پایان کتاب پنجم و دورهی دوم از "آتش بدون دود". چه تجربهی دلچسبی بود و هست خواندن این مجموعه. "آتش بدون دود" همهی احساسات مرا درگیر کرد و میکند و قطعاً خواندنش، جزء بهترین تجربههای من از زیست مسالمتآميز با کتابهاست و مطمئناً تا سالها بخش جدیای است که از زیست این سالهای من باقی خواهد ماند. با این دو جلد هم مثل جلدهای قبلی لحظات نابی را تجربه کردم، خندیدم، بغض کردم و اشک ریختم، آه کشیدم، حسرت خوردم، متأثر شدم، به فکر فرو رفتم و اندیشیدم و... فعلا همین چند خط کافی است؛ اگر عمری باشد، شاید در آینده بیشتر و بیشتر بنویسم در مورد این اثر ارزنده. باید مطابق روال معمول در کتابهای مرحوم ابراهیمی، این گونه ریویو را به پایان ببرم: ما آنطور که باید نادر ابراهیمی را درک نکردهایم و قدر او را نشناختهایم...
بخاطر ایران و بخاطر آزادی این همه آدم جونشون رو فدا کردن و فدا می کنن ولی چرا ایران خوب نمیشه چرا تو تاریخ حال ایران همیشه بد بوده و چرا ظلم ادامه داره مگه کافی نیست این همه خون؟! آزادی تا کجا و کی می خواد از ایران فراری باشه! به گمونم آزادی ظالم تر شده که میدان رو خالی کرده برای ظلم و شاید مثل داستان ضحاک، ظلم، مارهای روی دوش آزادی هستش و داره طغیان می کنه و فریب میده و اصلا فطرت خوبی نداره و ما بزرگش کردیم ما اسطوره اش کردیم! چون تو ایران همیشه ظلم برنده بوده که اولش هم با اسم آزادی اومده و بازی راه انداخته
راستش اشک درمیاره کتابایی که جنبه ی تاریخی داره با خودشون درد رو روایت می کنن دردی که تمومی ندارن و می بینی که بدتر هم شده و ناامید میشی که شاید روزی ایران هم دختر شادی باشه و تو باد برقصه و باد خنده هاش رو پخش کنه رو ذره ذره خاک، رو لبای دخترایی که همیشه طمع شوری اشک رو چشیدن.
برخلاف جلد اول که سبک حماسی و افسانه ای داشت، در این جلد بیشتر شاهد اتفاقات و جریان های سیاسی هستیم که کم کم شکل میگیرن و جلو میرن! آلنی و مارال دیگه فقط در صحرا شناخته شده نیستن، در کنار تحصیل فعالیت های سیاسی خودشون رو شروع کردن و حالا تمام منطقه اون ها رو میشناسه! . در این جلد به نسبت جلد قبل شخصیت ها تک گویی های بیشتری دارن که البته از جذابیت داستان کم نمیکنه.
*کتاب چهارم : واقعیت های پر خون* کم کم آن کودک متولد شده دنیای جدید و تفکرات مبارز، راه رفتن یاد گرفته به حرکت می افتد. خوبی ها و سیاهی های عصر جدید خود را بیشتر نمایش می دهد. متوجه می شود که اشتباه جزئی از این مسیر است و البته تبعاتی کمر شکن برایش همراه دارد و همیشه داغدارش می کند. افزودن علم و آگاهی بیشتر او را درگیر مسائل روز و کشور می کند و تن زخم خورده ترکمن را که همیشه آماج تیر و ترکش حکومت های جور بوده، برای التیام آماده می کند. مبارزات کم کم شکل می گیرد. گروه ها افزایش پیدا می کنند که البته همین تشدد آراء را هم نشان می دهد. این کودک، دارد وارد دوران نوجوانی می شود.
*کتاب پنجم : حرکت از نو* اکنون مبارزان صحرا، به جوانی رسیده و کم کم دارند بارور می گردند. آنها شور و هیجان مبارزاتی را استدلال و تعقل همسو کرده و مبارزانی سرسخت تشکیل می دهند. آنها پیشرفت های آکادمیک را هم در پیش گرفته و تلاش شان را شبانه روزی می کنند تا حذف شان برای حکومت، هزینه ای گزاف در پی داشته باشد و نتواند به سرانجام برسد. زمانی که حکومت حمله ای بدون تعقل و حاصل شتاب انجام می دهد، موضع گیری و سخنرانی کوبنده ای صحرا را به لرزه درآورده و منطقه را دست خوش تغییر می کند.. اینجا سرآغازی است برای شکل گیری منسجم مبارزات.
* کتاب به واقع روند بی نظیری دارد. اینکه جنبشی را قبل از شکل گیری و تولد ابتدا ریشه یابی کرده و کم کم روند رشد و نمو آن را شاهد هستیم و همراه آن پیش می رویم. قهرمان داستان کم کم به اشتباهات و خطاهایی که مرتکب می شود، شکل می گیرد و ساخته می شود. حیف که جلد پنجم هم تموم شد و فقط دو جلد تا اتمام آن باقی مونده.
به نسبت جلد اول ريتم داستان آرام تر و كم هيجان تر بود، اما هيچى از جذابيت هاى داستان كم نشده بود، و بسيار زيبا عواطف و احساسات به تصوير كشيده شده بود.
كاش مى گفتم، كاش مى گفتى، كاش با زهر متلاشى كننده ى سكوت، اين ظرف نيازمند حرف هاى خوب را پر نمى كرديم و درددل هاى آرامى بخش را به درد گلويى سوزنده تغيير نمى داديم. سكوت، گاه، بدترين جانشين است: رذل ترين. من مى دانم.
جلد دوم یعنی همین کتاب چهارم و پنجم، برام جون دارتر بود، قصه در اوج خودشه بال و پر پیدا میکنه و تو حس میکنی که لحظه به لحظه قوام داستان بیشتر میشه. زیباست که دغدغه های من ایرانی رو از دل تاریخ روایت میکنه، چیزی که همیشه جستجوگری راجبش پس ذهنمه و چقدر خوب که توی قالب داستانی بهش برسم اونم از دل مردم به غایت دوست داشتنی و شریف ترکمن و این قلم گیرا...
بعد این مدت که رمانای بلند خارجی خوندم حالا با خوندن این دو جلد حس رضایت عجیبی دارم از اینکه ما هم چنین رمان بلند ایرانی ای با این لول داریم واین خوشحالم میکنه چون میتونم با خیال راحت پیشنهادش بدم و بگم دوسش داشتم... جالبیش اینه که توی فکرم با سووشون مقایسه ش میکردم، انگار برای من جنس این دوتا بهم نزدیک بود و چقدر دوست دارم بازم این مدلی کتاب بخونم...
این اولین اثریه که از نادر ابراهیمی میخونم و دوسش دارم ... توی این روزا دغدغه مندی ایرانی این داستان منو به خودش پیوند عجیبی میده، پیوندی که شاید مثلش خیلی کم پیش بیاد...
مبارزه با ظالم در هر شرایطی زیباست قطعا که در بستر دینمداری زیباتر قطعا که در بستر تقید به مذهب لذتبخش تر اما گاهی شد که افرادی سوء استفاده گر در بستر دین مداری و با حفظ تقیدات مذهبی به ظلم اقدامکردند حسابشان با کرامالکاتبین در جلد دوماز آتش بدون دود ولی شاهد مبارزاتی بودیم که ریشه دار بود ریشه را در فهم و تعقل یافتند افرادی که سنت های غلط را شکستند و با استقامت تمام در مقابل ظلم و ستمایستادگی کردند و همین ظلم ستیزی محوریت و منطقه اجتماعی شد برای روحانی بصیر و آگاه و دلسوز و همچنین برای دکتری که ملحد بود اما او هم دلسوز بود و آگاه و در کنار هم سعی در نابودی ظلم و ایجاد آگاهی و بصیرت در جامعه داشتند در این جلد کمی بیش از جلد قبل گذر تاریخ را مشاهده میکنیم و نسل های بعدی از جلد اول را مشاهده میکنیم که در همان مسیر تغییر و تحول قدم برداشتند اتفاقات در جلد دوم شیرین هست اما تلخی ها و دنج و غصه اش بسیار بیشتر است معرفی نهایی کتاب را برای اتمام جلد سوم گذاشتم
برخلاف جلدهای اول، واقعیتهای پر خون و حرکت از نو بیشتر حس یک مانیسفت سیاسی رو به آدم میدن که بهش دیالوگ و مقداری توصیفات اضافه شده. قلم ابراهیمی همچنان دلنشین و زیباست اما شیوه روایت داستان رو تو جلدهای قبلی بیشتر دوست داشتم. این دو جلد، مخصوصا «حرکت از نو » یه جاهایی حس کتاب تاریخ مدرسه خوندن در من ایجاد کرد. بیشتر کتاب شاهد مکالمات سیاسی/اجتماعی/اعتقادی بین شخصیتهای کتاب هستیم و داستان خیلی پیش نمیره بلکه بیشتر کتاب حول محور بحث ها میچرخه.نه که بد باشه، ولی خیلی دیگه زیاده .
این کتاب جلد دوم آتش بدون دود حتما از حرارت و توان جلد اول بهرهای نبرده اما روان، خواندنی، دوست داشتنی و آموزندهست جملات بسیاری در این جلد پیدا میشود که فقط از روح یک آدم پاک نشات گرفته بسیار شیرین و نوازش دهنده اما درگیر شدن کتاب با مبارزه علیه پهلویها و دور شدن از فضای ترکمن صحرا و نزاع با احزاب، چیزی نبود که از آلنی خوب بخواهم حتما حتما آلنی به عنوان نسخهی مطلوب انسان در نظر نادرابراهیمی برام قابل احترام هست
نخوانید. یک مشت اراجیف بیان شده با قلمی بسیار ضعیف! وقتتان را هدر ندهید. مهم نیست طرفدار کدام روش باشیم. مهم اینه که مجیزگویی مثلا زیرپوستی، چاپلوسی و مداحی به خورد خوانندگان ندهیم.
به مار ماهی مانی نه این تمام و نه آن منافقی چکنی مار باش یا ماهی