Jump to ratings and reviews
Rate this book

من فقط سفیدی اسب را گریستم

Rate this book

118 pages, Paperback

First published January 1, 1971

29 people want to read

About the author

احمدرضا احمدی

149 books324 followers
احمدرضا احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبشهت ماه ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدر وی کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقةالاسلام کرمانی، و جد مادری‌اش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون تهران به پایان رساند. در سال ۱۳۴۵ دورهٔ خدمت سربازی را به عنوان سپاهی دانش در روستای ماهونک کرمان آموزگاری کرد.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
7 (18%)
4 stars
11 (28%)
3 stars
14 (36%)
2 stars
3 (7%)
1 star
3 (7%)
Displaying 1 - 5 of 5 reviews
Profile Image for Saman.
1,166 reviews1,073 followers
Read
July 22, 2016
هزار پله به دريا مانده‌ست
كه من از عمر خود چنين مي‌گويم

فقط مي‌خواستيم ميان گندم‌زارها بدويم
حرف بزنيم و عاشق باشيم
اما گم‌شدن دل‌هامان را حدس زدند و اكنون
در انتهاي كوچه‌ي انبوه از لاله عباسي
كسي را از دار فرود مي‌آرند
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
September 17, 2015
من پیرم
پیرتر از تو
که بر پله‌های راه‌ آهن
ساعت حرکت قطار را می‌پرسی
چهل سال از تو پیرترم
که جوانی خود را
با کلاه گیسی خیس
در راهروهای تابستانی
جا گذاشته‌ام ....
خون‌ها و رگ‌هایی که در تنم جاریست
دیگر در این زبان مادری، عشق را، نخواهد سرود
که تمامی تابستان را آمده‌ام
بی که نام آن گل کنار پنجره‌ات را
از تو بپرسم
پس چمن در چه رنگی ملتفت عبور من و تو خواهد شد
و کیست آنکه مرگمان را
از پنجره‌ی روبرو
حدس زده است؟
Profile Image for Behzad.
652 reviews121 followers
October 24, 2018
اشعار کتاب که سبک معمول احمدرضا احمدی رو دارن و به غیر از چند اوج معدود، از نظر من جذابیت دیگری ندارن و خیلی راحت فراموش میشن بعد از حتا چند بار خواندن؛ و خیلی راحت میتونن اشتباه گرفته بشن با اشعار شعرای حجم. یکی از اوج های کتاب اینه:
فقط می خواستیم
میان گندم زارها بدویم
حرف بزنیم و عاشق باشیم
اما گم شدن دلهامان را حدس زدند
و اکنون
در انتهای کوچۀ انبوه از لاله عباسی
کسی را از دار فرو میاویزند

خود کتاب توسط نشر آوانوشت چاپ شده به تازگی (چاپ اول 1350) و آوانوشت در این مورد هم مثل همۀ کتابهای دیگه ش یه اثر هنری زیبا خلق کرده؛ طرح جلد یه نقاشی قشنگ؛ جنس کاغذها کاهی و زیبا و شاعرانه؛ شکل و اندازۀ قلم زیبا؛ و فقط اگه قطع کتاب رو هم پالتویی یا جیبی که مورد علاقۀ من هست میزد دیگه غوغا میشد.
Profile Image for Ehsan.
234 reviews80 followers
June 5, 2025
«من تو را دو نام می‌نهم
سیاه
سیاه
ای صحت چشمان سیاه» که با چشمی سیاه از گذشته‌ی اسب سفید به طلوع رفتی و «شهر بودی و مِه بودی.»
Displaying 1 - 5 of 5 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.