საუკუნენახევარზე მეტი დრო გავიდა მას შემდეგ, რაც "ჰაჯი ბაბა ისფაჰანელის თაგადასავალმა" მტკიცედ დაიმკვიდრა ადგილი მსოფლიო ლიტერატურაში. სახელგანთქმული ინგლისელი მწერლის, მოგზაურისა და დიპლომატის ქმნილებამ გაუძლო დროის გამოცდას. იგი შეუნელებელი ინტერესით იკითხება დღესაც, უამრავი საკითხავ-საზრუნავით დამძიმებულ ჩვენს ეპოქაში. ქართულ ენაზე მისი თარგმანი პირველად გამოდის. ნაწარმოების მოქმედების მნიშვნელოვანი ნაწილი ამიერკავკასიასა და ჩვენს მეზობელ ქვეყნებში ვითარდება და რომანის მიმართ ქართველი მკითხველის ყურადღებას ესეც აცხოველებს.
ინგლისურიდან თარგმნა, წინასიტყვაობა და შენიშვნები დაურთო ნოდარ ნონიაშვილმა რედაქტორი: ზაზა ჭილაძე გამომცემლობის რედაქტორი: ვახტანგ ხარჩილავა მხატვარი: საირუს გოლდრიჯი გრაფიკული გაფორმება ნ. ნარიმანიძისა ტექნიკური რედაქტორი: ნ. რაზმაძე კორექტორი: ქ. საყვარელიძე გამომშვები: ნ. რაშოევი
წიგნი გამოდის მთარგმნელის ხარჯით და საქართველოს მეცნიერებათა აკადემიის დ. უზნაძის სახ. ფსიქოლოგიის ინსტიტუთან არსებულ კოოპერატივ "კომპიუტერის" ხელშეწყობით.
English author, diplomat, and adventurer JAMES JUSTINIAN MORIER (1780-1849) served as the British ambassador to the court of Persia from 1810 to 1816. He is also remembered for his memoir A Journey through Persia, Armenia and Asia Minor to Constantinople in 1808.
کتاب از دو دیدگاه برایم خواندنی بود یکم توصیف فضای اجتماعی و عادات ما مردمان در صدوپنجاه سال پیش و دوم و ارجمندتر نثر بسیار روان، خواندنی و انتقادی و گاهی هجوگونه ی میرزا حبیب اصفهانی مقدمه ی جعفر مدرس صادقی در آغاز کتاب(به عنوان ویراستار) به گمانم تمام کم و کیف متن را به خوبی نشان داده است و خواننده اگر این مقدمه را بخواند(که حتمن باید بخواند) تکلیفش روشن است که با چه اثری رو به روست
اما درباره ی کتاب به گمانم، این داستانِ انتقادی اجتماعی نثری بسیار استوار دارد و مترجم با نازک اندیشی بی مثالی توانسته است مفاهیم را در لایه هایی از طنز و هجو به پارسی برگرداند. دیگر اینکه خواندن اوضاعِ روزگار و اندیشه و کردار ما مردمان در آن دوران نشان دهنده ی این است که هیچ تغییری از لحاظ اندیشه و عادات در بخش بزرگی از سرزمین ما انجام نشده است و هم چنان خرافه پرستی و کج رفتاری عادت مرسوم ما مردمان است. شباهت ها آنقدر زیادند که کتاب را بسیار خواندنی و عجیب می کنند و نقد بزرگ کتاب به شرایط فرهنگی و اجتماعی را دیگر نمی شود سیاه نمایی و غرض ورزی گفت-همان چیزی که همچنان مرسوم هست در فضای فرهنگی نکته ی دیگر اینکه خواننده نترسد از اینکه قرار است با متنی قدیمی رو در رو شود، متن کاملن پیشرو است و روان. مترجم بسیار آگاهانه و دور از تکلف های منشیانه ی نثر آن دوره کار ترجمه را انجام داده است و نشان از هوشمندی بسیار میرزا حبیب اصفهانی می شود در ترجمه پیدا کرد. بنابراین با حوصله باید کتاب را خواند و از آن لذت برد حرف آخر اینکه به گمانم هر خواننده(از جمله خودم) خودش را نباید جدا از خرافه بداند و با نگاهی انتقادی به خود در هنگام و پس از خواندن کتاب به رودرویی با خودش بپردازد و شباهت های خود را در کتاب بجوید و در رفع آنها کوشش کند سپاس از ویرایش تمیز و کارآمد مدرس صادقی و چاپ خوب کتاب در نشر مرکز
«جیمز موریه» دیپلمات انگلیسی در زمان فتحعلی شاه چند سالی به ایران میآید. بعد از تمام شدن ماموریتش وقتی به انگلستان برمیگردد کتاب «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» را مینویسد. چند سال بعد (در زمان ناصرالدین شاه) میرزا حبیب اصفهانی که در عثمانی (ترکیه) زندگی میکرده، کتاب را از فرانسه به فارسی ترجمه میکند. دیپلمات انگلیسی دیگری به نام فیلات این کتاب را سال ۱۹۰۵ در کلکته به نام احمد روحی (کسی که نسخهی اصلی را خطاطی کرده بود) منتشر میکند وقتی برای اولینبار «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» در ایران منتشر میشود همه فکر میکنند یک ایرانی آن را نوشته است. داستانِ چاپ و انتشار کتاب و ماجراهای بعدش، به اندازهی خود کتاب جالب و پرماجراست.
داستانِ کتاب در مورد جوانی به اسم حاجی بابا است که در مغازهی دلاکی پدرش توی اصفهان کار میکند. یکی از مشتریهای مغازه به اسم عثمان آغا که داستانِ کتاب در مورد جوانی به اسم حاجی بابا است که در مغازهی دلاکی پدرش توی اصفهان کار میکند. یکی از مشتریهای مغازه به اسم عثمان آغا که تاجر پوست است، آنقدر از سفرهایش با آب و تاب تعریف میکند که یک روز حاجیبابا تصمیم میگیرد سفری با عثمان آغا برود. این سفر زندگی حاجیبابا را در مسیر دیگری قرار میدهد و ماجراهای زیادی برایش پیش میآید. حاجی بابا داستان زندگیاش را برای یک دیپلمات انگلیسی روایت میکن و در بعضی از فصلها نیز خردهروایتهایی از شخصیتهای دیگرِ داستان، به ماجراهای حاجیبابا اضافه میشود.
علاوه بر اینکه از لحاظ تاریخی کتاب مهمی است از نظر داستانی هم کتاب جذاب و پرماجرایی بود. برخلاف نثر پر طمطراقِ دوران قاجار، زبانِ روایتِ روان و خوشخوانی دارد. به نظرم هم جیمز موریه رفتار ایرانیان و اتفاقات آن دوران را به خوبی در غالب رمان روایت کرده و هم میرزا حبیب به خوبی توانسته آن را به فارسی ترجمه کند، طوری که حس میکنید یک ایرانی کتاب را نوشته است.
استفاده از زبان و موقعیتهای طنز هم کتاب را خواندنیتر کرده بود. ترجمههای دیگری هم از این کتاب وجود دارد اما با توجه به مقدمهی کتاب و تجربهی خودم، پیشنهاد میکنم همین نسخهاش را بخوانید.
سرگذشت حاجی بابا اصفهانی یکی از اون کتابهایی بود که هم خندوندم، هم حرصم داد، هم با خودش برد به دل جامعهای که هم آشناست، هم غریب. بیشتر از همه، چیزی که برام جذاب بود، روحیهی ماجراجویانهی حاجی بابا بود؛ انگار هر فصل یه مسیر تازه باز میکرد و هر ماجرا یه دنیای جدید بود. البته شخصیتش همیشه هم برام دوستداشتنی نبود. بعضی جاها کاراش انقدر عجیب یا خودخواهانه بود که واقعاً اعصابخردکن میشد، ولی شاید همین پیچیدگیها باعث شده واقعیتر به نظر بیاد. نویسنده با یه زبان طنز و نیشدار، تصویری از ایران اون زمان داده که گرچه اغراقشدهست، ولی رگههایی از واقعیت توش دیده میشه. نیش و کنایههاش به جامعه، حاکمان، عادتها و خرافات، با یه سبک روایی طنزآلود همراه شده که من واقعاً ازش لذت بردم.
در اینروزهای کرونازده سرگرمِ خواندنِ یک کتابِ شیرین با نثری بسیار دلنشین و دلکش بودم: سرگذشت حاجی بابایِ اصفهانی کتابی که ابتدا به زبان انگلیسی توسط جیمز موریه، نویسنده و منشی سفارت انگلستان در ایران در دوران فتحعلیشاه، در سال هزار و هشتصد و بیست و چهار در انگلستان منتشر شد و در اواخر قرن نوزدهم در استانبول، توسط میرزاحبیب اصفهانی از ترجمه فرانسوی به فارسی برگردانده شده. میرزا حبیب از شاعران، نویسندگان و فعالان سیاسی عصر ناصرالدینشاه بود که سه دهه پایان عمر خود را به جبر در استانبول به سر برده بود. محققان، ترجمه این کتاب را به خودی خود یک اثر مستقل ادبی میدانند و دخل و تصرفهای بیشماری که میرزا حبیب بر این اثر داشته و آن را بیش از پیش به اخلاقیات و آداب و رسومِ ایرانیِ عهد قاجار نزدیک کرده است، عدهای را بر آن داشته است که این کتاب را به عنوان اولین رمان فارسی معرفی کنند. البته این کلامِ کوتاه نه میتواند و نه میخواهد به این موارد بپردازد. وگرنه سرگذشتِ «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» خود یک یادداشت پروپیمان میطلبد، و شما را برای هرچه بیشتر آشنا شدن با این متن به مقدمه جعفر مدرس صادقی که بر این کتاب نوشته است، ارجاع میدهم به هر رو اگر با نثر فارسی اُنس و اُلفتی دارید حتما این کتاب را بخوانید که لذت فراوانی خواهید برد و چیزهای بسیاری خواهید آموخت. در ادامه سخن برخی از بزرگان در باب اهمیت این کتاب را در میآورم. پیش از آن بگویم که بهترین نسخه از این کتاب نسخه نشر مرکز است.
قلمی که قدرت بر مجسّم ساختن حکایاتِ حاجی بابا کرده است از قادرترین و محکمترین سادهنویسان آن عصر میباشد ... نثر حاجی بابا گاهی در سلاست و انسجام و پختگی مقلّد گلستان و گاه در مجسّم ساختن داستانها و تحریک نفوس و ایجاد هیجان در خواننده، نظیر نثرهای فرنگستان است... و در جمله یکی از شاهکارهای قرن سیزهم هجریست. ملکالشعرا بهار
شاید بتوان آن را از آثار گرانبهای ادبیات دنیا و نمونه اعلای نثر فارسی به شمار آورد. محمدعلی جمالزاده
نزد محققان ایرانی، قدرِ ترجمه میرزا حبیب از بسیار تالیفات بیشتر است و باید آن را یکی از آثار مهم نثر فارسی در دوره اخیر به شمار آورد. پرویز ناتلخانلری
ترجمه حاجی بابای اصفهانی، تلاشی برای نوشتن اولین رمان ایرانی به دست یک نویسنده ایرانیست. جعفرمدرسصادقی
در آخر بخشی از کتاب را انتخاب کرئهام که در آن کاروانی گرفتار غارتگران شده و شاعری در بینِ آنهاست.
به تحقیقِ چهگونگیِ حالات و پیشه و حرفَتِ ایشان پرداختند. مردِ باریکقد، چون از همه متشخّصتر مینمود و مَظِنّهی سَربَهای مُعتنابهی، نخست او را پیش کشیدند و چون تُرکی نمیدانست، من به ترجُمانی نامزد گردیدم. ارسلان سلطان: "تو کهای و چهکارهای؟" اسیر (با آوازی نرم و حزین): "بندهی کمینه بیچارهی هیچکاره." ارسلان سلطان: "آخر هنر و پیشهات چیست؟" اسیر: "غلامِ شما شاعرم. میخواهید چه باشم؟" یکی از تُرکمانانِ ناتراشیده: "شاعر یعنی چه؟ شاعر به چه کار میخورد؟" ارسلان سلطان: " شاعر یعنی هیچ. آدمی هرزهچانه، یاوهسرا، نرّه گدا، خانه به دوش، دروغفروش، چاپلوسی که همه را میفریبد و همهکس مرگش را از خدا میخواهند. نمیدانم این بلا را از سر ما که خواهد وا کرد؟" ارسلان سلطان به اسیر: "خُب، اگر شاعری و بیچاره، این زیرجامهی قَصَب و کُلیچهی ترمه را از کجا آوردهای؟" اسیر: "اینها بقیّهی یک دست خلعتیست که حاکمِ شیراز به صِلهی قصیدهای که ساختم داد." پس او را از بقیّهی خلعتِ شاهزاده برهنه نمودند و کُلیچهی پوستی مَنحوس بر او پوشانیده، سَر دادند. ... باری، به قتلِ شاعر همه متّفق بودند و کم مانده بود که شاعرِ بیچاره از میان برود...
4stars حاجی بابا اصفهانی اثر جیمز موریه است که در ۱۸۱۰ به همراه سِر گور اوزلی سفیر بریتانیا برای انعقاد قرار داد مُجمل با هدف عقب زدن روس ها در دستیابی به هند به ایران آمد
حاجی بابا تلویحا اشاره به میرزا ابوالحسن خان ایلچی دارد که به عنوان اولین وزیر امور خارجه ایران و اولین سفیر ایران در انگلستان شناخته می شود او در این اثر با طنازی و ادبیات مرسوم و دلپذیر دوره قاجار به شرح افکار و عقاید، رفتارها و آداب و رسوم ایرانیان می پردازد البته در هیچ جای کتاب اثری از تعریف از ایرانیان دیده نمی شود به غیر از یک جا که گفت " قریحه سرشار گُلی است که فقط در خاک ایران روییده و با آن رشد و نمو می کند"" و بدین طریق ذوق ادبی ایرانیان را تحسین می کند،
او همواره به مذمت رفتار ایرانیان پرداخته و علی الدوام اشاره به دروغگویی، چاپلوسی، دو رویی، فساد مالی ، منفعت طلبی، هرزه دری، خودبزرگ بینی، و.... می کند او انتقاد جدی به وضعیت زنان در دوره قاجار دارد و در بخشی می گوید "" طبقه نسوان جزء بهایم( با عذرخواهی) به شمار می روند. اینجا کجا فرنگ کجا؟ چه خیال خام!! در میان مسلمین از آزادی نسوان دم زدن ، مشت بر نیشتر زدن است... اینجا اگر از آزادی نسوان دم زنی یوغ بردگی را بر گردنت خواهند انداخت"""" مطالعه منابع مختلف و سفرنامه های دیگران که به ایران آمده اند و سُفرای روس که در ایران مامور بودند همگی تایید کننده این ویژگی های اخلاقی ایرانیان است که عدم مراوده با دیگران و آشنایی با سایر فرهنگ ها و در نظر گرفتن اینکه چون مسلمان هستند از تمام عالم برترند موجب ایجاد یک نگاه عقیم و واپسگرایانه در بهره گیری از سایر فرهنگ ها و تعامل سازنده با آنها شده است
کتابی بسیار جالب که روحیات و خلق و خو و آداب و رسوم و اعتقادات ایرانیان در زمان قاجار را نشان میدهد.برای من جالب است که ریاکاری، سالوسی، چاپلوسی و جانماز آبکشیِ آدمها در این کتاب به خوبی و صریح نشان داده شده و اینکه به جای عقل و خرد، در واقع جهل و خرافات و عقاید پوسیده در بین مردم خریدار داشته است. البته با کمی تفاوت در ظاهر امور، همین الان هم میشود همان مسایل را در جامعه دید و تشخیص داد که فقط رنگ و لعابش تغییر کرده.
سرگذشت حاجی بابای اصفهانی با زبان طنز به آداب و رسوم و علاقه ایرانیان به شیوه داستان می پردازد. در این کتاب «حاجی بابا» با مشاغل متعدد مثل؛ دلاک حمام، سقا، قلیان فروش، نوکر پزشک، وردست میر غضب، محرر ، تاجر و منشی، به شکل مردی فریبکار و کلاه بردار نشان داده شده است که پایبند اصول اخلاقی نیست.
حاجی بابا در اصفهان به دنیا آمد ، پدر او دلاک است. حاجی بابا خوش بر و رو و خوش صحبت و علاقه مند به گردش و سیاحت است . پـس از آن کـه همـۀ فـوت و فـن دلاکـی را از پـدرش می آموزد، همراه بازرگانی بغدادي به نام عثمان آغا راهی تجارت مـی شود، امـا در راه گرفتـارترکمن هاي راهزن می شود. در اسارت، با عسکر، شاعري که اسیر ترکمن ها شده، آشنا میشود،سپس با حیله اي خودش را رها می کند و به مشهد می رود. در آنجا سقایی می کند و با سه درویـشرفیق می شود و سرگذشت هاي آنها را می شنود.
مدتی بعـد بـه تهـران مـی رود و در ایـن شـهروردست میرزا احمق حکیم باشی، طبیب شاه میشود و در خانۀ او به کنیزکی کـرد بـه نـامزینب که دختر شیخ کرد بوده و در جنگ پدر و خانواده خود را از دست داده و به اسارت در آمده است دل می بندد و عاشق او می شود و با او ملاقات هایی دارد.
اندکی بعد شاهد آمـدن شـاه بـه خانـۀ میـرزا احمـق وتقدیم کردن زینب به حرمسرای شاه می شود. حاجی بابا سپس به حکومتی ها پیوسته و نسقچی می شـود و بـههمراه جمعی از قشون به سرحدات آذربایجان می رود تا با روسها بجنگد. در آنجا با جـوانی به نام یوسفِ ارمنی آشنا میشود و به سرگذشت یوسف و نـامزدش مـریم گـوش مـی سـپارد. سپس به تهران باز می گردد و به چشم خود مجازات اعدام زینب را به جرم حامله شدن می بیند. زینب را از برجی پایین می اندازند و او کشته می شود.
حاجی بابا شـبانه به سمت اصفهان می گریزد. در میانۀ راه متوجه می شود که حقیقـت فـاش شـده، پـس بـه قـم می رود و در آنجا بست می نشیند. در قم با میرزا ابوالقاسم مجتهد آشنایی پیدا می کند و با شفاعت او از مجازات رها میشود سپس با توصیه نامـۀ میـرزا ابوالقاسـم بـه تهـران مـیرود و بـه خدمت ملا نادان در میآید. به خاطر بلوایی که ملا برپا میکند بار دیگر آواره مـیشـود امـا در فرصتی مناسب، با تیغ زدن چند نفر، پولی به جیب میزند و همراه کاروانی بـه بغـداد مـیرود. در بغداد مهمان عثمان آغاي تازه از بند رسته میشود و پـس از مـدتی همـراه او بـه اسـتانبول میرود تا تجارت کند. در این شهر تاجري به ظاهر معتبر میشود و به یمن این اعتبارِ بادآورده، بیوه یکی از متمولین را به زنی میگیرد اما بی اصل و نسبی و بی اعتباريش در مـدت کوتـاهی آشکار میشود و چون مجبورش میکنند که زن را طلاق دهد، براي دادخـواهی بـه نـزد میـرزا فیروز، سفیر ایران در استانبول، میرود. سرگذشت پرماجرایش مقبول خـاطر میـرزا مـیافتـد و سفیر او را به سمتِ منشی خود استخدام میکند. پس از چندي حاجی بابا به ایران باز میگردد و به دلالی براي درباریان ایرانی و سفراي فرنگی میپردازد و از این طریق اسم و رسمی به هم میزند سرانجام، با ثروتی بادآورده در یک جیب و مقامی دولتی در جیب دیگـر، به زادگاه خویش بازمی گردد تا خود را برای رفتن به انگلستان به همراه میرزا فیروز آماده کند.
جیمز موریه و منابع مطالعاتی او
جيمز موريه اصالتاً از مردم فرانسه و انگليس بود. وي در ازمير به دنيا آمد و در آنجا با آداب شرقي و زبان هاي تركي و فارسي آشنا شد. پدرش كه كنسول انگليس در استانبول بود او را هم وارد خدمت وزارت امور خارجه انگلستان كرد.
وي در سال 1809 به عنوان دیپلمات به ایران آمد.او در دوران اقامت خود در ایران و همچنین زمان مراجعت به انگلستان، سفرنامه هایي نوشت با عنوان سفري در ایران، ارمنستان و آسیاي میانه تا قسطنطنیه منتشر شد.
موریه میرزا ابوالحسن خان شیرازی را به عنوان سفیر ایران در دربار انگلستان در سفر به لندن همراهی کرد و احتمالا همنشینی موریه با او در نگارش کتاب سرگذشت حاجی بابای تاثیر زیادی داشته است. او سرانجام در سال 1824 اولین رمان خود را با عنوان سرگذشت حاجی باباي اصفهانی منتشر کرد. با این رمان نام موریه در تاریخ ادبیات ثبت شد که این رمان یکی از مشهورترین رمان شرقی به زبان انگلیسی است.
اندکی بعد، در سال 1828 موریه داستان دیگري نوشت به نام سرگذشت حاجی بابا در انگلستان که با عنوان حاجی بابا در لندن به فارسی ترجمه شد. این کتاب، که دنبالۀ سرگذشت حاجی باباي اصفهانی محسوب می شود، هرگز موفقیت رمان پیشین را به دست نیاورد و داستان ها ي بلند دیگري هم که موریه با موضوعاتی ایرانی و شرقی نوشت که آنها نیز موفق نبودند. در رمان حاجی بابا، موریه از ایرانیان و شرقی ها تصویري داد که تا مدتها یکی از تصاویر مقبول و نزدیک به حقیقت در ذهن بسیاري از اروپاییان بود.
برخی وقایع کتاب ریشه در خاطرات نویسنده دارد با این حال اکثر وقایعی که در این کتاب نقل شده داستانپردازی است اما برخی مطبوعات بعضی از آنها را با واقعیت اشتباه گرفتهاند.
یکی از منابع مقدماتی موریه، هزار و یک شب است. با بررسی رمان حاجی بابا مشخص میشود که موریه از برخی از حکایات هزار و یک شب مستقیماً اقتباس کرده است. همچنین میان حاجی بابا و ژیل بلاس نوشته آلن رنه نیز شباهت ها ی ساختاری و محتوایی وجود دارد.
و دیگر منبع مورد استفاده موریه ادبیات کلاسیک فارسی و ضرب المثل ها، عبارات و اصطلاحات فارسی است مانند: "بارك الله" ، "انشاءالله" و ... . از میان بزرگان ادبیات کلاسیک فارسی، موریه بیش ازهمه از سعدي نمونه می آورد. منبع دیگر مشاهدات او در طول سفرها، و همچنین سفرنامه هاي دیگران است. آخرین و شاید مهمترین منبعی که موریه به کار گرفته است تاریخ ایران در دوره فتحعلی شاه قاجار است. وي به الگوبرداريِ مستقیم از شاه قاجار و درباریان پرداخته است تا بسیاري از اشخاص داستان خود را خلق کند و این مساله، با توجه به روابط نزدیک موریه با دربار و نقش سیاسی او در این دوره، اهمیت بسیار دارد.
این کتاب که شرح احوال ملت ایران در عصر قاجار از زبان دلاک زاده ای اصفهانی به نام حاجی بابا است که به حکم تقدیر از خانه و کاشانه خود جدا شده و به سیر و سیاحت و تجارت و البته دغل بازی در اقصی نقاط پهنه کشورهای اسلامی می پردازد. حاجی بابا شغلهایی از قبیل دلاکی ( که شغل پدری اش بوده) تا مشاغلی چون طبابت، سقاباشی ,چپق فروشی، دستیار نسقچی بودن، دزدی و گردنه گیری، ملا باشی، مشاور وزیر و .. را تجربه می کند و در هرشغلی نیز که پیشه می کند از بهترین ها می شود و این به سبب هوش و استعداد و هم شدت مهارت حاجی بابا در دروغ ورزی و ریاکاری می باشد. سرانجام، با ثروتی بادآورده در یک جیب و مقامی دولتی در جیب دیگر، به زادگاه خویش باز میگردد تا خود را براي رفتن به انگلستان به همراه میرزا فیروز نامی آماده کند. در لابه لاي این داستان، موریه به شکل های مختلف به اظهار نظر در مورد ایران و ایرانیان میپردازد.
اما حاجی بابا کیست؟ جیمز موریه در مقدمه کتاب نوشته که این کتاب شرح زندگی فردی است که ، به دست من سپرده شده و من تنها آن را به انگلیسی ترجمه کرده است. اما اعتقاد بر این است که نویسنده ی این رمان خود موریه است. به گمان اکثر پژوهش گران، الگوي موریه براي حاجی بابا شخصی به نام حاجی بابا افشار بوده که از نخستین محصلین اعزامی عباس میرزا به انگلستان بود.
نقد کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی:
رمان سرگذشت حاجی باباي اصفهانی جیمز موریه از جمله آثاري است کـه ردپـاي استعمار به نوع جدید ( آغاز سدة نوزدهم) در آن به خوبی آشکار اسـت، اسـتعماري کـه بـه یـاري گفتمـان شرقشناسی، متون ادبی را همچون ابزاري براي گستراندن و مستحکم ساختن اقتدار غرب بر شرق به کار گرفت.
سرگذشـت حـاجی بابـا و داسـتانهـایی هماننـد آن، جزیـی گسست ناپذیر از پیکرة گفتمان شرقشناسی هستند که با برساختن هویتی خیالی براي شـرقیان، به پی ریزي و تقویت ساختار استعماري غرب یاري رسـانده اسـت. بنـابراین، رمـان موریـه بـه نوعی نقطۀ تلاقی این دو جریان است: یکـی جریـان تـاریخی اسـتعمار و اسـتبداد در ایـران و دیگري جریان فرهنگی ��رق شناسی در اروپا. این دو جریان و به هم آمیختگی آنها را موریه در داستان ، به کار گرفته است و از به هم پیوستن این دو جریان از سرگذشـت حاجی بابا داستانی ساخته است که از نمونه هاي بسیار شاخص ادبیات استعماري است. موریه در این رمان به مثابه جزئی از پیکره گفتمانی ادبی - استعماری ، ساختارهای سلطه گری و برتری جویی غرب را درونی کرده و به تکرار و تقویت آنها پرداخته است.
روایـت حاجی بابای جیمز موریه ، در حقیقـت، مطالعه اي است یک سویه در شکلِ حکومت داري، فرهنگ، مـذهب، سیاسـت و نظـامی گـري در ایرانِ دورة فتحعلی شاه. بی کفایتی ها و ضعفهاي دربـار و حکومـت ایـران، از یـک طـرف، و فرصت طلبی و منفعت جویی نظام استعماري، از طرف دیگر، موجب گردیده اند تا آنچه کـه در روایت موریه بازتاب یافته است ایرانی باشد حقیر و ناپاك که فرسنگهـا بـا تمـدن و اصالت فاصله دارد.
بومیگرایی، در گفتمان شرقشناسی، خواسـتار ادامۀ رسوم، باورها و ارزشهاي فرهنگی بومی است و با وارونه ساختن و اصیل و شریف جلوه ندادن اساطیر شرقِ ، شرقشناسی، تلاش میکند که آن را علیه خودش به کار گیرد.
با توجه به این نکات، میتوان به ایـن مسـأله پرداخـت کـه چگونـه مـتن ادبـی سـاختار ایدئولوژي استعماري را درونی و بازتولید کرده است. موریه در رمان حاجی بابا صرفاً به تکرار و تقویت کلیشه اي رایج دربارة شرق پرداخته و برخورد خود را با شرق، نه برمبناي تجربۀ واقعیتهـاي جاري و یا کندوکاو در علل پیدایش عقب ماندگیها و ضعفهاي اقتصادي و سیاسی، بلکه بـر اساس حفظ روابط موجود و تداوم استیلا و برتري غرب بنا کرده است.
حاجی بابایی هم کـه در این رمان سخن میگوید، واسطهاي است خیالی براي انتقـال و بسـط پنـداري کـه گفتمـان شرقشناسی از هستیِ فرهنگی شرقی ها در ذهن اروپاییان به وجود آورد.
آنچه که موریه فراهم آورده متنی است که با جلوه دادن «تاریخ» همچو «طبیعت»، سـهم جریانات سیاسی، فرهنگی، اقتصادي و اجتماعی را در شکل گیـري هویـت یـک ملـت نادیـده گرفته و این هویت را که اساساً محصول تولیدي تـاریخ اسـت امـري طبیعتـاً و ذاتـًا پلیـد بازنمایانده است . . . چنین روایت بنیادگرائی که هویت را جوهرهاي مطلق و تغییرناپذیر میداند به خواننده صرفاً توهمی از شناخت را عرضه میکند، بـی هـیچ امکـانی بـراي درك سـازوکارهاي بسیار پیچیده و گاه متناقضِ دخیل در فرایند برساخته شدنِ آن هویت. روایـت حاجی باباِ ، توجیه و تأییدِ پنهان استیلایی که استعمار همواره حق طبیعی خود تلقـی نموده و به واسطۀ آن جریان تاریخ را به کرّا به سود خود تغییر داده است.
خیلی خلاصه و کلی بخوام بگم این کتاب آینهای است از عمق رفتار و خصوصیات ایرانیان. متن کتاب با وجود کلمات غریب و نامأنوس نسبتا روان هست . فقط اگر در صفحه آرایی معانی کلمات رو پای هر صفحه قرار میدادن خیلی بهتر میشد تا که انتهای کتاب باشه.
İnsanoğlunun en çok zevk aldığı şeylerden biri kendisini bir başkasının ağzından dinlemek, onun gözünden görmek bana kalırsa. Orta Doğu'da geçen Hacı Baba'nın Maceraları'nı okurken bize yakın kültürleri, inançları bir İngiliz'in gözünden görme şansını bulmak çok keyifliydi. Söylemem gerekir ki James Morier'in olağanüstü gözlem yeteneğini kelimelere aktarış biçimi, iyi ve kötüyü bir terazide trajikomik olaylar ile dengelemesi ve en önemlisi de tarafsız bakış açısı ile kitabın inandırıcılığı muazzam bir noktaya ulaşıyor. Bu sebeple hikaye, kahramanın başından geçen maceralar da bir su gibi akıp gidiveriyor ve kendinizi Tuz Çölü'nde, İran şahın eteklerinin dibinde ya da Zeynep'in yanı başında hissedebiliyorsunuz. 1824'te bir İngiliz tarafından yazılmış bu kitap, bir "yabancı" tarafından kaleme ele alınmış ama gerçeklik hissi çok yüksek bir eser.
همین رو بگم که به نظرم خوندنش واسه هر ایرانی واجب هست آموزنده تر از این جامعه شناسیهای در پیت و خودمونی و دورهمی هست از اون تاریخ لعنتی هم جالبتره که هر کی میخواد یه قری توش میده
کتاب را نه از نظر روحیات ایرانی (که البته جا دارد این کتاب، حضور دارد این نویسنده) بلکه از حیث نثر باید خواند و از حیث یک جور ترجمه که در ایران قدمت دارد و خبر می دهد از یک نوع نگاه به متن و فکر و ترجمه
A Persian bildungsroman of middling proportions. Give me rather:
"Auggie March" a hundred times over -
"I am an American, Chicago born--Chicago, that somber city--and go at things as I have taught myself, free-style, and will make the record in my own way: first to knock, first admitted; sometimes an innocent knock, sometimes a not so innocent. But a man's character is his fate, says Heraclitus, and in the end there isn't any way to disguise the nature of the knocks by acoustical work on the door or gloving the knuckles."
The son of an Isfahan barber leads an exciting life of endless adventure, a total rollercoaster existence in which his fortunes rise and fall like a wood chip on the waves of Fate. Written by an English diplomat in 1824, HAJJI BABA reminded me more than a little of such 18th century British classics as "Tom Jones", "Moll Flanders", or "The Vicar of Wakefield" in that it is composed of a very large series of picaresque tales full of deus ex machinas, lucky breaks and unbelievable encounters. Oh, yeah, not to mention fortuitous flipflops of Fate. Hajji Baba proves a thief, bandit, pimp, quack, adulterator of goods, forger of signatures, petty tyrant, liar, imposter, show-off, suspected murderer, dreamer, schemer, and always a shlemazl, full of false piety, fake sincerity and an opportunist to the nth degree. I might have left out the traits portrayed in one or two incidents here because this dude had a genius for shooting himself in the foot. Frankly, his love life was a disaster. Despite all this, I enjoyed the book as a kind of colorful old tale, written in the highly stilted and stylized language of several yesteryears before the last !
What you should under no circumstances think is that this story bears more than the slightest relationship to anything Persian, anything to do with the nation of Iran. With this in mind, you can sit back and enjoy a rollicking British tale. It is, as others have pointed out, a prime example of "Orientalism"---a style or an intellectual current in which Westerners stereotype Orientals (particularly, in Edward Said's writing, those of the Muslim world) as all similar, unscrupulous, dirty, ignorant of truth and lacking strong character, and certainly in need of a `strong, guiding hand' which would no doubt be available from Europe (or---let's see---where else ?). Such writings provided the underpinnings of colonialism and are, sadly, far from dead, although in different guises now. By placing his picaresque tale in Persia, Morier could exhibit his knowledge of certain customs, dress, food, and bits of vocabulary while titillating contemporary English readers with glimpses of harem life as he (and they) imagined it. The last chapters make indirect fun of Persians by showing their ignorance of Europe, while "we", the more worldly wise readers, "know" the Persians thanks to having read this novel. Morier thereby set up the backdrop for his next book, in which Hajji Baba visits England. My edition came with a large number of Orientalist illustrations too, brimming with "the exotic" or more bluntly put, the phoney. But you don't have to throw the baby out with the bathwater. This is adventure, 18th century style. If that intrigues you, give HAJJI BABA a try.
I bought this book over 50 years ago in Ithaca, New York, but never got around to reading it till now. I wonder what I would have thought of it then.
به درستی که دنیای ادبیات ایرانی سرزمین قصههای شیرین و حکایتهای نغز است؛ ما را به گذشتههای دور میبرد و دل را مالامال از شادی، و لبریز از سرور میکند. ترجمه میرزا حبیب برداشتی نسبتاً آزاد از کتاب جیمز موریه است که به اذعان آقای مدرس صادقی حتی توانسته بهتر از نویسنده، زیبایی و شیوایی متن را فارغ از محتوا ارایه داده و حق مطلب را ادا کند. سفر به گذشته حتی اگر توسط شخصی خیالی صورت گرفته باشد میتواند با استفاده از خلاقیت و توانایی مترجم و نویسنده فضایی زنده و جاندار بیافریند استفاده از شعرهای شاعران نامی در خلال ماجراها و برای رساندن بهتر پیام کاری ارزنده است. بماند که احدی از تیغ تیز زبان موریه نتواسته بگریزد! از سنی و شیعه گرفته تا اصفهانی و قمی و همدانی و درویش و صوفی و قلندر... در کل مسلمانان و ترکان و ایرانیان!؟ در آخر هم نیش کوچکی نثار ملل خارجه و انگلیس نموده است. گویا این کتاب قسمت دومی دارد با نام حاجی بابا در لندن نمیدانم چاپ شده است یا نه، اگر چاپ شده خواندنش بعد از این کتاب از ضروریات است از نحوه پایان یافتن داستان هم این گمانه تقویت میشود. ماجرای حاجی بابای اصفهانی گرچه از کم و کیف خلق خوی مردمان در آن دوره به ما آگاهیهایی میدهد اما نحوه بیان قصه که ساختار طولانی و تودرتو دارد همچون امیرارسلان نامدار و قصههای هزار و یک شب نوع سلیقه و خواست شنوندگان و خوانندگان آن زمان را هم آشکار میکند ضمناً تفاوتی اساسی با آن دو کتاب دارد آنها اغلب با افسانه عجین شدهاند ولی حاجیبابا واقعنماتر و نثر روانتری دارد. پ.ن: یک دعای کتابی! خداوندا فرصتهای بیشتری برای خواندن چنین کتابهایی نصیبمان بفرما! الهی آمین
اول اين كه كتاب ارزش خواندن دارد روايت داستانگونهاي كه در پي كشف لايه هاي فرهنگي ايرانيان است به جذابيت اثر ميافزايد هنگام خواندن بايد در نظر داشت كه نويسنده يك نگاه از بيرون موضوع به مساله دارد و اين باعث مي شود در تحليل و در نتيجه در توصيف آن مسايل لنگ بزند به عنوان نمونه برداشتي كه وي از دراويش دارد كاملا يك طرفه و جز قسمتي از ��اقعيت نيست يا حداقل دراويش دست چندم را معرفي كرده است. در مورد تعميم خصوصياتي كه در اين كتاب ايرانيان را واجد آن ميداند بايد اندكي تامل كرد. برخي (مهندس بهشتي) معتقدند اين كتاب آغاز انحطاط فرهنگي ايران را نشان ميدهد و يك ايراني را در چنين برههاي توصيف ميكند ولي به نظر ميآيد قطعاً فرهنگ ايراني در تمامي عرصهها داراي قوت نبوده است و اگر قبول كنيم كه عوامل انحطاط ايرانيان تمام و كمال داخلي نبوده است ميتوان تعدادي از خصوصيات منفي كه براي ايرانيان ذكر شده را به كليت فرهنگ ايراني تعميم داد نه اين كه صرفاً با ربط دادن اين خصوصيات به دوران بيماري و ضعف فرهنگ چندهزارسالهي ايراني را بري از هر ايرادي دانست. البته اين سخن بدين معني نيست كه فرهنگ ايراني نقاط قوتي ندارد بلكه اين تحليل تنها در پي نقد نظريهاي است كه ميگويد لايهي سوم فرهنگي همواره راه صحيح را انتخاب ميكند.
اولین بار اسم این کتاب را در کتب درسی مدرسه شنیده بودم. بعدها در تاریخ ادبیات ها هم باز این اسم تکرار شد. کنجکاو بودم که ببینم این اثر چطور است چون نگاه چندان مثبتی به آن ذکر نشده بود. اما نیم ساعت پیش که کتاب تمام شد به شدت از آن لذت بردم و برایم جالب بود که "جیمز موریه" چه موشکافانه ما و عادات ما را درک کرده است. به نظرم او فرد توانمند و آشنا با فرهنگ و آداب و رسوم ایران بوده است. اطلاعات تاریخی، جامعه شناسی و... کتاب موید این نکته می باشد. زبان کتاب نیز بسیار جذاب و گیراست. به نظرم نباید ترجمه خوب میرزا حبیب اصفهانی را هم فراموش کنیم. ماجراهای سفر حاجی بابا و اتفاقاتی که در طول سفر برایش می افتد و همچنین ماجرای عاشق شدن هایش بسیار جالب بود.
در حین خواندن وقایعنگاریهای پوشکین در «سفر به اَرزِروم» به اسم حاجی بابای اصفهانی برخوردم. یادم آمد خیلی وقت پیش سرگذشتش را خواندهام.
اشارهٔ پوشکین به ماجرای گذر سفیر ایران از ارزروم است. در این حادثه پس از دستگیری سارقی که به پیک سفیر دستبرد زده بود، سفیر خواستار بریدن گوشهای دزد میشود اما خدمه او را فریب میدهند و به جای گوش آن فرد، گوشهای گوسالهای را به حضورش میبرند!
توضیح اینکه پوشکین در سال ۱۸۲۹ سفری به ماوراءقفقاز نمود تا به قشون ژنرال پاسکویچ که از سال ۱۸۲۸ بر علیه ترکان عثمانی در حال جنگ بود بپیوندد. دولت روسیه در این جنگ قسمتی از خاک ارزروم را تصرف کرد.
همچنین پوشکین در این سفر در حوالی تفلیس به گاری حامل جنازه گریبایدوف، که سه روز پیش در تهران کشته شدهاست، بر میخورد و ماجرا را چنین روایت میکند: «ارابهای که به دو گاو بسته شده بود از سربالایی بالا میآمد. چند گرجی ارابه را مشایعت میکردند. پرسیدم: "از کجا میآیید؟" – "از تهران." – "بارتان چیست؟" – "گریبایدوف را میبریم." این پیکر گریبایدوف مقتول بود که به تفلیس حمل میشد.»
این اولین تجربه ی من در خواندن داستانی به ادبیات کهن است و تاثیر این نوع نگارش در این چند خط نیز قابل رویت است. الحق و الانصاف با اینکه کمی در اوایل مطالعه به تکلف دچار بودم اما به شدت جذب کتاب و سرگذشت عجیب و غریب حاجی بابا شدم. هر چند در لا به لای کتاب از اغراق در ریاکاری و دغل بازی ایرانیان و بی انصافی در وصف حال و احوال مردمان این سرزمین حالی مشمئز کننده پیدا کردم و کمی از این توصیفات عصبانی و متغیر شدم، اما از خواندن آن و طنز نمکین قهرمان داستان حظی وافر بردم. همچنین ترجمه ی کم نظیر آن نیز بسیار جای تقدیر دارد...
"Each hour that joy and mirth bestow Call it treasure, count it gain ; Fool is the man who seeks to know His pleasure, will it end in pain!" -- Hafiz
James Justinian Morier's "Haji Baba", seems a work hardly remembered these days. I think it might be out of print presently. My own copy was a second hand, dated 1972. I myself had never heard of it till the time I came across it in a bookstore. Interestingly the copy was signed off in Baghdad, Iraq; how it ended up in this little nondescript bookshop in Hyderabad, might be an interesting story itself, but I shall never know..
Morier was a diplomat with considerable experience in Persia in the early 1800s. As I understand from the prologue-epistle, he wanted to compile an authentic account of Persia for the English readership. Haji Baba is a distillation of his keen observations of that nation and its people into the form of a picaresque novel.
The novel presents a chronicle of the adventures of Haji Baba, originally a barber hailing from Ispahan. We follow him through diverse places whose very names brings visions of adventure and romance, Shiraz, Meshed, Etchmiadzin, the icy heights of Mount Damavand, the bustling metropolises of Tehran and Istanbul. Hadji isn't a heroic character, he is none too cleaver, just an every-man. Often, no sooner than he extricates himself from one trouble by some ill considered machinations, he stumbles into another. Eventually through experience Haji learns many important lessons, which are stated in the form of perceptively phrased aphorisms on coping with the many uncertainties of life.
The narration abounds in delicate details of the social customs and practices of that era. Frequently we finding characters delving into that reservoir of Wisdom, the Great Persian Poets, including Sadi, Hafiz and Firdousi (In preference to the contemporary Western World's fascination with Rumi) to carry a point.
In summary, Haji Baba is not only a highly entertaining adventure novel, but also an insightful introduction to the Persia of its times. It is of a genre much popular in the past, and I should say, perhaps it has stood the test of time better than most of its kind, in terms of being of relevance and interest, if not on popularity.
پدرم کرلایی حسن یکی از دلاکان مشهور شهر اصفهان بود.در هفده سالگی دختر شخص شماعی از همسایگان دکان خود را عقد کرد . اما زناشوئی اش مبارک نشد زنش نازا در امد و او نیز از صرافت وی افتاد. در سایه ی چیره دستی و شهرت خود چندان مشتری خاصه از بازرگانان پیدا کرد که بعد از یک سال توانست دستگاه کاسبی خود را وسعتی بخشد یعنی زنی دیگر گیرد....
چون به شانزده سالگی رسیدم به دشواری تشخیص می توانستند داد که در تیغرانی چیره ترم یا سخندانی.
این کتاب از دوجهت خوندنی هستش
اول بخاطر نثر فوق العاده ای که داره، خوندنش لذت بخش، مترجم در جاهای مناسب اشعار و مثل و ایات قرار داده .
به هیچ وجه از خوندنش خسته نمیشید، انتهای کتاب واژه نامه داره و میتونید معنی لغات سخت رو بخونید و بدونید.
دوم نشون دادن خرده عادات و اداب فرهنگی ما ایرانیان که شکر خدا همت کردیم از دوران قاجار تا ب الان ب دوش کشیدیم هم خودمون به فنا دادیم هم دیگران رو..😂😂😂
اداب و عادات نادرست هر چند کوچک به راحتی وارد فرهنگ میشه و به مصیبت و سختی میشه از فرهنگ خارجش کرد. پس لطفا طوری زندگی کنید که برای بچه هاتون گنجینه ای از خوبی ها باشید به رفتارتون به دقت نگاه کنید و حواستون باشه چه چیزی رو دارید ب آینده تحویل میدیم.
I found this old hardcover from 1937 in a used bookstore and it looked intriguing. It's written by a European in the early 19th century, relating the adventures of a Persian ne'er do well. The book is actually unexpectedly (though not entirely) accurate about Islam and medieval middle eastern/Persian culture. That said, a reader should be warned there's some misogyny, and also racial and religious bigotry (and some anti-Semitism in an insert story within a story). However, the racism is probably not any worse than your average European novel of the time period. The writing is fascinating though, a semi-satirical and orientalist snapshot of the period where European powers were beginning to supersede (and colonize) the Islamic and Asian world.
قبل از خوندن کتاب خیلی ازش تعریف شنیده بودم و همه تعجب کرده بودن که چطور انقدر خوب و دقیق ایرانی ها رو میشناخته. بنابراین حدس میزدم که کتاب پر از زشتی ها و ریاکاری ها و دروغگویی ایرانی ها باشه و خب باید بگم که منم از این همه شناختی که از ایران داشته متعجب شدم. این کتاب یه مزیت دیگه هم داره که نثر زیبا و روان مترجمشه که خودش یه اثر خواندنی و لذت بخشه. اگر تشنه دونستن در مورد سبک زندگی پدران و مادرانمون هستید حتمن بخونید کتاب رو .
az in ketab 2000 noskhe be tarikhe shahrivar mah e 1348 dar chapkhane "25th shahrivar" chap o sahafi shode, va man shanse ino daram ke 1 noskhasho dashte basham. faghat tosiye mikonam vaghti in ketabo mikhoonid ino too fekretoon dashte bashid ke che balahayi sare ma oomad az vaghti ke islam varede sarzamini shod ke mahde elm o fekr o tamadon bood.
داستان از آن منظر قابل تعامل است که خلق و خوی ایرانیان در قالب یک داستان بصورت یک سرگذشت به تصویر کشیده است که این خلق و خوی آنچنان تا به امروز تغییر نکرده است و دلیل کشش داستان برای من همین امر و فضاسازی زیبا. داستان بود .