Jump to ratings and reviews
Rate this book

حنجره‌ی زخمی تغزل

Rate this book
عنوان: حنجره‌ی زخمی تغزل 1344 تا 1350؛ مجموعه شعر؛ شاعر: حسین منزوی؛ تهران، بامداد، 1350، در 75 و 46 ص؛ چاپ دیگر: تهران، آفرینش، 1382؛ در 184 ص؛ چاپ سوم 1388؛ شابک: 9646287581؛ چاپ چهارم 1390؛ در 188 ص؛ موضوع: شعر شاعران معاصر ایرانی قرن 20 م

188 pages, Paperback

First published January 1, 1971

1 person is currently reading
19 people want to read

About the author

حسین منزوی

24 books106 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
13 (39%)
4 stars
12 (36%)
3 stars
6 (18%)
2 stars
1 (3%)
1 star
1 (3%)
Displaying 1 - 5 of 5 reviews
Profile Image for Amin Soltani.
29 reviews6 followers
March 1, 2018
منگر چنین به چشمم، ای چشم آهوانه
ترسم قرار و صبرم برخیزد از میانه
ترسم بسوزد آخر، همراه من تو را نیز
این آتشی که از شوق، در من کشد زبانه
ای رجعت جوانی، در نیمه راه عمرم
بر شاخه ی خزانم، ناگه زده جوانه
ای بخت ناخوش من، شبرنگ سرکش من
رام نوازش تو، بی تیغ و تازیانه
ای مُرده در وجودم، با تو هراس توفان
ای معنی رهایی! ای ساحل! ای کرانه
جانم پر از سرودی ست، کز چنگ تو تراود
ای شور ای ترنم، ای شعر ای ترانه
Profile Image for Zohreh Hanifeh.
388 reviews104 followers
May 20, 2014
این کتاب رو دو روز پیش که تو همایش شعر دانشگاه شعر خوندم به رسم یادبود هدیه گرفتم :)
خیلی عالی بود... به خصوص غزل ها. خیلی قوی تر از شعرهای نوش بودن.
در کل خوشم اومد.
Profile Image for Bahman Bahman.
Author 3 books242 followers
April 10, 2021
شاعر تو را زین خیل بی دردان کسی نشناخت

تو مشکلی و هرگزت آسان کسی نشناخت

کنج خرابت را بسی تسخر زدند، اما

گنج تو را ای خانه ی ویران کسی نشناخت

جسم تو را تشریح کردند از برای هم

اما تو را ای روح سرگردان! کسی نشناخت

آری تو را ای گریه­ ی پوشیده در خنده!

و آرامش آبستن توفان! کسی نشناخت

زین عشق ورزان نسیم و گلشنت، نشگفت

کای گردباد بی سر و سامان، کسی نشناخت

وز دوستداران بزرگ کفر و دینت نیز،

ای خود تو هم یزدان و هم شیطان! کسی نشناخت

باحکم مرگت روی سینه، سال های سال

آنجا تو را در گوشه ی یمگان ، کسی نشناخت

فریاد نای­ ات را و بانگ شکوه­ هایت را

ای طالع و نام تو ناهمخوان! کسی نشناخت

بی شک تو را در روز قتل عام نیشابور

با آن دریده­ ی سینه ی عرفان کسی نشناخت

با گوهر شعرت چنان نام تو بّرنده

ذات تو را ای جوهر بّران کسی نشناخت

روزی که می خواندی مخور می، محتسب تیز است

لحن نوایت را در آن سامان کسی نشناخت

وقتی که می کندند از تن پوستت را، نیز

گویا، تو را زان پوستین پوشان کسی نشناخت

چون می­ شدی مخنوق از آن مستان، تو را ای تو!

خاتون شعر و بانوی ایمان! کسی نشناخت ....
17 reviews1 follower
March 18, 2021
دو روز مونده به عید چی بهتر از چند ساعتی رفتن به حجرهٔ زخمی تغزل منزوی و لمسش شعرهاش با باد باهار

«گل سپیدی، بر آب‌های رویایی» چیزی بود به قول خودش.
Displaying 1 - 5 of 5 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.