Jump to ratings and reviews
Rate this book

The Leenane Trilogy #3

غرب غم‌زده

Rate this book
میان سه نمایشنامه‌ای که به «سه‌گانه‌ی لی‌نِین» معروف شدند، غربِ غم‌زده نمایش زیاده‌روی است، قصۀ دو برادر که در خانه‌ای مشترک زندگی می‌کنند و نه فقط از کودکی تا بزرگسالی کم به همدیگر بدی نکرده‌اند بلکه همین الان هم جفت‌شان حاضرند هر کاری بکنند تا آن یکی را به زانو دربیاوند. نمایشنامه‌های مک‌دونا پُر آدم‌های قسی‌القلبَ‌اند اما شاید هیچ‌کدام‌شان مهابتِ غربِ غم‌زده را ندارند، چون اینجا معلوم نیست آدمها چرا اینطور بی‌محابا خشونت می‌کنند و بی‌رحم‌اند ــ و حتا از این هم ترسناک‌تر: برای خود این آدم‌ها که اصلاً مهم نیست چرا.

117 pages, Paperback

First published January 1, 1997

18 people are currently reading
883 people want to read

About the author

Martin McDonagh

34 books870 followers
While still in his twenties, the Anglo-Irish playwright Martin McDonagh filled houses in New York and London, was showered with the theatre world's most prestigious accolades, and electrified audiences with his cunningly crafted and outrageous tragicomedies.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
412 (26%)
4 stars
666 (43%)
3 stars
366 (23%)
2 stars
70 (4%)
1 star
16 (1%)
Displaying 1 - 30 of 154 reviews
Profile Image for Sarah Far.
166 reviews482 followers
February 14, 2022
۱۳۵ بار تکرار کلمه کوفتی
Profile Image for Dream.M.
1,037 reviews647 followers
December 16, 2020
به دلایل خیلی پیش‌پاافتاده‌تری میشه آدم کشت یا خودکشی کرد. ولی من شخصا ترجیح میدم براش برنامه ریزی کنم.
...
اینم سومین کتاب از سه گانه‌ی این مجموعه. دوتای قبلی ملکه‌ی زیبایی لینین و جمجمه‌ای در کانه‌مارا بودن.
و خب باید عرض کنم پووووف!
Profile Image for Mohajerino.
130 reviews42 followers
October 6, 2022
«یا مک‌دونا!
اولش که سه گانه لی‌نین رو شروع کردم ،
فکر کردم نمایشنامه‌ی خوش وبانشاطیه
و لی‌نِین جای قشنگیه،
ولی نه.
معلوم شد پایتخت جنایتِ اروپایِ کوفتیه.
[با کمی تغییر از خودِ متن شروع کردم وگرنه اروپا خیلی هم خوبه و این لفظ بکار برده شده،بخاطر داستان کتابه] »

درمورد کینه جایی دیدم نوشته بود:
«کینه یعنی خوردن زهر برای کشتن دیگران »
[از منبع سخن اطلاعی ندارم]
آنقدر کینه در دل این مردم رخنه کرده که به غریبه هیچی ،به دوست وآشنا وخانواده رحم ومروتی ندارند و درحال تیکه تیکه کردن همدیگه هستند.
کینه‌هایی که سال‌ها رشد کردند وبه پیشرفته‌ترین حالتشون رسیدند.
توی این نمایشنامه‌ی 7صحنه‌ای ،توضیح داده شده که نفرت ودشمنی اگه حل نشه ،به جایی میتونه برسه که حتی شخص دست به جنایت بزنه.

[اخطار:از این جلوتر از متن گذاشتم]

«خوب میدونم آدم با تیر بزنه تو کله‌ی باباش ضدیت با خداست ولی یه توهین هایی هست که هیچ‌جوره نمیشه بخشیدشون »

مکدونا اشاره هایی میکنه که تا دیر نشده ، دشمنی‌ها رو باید تموم کرد .باید قطع کرد این درختی رو که توی لجن داره رشد میکنه.
نمایشنامه فریادیست علیه تربیتی که استبدادگریِ خالصه و کاشتن تخم کینه‌ست
وهمچنین اشاره به تأثیر عشق بر روابط
تنها عشقه که میتونه صلح بیاره ،تنها عشقه که میتونه نجات دهنده باشه.
توی متن ،ما میبینم که این کینه‌ودشمنی ها اکثرا از دوران کودکی به ارث رسیده ومیشه گفت پایه‌های نفرت ،توی این سن وسال ،قوی‌ترین حالت ممکنه چون قوی‌ترین احساسات هم توی همین دوران شکل میگیره.

ما،ماجرای شهری رو میبینیم که از بی‌بندوباری پُر شده

«اصلا این چه جور شهریه آخه؟
برادرها دعوا میکنند،دخترها دوره میگردن مسکرجات میفروشن و دوتا قاتل کوفتی ،آزاد ول میگردن؟»

احساساتی که مثل آب‌های ایران خشکیده
«
+گمونم وقتی آدم تنها برادرشو از دست بده واقعا های های گریه میکنه دیگه
_من اگه تنها برادرمو از دست می‌دادم،های های گریه نمیکردم.یه کیک بزرگ میخریدم ویه جمعیتو جمع میکردم دورم مهمونی.»


بی‌بندوباری که اعتقادات رو هم سست کرده
«من کشیش مزخرفی‌ام ،اینجوری‌ام دیگه.آدم‌ها که میان یه چیزایی علیه خدا میگن، امکان نداره بتونم ازش دفاع کنم.»

در قسمتی از متن نقد به دین وعقاید مذهبی مسیحی هم دیده میشه
«همیشه بهترینان که میرن جهنم»

«اگه خودشو کشته آره اونم میره جهنم.(مکث)
واقعا عالیه دیگه. میتونی یه دوجین آدم بکشی ،میتونی‌ دو دوجین آدم بکشی وتا وقتی‌که بعدش پشیمونی ،هنوزم میتونی بری بهشت،ولی اگه کسی که میکشی خودت باشی ،نه .مستقیم میری جهنم»



این نمایشنامه قسمت سوم بود از تریلوژی لی‌نین.
به نسبت قسمت دوم(جمجمه‌ای در کانه‌راما) بهتر بود ولی همچنان قسمت اولِ تریلوژی (ملکه زیبایی لی‌نین) قوی‌ترینشون بود.

از متن:

«
+تو‌ این دنیا همینجوریش به اندازه‌ی کافی کلی نفرت هست وَلین کانر،
بدونِ اینکه لازم باشه تو بابت یه سگِ مرده بهش اضافه کنی،
_خب اگه تو این دنیا کلی نفرت هست ،هیشکی متوجه یه خرده نفرت بیشتر نمیشه دیگه.»
Profile Image for Javad Azadi.
193 reviews84 followers
June 10, 2025
کثافت و پلشتی تو نمایشنامه‌های مک‌دونا تمومی ندارند!
نمی‌دونم این صرفا خاصیّت نوشته‌های مک‌دوناس یا دنیای ایرلندم واقعا انقدر پلشتی توشه. مک‌دونا رو دوست دارم نه تنها برای شاهکار مرد بالشی‌اش یا این نمایشنامه‌های سریالی‌اش، که به نسبت واقعا هم خوندنی و جذابن، بلکه به علت بازی‌ای که با مرگ و زندگیِ انسان میکنه.

تو دنیای مک‌دونا انگار هیچ چیز بی‌ارزش‌تر از جون انسان نیست. توی هر سه تا نمایشنامه این سه‌گانه، «ملکه زیبایی لی‌نین، جمجمه‌ای در کانه‌مارا و غرب غم‌زده‌»، شخصیت‌ها جوری از مرگ دیگران و آشنایان و حتی نزدیک‌ترین افراد زندگیشون حرف میزنن که به طرز انزجار برانگیزی طبیعی و خنده داره. حتی به راحتی جون خودشون و دیگران رو میگیرن. یاد فیلم بنشی های خود مک‌دونا میفتم و انگشت بریدنای شخصیت اول فیلم. کار مک‌دونا تو نشون دادن اوج حقارت بشری، هنجارشکنی‌ها و تقابل پوچ و دو سر باخت اون با مسیحیتِ فاسد و مبتذل، ستودنیه.

اگه این نمایشنامه‌هارو به ترتیب بخونید خیلی جالب‌تر میشه؛ چون هم اشاراتی به نمایشنامه‌های پیشین داره و هم داستان زندگی پدر وِلش دستگیرتون میشه. درسته به این نمایشنامه 5 ستاره دادم ولی به علت هم‌سطح بودنش با مرد بالشی و بهتر بودنش از دو عنوان دیگه نیست. فقط به این دلیله که انگار این قسمت اخر سه‌گانه، یک حجم نامتنهاهی از پلشتی و بدجنسی و عوام‌بودگی و سادگیِ حقیرانه و کثیف رو در خودش گنجونده.
Profile Image for Hossein Bayat.
171 reviews32 followers
September 8, 2024
در این ریویو، توضیحاتی کلی راجع به غرب غم‌زده دادم (۱) انتقادی نسبت به ترجمه بهرنگ رجبی نشر بیدگل وارد کردم (۲) و راجع به این سه‌گانه و عناصر مشترکی که در آن برایم جالب بود، نوشتم. (۳)

(۱)
این پنجمین نمایشنامه‌ای بود که از مارتین مک‌دونا خواندم. سومین نمایشنامه از سه‌گانه لی‌نین. سه‌گانه لی‌نین، داستان‌هایی است که در شهر لی‌نین ایرلند اتفاق می‌افتد. مک‌دونا در غرب‌ غم‌زده با همان طنز بخصوص خود، به عمیق‌ترین و تراژیک‌ترین موقعیت‌های ممکن ریشخند می‌زند. مثل هر دو نمایش قبلی مرگ یکی از عناصر اصلی داستان است. کاراکتر‌ها به طرز کثافتی (احتمالاً بهترین لغتی که میتونه عمق فاجعه رو برسونه) با خونسردی دارن راجع به این صحبت می‌کنن که چه طور مغز پدرشون رو با شلیک از هم پاشیدن!
داستان نمایشنامه در رابطه با یک کشیشه که به شهر لی‌نین اومده و مدتیه اونجا به تبلیغ می‌پردازه و توی این مدت خودش دچار بحران‌های خیلی جدی توی نظام اخلاقی و ارزشیش شده. کشیشی که توی اوج بحران، خودش رو در انجام رسالتی که بر دوش داشته ناتوان می‌بینه، حالا به پوچی رسیده و دائم‌الخمر شده چون با این حقیقت تلخ مواجهه که نمی‌تونه جلوی انحطاط مردم لی‌نین رو بگیره.

(۲)
من این نمایشنامه رو با ترجمه بهرنگ رجبی خوندم و احساس می‌کنم ترجمه ضرب‌آهنگ دیالوگ‌ها رو گرفته بود و این من رو اذیت می‌کرد. رفت و برگشتی که در نمایشنامه‌های قبلی جزو نقاط قوت نمایش بود، اینجا برای من اصلاً لذت‌بخش نبود و به نظرم ایراد اصلی اینجا به ترجمه وارده نه متن اصلی. به خصوص در لحظاتی که سه کاراکتر در صحنه حضور داشتند، در مقایسه با جمجمه‌ای در کانه‌مارا مشخصاً واضحه که اینجا دیالوگ‌ها و رفت و برگشت بین‌شون اصلاً اون طوری که باید نیست. انگار این چرخ دهنده‌ها نیاز دارن روغن بخورن تا دیالوگ‌ها بچرخه. وقتی با نسخه زبان اصلی مقایسه کردم مطمئن شدم که این مشکل به خاطر ترجمه است نه متن.

(۳)
لی‌نین در این تریلوژی شخصیت اصلی نمایشنامه‌هاست. فرهنگ حاکم بر این شهر، مناسبات خاصی که بین مردمی که در یک شهر کوچک زندگی می‌کنند، یکی از عناصر اصلی پیشبرد داستان است. در هر نمایش می‌توان اثر لی‌نین را به عنوان یک سقف شیشه‌ای بر فراز سر کاراکترها احساس کرد. سقفی که مانع اوج گرفتن آن‌ها می‌شود.

در این تریلوژي ما با تصویر وحشیانه‌ای از انسان مواجهیم. تصویری که اگر قلم طناز و بلاهت کاراکتر‌هایش نبود، بیشتر به هیولا می‌مانست تا انسان. این اوج سیاهی است که مک‌دونا به تصویر می‌کشد. انسان‌هایی که انگار افسار تمدن در رام کردن‌ آن‌ها آنقدر که باید موفق نبوده در نتیجه ما با عجیب‌ترین اتفاقات و سوانحی که می‌توانیم تصور کنیم با یک لحن به شدت معمولی که اصلاً بازتاب دهنده عمق فاجعه نیست مواجهیم. این لحظات مهمترین لحظاتی است که به خاطر آن می‌توان گفت این نمایشنامه، یک اثر سایکوتیک است. یکی از اصلی‌ترین ویژگی‌های فرد سایکوتیک، عدم هماهنگی محتوا و لحن پیام است. مثلاً کسی که در هنگام صحبت از یک خاطره تروماتیک می‌خندد. این دقیقاً اتفاقی است که در سرتاسر نمایشنامه‌ها تکرار می‌شود.

نقل است از تذکره‌الاولیای عطار که:‌ زکات دانایی اندوهی است طویل؛‌ در جهان لی‌نین این قاعده کاملاً حکمفرماست. هر کاراکتری که اندکی از بقیه بیشتر بفهمد و بیشتر بداند، از مواجهه و برخورد با کاراکتر‌های دیگر عذاب می‌کشد. در غرب غم‌زده ولش، در جمجمه‌ای در کانه‌مارا میک و در ملکه زیبایی لی‌نین تا حدی مورین.

یکی دیگر از عناصر ثابت در این نمایشنامه‌ها، مرگ است. مرگی که توسط مک‌دونا کاملاً معنازدایی شده و ما با مرگی مواجهیم که این بار نه تنها رعب‌آور نیست، بلکه نویسنده طوری آن را توصیف می‌کند که خنده‌دار به نظر می‌رسد. در غرب غم‌زده، گرلین در توضیح این که چرا از قبرستان نمی‌ترسد در گفتگو با ولش، دیالوگ طولانی‌ای دارد که به نظرم آینه خوبی از نگاه نویسنده به مرگ است:
« ... من آدم محکمی نیستم. دلیلش اینه که... حتی اگه آدم غمگینی چیزی باشی یا آدم تنهایی چیزی باشی، باز وضعت خیلی بهتر از اون هاییه که زیر زمین یا تو دریاچه گم شده‌ن، چون... دست‌کم تو امکانشو داری که خوشحال بشی و حتی اگه امکانش خیلی هم کم باشه، بیشتر از امکانیه که اون مرده‌ها دارن. قضیه هم این نیست که بگی: هه من از تو بهترم! نه، چون تو بلند مدت ممکنه معلوم شه نهای��اً زندگی تو خیلی بدتر از همه‌ی اون‌ها بوده و بهتر بود تو هم عین اون‌ها مرده بودی، در جا. ولی وقتی هنوز اینجایی دست‌کم احتمال خوشبختی هست و انگاری اون مرده‌ها عم اینو می‌دونن و خوشحال‌ان برات که این امکانو داری. می‌گن: بخت یارت باشه!...»

تنهایی یکی دیگر از عناصر مهم داستان هاست. مشخصاً مفهوم باکرگی و سرکوفتی که شخصیت‌های دیگر به باکرگی یکدیگر می‌زنند بازتابی از وحشت تنهایی است. در ملکه زیبایی، مگ از تنهایی در هراس است و مورین.

به عنوان جمع‌بندی باید بگم که تبحر مک‌دونا در ساختن موقعیت‌های حساس و چه بسا دراماتیکیه که کاراکتر‌های خودش رو ��رشون قرار میده و نحوه روایت و برخوردیه که اونها در این نقاط حساس دارن. شاهکار مک‌دونا ساختن این نقاط است. مثلاً همین نمایشنامه آخر، داستان یک کشیش دائم‌الخمر که دختری هفده ساله عاشق او شده و می‌خواهد با فروش مشروب الکلی برای او هدیه‌ای بخرد تا بتواند توجه او را جلب کند. کشیشی که قرار نیست هیچ وقت ازدواج کند و دختر در نظرش چیزی بیشتر از یک هرزه نیست و کمترین توجهی به آن ندارد.
Profile Image for صان.
429 reviews465 followers
September 27, 2016
تو بقیه کارهای مکدونا یکسری اتفاق میفته که اصلن انتظارشو نداری ولی توی این نمایش همچین اتفاقی نیفتاد. اما همچنان طنز مخصوص و دیالوگ های خوب و شخصیت پردازی های جالب مکدونا رو داره.
Profile Image for Medisa.
323 reviews24 followers
July 11, 2025
اولین نمایشنامه‌ایه که از آقای مک‌دونا می‌خونم و با این چیزی که من دیدم مطلقاً آخرین نیست.
کلمات کلیدی: دو برادر دیوانه، یک کشیش، زیاده‌روی، نفرت، خشونت، پدرکشی، شهری کوچیک به نام لی‌نین، تفنگ‌ پر، آبگیری برای خودکشی، چیپس‌های آشغالی و تعداد خیلی زیادی مجسمه از قدیسین.
Profile Image for Zahra Pakdel.
75 reviews28 followers
June 28, 2019
شخصیتها همشون خیلی لج درآر بودند
اون "فاک"هایی که "کوفتی" ترجمه شده بود هم خیلی اذیت میکرد اصلن فحوای کلام رو نمیرسوند
Profile Image for Lee.
381 reviews7 followers
February 14, 2018
Could be the funniest thing I've read. I had to stop reading this in the local cafe, it became too embarrassing.
Profile Image for Roya.
755 reviews146 followers
April 17, 2023
من نمایشنامه‌های مک‌دونا رو دوست دارم، چون همه‌ی عناصرِ یک نمایشنامه‌ی خوب رو "به اندازه" داره. خشونتِ به اندازه، کمدیِ به اندازه، تاریکیِ به اندازه و مهم‌تر از همه نقدِ به اندازه و گاهی زیرپوستی و به‌جا!

از سه‌گانه‌ی لی‌نین، "ملکه‌ی زیبایی لی‌نین" رو نخوندم ولی "غربِ غم‌زده" رو بیشتر از "جمجمه‌ای در کانه‌مارا" دوست داشتم. انگار بیشتر درکش کردم و شخصیت‌پردازیش پخته‌تر بود.

《آها. ولی بعد میگی اگه دنیا همچین جای قشنگیه که ارزشِ موندن داره، پس دوست‌های اون کجا بودن وقتی تو این دنیای قشنگ لازم‌شون داشت؟
وقتی بیشتر از همیشه لازم‌شون داشت که باشن و بگن "بیا کنار از اونجا احمق، ما دلمون برات تنگ میشه، همین ابلهی هم که هستی ارزش داره."
دوست‌هاش اون موقع کجا بودن؟ من اون موقع کجا بودم؟
تو یه باری مَست برا خودم نشسته بودم》
Profile Image for Roya Arbabi.
92 reviews73 followers
April 29, 2024
عجب نمایشنامه‌ی کوفتی دیوانه‌واری!
امتیازم بین سه و چهاره، اما فکر می‌کنم اگه زبان اصلیشو میخوندم بیشتر باهاش ارتباط برقرار می‌کردم و امتیاز بالاتری می‌دادم.
Profile Image for Nercs.
191 reviews80 followers
April 6, 2025
دومین نمایشنامه از مک‌دونا (شاید شروع چالش روزی یک نمایشنامه؟)
تا حالا توی زندگیم این‌همه کلمه‌ی «کوفتی» ندیده بودم :)
Profile Image for Negarin.
56 reviews18 followers
February 10, 2024
از میون روزهایِ لعنتیِ کنکور، روزهایی که حتی کتاب خوندن یادم رفته و چشم‌هام دیگه مثل قبلا نمی‌تونن مثل آهوی چابک شیرجه بزنن میون کلمات و بینشون بالا و پایین بشن، سلام!

دارک کمدیِ هوشمندانه و تند و تیز مک‌دونا همیشه مورد علاقه‌ی من بوده و هست.
خلاقیت دیوونه کننده‌‌ش، خونسردی‌ای که توی به نمایش کشیدن خشونت داره، فضاسازی‌های خاصش و شخصیت‌های یونیک و عجیب و غریبی که خلق می‌کنه همیشه منو شگفت‌زده می‌کنه.

کشیش وِلش، یکی از شخصیت‌های اصلی نمایشنامه غرب غم‌زده، از غم‌انگیزترین کاراکترهایی بود که توی کل دوره‌ی کتابخونیم باهاش آشنا شدم. مردی که مبهوت، زل زده به جنگ بی سر و ته و وحشیانه‌ای که بین آدم‌ها در جریانه و برای زندگی‌ کردن میون مردمی که به خون هم‌ تشنه‌ان و روحشون رو لجن گرفته زیادی لطیف و فداکاره.


«غرب غم‌زده» داستان دنیای ماست. خشونت و توحش عریانی که بین کلمات کتاب موج می‌زنه و کینه‌‌ی عمیقی که بدون دلیل مشخص بین شخصیت‌ها وجود داره برای من بازتاب‌دهنده‌ی دنیای امروزه. این وسط، غرب غم‌زده به شکل ویژه‌ای به غربت و انزوای آدم‌هایی می‌پردازه که روحشون این‌همه خشونت و کینه رو نمی‌فهمه. آدمایی که با همه وجودشون دنبال یه رگه‌ی نور توی این دنیای تاریک می‌گردن و جست‌ و جوشون بیهوده‌ست. آدمایی که با تمام بدی و دشمنی‌ای که اطرافشون رو فرا گرفته حاضرن روحشونو فدا کنن تا ثابت کنن که هنوزم یه گوشه از این دنیا، اگه خوب بگردی عشق و خوبی رو پیدا می‌کنی. غرب غم‌زده روایت بهای «آدم خوبی بودن» بین آدمهاییه که خوبی رو به رسمیت نمی‌شناسن. روایت فروپاشی روانی "کشیش وِلش‌"‌هایی که درنده‌خو بودن دنیا براشون غیرقابل هضمه.

در کل می‌شه گفت که مک‌‌دونا توی این نمایشنامه روابط انسانی رو زیر ذره‌بین برده. عشق، دوستی، نفرت و کینه؛ و توی نشون دادنش هم خوب عمل کرده.

غرب‌ غم‌زده رو هم مثل بقیه آثار مک‌دونا دوست داشتم (البته قطعا نه به اندازه مرد بالشی!) و خوندنش وسط این بحبوحه‌ی کنکور بهم چسبید. یه جاهایی باهاش خندیدم و یه جاهایی باهاش بغض کردم. گمونم بعدا دوباره هم بخونمش و قطعا به اطرافیانم هم خوندنش رو توصیه می‌کنم.

-قسمت‌هایی از کتاب:

وِلش: تو فکر می‌کنی تو آب رفتنش جرئت می‌خواسته یا حماقت گرلین؟
گرلین: جرئت.
وِلش: که همون حماقته.


حتی اگه آدم غمگینی چیزی باشی، یا آدم تنهایی باشی، باز هم وضعت خیلی بهتر از اون‌هاییه که زیرِ زمین یا تو دریاچه گم شده‌ن، چون... دست کم تو امکانشو داری که خوشحال بشی و حتی اگه امکانش خیلی کم باشه، بیشتر از امکانیه که اون مرده‌ها دارن.


ولش: تو این دنیا همین جوریش به اندازه‌ی کافی کلی نفرت هست ولین کانر، بدون این که لازم باشه تو بابت یه سگ مرده بهش اضافه کنی.
ولین: خب اگه تو این دنیا به اندازه کافی کلی نفرت هست، هیشکی متوجه یه خرده نفرت بیشتر نمیشه دیگه.
Profile Image for Mahsa.
313 reviews391 followers
November 20, 2020
غم زده بود این غربِ غم زده‌.
انگاری یه جاهایی میون صفحات، بخوای این دنیا رو با غمش بالا بیاری. انگار یه جاهایی کم بیاری از خوندن این‌همه نفرت که قلب ها و کلمات‌ مون رو احاطه کرده.
از خودت نپرسیدی چرا متنفر بودن آسون تره از عاشق بودن؟ چرا زخم زدن یک لحظه س و مرهم گذاشتن سالها طول میکشه؟
این روزا همه‌ش با خودم میگم چیه این همه تلخی؟ چیه این کلمات که بدون فیلتر رهاشون می‌کنیم تا بیرون بریزن؟
این روزا سرم سنگینه. حالا هم که غرب غم زده رو خوندم، یه بغض غریبی راه گلوم رو بسته انگار.

انگار غم کشیک "وِلش"، صاف افتاد روی غم‌های خودم. جمع شد روی هم، سر رفت.
باخودم میگم چیه این آدم؟
یک سال میشه که توان لمس رو از دست دادیم، یاد نگرفتیم کلمات رو جایگزین‌ش کنیم؟

به قول کشیک وِلش؛

توو این دنیا همینجوریش به اندازه کافی کلی نفرت هست...

بس نیست؟

به وقت سی آبان نود و نه ...
Profile Image for Mamadreza.
53 reviews4 followers
September 11, 2019
این نمایشنامه ثابت میکند به چه دلایل مزخرفی، کارهای بی معنی میکنیم و با چه کارهای چرندی کارهای قبلی را توجیه.
اما مک دونا در ثابت کردن این نکته به طرز محشری زیاده روی میکند. انگار برداشته و زیر گلوی خودش چاقویی بعد از خواندن بیگانه ی کامو کار گذاشته و با خودش این جمله را تکرار و تکرار کرده که کشتن به دلیل تابش آفتاب لازم است ولی اصلا کافی نیست. بعد هم برداشته و این نمایشنامه را نوشته و مقداری خیالش راحت شده .
Profile Image for Milad Rami.
214 reviews26 followers
December 6, 2024
ولین: تو کشیش خوبْ منطقه ای هستی ها، یکی شون خانومشو کشته، با تبر زده فرق سرش، اون یکی مامانشو، با سیخ بخاری مغزشو درآورده، اون وقت کاری که تو باهاشون می کنی فقط گپ زدنه؟ هوه آره دیگه. ولش: قطعا کاری که من می تونم بکنم اینه که اگه دادگاه و پلیس... ولین: دادگاه و پلیس برن به جهنم. شنیده م یارویی که تو نماینده شی مقامش بالاتر از دادگاه و پلیس کوفتی بوده. ولش: (غمگین) من هم همینو شنیدم قطعا. حتما اشتباه شنید ه م دیگه. انگاری خدا تو این شهر اختیاری نداره. اصلا هیچ اختیاری نداره.
Profile Image for Mohsenam.
135 reviews19 followers
January 31, 2020
طنز گروتسک مارتین مک دونا واقعا درخشان و مخصوص به خودشه،وحشتی که لابلای دیالوگ ها هست یا طنزی که از بدترین اتفاقات بیرون میاد واقعا نمایشنامه رو جذاب و خوندنی کرده اما خوب که چی؟یعنی همین جا تموم میشه چیز خاص دیگه ای نداره اما همچنان برات جذابه.
Profile Image for Amin Rahbar.
49 reviews3 followers
July 22, 2022
این نمایش نامه رو پیشنهاد میکنم که بخونین. کتاب کوتاه هست و ۴ شخصیت داره که توی یک روز میتونین بخونینش.راغب شدم که دو جلد دیگه‌ی این سه گانه رو هم بخونم.
Profile Image for Rachel.
604 reviews1,055 followers
February 27, 2018
The Lonesome West is the conclusion to McDonagh's Leenane trilogy - three unrelated plays all set in the same Irish village. I've actually yet to read The Beauty Queen of Leenane, but I much preferred this to A Skull in Connemara. It's about two brothers living alone after their father's death, getting into arguments about mundane things that often escalate to physical violence.

Reading this play was a very quintessentially McDonagh experience: tension is high, but broken by dark, irreverent humor, and characters are all pretty much terrible people, and it should be irrevocably bleak for that, but there's an undeniable quality of tenderness. As always, McDonagh doesn't offer redemption or resolution. His stories are never about villains becoming heroes. But there's still a glimpse of hope, that maybe people can change - certainly not in the course of a two-hour long play, but maybe eventually.

The dialogue in The Lonesome West was as witty and biting as ever, but there was also such an openness and honesty to it that I found refreshing. This exchange in particular struck me as rather beautiful in its simplicity, and as always I love McDonagh's use of dialect. Seeing his plays performed live is obviously the ideal, but reading them still feels like a sensory experience.

WELSH. We should be scared of their ghosts so but we're not scared. Why's that?
GIRLEEN. [...] The opposite of that, I do like cemeteries at night.
WELSH. Why, now? Because you're a morbid oul tough?
GIRLEEN. (Embarrassed throughout.) Not at all. I'm not a tough. It's because... even if you're sad or something, or lonely or something, you're still better off than them lost in the ground or in the lake, because... at least you've got the chance of being happy, and even if it's a real little chance, it's more than them dead ones have. And it's not that you're saying 'Hah, I'm better than ye,' no, because in the long run it might end up that you have a worse life than ever they had and you'd've been better off as dead as them, there and then. But at least when you're still here there's the possibility of happiness, and it's like them dead ones know that, and they're happy for you to have it. They say 'Good luck to ya.' (Quietly.) Is the way I see it anyways.
Profile Image for Alireza.
38 reviews28 followers
February 14, 2022
اتفاق خاصی در طول نمایشنامه نیفتاد . فقط نمایشی از کینه بود که نمایش با مزه ای بود و حسمو برانگیخت ( که این برا من ینی یه نمایش خوب )
فک می کنم اگه تو جامعه صادق تری زندگی می کردیم ، شبیه این دیالوگ هارو به هم می گفتیم 😂
ترجمه بد نبود ولی ترجیحم اینه که نویسنده های بد دهن رو با ترجمه بد دهن بخونم... البته که خب تقصیر مترجم نیس
Profile Image for Sadra Kharrazi.
539 reviews102 followers
February 10, 2025
بر عکس نمایشنامه قبلی یعنی مراسم قطع دست، این یکی رو واقعا دوست داشتم
Profile Image for Nastaran.
52 reviews20 followers
March 29, 2023
اون‌طوری که از مک‌دونا انتظار داشتم سورپرایزم نکرد اما نسبت به جمجمه‌ای در کانه‌مارا بهتر بود.
طنزش تا حدی خوب بود اما خود داستان می‌تونست قوی‌تر باشه.
Profile Image for Samira.
81 reviews19 followers
February 22, 2024
اگه دنیا همچین جای قشنگیه که ارزش موندن داره، پس دوست‌های اون کجا بودن وقتی تو این دنیای قشنگ لازمشون داشت؟ وقتی بیشتر از همیشه لازمشون داشت که باشن و بگن: «همین ابلهی هم که هستی ارزش داره!»
Profile Image for Amir.
232 reviews83 followers
October 6, 2016
داستان روستایی در لی‌نین. دو برادر که همیشه‌ی خدا دارن دعوا می‌کنن. یه کشیش. یه دختره شونزده ساله. و یه مشت قتل و خودکشی. سیاه، تلخ، خشن، گزنده و خنده‌دار.
مک‌دونا توی تصویر کردن این‌ چیزها محشره.

پی‌نوشت: کلی نیم‌فاصله‌ی مسخره همه‌جا ریخته. فتحه و ضمه‌های الکی که عملن نقش سرعتگیر رو دارن. و نیمه‌ی اول کتاب هم فقط کلمه‌ی "کوفتی"ه.
Profile Image for Pooriya.
130 reviews81 followers
March 3, 2017
کُلمَن: همیشه بهترین‌هان که می‌رن جهنم. من با اینکه زدم کله‌ی بابای بینوا رو پکوندم، احتمالا صاف برم بهشت. تا وقتی اعتراف می‌کنی جات تو بهشته. کاتولیک بودن اینش خوبه. می‌تونی با تیر کله‌ی باباتو بزنی و اصلا هم مهم نباشه.
وَلین: خب یه‌کم که مهم هست.
کُلمَن: یه‌کم مهم هست ولی خیلی نه.
Profile Image for Arezoo.
199 reviews
October 27, 2025
عجب نمایشنامه کوفتی خوبی بود! تا حالا اینقدر کوفتی یک‌جا نخونده بودم.
Profile Image for nazanin.
226 reviews16 followers
May 24, 2025
دردآوره
نگران کننده و اذیت کننده
Profile Image for Sina Shahbaba.
106 reviews9 followers
February 11, 2020
این نمایشنامه‌ی مک‌دونا برای خواننده‌‌ای بیرون از جغرافیای ایرلند شاید تجسم شیطان واقعی و جهنم واقعی میان آدم‌ها و بر روی این کره‌ی خاکیست. از نمایشنامه‌ی خوب مک‌دونا که بگذریم این ترجمه واقعاً از همه‌ی ترجمه‌های دیگر این نمایشنامه‌ی مک‌دونا چند سروگردن بالاتر است، چون مانند خود مک‌دونا به خوبی توانسته با کلمات فارسی بازی کند و زبان و لحن شخصبت‌ها را در زبان فارسی دربیاورد.
Profile Image for Ali  Mousavi.
132 reviews26 followers
December 2, 2018
کارهای مک‌دونا رو دوست دارم. طنز خیلی محشری دارن. با وجود اینکه ممکن نیست هیچکدوم از اتفاقای دیوونه وارش رو توی زندگی واقعی تجربه کنیم اما به شکل عجیبی شبیه تجربه های زندگی، «واقعی» هستند.
Profile Image for Marziye.
46 reviews2 followers
December 12, 2021
حدوداً یه سال پیش تئاترش رو توی دانشگاه دیدم. الآن که داشتم می‌خوندم، برام خیلی سخت بود که صحنه‌های اون اجرا رو توی ذهنم تصور نکنم!
Displaying 1 - 30 of 154 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.