Jump to ratings and reviews
Rate this book

آتش بدون دود #6&7

آتش بدون دود، کتاب ششم، کتاب هفتم

Rate this book
جلد ۶ هرگز آرام نخواهی گرفت
جلد ۷ هر سرانجام سرآغازی است

510 pages, Paperback

Published January 1, 2013

3 people are currently reading
57 people want to read

About the author

نادر ابراهیمی

94 books956 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
36 (61%)
4 stars
12 (20%)
3 stars
5 (8%)
2 stars
2 (3%)
1 star
4 (6%)
Displaying 1 - 16 of 16 reviews
Profile Image for Babak.
105 reviews90 followers
June 22, 2020
بخش‌هایی از یادداشت پایانی مرحوم نادر ابراهیمی بر "آتش بدون دود"؛ شاید بهترین چیزی که اکنون، در پایان این هفت جلد، می‌توانم اینجا بیاورم.

این‌طور بگویم و خلاصتان کنم: نوشتنِ "آتش بدون دود"، کمرم را شکست. تمامم کرد. خُردوخمیرم کرد. خسته و بیمارم کرد. من از آن جمله نویسندگانی نیستم که می‌توانند خیلی راحت و روان و مسلط بنویسند _ بی‌دغدغه و بدون شک. من نوشتن بَلَد نیستم و می‌نویسم؛ و این بسیار مهم و در عین حال غم‌انگیز است. کسانی هستند که شهادت بدهند که برخی از صفحه‌های این کتاب حجیم، بیش از ده بار نوشته شده است، و همسرم مسلماً گواهی خواهد داد که چه کشیدم تا "آتش، بدون دود" را به پایان جلد هفتم رساندم و چند بار چندین بار، بدون هیچ علت محسوس، زیر فشار نوشتن این داستان، فکر خودکشی به سرم آمد...
هیچ کس بر مرگ فرزند خویش، آن‌قدر نگریسته است که من بر سر سطر سطر این کتاب گریستم.
...
باز باید بگویم: من از آن جمله نویسندگان روشنفکری که بی‌اعتنا به مخاطبانشان، بر بلندی ایستاده، فاخر و سربلند و خودباور، بی‌نیاز به تشویق‌ها، خونسرد در برابر تنقیدها می‌نویسند و هیچ چیز _حتی فروش نرفتن چاپ اول کتاب‌هایشان هم_ نمی‌تواند در اراده‌ی ستبر آن‌ها به نوشتن خللی وارد کند، نیستم. من یک آدم کاملاً معمولی هستم که به همان مثلث کاملاً معمولی "خالق اثر، اثر، مخاطب اثر" معتقدم، و هیچ‌یک از این‌ها را بدون دیگری، معتبر نمی‌دانم. می‌دانم که گاه ممکن است، به دلایلی، سال‌ها طول بکشد تا اثری شناخته شود، فهمیده شود، قبول شود، محبوب و عزیز و دردانه شود؛ اما در تمامی این‌ سال‌های درد و شکست و درماندگی، نویسنده، اگر به استقبال منتقدان و روشنفکران اخته و میدان‌داران میدان هنر و دکه‌داران بازار ادبیات و کاشفان بیکاره، و پرمدعای نبوغ، بیندیشد، بدبخت است و تعطیل، و اگر به مخاطبان راستین: _اهل کتاب، اهل مطالعه، اهل فرهنگ، اهل وطن، اهل ایمان و اهل درد_ بیندیشد و در نهایت ذهن خود فقط ایشان را داشته باشد و به امید روزی که آن‌ها با او سر مهر بیایند، زنده باشد، باز هم می‌تواند پایدارانه و دلاورانه و مؤمنانه بنویسد و خم به ابرو نیاورد.
تشکر را کردم؛ حال اجازه بدهید واقعیتی را هم بگویم: گاه، دلم می‌خواهد مخاطبان و خوانندگان صمیمی و صادق و بلندنظر و بنده‌نوازم را از صمیم قلب نفرین کنم؛ چرا که اگر آن‌ها نبودند و پتک آن‌ها نبود و توقعات دایمی آن‌ها نبود و تعهدات من در مقابل ایشان نبود، فرصت آن را می‌یافتم که قدری، قدری، قدرکی خستگی در کنم. من اینک حدوداً شصت ساله‌ام و حدوداً چهل و نه سال است که کار می‌کنم و چهل سال است که پیوسته می‌نویسم. بد می‌نویسم؟ احمقانه و مبتذل و سطحی می‌نویسم؟ دردمند و دردآشنا نیستم و می‌نویسم؟ چه بهتر! حالا که این‌طور است، حکم بازنشستگی‌ام را بدهید و مرخّصم کنید! داغان و منهدم شده‌ام، و هنوز، فقط، به‌خاطر کلمات محبانه‌ی شماست که می‌نویسم.
Profile Image for Sara.
158 reviews54 followers
May 16, 2025

آتش بدون دود برای من بیشتر شبیه صدای دوتارِ کهنه‌ای بود که موسیقی غم‌انگیزش در جسم و جانم رخنه کرده. قصه‌هایی از دل کویر و ایل و آدم‌هایی که ساده اما جان‌سخت‌اند. نادر ابراهیمی اینجا نه فقط داستان تعریف می‌کند، بلکه بوی صحرا و تلخی تاریخ را هم می‌ریزد توی واژه‌ها

دو سال طول کشید تا بالاخره این کتاب را تمام کنم. نه به خاطر اینکه بد بود، نه! چون این کتاب، شبیه زندگی عشایر، صبوری می‌خواهد. باید بلد باشی صبر کنی و در کنار آتش بنشینی، به قصه گوش بدهی.

نادر ابراهیمی با این کتاب، ترکمن‌ها را نه فقط توی قاب تلویزیون یا کتاب‌های تاریخ، بلکه از نزدیک نشان داده است. بوی صحرا، رنگ قالیچه‌های سوزنی، آهنگ و صدای دل‌انگیز تار و غرور خاصی که توی چشم‌های آدم‌های این قوم می‌جوشد. روایت‌ها گرمند، صادقند، زبر و خشن اما باطنی پر از لطافت دارند. این‌ها نقطه‌های قوت کتاب‌اند که من را بارها و بارها کشاندند سمت ادامه دادنش.

اما بی‌تعارف بگویم، بخش‌های سیاسی کتاب آن‌قدر زیاد و شعاری شدند که گاهی حس می‌کردم وسط یک سخنرانی نشسته‌ام، نه پای یک رمان. آن شعلۀ اصیل که نادر ابراهیمی ازش حرف می‌زند، گاهی زیر دود ایدئولوژی گم می‌شود. جایی که دل آدم می‌خواهد بیشتر از مردم بشنود، بیشتر از رسم و رسومات، داستان در مرداب کم‌رنگ و گل‌آلود می‌شود.


با این حال، آنچه در انتها باقی مانده، حس احترام به یک قوم است؛ قومی که شاید کمتر دیده شده، اما جان‌سختی و نجابتشان، قصه گفتن می‌خواهد. آن‌ها را باید مثل نقش‌های درشت فرش‌های ترکمنی، بارها و بارها نگاه کرد تا معنا بدهند. بعضی آتش‌ها دود ندارند، اما جایشان تا مدت‌ها در دل خواهد سوخت.

پایان: ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
Profile Image for Parvane.
25 reviews9 followers
October 19, 2021
خب بنظرم جلد اول و دوم بهتر بود
جلد سوم با اینکه آرمانی و انقلابی بود ولی باشکوه نبود
شاید ما دوره ی بدتری رو چون شاهد هستیم منطق و فلسفه ی سیاسی دکتر آق اویلر رو قبول ندارم می تونست فرد مفیدتری باشه برای مردم و مملکت.می تونست بجای چریک بازی پیشنهاد شاه رو قبول کنه و شاید می تونست مملکت رو نجات بده نه اینکه کینه و نفرت کهنه خودش رو عمیق تر کنه
و اگه الان زنده بود آیا راضی بود از عاقبت مملکت!
و نویسنده آیا راضی بود؟از الان ایران؟
نداشتن هدف معلوم و مشخص و پنهانی زندگی کردن و فقط به امید سقوط یک حکومت، ارزشی نداره
کاش جلد سوم مثل سریال های صدا و سیما نبود
Profile Image for Mohamad.
126 reviews3 followers
July 20, 2024
دو کتاب آخر مجدد به هیجان و ریتم تند بر می گردد. البته به گفته خود نویسنده، او بسیار از تراژدی و هیجان کتابش کاسته تا روایتی منطقی تر و عقلانی از آن دوره مد نظرش ارائه کند، اما خب آن سال ها خود هیجاناتی در خود دارد که هر قدر بخواهی از آن بکاهی، باز نوشته ات پر از اتفاقات این چنین خواهد شد.
شاید در این نوشته، رفتارهایی تارانتینویی را شاهد هستیم که نویسنده برخی اتفاقات جزئی را دوست نداشته، به همین دلیل آنها را عوض کرده اما در واقعیت داستان تغییری حاصل نشده است.
این هفت کتابی که حاصل ۳۰ سال تلاش و نوشتن و خط زدن و مجدد نوشتن است، بسیار دلچسب، خواندنی و جذاب درآمده. حیف که اون نتوانسته مکمل ایکتاب را به گفته خودش بنویسد. اگر فرصت و توان نوشتن آن را هم داشت، به گمانم آن کتاب هم خواندنی و دلچسب بود.
Profile Image for ftm.
8 reviews
December 7, 2020
[ آتش بدون دود ]
چیزی که در موردش می‌تونم بگم اینه که جامع و کامل بود. یعنی اون شخصیت‌ها و اتفاقاتی که باید به‌ش پرداخته می‌شد رو به سر منزل رسوند. خیلی چیزها میون راه رها نشد. معدود اتفاقاتو افرادی بودن که رها شدن اما خب به قول نویسنده، پرداختن به بعضی چیزها کتاب دیگه و فرصت دیگه‌ای رو می‌طلبه. آتش بدون دود رو دوست داشتم چون همه چیز طبق اصول و قاعده پیش رفت. شروع، ادامه، پایان. شاید بعضی جاها پرش اتفاق می‌افتاد اما لطمه‌ای به سیر داستان نمی‌زد و خواننده گم‌راه نمی‌شد. هیچ کجای کتاب پیش نیومد که مخاطب گیج به حال خودش رها بشه. به شخصیت‌ها به درستی و نسبتاً کامل پرداخته شده بود و از هم‌دیگه قابل افتراق بودن. تعداد شخصیت‌ها زیاد بود اما هیج دو شخصیتی باهم اشتباه گرفته نمی‌شد. همه ویژگی‌های منحصر به فرد خودشون رو داشتن. آتش بدون دود نه تنها روایتی واقعی و ملموس و حاوی مفهوم و پیامه، بلکه روایتش هم لذت‌بخشه. آخر کتاب می‌دونی چی دست‌گیرت شده، می‌دونی چی خوندی. هیچ کجای کتاب پیش نمی‌آد که به یه نقطه زل بزنی و با خودت بگی: «خب که چی؟!»
سخن رو کوتاه می‌کنم و می‌گذرم از اون قسمت‌هایی که خشم، غم، اضطراب، و... در وجودم و اشک توی چشمم غلیان می‌کرد. می‌گذرم و جای همه‌شون، سولماز و گالان، آلنی و مارال، آرتا، آیناز، آت‌میش، ساچلی، آرپاچی، علی محمدی، آمان‌جان، ملاقلیچ بلغای، و تموم شخصیت‌هایی که حتی نقش کوچیکی در محوریت داستان داشتن رو محکم توی قلبم حفظ می‌کنم.
لذت بردم. دوسش داشتم. و چه‌قدر خوب که بالاخره مقاومت رو کنار گذاشتم و خوندم‌ش و فهمیدم برعکس خیلی از کتاب‌هایی که یه مدت خیلی الکی مشهور می‌شن، این کتاب نادر ابراهیمی هم مثل باقی کتاب‌هاش شهرتش بی‌دلیل نبوده.
این کتاب فقط صحرا نیست، خود زندگیه.
«قصه تمام شد؛ تمامِ تمام...»
Profile Image for Mhdjavadjavadzadeh.
100 reviews5 followers
May 11, 2021
اولین بار وقتی دوم دبیرستان بودم با نادر ابراهیمی توی خندوانه و مسابقه کتابخوانی که برگزار کرد آشنا شدم. و اولین کتابی که ازش خریدم یک عاشقانه آرام بود. ترم سه دانشگاه توی قطار شروع به خوندنش کردم ولی اون موقع اصلا برام گیرایی نداشت و جزو معدود کتابهایی بود که نیمه کاره رها کردم.
دوسال بعد دوباره یک عاشقانه آرام رو برداشتم و این دفعه تا آخر خوندم و شدم طرفدار آقای ابراهیمی.
عید امسال هم شروع کردم به خوندن این شاهکار واقعا نمیدونم چی بگم در موردش یک جهان کامل ساخته شده که رگه‌هایی از واقعیت درونش داره همه شخصیت‌ها کامل‌ن و هرکدوم نشون دهنده یک بخشی از جامعه ما.
با ترس شروع به خوندن این کتاب کردم چون میترس��دم دوباره تمومش نکنم ولی بابت اینکه رفتم سراغش و خوندمش به خودم میگم دمت گرم!
در آخر باید بگم حیفه که این کتاب خونده نمیشه و دلیل معروف بودن نادر ابراهیمی فقط یک عاشقانه آرام باشه.
روحت شاد نادرخان...
Profile Image for Hamzeh Alavirad.
35 reviews1 follower
October 18, 2018
کتابهای سرشار از کلیشه و نفرت های کودکانه

از این هفت کتابی که با نام آتش بدون دود، به چاپ رسیده است، شاید تنها کتابهای اول و دوم و سوم ارزش خواندن داشته باشند. به ویژه جلدهای شش و هفتکتاب سرشار از شعارهای کلیشه ای که با چاشنی نفرت نویسنده همراه شده است. در پایان کتاب نویسنده تا آنجا پیش میرود که قهرمان کتاب اقدام قتلی ناموسی موجه می کند تا جامعه را نجات دهد. افسوس از جامعه ای که نویسندگان به دنبال عقب راندن آن جامعه باشند.

نامیدن منتقدان کتاب با صفاتی چون شاعر معتاد، نشان از کوته نظری نادر ابراهیمی دارد. ابراهیمی تا جایی که می تواند در کتاب کینه ی خود را از روشنفکران و به ویژه جبهه ملی آشکارا بیان می کند.

شاید بهتر بود که نادرابراهیمی، هیچگاه اقدام به نوشتن کتابهای چهارم به بعد را نمی کرد.
Profile Image for Fatemeh Eftekhari.
114 reviews69 followers
July 22, 2017
با این کتاب می شود در کنار مردم صحرا مبارزه کرد جنگید زندگی کرد عشق ورزید نفرت داشت و دگرگون کرد این کتاب شاهکار نادر است
Profile Image for Mahsa.
65 reviews5 followers
October 2, 2021
خلق عشق مسأله يى نيست، حفظ عشق مسأله است. عاشق شدن مهم نيست، عاشق ماندن مهم است. عاشق شدن حرفه ى بچه هاست، عاشق ماندن هنر مردان و دلاوران. سست عهدى هاى عشّاق باعث شده كه بسيارى از داستان هاى عاشقانه ى مبتذل در جايى تمام شود كه عاشق به معشوق مى رسد؛ حال آن كه مهم، از اين لحظه به بعد است. مهم، پنجاه سال بعد است: دوام عشق… دوام زيبايى و شكوهِ عشق…
Profile Image for Hosius Mr.
168 reviews37 followers
July 23, 2025
با وجود اینکه جلد اول رو بیشتر دوست داشتم و شور و هیجان اتفاقات در اون بیشتر بود، اما داستان تا انتها همچنان جذاب بود.
.

به نظرم اگه صرفا به عنوان داستان بخونیدش احتمالا ازش لذت می برید، اما اگه قرار باشه به دید مقایسه و بررسی تاریخی اون دوره با دوره حال و مسائل اینچنینی خونده بشه، جای نقد و نظر زیاد داره!
در کل طبق گفته خود نویسنده، حدود سی سال وقت صرف جمع آوری و بررسی و نوشتن کتاب شده، پس نمیشه خیلی سر سری بهش نگاه کرد.
Profile Image for Fatemeh Daneshi.
10 reviews1 follower
August 11, 2024
و پايان جلد هفتم …. بيست شب در صحرا زندگي كردم ، در كنار سولماز و گالان تجربه ي متفاوت از عشق را ديدم ، در كنار آق اويلر صبر ايوب ، شجاعت آلني ، ايمان پالاز ، حمايت كعبه و….
اما مارال … مارال براى من نماد مبارزه است . مبارزه در برابر ظلم ، در برابر سياهى ، فساد ، بي عدالتى و …
نماد زن مبارز انقلابى ….
من در مارال جمیع زنان مبارز را دیدم
که از زمان سمیه بنت خیاط(اولین زن مسلمان شهید) جان دادن اما ذلت را نپذیرفتن
تا به امروز زنان شجاع غزه پسر/دختر میدهند اما ایستاده‌اند تا ظلم و سیاهی را از بین ببرند….
من در مارال خودم را دیدم با مشت‌های گره کرده ، بغضی در سینه و انگیزه‌ای که تا پای جان زیر پرچمی بمانم که
می‌دانم رسالت‌اش مقابله با ظلم‌زمانه‌است….
Profile Image for Fatemeh Marashi.
15 reviews3 followers
November 6, 2024

‎اقای نادری توی این سه جلد شاهکار رو به معنای واقعی کلمه تمام کرد. مدتها بود اینطور غرق یک کتاب نشده بودم. تک تک دیالوگ های بین شخصیتها من رو میخکوب میکرد! نادر ابراهیمی خدای تک جمله های ناب هست! چطور میشه انقدر پخته نوشت بدون کمترین میزان حرافی؟
‎راستش از تمام کردن اخرین جلد این مجموعه کمی میترسیدم! همش فکر میکردم کسی که این قدر قلمش خاصه چطور میخواد داستانش رو تمام کنه؟ چه فضایی رو قراره با خوندن اخرین صفحه درک
‎کنم؟ اصلا با چه جمله ای؟
‎روحت شاد اقای نادر ابراهیمی..



8 reviews
September 11, 2024
" و این فقط مربوط به انسان است که زندگی را چطور می سازد و به زندگی چطور نگاه می کند.
زندگی، بدون انسان، مثل دریایی است که در اعماق آن، بر سطح آن، بر فراز آن و در تمام سواحلش هیچ موجود زنده ای وجود نداشته باشد.
زندگی را انسان زندگی می کند، و پیچیده، و ساده، و غمباز، و شادمانه، و فرو نسشته در گودال یاس، و سرشار از امید."

ممنونم از دوست خوبی که مطالعه این کتاب ارزشمند، لطفی به یادماندنی از ایشون هست. 😊🙏
Profile Image for Hadi.
21 reviews
November 8, 2024
برای آتش بدون دود

استاد جمالزاده با کت و شلواری خاکستری رنگ که با یک پیراهن صورتی روشن با چهارخانه های ریز و ترکیب رنگ و کفش مشکی ورنی که پای راستش را لنگان برداشت ، دستمال کاغذی بود یا پنبه -تردیدی ست که دیدگانم به من وانمود کرد- از پشت کفش پای راست بیرون زده بود، برق کفش نشان می‌داد که جمالزاده برای این مراسم از آن رونمایی کرده است. کراوات مشکی با خطوط مورب درشت به رنگی مشابه رنگ پیراهنش نیز فریاد می‌زد که او فرهنگ غربی را در خود مانند نبات زعفرانی که در آب جوش حل می‌شود تا زرد و شیرین شود حل کرده است.
جعبه مخمل مشکی رنگ با نوار طلایی دورش در کف دست چپش که با لرزشی ملموس با انگشت شست و اشاره دست راست آن را باز نمود و به سمت سکو رفت مدال نقره‌ای رنگ را بیرون آورد و به سمت نادر ابراهیمی می‌رفت تا نشان افتخار دومین اثر ادبیات معاصر را بر گردن ابراهیمی بیندازد.
اولینش را سال گذشته به‌خاطر "کلیدر" بر دوش دولت‌آبادی انداخته بود.
عجیب ولی این بود که جمالزاده چهره‌ای زرد رنگ با ابروان درهم خودش را در آن پوشش اروپایی به رخ می‌کشید.
اما برای که؟ این سوالی بود که بعد از آویختن مدال بر گردن نادر ابراهیمی از او پرسیدم
-استاد چرا غمگینید؟
-مرد کلاه کج را ندیدی که آن گوشه صندلی ش رو پشت به حاضرین و رو به پنجره گذاشته و سیبیلش رنگ فیلتر سیگاری که گوشه لبشه رو گرفته؟ جلال رو میگم.
-خب؟ ولی من منظورتونو نفهمیدم!
-نامه‌ای که برام‌نوشت، در سفر فرنگ انتشارات فردوس چاپ شد... اذیتم کرد اما جوابش رو خیلی محترمانه دادم.
-این دلیل غمگینی شماست؟ خب یه نامه بوده دیگه...
-هادی! مگه نشنیدی میگن کاغذ وقتی دست رو ببره خیلی درد و سوزش بیشتره. میدونی چرا؟
-شما بگید...
-از کاغذ انتظار بریدن نیست
-فهمیدم فهمیدم
رفت به سمت تریبون کاغذی را از جیب داخل کت در آورد و خواند
"درست است که در این نشست مدال نقره بر گردن نادر انداختم، ولی باید همینجا اعلام‌کنم این را به جهت رعایت نشدن برخی اصول پذیرفتم ولی حق اینکه مدال نادر بابت "آتش بدون دود" طلای شماره ۲ است و نه نقره.
تمام...
کوتاه خیلی کوتاه بود باز سوال برانگیز
-استاد!واضح صحبت نمیکنید
استاد از تریبون کنار آمده بود ولی باز برگشت و میکروفون روشن را فوتی کرد و توضیحی داد
"وقتی کلیدر را می‌خواندم از همان صفحه اول دقیقا مواجه شدم با کتابی که به زبان قومی کرد نوشته شده است. تحلیل‌ها پر بود و پر مغز. دیالوگ‌ها به صورت محاوره ای ، شخصیت پردازی ها شخصیت را جلوی چشم ترسیم می‌کرد. ولی در آتش بدون دود تاریخ قومی ترکمن را خواندم اما اثری از منش و گفتار ترکمن کمتر مشاهده کردم ، نادر ابراهیمی خود نویسنده ای ممتاز است که با اصول و تکنیک نویسندگی آشناست حتی کتابی هم در این باب نوشته است . زمانی بسیار برای تالیف کتاب گذاشته است اما من این را از او توقع داشتم که دقتی بیشتر می‌کرد شاید هم هدفی داشت ولی خب نتیجه‌اش این مدال نقره شد این را نیز بگویم که ذره از ارزش کتاب کم‌نکرد و "آتش بدون دود"  در تراز "کلیدر" بود و هست و خواهد بود.
پذیرفتم از استاد که این بررسی نقدواره را بر آتش بدون دود بیان کرد.
عکسی به رسم یادگاری گرفته شد تا در صفحات تاریخ ادبیات داستانی معاصر بماند که "آتش بدون دود" اثری جاودان برای این دوره است.
از خواندنش خسته نخواهید شد...
Profile Image for Shiva nikseresht.
117 reviews
August 12, 2024
می‌توانم بار‌ها سه کتاب اول را بخوانم اما در مورد دو کتاب آخر حس می‌کنم قدرت قلم ابراهیمی آن طور که باید قوی می‌بود مثل کتاب‌های اول نبود. اما ارزش خواندن دارد.
Displaying 1 - 16 of 16 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.