لكتاب ينقسم لثلاثة كتب ويكتب على لسان حسام مدون أشعار الرومي في الكتاب الأول يتناول العلاقة بين شمس التبريزي وجلال وفي الثاني غياب شمس وظهور صلاح ليحل بديلا عن شمس ودور صلاح في إرساء الهدوء في نفس الرومي بعد حالة الصخب التي رافقت العلاقة بين قطبي الصوفية في الكتاب الثالث يركز الرواي على علاقته بالرومي ودوره في تدوين فلسفته وأشعاره وبالمقابل أيضا ما قام به من دور مهم في رصد وكتابة شخصية شمس متتبعا أقواله لينقلها للعالم .. الكتاب مطعم بأشعار الرومي سرده جميل وأظن أن نيهال قامت بعمل جيد
Nahal Tajadod was born in Teheran in 1960 and left Iran for France in 1977. She studied at INALCO where she obtained a doctorate in Chinese. Her thesis was on Mani, the Buddha of light and gave for the first time a translation of a Manichean text in Chinese, a real textbook written by the Manicheans themselves. She has been researching the Iranian contributions to Chinese civilisation. Buddhism, Christianism, Manichaeism, Zoroastrianism, Judaism and Islam were all spread in China by Iranian missionaries. Born into a family of Iranian erudites, Nahal Tajadod was initiated into Sufism in childhood. She has contributed to the translation of the Rûmi and has written a fictionalized biography of the great master of Sufism. She is the wife of famous screenwriter and film critic Jean Claude Carrière.
لمن يحب القراءة في الأدب الفارسي وتحديدا سيرة الشاعر الصوفي جلال الدين الرومي فكتاب نيهال تجدد خيار جيد ، الكتاب ينقسم لثلاثة كتب ويكتب على لسان حسام مدون أشعار الرومي في الكتاب الأول يتناول العلاقة بين شمس التبريزي وجلال وفي الثاني غياب شمس وظهور صلاح ليحل بديلا عن شمس ودور صلاح في إرساء الهدوء في نفس الرومي بعد حالة الصخب التي رافقت العلاقة بين قطبي الصوفية في الكتاب الثالث يركز الرواي على علاقته بالرومي ودوره في تدوين فلسفته وأشعاره وبالمقابل أيضا ما قام به من دور مهم في رصد وكتابة شخصية شمس متتبعا أقواله لينقلها للعالم .. الكتاب مطعم بأشعار الرومي سرده جميل وأظن أن نيهال قامت بعمل جيد .
إذا أردت أن تعيش عالم الصوفية أو تعرف عن الرومي وشمس التبريزي
لا تفكر في هذه الرواية حوارات عادية، وجاءت بعضها مملة تقرأها لتنهيها فقط دون أي استمتاع
لفت انتباهي تعليق بسيط هنا في صفحة الرواية في القودريدز -(ولا نجمة، لن أكملها) راودني هذا الشعور وانا أقرأ اقول لا تستحق أن تقرأ بن أكملها ولكنني أبيت لعل العبرة أو الفائدة في النهاية وانتهت ولم تكن بها ولا أية فائدة ولا عبرة
لم تعجبني بتاتاً، ولا أنصح بها
أسمها أجمل ما فيها، قسمت الرواية لثلاثة كتب يتناول كل كتاب حياة ملازم الرومي في تلك الفترة كتاب شمس التبريزي كتاب صلاح الدين كتاب حسام الدين
After a hundred pages, i just realized why i don't like fictional autobiographies. I'm not meeting the Rumi that i know and love. Only someone's imagination of the man. If you like a very descriptive overview of the time, well and good, this book is for you. If you want the "true" soul of Rumi, read his works, not of his works in my opinion.
شخصیتهایمهم كه فاصله زمانی زیادی از آنها داریم را فقط میتوانیم از لابهلای اسناد و روایتهای تاریخی بخوانیم و مرور كنیم. در واقع تنها راه دسترسی ما به این افراد همین نقلهاست كه در گذر از پیچوخمهای تاریخ بهدست ما رسیده و امروز ملاك قضاوت و شناخت ما قرار میگیرد. هر چند گریزی نیست از اینكه بگوییم ممكن است نقلهای تاریخی بهدلیل اینكه فاصله زیادی از موضوع دارند در بسیاری از موارد با افسانه و حتی نقلهای نامعتبر آمیخته شده و نمیتوان به صورت صددرصد به آنها اعتماد كرد، ولی با این حال راهی جز رجوع به آنها و استفاده از این نقلها و روایتهای تاریخی برای مخاطب امروز باقی نیست.
مولوی و نقلهای افسانهای
جلالالدین محمد فرزند سلطانالعلما مشهور به مولوی كه غربیان با عنوان «رومی» از او یاد میكنند و خود با تخلص «خاموش» از خودش نام میبرد، یكی از شخصیتهای تاریخی و البته مهم فرهنگ ایرانی است كه این نكته درباره او صدق میكند. رابطه او با شمس تبریزی و همچنین اثرگذاری او بر ادبیات بعد از خود و علاوه بر اینها پیروی فرقهای از صوفیان و دراویش از این شاعر قرن هفتم هجری سبب شده نقلهای بسیاری اطراف این شخصیت ادبیات فارسی شكل بگیرد كه برخی به اذعان مولویپژوهان نقلهای غیرواقعی و غیرمستند است و برخی نیز با وجود اینكه مستند است، اما با آمیخته شدن آنها با افسانهها از محل اصلی خود فاصله گرفته و تبدیل به روایتی افسانهای از مولوی و رابطهاش با شمس شدهاست. این در حالی است كه چنین نقلهایی پیرامون شعرایی مانند حافظ و سعدی كمتر شنیده میشود كه ارتباط مستقیمی با شخصیت آنها دارد. نقلهایی كه درباره مولوی جلالالدین محمد وجود دارد، شاید ریشه در ناشناخته بودن رابطه او با شمس داشته باشد و همچنین مخفی بودن شخصیت شمس در تاریخ و نداشتن اطلاعات كافی درباره او سبب شده چنین روایتهای افسانهای و تا حدود غلوآمیز درباره او نقل شود. در واقع میتوان ناشناخته بودن را عامل مهمی در قصهپردازی دانست و خلأ روایتهای مستند را عاملی در پررنگ شدن افسانهها و كه البته در اینجا قصد ندارم درباره صدق و كذب روایتها حرف بزنم و به نقش تخیل راویان در پر و بال دادن به قصههای شمس و مولوی اشاره كنم، بلكه میخواهم از این رهگذر كتابی را با هم مرور كنیم.
از مستند به افسانه!
«نهال تجدد»، نویسنده ایرانی ساكن فرانسه كه با كارگردان سرشناس فرانسوی، ژان كلود كاریر زندگی میكند در زندگینامهای داستانی كه درباره مولوی و شمس نوشته سراغ نقلهای موجود رفته و روایت خود از این نقلها و روایتها را در قالب یك داستان ریخته و از این رهگذر به دنیای رابطه مولانا با مریدان و شمس تبریزی دالانی زده و خواننده را به قرن هفتم هجری برده است. «عارفِ جانسوخته» عنوان كتابی است كه تجدد آن را نوشته و داستان زندگی شورانگیز مولوی را در آن بازگو كردهاست. روایتی كه به ادعای نویسنده (در موخره كتاب) مستند است و از نقلهای موجود برای آن بهره گرفته شده و خواننده میتواند اعتماد كند به نقلهایی كه از دهان مولوی یا اطرافیان نقل شدهاست. تجدد از زبان راوی كتابها بارها تذكر میدهد كه بسیاری از نقلها درباره مولوی و رابطهاش با شمس تبریزی و مریدانش آمیخته به افسانه و غلو شده و او سعی میكند كه از نقلهای افسانهای و غلو شده پرهیز كند، ولی نباید فراموش كنیم همانها هم كه به ادعای تجدد غیرافسانهای و قابل اتكاست نیز بیشك دستخوش تغییر و تحول در گذر زمان شده و شاخ و برگهایی به آنها داده شده بالاخره در هر دورهای قصهپردازهای چیرهدستی بودهاند تا طوری به روایت چیزی اضافه كنند كه مخاطب در نگاه اول متوجه نشود. با این حال ما باید از همین طریق و از مسیر همین روایتها وارد دنیای مولوی شویم (غیر از آثار بهجا مانده از مولوی) و نقبی به دنیای شخصی این شاعر بلندآواز بزنیم.
دستاندازهایی بر سر راه خواندن
عارف جان سوخته اثری است كه از زبان حسامالدین چلبی برای خواننده روایت میشود. او كه در روزگار پیری زندگی میكند و روزگار میگذارند مشغول نوشتن مشاهدات و شنیدههای خود از مولوی و شمس است. او حتی به روزهای بعد از شمس نیز اشاره میكند و از رابطه مولوی با صلاحالدین زركوب نیز سخن میگوید. زبان این زندگینامه داستانی زبانی متناسب است و نویسنده تلاش كرده فرم را در خدمت محتوایش بیاورد و از این مسیر حرفی كه از زندگی مولوی میخواهد بزند را با این زبان بازگو كند؛ البته مواجهه ما از طریق ترجمه كتاب است و در بسیاری از موارد بهخصوص شاید یكچهارم ابتدایی كتاب، با جملات شدیدا گنگ و نامانوس مواجهیم و خواننده متوجه نمیشود؛ حال روشن نیست این ایراد متوجه ترجمه است یا متن اصلی نیز به همین شكل سختخوان نوشته شدهاست. هرچند در ادامه چشم و ذهن به نثر عادت میكند و مشكل گفته شده مرتفع میشود، ولی این مرتفعشدن به معنی اصلاح متن نیست، بلكه همانطور كه گفته شد خواننده به این نثر عادت میكند و با آن كنار میآید. به نظر میرسد این ایراد را باید متوجه مترجم كرد كه بدون پیراستن متن از ناراستیهای زبانی آن را برای انتشار به ناشر سپرده است، در حالی كه او میتوانست دست به پارهای اصلاحات در متن بزند تا با متنی خوشخوانتر روبهرو باشیم و خواننده حین خواندن كمتر در دستاندازهای موجود در نثر گیر كند و آنها را از سر بگذراند.
در محضر مولوی
از طرف دیگر میتوان این كتاب را یك اثر خوب برای ورود به دنیای رازآلود شمس و مولوی دانست. بهانه نویسنده در این كتاب روایت زندگی مولوی و تاثیرات شمس بر او است و نیت دیگری از قبیل داستان موازی عشقی نداشته است. نویسنده بهخوبی توانسته روایتها و نقلهای موجود و كمتر افسانهای را در كنار هم قرار دهد. خواننده با خواندن عارف جانسوخته كنجكاو خواهد شد تا از غزلیات شمس تبریزی بیشتر بداند و حتی ممكن است سراغ مقالات شمس برود. در واقع این كتاب این ظرفیت را دارد تا خواننده را وارد دنیای مولوی و سرودههای او كند و این همان انتظاری است كه میتوان از یك محصول فرهنگی داشت. مؤلف تلاش میكند نشان دهد زندگی مولوی چگونه دستخوش ورود شخصیتی مانند شمس میشود. حتی تاثیر ناپدید شدن شمس بر ادبیات عرفانی و همچنین روایتهای تاریخی را نیز از طریق این اثر بهخوبی میتوان به نظاره نشست. این كتاب در طول 13 سال از انتشارش بارها تجدید چاپ شده كه این چاپهای متعدد گواهی است بر اینكه مخاطب برای دانستن گوشههایی از زندگی شمس و مولوی كنجكاو است و برای دانستن به هر كتاب و منبعی رجوع میكنند و گواه این مدعا تجدید چاپهای كتابی مانند «ملت عشق» است و از این طریق میتوان به اهمیت داستان و روایتهای مكتوب داستانی پی برد، زیرا كه بسیاری از این نقلها در كتب پژوهشی مرتبط با مولوی و شمس موجود است، ولی بازگو شدن آنها از مسیر داستان كاركرد دیگری دارد.
I was very much disappointed by this book. The author is apparently a Rumi scholar, renowned for her translations of Rumi's poetry into French. The story of Rumi and Shams of Tabrizi is one of the most fascinating and captivating stories in literature. How did a vagabond turn a top 13th century religious jurist into not only a poet, but a prophet of love. Though their union is wholly fascinating not much in this book held my attention. Firstly and most importantly, Rumi did not come alive as a character, neither did Shams, and most certainly not their union. The author also assumed they had a sexual relationship. This is not proven, and it's unfortunate because the way she depicted their relationship demeaned their soul friendship. Their bond was vague and sexual and didn't explore the ultimate mystery of their dynamic, the soul friendship.
For those readers that do want a taste of what this soul friendship was and the true connection between Rumi and Shams, they should read the brilliant Coleman Bark's book Soul Fury. In my opinion Barks is the best living translator of Rumi, and he has compiled a book of poems, half of it written by Rumi for Shams, the other half written by Shams for Rumi. It is in their own words ultimately that we can see the depth and poetry of what they shared.
الرومي نار العشق لنهال تجدد: لا اعلم هل هو كتاب او رواية او مقال ام ماذا؟ وهل انت تقرأ لباحث، او كاتب؟ نهال تجدد، فرنسية من اصول ايرانيه حسب قولها بأنها كانت تحلم بالكتابه عن مولانا جلال الدين الرومي. وحين تسمع بذلك تتوقع انك ستقرأ عمل ضخم يضم تعاليم واصول وسيرة حسنة للرومي ومعلمية وتلامذته. ولكن للاسف انه عمل في اعتقادي الشخصي بانه يسيئ الى الرومي، لاعتمادها في سدر الوقائع على اضعف مصدر كتب في الرومي وهو "شمس الدين أحمد الافلاكي" وهو أحد مريدي أولو عارف جلبي، الافلاكي لا يعرف الرومي معرفة شخصية، معتمداً على بعض الافراد الذين عاصروا الرومي وما زالوا على قيد الحياة بالاضافة الى معارف بهاء ولد ومقالات شمس وابتداء نامة وطبعاً مؤلفات الرومي. عرف بالمبالغة بسرد القصص الخيالية والغريبه حول شخصية شمس، الى جانب تفاصيل أكثر دنيوية عن حياة الرومي العائلية. بالاضافة الى لعب تجدد في الادوار والحلقات المفرغه. اذا كنت تبحث عن الرومي او اياً كان من الشخصيات التاريخية فاقرأ لباحثين مهتمين بالتخصص. فهذا الكتاب لا يصلح لشيء ابداً
هذا الكتاب لم يعجبني وجاء أقل من توقعاتي بكثير. الأسلوب عادي ومباشر جداً بل وجدته جافاً في كثير من الأحيان. حسب ما ذكرته الكاتبة بأن هذا الكتاب اعتمد كثيراً على مقولات وتفسيرات وأعمال أبطال روايتها - الرومي وشمس التبريزي وسلطان ولد، وهو مرتبط لديها بذاكرة والدتها ماهي جاهانبيغلو تجددالمتخصصة في الأدب الفارسي .
لا تتحدث الرواية عن فكر جلال الرومي وفلسفته وطريقته في التصوف بل عن حياته الشخصية وخاصة رؤية الكاتبة وتفسيرها حبه (عشقه) الخاص أولاً لشمس التبريزي ثم صلاح الدين وأخيراً حسام الدين الذي تسرد الرواية على لسانه. وقد قسمت الرواية الى ثلاث كتب كل كتاب يتناول شخصية من حيث علاقتها بجلال الدين الرومي. لا اعرف الكثير عن جلال الدين الرومي ولا التصوف الاسلامي والأكيد ان هذا الكتاب - والروايات عموماً- ليس مصدر جيد حول الموضوع. الكاتبة حسب ما وصفها الناشر تربت على الفكر الصوفي ودرست وتخصصت فيه، ولكنني وجدت كثير من التناقضات والأفكار التي أشك في صحتها حول علاقة الرومي بأصدقاؤه ومريديه وأسرته.
من با خوندن کتاب ملت عشق جذب رابطه ی شمس و مولانا و سرگذشت مولانا شدم ولی حقیقتا باید بگم نمیدونم چقدر صحت داره که شمس خصیصه های اخلاقی داشته که ما برای یه فرد معمولی در کنارمون مناسب نمیدونیم چه بسا ما مولانا نیستیم و کسی رو که این خصایص رو داره رو مراد خودمون در نظر نمیگیریم. گذشته از این اصلا برام جا نیفتاد که مولانا به شمس اذن رفتن به قتلگاه یا حتی ترک کردن قونیه رو بده. کتاب خیلی تکرار و تاکید داره که اینو هم دوست نداشتم
والا اين خانم اگه اين كتاب رو نمى نوشت به هيچ كجاى عالم برنمى خورد!!! حالا جالبه اين به فرانسه نوشته يه بيكارتر از خودشم رفته ترجمه كرده! يعني در واقع اين كتاب مزخرف رو فرانسوى ها هم ميخونن!!!😖😖 شمس رو در حد يك آدم شرابخوار باج بگير پايين آورد!! عجب كتاب مزخرررررفى بود 😡😡 بايد برم يه بار ديگه "پله پله تا ملاقات خدا" رو بخونم احساس ميكنم با خوندن اين كتاب ذهنم مسموم شده !
لم استطع التحديد اهذه رواية او مقال او كتاب او ماذا السرد ممل بشكل لا يوصف مجرد عرض لمواقف حتي بدون تنظيم ، لم يتم التركيز علي شخصية الرومي او حتي علي علاقته بشمس بشكل مفصل او افضل من ذلك بل صورته الكاتبه كتابع فقط ، اغلب المواقف بها مبالغة شديدة .
کتابیه که معلومه قبل از نوشتن مطالعه و تحقیق زیاد شده خیلی کتاب پر و فاخری هست بنظرم خیلی از مطالبی که ممکنه تا حالا نخونده باشیم تو این کتاب هست که به صورت رمان نوشته شده.بنظرم در حقش کوتاهی شده که خیلی معروف نشده و تبلیغ نشده چون بار ادبی و حقیقی کتاب به مراتب بیشتر از ملت عشق است
بداية قيل في مقدمة الكتاب أنّ نهال تجدد قد لُقنت أصول الصوفية منذ صغرها، إلا أنّ المحتوى لا يدل على ذلك أبداً، أظنه من أسوأ الكتب للاطلاع على المنهج الصوفي وطريقته.. تحوير غريب ومبالغة تشعر معها وتكاد تجزم بوجود الإضافات ! ثانياً ذُكر انها قد اعتمدت "مناقب العارفين" ل شمس الدين الأفلاكي ، الذي قد قيل أنه كان معروفاً بالمبالغة والزيادة والوضع - والله اعلم - ذلك اني لم ابحث جيداً كما ينبغي في موضوعه . وأخيراً وليس آخراً لم أحب الكتاب لاسلوبه غير الجاذب ابداً بل وحتى الممل ! فهو يتطرق لأحداثٍ وقعت في حياة الرومي وأفعاله؛ حدث كذا وذهبوا هناك وفعل هذا.. لم يتحدث عن منهج الرومي وطرق عبادته وتلقيه. لا أنصح به أبداً.
واقعاً یه جاهایی حوصلهی لعنتیمو سر برددد یه سری مطالب علناً هی تکرار میشد و بعضی وقتا با پسوند اینکه میدونم گفتم اما میخوام بازم بگم همرا بود :| اما خب زندگیه یکی از جذابترین و بزرگترین افراد تاریخه دیگه جذابیتها و حیرتآوری خودشو داره…
يمكن أن نترجم عن مولانا جلال الدين الرومي وشمس الدين مجموعة من الكتب لا تعد ولا تحصى، لكن أغلب المترجمين المحترفين لا يهتمون إلا بالروايات التي تدر عائدا ماديا ضخما. استغل بعضهم عدم معرفة القاريء الغربي لجلال الدين وتعاليمه وسيرته العطرة وهنا أخص بالذكر "نهال تجدد". قرأت لهذه الكاتبة الإيرانية والمقيمة بفرنسا روايتين: "على خطى الرومي" وقد عرفت بها على مدونتي وترجمت فصلا من الرواية نشرته من أجل محبي مولانا جلال الدين...ثم رواية أخرى " الرومي المحروق" عانيت من أجل جلبها من فرنسا وكانت أغلى رواية أقتنيها، لكن عند قراءتها أصبت بالخيبة...أساطير وحكايات ملفقة عن مولانا وشمس. ..وكلام قبيح على لسان الرومي...وللأسف لاقت هذه الرواية إقبالا كبيرا في فرنسا ودول عديدة وبيعت منها كميات هائلة، والآن سوف ننشر هذه السموم للقاريء العربي مستغلين سذاجة البعض وتعاطف البعض الآخر. منذ أيام، نشرت مقتطفات من ترجمة هذه الرواية في أكبر المنابر الإعلامية المصرية تمهيدا لتس��يقها وطرحها في الأسواق العربية..وطبعتها دار من أكبر الدور التي طبعت كتبا قيمة لمجموعة من المستشرقين والصوفية الكبار، وكانت من أول الاروقة التي أزورها بمناسبة المعرض الدولي للكتاب الذي يقام سنويا بالمغرب...لكن المقتطفات التي نشرت لا تعطي الصورة الحقيقية حول الرواية... - يقال عن مولانا في الرواية أنه دائم السب والشتم وأن عبارته المغضلة كانت "يا أخ العاهرة" التي كانت متداولة آنذاك في دول خراسان. - تقول الكاتبة كذلك أنالرومي كان يرقص، وفي ذروة النشوة يزيل كل ملابسه ويكمل الرقص عاريا....بعد انتهاء مراسم السماع يتجه مولانا الى بيته وفي طريقه يسمع صوت الرباب قادما من إحدى الحانات فيدخل الحانة ويكمل الرقص وعند انتهائه يهب ملابسه الغالية الثمن الى زبائن تلك الحانة ويغادر عاريا.... هذه نماذج من ما سيعلق في أذهان القاريء عن مولانا وعن شمس.
هذه هي الرواية التي يترجمها خالد الجبيلي "الرومي نار العشق" مترجم "قواعد العشق الأربعون" لاليف شافاق وستلقى انتشارا واسعا بالطبع...وسيقال بعد ذلك أن التصوف زندقة!
تموم کردن کتاب مصادف شد با روز تولدم 23 آذر 😅❤️ و این قشنگترین اتفاق بود واسم 🤩🥺🙈 میتونم بگم با خوندن کتابهای بیشتر از حضرت عشق
*مرده بدم زنده شدم ، گریه بدم خنده شدم* *دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم*
''مولانا جلال الدین رومی بلخی''
📚❤️🌱☃️ #1399_09_23 🪔🎁 #2020_12_13 پینوشت : [باید اضافه کنم که من فقط احساس شخصی خودمو نوشتم] ... و مختصری درباره کتاب : نهال تجدد کتاب رومی سوخته را به قلم حسام الدین چلپی شاگرد برجسته مولانا و کاتب مثنوی معنوی نوشته است. حسام الدین که در ماههای پایانی زندگانی مولانا از سوی وی به عنوان جانشین خداوندگار قونیه انتخاب می شود ، بجز داستان زندگی مولانا ، زندگی همه مردان و مریدان وی را نیز برای خواننده روایت می کند . زندگی محمد بن علی بن ملکداد تبریزی یا همان شمس تبریزی معروف ، صلاح الدین اولین جانشین مولانا که البته زودتر از مولانا فوت می کند ، سلطان ولد فرزند خلف مولانا ، ثریانوس یونانی گناهکاری که در هنگام گردن زدن با وساطت مولانا نجات پیدا کرد و بعدها از مریدان و شاگردان ممتاز وی شد و البته کراخاتون همسر مولانا . ''کتاب عارف جان سوخته'' اولین رمان درباره زندگی پر کشش و جاذبه مولانا نیست و تاکنون دهها داستان درباره این عارف بزرگ منتشر شده که معروفترین و مستندترین آن کتاب پله پله تا ملاقات خدا اثر مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب است اما نویسنده عارف جان سوخته تلاش کرده تا در جای جای رمانش ضمن حفظ شخصیت روحانی مولانا و مرادش شمس تبریزی ، گوشه چشمی نیز به زندگی خصوصی و زمینی این دو ، بخصوص مولانا داشته باشد و بدین ترتیب نشان دهد عارفی با کرامات و متصل به اسرار در لحظاتی صفات مردمان عادی را داشته و گاه زودرنج و تندخو و تیزگفتار هم بوده است .
مهمترین این منابع، کتاب مناقب العارفین اثر شمس الدین احمد افلاکی است که از شاگردان شیخ جلال الدین ، نوه مولانا بوده است .
{بفعل الله ما يشاء ويحكم ما يريد} صدق الله العلي العظيم
أودع الله جل علاه فينا قلوب نابضة لحبه و حب من يحبه، فالحب شجرة ناضره فطرها الله بدواخلنا ابتلينا بشقاءها وحلاوتها.
بعضنا يبقى في وريقة الحب المتعلقة بالجانب الجسدي والدنيوي وبعضنا يصل لوريقة العشق الألهي.
في حقيقتي أجد ان العشق والحب إبتلاء حلو كمعين نهر الكوثر بالجنان .. صعب الوصول اليه ولكن إنتهاءنا إليه حلو وسٌكر.
نحن بني البشر يتحد فينا جانبان / جانب الخير المتمثل ببياض ونصوع الثلج وجانب الشر المتمثل باللون الأحمر ولهيب الجمر.
الحب والعشق مزيج مختلط منهما يعطي المصاب به نار العشق وظلال الرقة والحنان و السمو.
من خلال قرائتي لرواية الرومي: "نار العشق" للكاتبة نهال تجدّد
وجدت ما يختلج بداخلي يصاب به جميع البشر بلا استثناء .
جميعنا نرغب بمحب وعشيق حقيقي يسمو بروحنا لمراتب العشق الألهي .. قد يمر علينا هذا الحب و نتعلق به وقد يمر علينا و يكون غير جدير بحبنا .. فقد يتحول الى ناراً تضرم في هشيم قلوبنا فقد يكون العاشق ضمآن بحاجة لنهر يشرب منه لكنه ليس له .. فهنا تكمن العذابات وتبدأ النيران المستعرة تلتهم أقداح القلب .
فنحن في دورة العاشق والمعشوق بحاجة لعاشق يغلغل فينا معرفة وحب الله و يسير بِنا إلى مصدر وجودنا .. يساعدنا على إدراك إنفسنا والأرتقااء بها بدءاً من الخارج المعتم إلى الخارج المنير . فالحياة من دونه مليئة بالمعاناة والخوف والقلق الداخلي.
فالسعيد من يحظى بمعجزة اللقاء ومن ثم الأتحاد فالتسامي فيكون العشق والعشيق والمعشوق.
اليوم ١٩ / يناير /٢٠١٦ أختتمت قرائتي الأولى لرواية " نار العشق " التي ستكون بجانبي للتمعن والتجلي بكلماتها القريبة لقلبي ولا أعرف كم عدد المرات التي سأعود لطياتها.
تعرّفت من خلالها على شخصيات تاريخية أضفت نقاط تحوّل مهمة على حياة الرومي. ذكرت أهم المحطات وضمت تفاصيل مفصّلة وبعض القصائد الشعرية المختارة من المثنوي.
بالطبع لم تسهىٰ عن ذكر رقصة السماع (الدراويش) الشهيرة وتاريخ ولادتها مع معاني كل خطوة تُخطىٰ فيها وكل ذِكر يُذكر..
الرواية وإن صدقت فهي كذبت في أماكن عديدة، وإن أسلمت فقد تبدعت في طرق عديدة، وإن تبسَّطت فلم تخلو من الخوارق المتداخلة.
عن نفسي لم أكن لأكتفي؛ كمهتمة بالتاريخ الصوفي وفي الأخص الشاعر الرومي، بقراءة هذه الرواية، لم تروي تساؤلاتي جميعها وقد ساورني الشكَ في تصديق جميع ماذُكر داخلها ولكنها أضافت بعض اللمسات الجميلة على خلفيتي المتواضعة عن التاريخ الصوفي.
يارب.. ماصدقت إيمت خلصت هالرواية مافيني إنتقد اللغة والكلمات لأنها أصلا مترجمة.. بقى رح إحكي عن المحتوى يعني بصراحة الرواية شغلتلي بالي.. حكيها عن الرومي وتفاصيل حياته الومية المليئة بالغرائب اللي ما منعرفها وضعني أمام تحليلين: إما الكاتبةعندها هدف سياسي أو ديني دنيء وبدها تشوه بصرة هالإنسان أو هي جريئة بما فيه الكفاية لتقلنا طولوا بالكونحاج تقدسوه طبعاً وأنا هون علقت بمعضلة ثانية.. أنا ما بقدس الرومي ولكن بحترمه وبحترم فكره والصوفية وحب الله معناها شو بيهمني بحياته؟ يعني لو كان شخص بيهمني إي ببقى متحمسة أعرف تفاصيل عن تصرفاته وقرارته ومراحل حياته المشكلة إني بعيدة عن هاد الموضوع وغير موجود ببالي لذلك بالنسبة إلي تقييما ضغيف.. بجوز بعد كم سنة لما يصير يهمني الموضوع غير رأيي ملاحظة تانية: الشعر بغير لغته فراغ وكلام فارغ.. مستحيل ما يكون للشعر موسيقى حتى لو كان حديث ومستحيل كلمات الشعر المختزلة والمنتقاة بعناية تترجم بطريقة توصل المعنى والإحساس
ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده بر آب دیدهی ما صد جای آسیا کن خیرهکشی است ما را، دارد دلی چو خارا بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرد از برق این زمرد هین دفع اژدها کن
این آخرین شعر او بود. مرگ در حالی بر او دست یافت که این غزل از میان لبهایش بیرون آمد. روز پنجم جمادیالاخر سال ۶۷۲ (یکشنبه، ۱۷ دسامبر ۱۲۷۳ میلادی)
“اليوم, بعد ان طعنت في السن ووهن العظم مني , يمكنني القول إن العجز عن الادراك هو الادراك” اذا كنت قد قرات كتاب قواعد العشق الأربعون واُغرمت بالرومي وشمس كما فعلت انا😅! اذا كنت من محبي الحياه الصوفيه، وغصت مع شمس والرومي اجمل الروحانيات فيه فأنت في هذا الكتاب ستكمل م بدأت ستجد قصائد الرومي حزنه غزله فقده، ستجد الحكمه الفطنه البلاغه التواصع المعرفه الآلهيه والصوفيه واسرارها ومشاعرها وطقوسها الحب الغير مشروط "وحدها الروح تفهم ماهية العشق" ستتمنى انك عشت في هذه الحقبه في قونيه برفقة الرومي وجيرة شمس الدين.
إن مليك الوجوه الجميلة ليس عليه واجب الوفاء فيا أيها العاشق الأصفر الوجه كن صبوراً ، و كن وفيّاً .
قدَم هذا الكتاب وجهاً آخر لمولانا جلال الدين الرومي ، لم يعجبني هذا الوجه و لكن هذا هو التاريخ و هذه هي الحقيقة . أسلوب الكتاب لم يكن شيقاً بالقدر الكافي بالنسبة لي و لكن بالتأكيد مليء بالمعلومات و الروحانيات الجميلة التي ليست بالضرورة مفهومة كذلك.
فى قلبك لم أر نفسى كما رأيت نفسى من قبل ، ادعو الله ان يجعلنى لطيفا على قلبك ، أنى اتضرع الى الله ان يتحقق ذلك ، وانى ادعو اصدقائى لان يفعلوا ذلك ، لاننى لا استطيع ان انصحك
عن رقصة (السماع) اقتبس من الرواية: "تركت عقلي يهيم، حرّرت نفسي من عقلي العقلاني لأصبح لا شي سوى كتلة من الجزيئات الراقصة. كنت الشمس، الكواكب، ذرة غبار تعوم في شعاع الضوء، الكعبة، الحجاج يدورون حول الكعبة، الكرة والمضرب الذي يقذفها. أصبحتُ الحب والحبيب والمحبوب. ساعة، ليلة، قرن، لحظة؟ لا أعرف كم مر من الوقت. ربما كان مجرد دوران، تحوّل بعد فترة وجيزة الى حالة من الوجود خارج نفسي وخارج العالم، ضرب من حلم موسيقي."
رواية جميلة، تُبرز الاهمية التي اصبح يحصل عليها الشاعر والحكيم الصوفي بعد قرون طويلة من حياته الملونة المثيرة للاهتمام، حيث اصبح اسمه بطلا للكثير من الروايات التي تصدر، وامسى الغرب قبل الشرق ينهل من اقواله واشعاره الرائعة وعلى رأسها ديوان المثنوي، ونالت مدينته التي استقر فيها (قونيا) مركزا من مراكز الصوفية يتجهون اليها من كل انحاء العالم لكي يرقصوا (السماع). ايضا مما يجدر الاشادة به اهتمام الكاتبة نهال تجدد بحياة الشاعر واهم الاحداث فيها، لكي تنتج رواية من هذا النوع، فهي عمل كبير ومركّز، حيث كانت الحوارات -كما تشير الكاتبة- كلها حوارات اصيلة أُقتبست من آثار الشاعر والكتابات التي صدرت من بعده من قبل حاشيته ومريديه. وبهذا سبقت تجدد اليف شافاك برواية من هذا النوع، بالرغم من اشتهار رواية (قواعد العشق الاربعون) اكثر بكثير من هذه الرواية. كم هو جميل ان يستطيع القارئ تعلم شيء من الفارسية لاطلاع عن قرب عن النصوص الشعرية الاصلية لهذا الشاعر الكبير.