Ebrahim Golestan (also spelt Ibrahim Golestan, Persian: ابراهیم گلستان , born 1922 in Shiraz, Iran) is an Iranian filmmaker and literary figure with a career spanning half a century. He has been living in Sussex, United Kingdom, since 1975.
He is the father of Iranian photojournalist Kaveh Golestan, and Lili Golestan owner and artistic director of the Golestan Gallery in Tehran, Iran. His grandson, Mani Haghighi, is also a film director.
در حوزه ی ترجمه ، منکر جایگاه ابراهیم گلستان نمی توان شد . راستش به نظر من در بسیاری از زمینه های فرهنگی ، ادبی ، سینمایی ، هنری و... نمی توان جایگاه رفیع ایشان را منکر شد. اولین کسی که همینگوی ، فاکنر ، تواین ، و بنت را به فارسی زبانان معرفی کرد و آثارشان را ترجمه کرد ، ایشان بودند . برای بسیاری از مترجمان ، از جمله آل احمد ، مرحوم پرویز داریوش ، و از همه مهم تر ، استاد نجف دریابندری راه را باز کرد تا ترجمه های خودشان را به زیور طبع آراسته کنند . نویسندگانی را مطالعه می کرد که در ایران آن زمان کاملاً گمنام و ناشناخته بودند و اگر هم معروف بودند ، کسی آنها را به درستی نمی شناخت ؛ همچون یوجین اونیل ، جان اشتاین بک ، و بسیاری دیگر. حتا به لطف او بود که نام نویسندگانی چون هنری جمیز ، تئودر درایرز و استیفن کرین فقط به گوش ایرانیان خورد . کافیست مقاله ی ایشان درمورد همینگوی را مطالعه بفرمایید تا به وسعت و سواد این بشر در حوزه ادبیات ،علی الخصوص ادبیات آمریکا پی ببرید ؛ مقاله ای جذاب و دوست داشتنی که همینگوی را استادانه و کامل می شناساند.ابراهیم گلستان ، تا به امروز شش ترجمه انجام داده که عبارتند از :زندگی خوش و کوتاه فرانسیس - کشتی شکسته ها – هاکلبری فین – دون ژوان در جهنم (اثر جرج برناد شاو) و نهایتاً ترجمه ی چاپ نشده اش ، مکبث و چند نامه از گستاو فلوبر. به نظر این حقیر ، بهترین ترجمه ی ایشان ترجمه ی هاکلبری فین است - که در گفت و گویش با قاسم هاشمی نژاد مدعی بود آن را در دو ماه انجام داده- اما این مجموعه کوچک از تمام ترجمه های ایشان مهم تر است . این مجموعه ، شامل پنج قصه ی کوتاه است که به ترتیب عبارتند از : کشتی شکسته ها اثر استیفن کرین – آن روز، شب که شد اثر ویلیام فاکنر ( به قول خودشان فالکنر) – شیطان و دانیل وبستر ، اثر استیفن وینست بنت - تبعیدی اثر آنتوان چخوف-برف های کلیمنجارو ، اثر ارنست همینگوی. خود آقای گلستان در مقدمه ی ابتدای کتاب نوشته اند : «نام اصلی داستان اول این مجموعه «قایق بیحفاظ» بود. من آن را «کشتیشکستهها» کردم هم چون داستان به راستی داستان کشتیشکستهها بود، و هم تا نامی جور جهت جمع این داستانها باشد. همه این داستانها درباره کسانی است که کشتی زندگیشان شکسته است هر چند یکی زن سیاهی است بر کنار میسیسیپی، یکی تاتاری است در مرز سیبری، یکی مرد سفیدی است در حاشیه جنگلهای آفریقا، دیگری هم هست جان به شیطان فروخته که اکنون در تقلای بازگرفتن آن است. از آدم و تقلاهای آدم چیزی جدیتر و چیزی به هم آمیختهتر نیست گرچه آدم است که خالق شادی است. لطف و عظمت آدم در این است که در شادی خود درد را حس میکند، و در غم یا شادی امید را میگنجاند یا قدرت انتخاب و تحمل نومیدی را دارد. این قصهها را برای ترجمه انتخاب کردم چون این لطف و عظمت را در آنها دیدم . این قصهها را برای ترجمه انتخاب کردم نیز چون دیدم هنر خلق و ابتکار نویسندگی آنها را برجسته میکند. دراین داستانها اندیشههایی خوابیدهاند یا در حقیقت اندیشههایی میجوشند که شریفاند، و تاریخ روز ندارند، مدت اعتبارشان کوتاه نیست. و اگر تا قرنهای آینده نمانند، دستِ کم از دم دروازه هستی آدم تا به امروز همپایش بودهاند و امروز، در عین گیروداری که هست، همچنان تنها معیار شناختن آدم از حیواناند. » آدمهای این قصهها بردبارند در عین کوشایی، آزادند در عین اسارت، نفس میکشند و درک میکنند بیآنکه به رخ دیگران بکشند. نه آنان که شبان و روزان با دریا درافتادند مست از به ساحل رسیدناند (چون چه کس میداند که فردا چه دارد؟) و نه درماندهای که گریزی نمیبیند به زانو درمیآید. تحمل میکند. به تله افتادهاند اما بر تله چشم نمیبندند. خود را فریب نمیدهند. تنها شیطان یا تجسم انسانی شیطان است که جز این میکند. تله هست ما هم هستیم. و باید جوری زیست کنی که کنفتی و خواری حاصل عمر نباشد. تله شاید ناشکستنی است، ما حتما ناشکستنی باشیم. خوب بجنگ یا جوهر نشان بده، بس است. شاید هر کدام از این داستانها، شاید تصادفا، بهترین داستان کوتاهی باشد که نویسندهاش نوشته است و این را به پیروی از ادعای مرسوم روی جلد کتابها نگفتم. » شاید امروز ترجمه های بهتری از این داستان ها در بازار باشد ،اما این کتاب مهم است ، چون آغازگر است مهم است . به نظر این حقیر ، ترجمه های ایشان از اثر فاکنر و بنت عالی است ،از چخوف خوب ، از همینگوی قابل قبول و از کرین بسیار معمولی است . اما ابتکارات و انتخاب کلمات بی نظیر است. در دو داستان فاکنر و بنت ، او هم سبک را رعایت کرده و هم لحن را . از این جهت این دو ترجمه را بیشتر دوست داشتم . این کتاب برای مترجم ها کتاب مهمی است ،چون به هرحال با تکنیک های ترجمه کردن و درآوردن سبک آشنا می شوند. اما ، به نظر این حقیر ، ترجمه ی کرین کمی ناخوانا و در بعضی جاها بدخوان بود . ترجمه ی همینگوی ، به نظرم ، آمیزه ی عجیبی از فراز و فرود های عجیب بود ؛ در برخی جاها عالی و در برخی جاها بشدت عجیب بود. اما این کتاب را بخوانید ، حتا اگر دوستش هم ندارید. چون بررسی آثار ابراهیم گلستان، حقیقتاٌ یک ضرورت و احتیاج فرهنگی است
ابراهیم گلستان کارهای زیادی ترجمه نکرده است. اما این مجموعه که یادگار دهه ی چهل شمسی ست، الگویی ست نمونه برای ترجمه ی خوب در زبان فارسی. لازم است بسیاری از مترجمین جوان این مجموعه را در کنار ترجمه هایی از دریابندری، ابوالحسن نجفی و... به عنوان کتاب های آموزشی با خود داشته باشند. تفاوت زبان چند نویسنده که چندان شباهتی به هم ندارند، از یک داستان به داستان دیگر، نشان دهنده ی دقت گلستان در انتقال زبان و حال و هوای داستان ها به زبان فارسی ست.
چاپ اول این کتاب در آبان ۱۳۳۴ منتشر شده اجازهی ویرایش مشخصات کتاب را ندارم ولی خوب میشود که نام نویسندگان و مترجم را اضافه کنید که در جستجو مشکلی ایجاد نکند
عالی بود.مجموعه کشتی شکسته ها از هرلحاظ استثناست..داستان های انتخاب شده،اولین بودن هرکدام(به استثنای چخوف) آن را متفاوت و ویژه میکند. درهر حال،اولین داستان فاکنر،بنت و یا کرین که به فارسی ترجمه شد در این مجموعست.دریچه ایه برای آشنا شدن با بزرگانی که اون زمان در ایران گم نام بودند.مدرن بودن این داستان ها هم یکی دیگه از ویژگی های برجسته این مجموعه است.گلستان خود مدرن بوده و داستان هایی مدرن زا نیز برگزیده.پیگیرترین نویسنده در ایران که ادبیات غرب را دنبال میکرد،گلستان بود.به نظرم این مجموعه باید خونده بشه،نه فقط به علت اینکه مال نویسندهای خارجیه و یا اولینه،بلکه خواندن آثار گلستان،به نظرم یک ضرورت فرهنگی یست.هرچند،ترجمه ی،گلستان از کرین،علی الخصوص همینگوی مبهم و در بعضی جاها دارای اشتباهات فاحشی بود.گلستان متن را به نظرم فهمیده ولی نتوانسته مفهوم آن را القا کند.تنها ایراد این مجموعه این بود به نظرم
چاپ جدید مجموعه ترجمهی آقای گلستان در حوالی دهه سی که قبلا نایاب بود.
به نظر من داستان کشتی شکستهها که عنوان اصلیاش قایق بی حفاظ است بهترین داستان مجموعه است. داستانی که حاصل یک موقعیت انسانی ویژه است. چهار آدمی که در قایقی میان دریا گرفتار آمدهاند. استفن کرین را با برچسبهای طبیعتگرا و امپرسیونیست تعریف میکنند و آقای گلستان سعی کرده با نثر نسبتا فخیمتری، شاعرانگی و شکوه داستان را منتقل کند. خود مترجم در مقدمه میگوید از آدم و تقلاهای آدم چیزی جدیتر و چیزی به هم آمیختهتر نیست گرچه آدم است که خالق شادی است. لطف و عظمت آدم در این است که در شادی خود درد را حس میکند، و در غم یا شادی امید را میگنجاند یا قدرت انتخاب و تحمل نومیدی را دارد.
از متن: هنگامی که آدمی درمییابد طبیعت به او وقعی نمیگذارد و بود و نبودش را به چیزی نمیگیرد، این هوس در او میزاید که به پرستشگاه کلوخ افکند، و چه رنج و نفرت میگیرد همینکه دریابد نه پرستشگاهی ست و نه کلوخی. هر مظهر طبیعت آماج دشنام او میگردد
پنج داستان کوتاه از پنج نویسنده، همانطور که خود گلستان گفته است، نام اصلی داستان اول قایق بیحفاظ بوده که آن را کشتی شکستهها ترجمه کرده است و "البته به راستی داستان در مورد کشتی شکستههاست. همه این داستانها درباره کسانی است که کشتی زندگیشان شکسته است، هر چند یکی زن سیاهی است بر کنار میسیسیپی، یکی تاتاری است در مرز سیبری، یکی مرد سفیدی است در حاشیه جنگلهای آفریقا دیگری هم جان به شیطان فروخته که اکنون در تقلای بازگرفتن آن است". کتاب از دو جهت ارزشمند است، یک، لحن و سبک ترجمه گلستان، که در ترجمههای هر داستان متفاوت است و این نشان از نبوغ گلستان دارد، دو، از آنجایی که داستانها در پاییز ۱۳۳۴ در یک مجموعه چاپ شده ا��ت، گلستان برای اولینبار خواننده ایرانی را با چهار نویسنده معروف آشنا میکند: ویلیام فاکنر یا به قول خودش فالکنر، استفن کرین، استفن وینست بنه و حتی ارنست همینگوی، چخوف پنجمین نویسنده است که برای ایرانیها از قبل شناخته شده بود.
ب هرحال بيش از نيم قرن از ترجمه آن ميگذرد اما كتاب جالبي بود همينگ وي هميشه باقي است فالكنر هميشه فالكنر است و از همين طريق گلستان هميشه گلستان است. روحش شاد