این کتاب شرح ۶ سفری است که از پاییز ۱۳۸۰ تا پاییز ۱۳۸۶ به نیمروز، کابل، دره پنجشیر و هرات افغانستان صورت گرفته است. نویسنده در مقدمه آورده است: «روایتهایی که نوشتنشان را روزهای آغازین جنگ امریکا علیه طالبان در افغانستان شروع کردم اما نه گزارشهایی از کنار جبههها و رزمندگانش بلکه از کنار مردم و از درون زندگی آنها. زندگی مردم در جنگ و پس از جنگ. زندگی مجاهدان و دیگر نیروهای جنگجو در جنگ و پس از آن، زندگی زنان و مردان معمولی و غیرمعمولی در جنگ و پس از آن. در خانه، خیابان، دانشگاه، مدرسه، محلههای مدرن و ویران شده. زندگی مردم معمولی و غیرمعمولی از جمله سیاستمداران و فعالان اجتماعی... این کتاب یک گزارش میدانی است، یعنی دیدهها و شنیدهها از درون جامعه افغانستان است، روایت روزها و ماههایی که با مردم این سرزمین زندگی کردهام.»
اگر زبان فارسی هم جایزه ی پولیتزر داشت به یقین و با قاطعیت می توانم بگویم که "افسوس برای نرگس های افغانستان" لایق پولیتزر روزنامه نگاری بود. سفرهای پی در پی ژیلا بنی یعقوب به افغانستان و چکرهایش در بین مردم افغانستان (از راننده تاکسی ها تا زنان ایرانی که با مردان افغان ازدواج کرده بودند, از محسن مخملباف تا نمایندگان مجلس افغانستان, از خلبان های زن افغانستانی تا یاران احمدشاه مسعود و...) به حد کافی ستایش برانگیز بودند. ثبت روان و بی شیله پیله و روزنامه ای این سفرها خواندنی بودند. پاراگراف های زیادی از این کتاب را خط به خط با مداد علامت گذاشتم... پنج ستاره را با کمی اغماض دادم. نیمه های دوم کتاب بعضی تکرارها اذیت کننده شده بود و حق بود که پیراسته شوند. می خواستم به خاطر این تکرارها بی خیال ستاره پنجم شوم. اما دقت و شفافیت تصویرهایی که ارائه کرده بود و جسارت در آن همه سفر به افغانستان باعث شد که پنج ستاره را بدهم... مگر ایران چند تا روزنامه نگار کاردرست مثل بنی یعقوب دارد که به خاطر ذات خبرنگاری این همه خطر به جان بخرد؟ قبل از خواندن این کتاب نمی دانستم که ژیلا بنی یعقوب به خاطر فعالیت هایش در انتخابات سال 1388 محکوم به ممنوعیت از روزنامه نگاری به مدت 30 سال شده است. بعد از خواندن این کتاب معنای کلمه ی ظلم را فهمیدم. حکم قاضی آن دادگاه علیه ژیلا بنی یعقوب مثل اسید پاشیدن به زیبایی یک زن بوده... این کتاب سیمای یک روزنامه نگار واقعی را به من نشان داد و محرومیت او از روزنامه نگاری... چه بگویم؟!
این کتاب ترکیبی از سفرنامه و گزارشها و مصاحبههایی هستش که خانم بنی یعقوب از سفرهاشون به افغانستان داشتند. چندین مورد قابل توجه در مورد این کتاب هست که از اونها میشه به موارد زیر اشاره کرد: مصاحبه با افراد مختلف در سطوح متفاوت مثل وزرا، همرزمان احمد شاه مسعود، روزنامهنگارهای دیگه و حتی مردم کوچه و خیابان. همینطور تمرکز بر موارد مرتبط با حقوق زنان در افغانستان که در بعضی موارد روایتها به شدت دردناک و ناراحتکننده میشه. این روایتها در طول چندین بار سفر نویسنده به این کشور گفته میشه و خب با توجه به اینکه مصاحبهکننده در بعضی موارد سوالهای یکسانی از افراد مختلف تعریف کرده یا در سفر بعدی بخش تکراری از سفر قبل رو به یاد آورده، میتونه برای خواننده کسلکننده بشه و شاید با یک بار ویرایش کامل کتاب قابل حل بوده البته این موضوع برای من به اندازه بقیه دوستان که نقد نوشتن آزاردهنده نبود مساله بعدی شاید برای من در اوایل کتاب و سفرهای اول ایشان بود که تاحدی از نگاه، پرسشها و نقدهاشون لذت نمیبردم که به نظرم به دلیل سفرهای اولیه ایشون بوده و ذهنیتی که از قبل به این کشور و مردمش داشتن، این مساله از اواسط کتاب خیلی بهتر میشه و دیگه اون سوگیری آزاردهنده رو به همراه نداره کلا اگر کسی به خواندن کتاب با موضوع افغانستان علاقه داره بهش این کتاب رو پیشنهاد میکنم چون برخلاف کتابهای مشابه دیگه در این زمینه، طیف قابل قبولی از افراد رو در برمیگیره
حالا که ژیلا بنییعقوب بعد از ۱۰-۱۵ سال کتاب رو چاپ کرده من انتظار داشتم حداقل نوشتههای آن سالهاش رو بخونه و با فرم جدیدی بنویسهشون یا حداقل تکراریها رو حذف کنه. تکرارهای کتاب گاهی آدم رو دیوانه میکنه واقعا. در مورد محتوای کتاب هم خب توی این قحطی دانش ما از افغانستان بخش های بسیار مفیدی داره و اطلاعات خوبی به دست میآریم اما من دید نویسنده به افغانستان رو دوست نداشتم، نتیجهگیریهای کلی در مورد ملت افغان کمی آزارم داد به علاوه به نظرم همونطور که یک اروپایی به ما نگاه میکنه به افغانستان نگاه شده بود: «این ملت بدبخت عقبمانده» البته این نگاه از لابهلای خطوط و انتخاب کلمهها مشخص بود بیشتر و اگر بخوام منصف باشم به نظرم بین اولین مقاله تا آخرین مقاله (که پنج سال طول میکشه) نویسنده هم بزرگ شده و دیدش به کشور و آدمها منطقیتر شده و چه حیف که بازنویسی دوبارهای نکرده تا کتاب یک دست و شسته رفته باشه.
این روزها دستم به سختی سمت انجام کاری میرود. همبن فرصتی شده تا ستون کتابهای نخوانده و نیمه خواندهی کنار تخت را کوتاه کنم. ژیلا بنی یعقوب از سال هشتاد تا هشتاد و شش هر سال پاییز یا زمستان به افغانستان سفر کرده و هر بار دیدهها و شنیدههاش را نوشتهاست و هر سفر شده یک فصل از کتاب. سعی کردم رهاش نکنم و تا انتها دوام بیاورم. اول از همه نگاه افسوسخورِ به دنبال عقبماندگیها و بدبختیها اذیتم میکرد. عنوان کتاب هم هشدار دادهبود البته و باید با آگاهی میخواندمش. بعد هم تکرار و تکرار. خوب بود یک نفر قبل از چاپ یک دور نوشتهها را از اول تا آخر میخواند. سرسری نوشتهشدهاند و بعضی، بارها تکرار میشوند و کلافهتان میکنند. کاش خبرنگارهایی که تصمیم میگیرند کتاب بنویسند، بین گزارشهاشان و متن کتاب تفاوتی قائل شوند. با این همه در مورد افغانستان کتاب کم داریم و خواندن این یکی هم با فضای افغانستان و به خصوص وضعیت زنان در افغانستان آشناترمان میکند
کتاب را از دوست و همکار عزیزی امانت گرفتم خاطرات ژیلا بنی یعقوب از چندین بار سفرش در طول سالیان مختلف به افغانستان و اتفاقات و رویدادهای مختلفی که در انها حضور داشته است. قسمت های مربوط به مبارزات احمد شاه مسعود و شرح ویژگی هاش از زبان دوستان و پیروانش و مبارزاتش با روسیه و طالبان قسمت جالب کتاب بود برای من. در ضمن مقایسه درامد و وضعیت دانشگاه ها و همچنین بیان وضعیت تیم های ان جی او و بین المللی د افغانستان هم قابل توجه بود. اینکه حضور خیلی از این گروه ها جنبه تشریفاتی و تبلیغاتی دارد و اصولا بیشتر هزینه هایی که اعلام میشود صرف کشور اسیب دیده نخواهد شد و اصولا صرف خورد و خوراک و رفت و امد و حقوق خود افراد این تیم ها خواهد شد. نسبت به دو کتاب قبلی "جانستان کابلستان " که خوانده بودم به نظرم کامل تر و واقع گرایانه تر بود.
کتاب از نظر سوژه و محتوا جالب توجه است. فقط کمی اشکال در تنظیم مطالب وجود دارد. نویسنده یادداشتهای شخصی و روزنامهاش را پشت هم آورده و این وسط برخی مطالب چند بار تکرار شدهاند که اذیت کننده اند.
علاقه ي من و تغيير نگاهم به كشور افغانستان با خواندن بادبادك باز شروع شد .... ولي هيچ وقت فكرش را نميكردم كه اين خواندن ها و خواندن ها مرا برساند تا جايي كه بعد از سفر به بيروت ، يكي ازآرزوهايم بشود ديدن كابل و قندهار و قندوز و دره ي پنجشير... آنقدر خواندم تا رسيدم به اخرين كتاب... سفرنامه ي شش گانه ي شيرين و جالب ژيلا بني يعقوب به افغانستان. كشوري كه همزبان ماست و آنقدر با ما نزديك كه گويي سالهاست در هم گره خورده ايم. يك جاهايي از كتاب باور نكردني بود برايم... بغض ميكردم از حجم رنج هاي اين ملت هميشه دردمند. يك جاهايي لبخند ميزدم از مهرباني و مهمان نوازيشان... و آخرش احساس ميكردم كه گاهي چقدر كم گذاشته ايم در حس انسان دوستيمان نسبت به اين مردم نجيب. و چه ميشود گفت به جز همين افسوس و آه براي نرگــس هاي افغانستان...
یکی از بهترین کتابهایی که میشه برای شناخت افغانستانِ بعد از طالبان خوند. ژیلا بنییعقوب با نثر ژورنالیستی خودش، رهآورد سفرهاش و نوشته و من بسیار از خوندنش لذت بردم. نکتهی حائز اهمیت کتاب توجه به زنان افغان در شرایط مختلف هست که نشان از حساسیت نویسنده به این مسئله هست.
نمیدونم وضعیت افغانستان نسبت به آنچه که در کتاب گفته شده که مربوط به سالهای هشتاد هست تغییری کرده یا نه هرچند بعید میدونم بهتر شده باشه ولی وضعیت افغانستان بعد از طالبان خیلی سیاه بوده.فلاکت, بدبختی , فقر و فقر و فقر ....فقر مالی فقر فرهنگی ..........دلم برای زنان افغان کباب شد!
خانم بنییعقوب را پیش از این کتاب نمیشناختم و نامش را نیز نشنیده بودم. گویا بهنام است. به هر رو به ایشان بابت این شش سفر پرمخاطره و گزارشهای دستاولش درود میفرستم. بیش از یک سال از سفرم به افغانستان میگذرد و خواندن این کت��ب، دوباره دردهای ناگفتنی آن سفر را زنده کرد و زخمهایش را تازه. همچنین شرح فعالیتهای خیریهی محسن مخملباف (که خدا مرا ببخشد اما تا پیش از خواندن این کتاب، بدون هیچ دلیلی، در بلکلیست ذهنم بود) بسیار شگفتزدهام کرد. البته پرس و جو کردم و شنیدم حالا سالهاست از افغانستان خارج شده اما اگر آنچه در این کتاب نوشته حتی بهرهای از واقعیت داشته باشد، ما با یک شخصیت جدی و قابل مطالعه مواجهیم. گرچه افغانستان ظاهرا حد اقل صدسال از ما عقبتر است اما به نظرم زمان انفسی و سرفصل گرفتاریها و مسائل در ایران و افغانستان بهشدت شبیهاند و نباید فریب تفاوت ظاهر را بخوریم. خواندن این کتاب را به همهی کسانی که به این خاک یا آن خاک (بدون اینکه دربارهی تفکیکش مناقشه کنیم) علاقهمندند توصیه میکنم. چه، قدحی است از جام دردهایی که نگارندگان آن کتاب و این سطور در سفر به افغانستان چشیدهاند. اگر نمیتوانید سفر کنید، کتاب که میتوانید بخوانید، پای حرف انسانها که میتوانید بنشینید. که کلمه، زمین اندیشه است و تن، زمین روح. ألم تكن أرض الله واسعة فتهاجروا فيها؟
نوشته های ژیلا بنی یعقوب مربوط به سالهای ۸۰ تا۸۶ است، سالهای اولیه ی کنار رفتن طالبان از حکومت افغانستان... افغانستانی ها برق ندارند، آب لوله کشی و بهداشتی ندارند، کوچه و خیابانشان آسفالت ندارد، گاز ندارند تا در سرمای استخوان سوز زمستان خود را گرم کنند... طالبان قدرتی ندارد، اما سایه ی شومش نمیگذارد زنان برقع از سر بردارند و فرهنگ افغانستانی ها نمیگذارد زنان شان تنها از خانه بیرون بروند... تحصیل برای دختران هنوز سخت و با هزار مشکل روبرو است. از نارضایتی مردم از اتحادیه ها و موسسات خارجی میگوید، از سختی های زنان روزنامه نگار، از افغانستانی هایی که بعد از طالبان به هزار امید برگشته اند اما هیچ نصیبشان شده... و از زنان ایرانی که با همسر افغانستانی خود آمده و حالا سختی زندگی امانشان را بریده اما نمیتوانند برگردند:( افغانستان پیشینه ی فرهنگی قوی و شهرهای تاریخی دارد، کوه های بلند و رودهای پرآب... اما بیش از ۳۰ سال جنگ های داخلی و خارجی بلای خانمان سوز همسایه ی شرقی مان شده... . از نظر نگارش نثر خانم بنی یعقوب روان و جذاب بود و در نقل قولها سعی کرده بود به گویش و لهجه ی افغانستانی ها وفادار بماند؛ اما چند مورد خاطره ی تکراری با وجود چاپ کتاب بعد از چند سال نکته ی منفی ای بود که امیدوارم در چاپهای بعدی برطرف بشه . اگر دوست داشتید میتونید در اپلیکیشن طاقچه بخونیدش https://taaghche.com/book/98034
قطعا نکته مثبت کتاب که آن را خواندنی و قابل توصیه کرده، جسارت نویسنده و سرک کشیدن چندباره او به کشوری است که معمولا در حوزه ژورنالیسم ما کمتر چنین جراتی دیده می شود، ما ایرانیها با وجود همزیستی طولانی با ملت افغان و قرابت فرهنگی طولانی با مردم کشور همسایه و همزبانمان، خیلی غریبه ایم! با وجود آغاز گیرا و جذابیت خاص کتاب در بخش های مربوط به پنجشیر و معرفی احمد شاه مسعود نویسنده در سایر بخش چندان موفق نیست. آخرین یادداشت های این کتاب مربوط به سال 1386 است و چاپ اول آن در سال 1394 بوده بنابر این نویسنده حدود 8 سال فرصت برای بازنویسی یادداشت ها و اضافه کردن مطالب تکمیلی را داشته است اما.... خواننده گاهی با یک گزارش روزنامه ای طرف است گاهی با یک مصاحبه و گاهی با یک خاطره و همین تشتت منجر به تکرار مطالب یا غفلت از مطالب مهم تر شده است. در واقع طی سیصد صفحه حرف منسجم و جدی از تاریخ و جغرافیای افغانستان به میان نمی آید و همین یعنی اگر پیشتر راجع به افغانستان تحقیق نکرده باشید، نسبت درست و دقیقی بین مطالب کتاب پیدا نخواهید کرد. حتی تا انتهای کتاب هم خواننده نمیتواند به خودی خود نسبت مشخصی میان مجاهدین، طالبان و جمهوری دموکراتیک افغانستان بر قرار کند. حتی توضیحی منسجمی راجع به اقوام افغانستان داده نمی شود در حالی که مکرر به تاریخ سیاسی و مشکلات قومی در افغانستان اشاره شده و مخاطب فقط گیج تر می شود! به نظر دغدغه ی اصلی ژیلا بنی یعقوب مسئله زنان و حقوق تضییع شده اشان در افغانستان است ولی به دلیل تشتت سیاق و عدم بازنویسی یادداشت ها حتی همین دغدغه را هم حیف کرده است. گاهی یک مشکل ویک حرف عینا چند بار در کتاب تکرار شده و همین تکرار ها حسابی آزار دهنده است.
پ.ن: بخش مربوط به فعالیت های محسن مخلباف واقعا جالب انگیزناک بود! پ.ن2: در واقع حق کتاب دو و نیم ستاره بیشتر نیست.
کتابی گمنام اما عالی. ژیلا بنی یعقوب این کتابو به عنوان یک روزنامه نگار نوشته نه یک نویسنده و گزارش هایی از عقاید مردم افغانستان،حقوق زنان در این کشور،تاریخ افغانستان،شرایط اقتصادی و سیاسی کشور افغانستان. همیشه دیدن دنیا از نگاه یک سری ادم دیگر و وارد شدن به زندگیشون از دریچه دنیای یک کتاب و نویسنده به شدت لذت بخشه، در این کتاب هم چیزایی رو میبینید(بله ما وقتی چیزی رو میخونیم در همون لحظه اونو میبینیم) و میشنویم که مو به تن آدم سیخ میشه . مردمی که ارزشونو جای ما باشند
کتاب رو خیلی دوست داشتم،،با زبان ساده و روان اطلاعات زیادی رو درحجم کم کتاب میشه کسب کرد،،،تنها ایرادی که داشت تکرارهای موجود در کتاب بود که به نظر من چیزی از ارزش های کتاب کم نخواهد کرد ولی اگر رفع بشوند چه بهتر.
در حقیقت کتاب رو بسیار پسندیدم. هر چند که به وضوح یک جاهایی قبلا با ویرگولهاش تکرار شده بود. ولی خب باز بهتر از هیچیه. چنین سبک کتابهایی کلا توی فارسی کم پیدا میشن. و کلا، چیزی که به افغانستان پرداخته باشه هم کم پیدا میشه. عجب چیزها.
این کتاب؛ گزارش گونه است و اطلاعات جالبی رو راجب NGOهای اروپایی در افغانستان میده و با مصاحبه هایی که نویسنده با مردان سیاست افغانستان انجام داده، خواننده رو اندکی با فضای سیاسی حدود ۱۰ سال پیش افغانستان آشنا میکنه و بخش دیگری از کتاب، راجب زندگی احمد شاه مسعود، می باشه... در کل کسانی که دوست دارند با خراسان فرهنگی بزرگ که زمانی افغانستان نیز بخشی از اون بوده؛ آشناتر بشن خوندن این کتاب، اطلاعاتی رو بهشون اضافه میکنه.