولي آن را از من مي دزدد، با رويدادها ساييده، پراكنده، شكسته و بريده مي شود، و باز يگانگي خود را به چنگ مي آورد، چقدر سنگين است و تا چه حد ناپايدار. همين تناقض ها هستند كه موجب اين همه بدفهمي مي شوند
A wide multi dimensional analyse of Sartre, his philosophy in his various works. در مورد سارتر و فلسفه اش، آزادی و گستره ی اخلاقی، روشنفکر و سیاست و بسیاری پدیده هایی که با سارتر به دنیا آمد، و اثر انگشت این اندیشمند معاصر بر تاریخ بشر در قرن بیستم. در مورد سارتر مطلبی جداگانه در وبلاگ گودریدز نوشته ام؛ https://www.goodreads.com/author_blog...
حقیقتا، علم و دانش آقای احمدی درباره فلسفه (چه فینفسه، چه فلسفه سارتر و خود سارتر) بینظیر بود. سوای توافق و اختلافی که با فلسفه سارتر دارم، بررسی او، زندگی شخصی و زندگی ادبی و فلسفیاش، چه از نظر تاریخی و چه از نظر تحلیلی کامل و بینقص بود. یکی از بهترین کتابهایی که دربارهی فیلسوف یا فلسفه در سال ۱۴۰۰ مطالعه کردم، قطعا همین کتاب بوده و حتما به دوستداران سارتر یا اگزیستانسیالیسم یا فلسفه، پیشنهادش میکنم.
تقریباً ماهِ اول پاییز را صرف خواندن این کتاب کردم. با اینکه نخواندن ادبیات داستانی در پاییز (تنها ادبیات داستانی که از شروع پاییز خواندم کور سرخی بود) ذوق زندگی پاییزی را در من کور کردهست اما این کتاب را به شدت دوست داشتم.