A story of pre-Islamic Persian origin which is found in the great epico-historical poems of Shahnameh and is based on a true story that was further romanticized by Persian poets. The story chosen by Nezami, was commissioned and dedicated to the Seljuk Sultan Toghril II, the Atabek Muhammad ibn Eldiguz Jahan Pahlavan and his brother Qizil Arsalan. It contains about 6,500 distichs in length, the story depicts the love of Sassanian Khosrow II Parviz towards his Armenian princess Shirin. "Khusrow and Shirin" recounts the story of King Khosrow's courtship of Princess Shirin, and vanquishing of his love-rival, Farhad. The story has a complex structure with several genres exploited simultaneously; and contains many verbal exchanges and letters, all imbued with lyrical intensity. Khosrow endures long journeys, physical and spiritual, before returning to Shirin, his true love.
The influence of Vis o Ramin is visible as the poem imitates a major scene (that of the lovers arguing in the snow) from Vis o Rāmin, as well as being in the same meter (hazaj) as Gorgāni's poem. Nezami's concern with astrology also has a precedent in an elaborate astrological description of the night sky in Vis o Rāmin. In turn, Nezami's great work had a tremendous influence on later authors and many imitations of this work were made. With complete artistic and structural unity, the epic of Khosrow o Shirin turned to be a turning point not only for Nizami but for all of Persian literature.
Nizami Ganjavi, also spelled Nezāmi, (Persian: نظامی گنجوی) is considered the greatest romantic epic poet in Persian literature, who brought a colloquial and realistic style to the Persian epic. His heritage is widely appreciated and shared by Azerbaijan, Iran, Afghanistan and Tajikistan.
قشنگترین داستان عاشقانه ای که تاحالا شنیدم نظامی مبهوتم کرده، عاشقش شدم و به خوندنش ادامه میدم فکرشم نمیکردم اینقدر شعر کلاسیک جذاب باشه، اینقدر شگفت انگیز و نبوغ آمیز ..... با بچه های ماه گروه همخوانی کردیم، که من سرعتم از کنترل خارج شد و زودتر از قرار تموم کردم. قربونشون برم که معرفی کردن
بالاخره بعد از چند ماه قصه خسرو و شیرین هم بهسرانجام رسید. داشتم فکر میکردم وقتی این منظومه بهشدت زیبا رو با بچههای گروه همخوانی کتابهای بد شروع کردیم چهحالوهوایی داشتیم، حال مادر عزیزمون، ایران، خوب بود.(بهنسبت الان، چون حال ایرانمون خیلی وقته خوب نیست...) ولی الان میهنمون دچار جنگ شده و دوران پرتلاطمی رو داریم از سر میگذرونیم. حال دلمون خوب نیست. امید روزبهروز داره رنگ میبازه تو وجودمون... ولی بازم ادامه میدیم، بازم سعی میکنیم امیدوار بمونیم، بازم سعی میکنیم خودمون رو با کارهایی سرگرم کنیم که دوس داریم و کمکی، حتی اندک، بهما میکنن تا خودمون رو نبازیم و جلو بریم. داشتم فکر میکردم که چهچیزهایی رو تو اوج جوونیمون تجربه کردیم. از پاندمی مرموز و مخوف کرونا که عزیزانمون رو از دست دادیم، مواقعی که دخترها و پسرهای مهربون و شجاعمون رو تو وقایع تراژیکی و دردناکی از دست دادیم و حالا هم که درگیر جنگ شدیم. نمیدونم چی بگم، سعی ندارم با کلیشههای احمقانه تظاهر بهتسلی دادن بکنم و ... فقط دوس دارم تکتک مردم کشورم رو بغل کنم و بگم میدونم، میدونم، داریم دوران بهشدت سختی رو میگذرونیم، قرار هم نیست زخمها و جراحتهایی رو که برمیداریم هیچوقت فراموش کنیم، ولی چاره دیگهای جز ادامه دادن داریم؟ از همینجا امیدوارم احوالات کلیتون(میدونم حال دلتون خوب نیست!🫠💔) خوب باشه و حداقل در کنار عزیزانتون و کسایی که دوست دارید باشید. مراقب خودتون و خوبیهاتون باشید، تکتک ما اینجا دلمون پیش همدیگهاس!❤️
نمیخوام زیاد در مورد این اثر شاهکار صحبت کنم، چون اولا زبان من قاصر هست از بیان و توصیف زیبایی این شاهکار حکیم نظامی گنجوی و ثانیا در حالواحوال ریویو نوشتن نیستم متأسفانه.
فقط این رو میخوام بگم که انسان انگشتبهدهان میماند از این همه اصالت و زیبایی و احساس در یک اثر! چطور حکیم نظامی تونسته نزدیک تقریبا ۱۰ قرن پیش همچین اثر شگرف و پراحساسی رو خلق کنه. توصیفات، تمثیلات، تشبیهات و استعارهها، و حتی نمادهایی که بهکار برده بهواقع حیرتانگیز هستش. برای مثال در جایجای کتاب اتمام شب و شروع شدن روز رو بهچیزهایی تشبیه کرده که هزاران بار تأمل و تعمق کردم و هر بار بیشتر از قبل حس شور و هیجان بهقلم حکیم نظامی در من ایجاد شد. بیتهایی بودن که واقعا باعث میشدن خوندن رو متوقف کنم و پاشم تو خونه راه برم و دیوانهوار با شوق فراوان فکر کنم و فکر کنم و فکر کنم... خسرو و شیرین منظومهای هستش که بهنظرم هر فردی باید بخونه، نهیکبار، بلکه چندین بار، و بهشخصه حتما در آینده مجدد سراغ این اثر زیبا خواهم رفت. جا داره تشکر کنم از استاد محمدرضا طاهری، که با پادکستهای فوقالعاده و خارقالعادهشون در خوانش این اثر تأثیر بسزایی داشتند. لحن ایشون، درستی خوانش ایشون، توضیحات تکمیلی ایشون، و موسیقیهای نابی که برای هر پادکست انتخاب کرده بودن واقعا خفن بود. از همینجا از ایشون تشکر و قدردانی میکنم. پ.ن: لینک نظامیخوانی استاد طاهری در کستباکس: https://castbox.fm/va/3124088
دلم واسه ریویو نوشتن تو گودریدز تنگ شده بود. احساس آدمی رو داشتم که بازنشسته شده و تازه فهمیده کارمندی خیلی هم بد نیست. البته کارمندی خوب نیست. ولی دلتنگی خوبه. وادارم کرد بیام اینجا و فکر کنم برای کتابی ریویو بنویسم که بینیاز از هر امتیاز و نظریه.
من خسرو و شیرین رو با پادکست نظامی گنجوی شنیدم و به نظرم در این مورد خاص، گوش دادن بهتر از خوندن بود. چون اول از همه من در خواندن شعر کلاسیک بسیار نابلدم و دوم اینکه آقای طاهری مثل معلم ادبیاتی که همه شاگرداش رو عاشق ادبیات میکنه شعرها رو میخونه، معنی میکنه، دربارهشون حرف میزنه و با احساس ملموسی که موقع خوندن بعضی ابیات قاتی لحنش میشه، تو رو تحتتأثیر قرار میده.
موقع شنیدن خسرو و شیرین من به الگوی عشق هم خیلی فکر کردم. اینکه خواسته یا ناخواسته شاعرهای زیادی با طولانی کردن دوره فراغ عاشق و معشوق و حذف زندگی عشاق بعد از وصال، خوانندهها و مخاطبها رو به این شک انداختن که نکنه واقعاً آفت عشق، وصل یا بوسه؟
هشدار بدم که اینجا یه مقدار اسپویل داره. مثلاً وقتی خسرو و شیرین به وصال هم میرسن خسرو میره در بحر تفکر و درباره عالم هستی سؤالات فلسفی براش ایجاد میشه، شیرین میره تو پرستشگاه و مشغول راز و نیاز میشه و دیگه تا وقتی خسرو میمیره و در ادامه شیرین هم نمیتونه زندگی رو تحمل کنه، همه اون نظربازیها، معاشقهها و رفتارهای عاشقانه تموم میشه یا حداقل شاعر اشارهای بهشون نمیکنه. بعد فکر کردم که این کمبود تو ذهن خوانندهها تأثیر داره یا نه. مثلاً ممکنه ما الگویی برای عاشق شدن، اصرار کردن بر عشق و تلاش برای وصال براساس متون ادبیمون داشته باشیم ولی برای بعد از وصال نه؟ البته من میفهمم که در جایگاه شاعر یا نویسنده پرداختن به بعد از وصال اصلاً به اندازه قبل از وصال گیرایی و کشش نداره، خالی از تنش و عناصریه که روایت رو برای خواننده جذاب میکنه. ولی خب اینها فقط فکرهاییه که به ذهنم رسید. گمونم باید برم سراغ کتابهای بیشتر، متنهای بیشتر و دنبال جواب بگردم.
نظامی گنجوی رو با شرکت ماه آوا و صدای راضیه هاشمی و رضا عمرانی گوش دادم. پیشنهاد میکنم شما هم حتما حتما حتما گوش بدید. در اپ طاقچه، این کتاب صوتی،رایگان هست!
پنج ستاره کمه، هزاران ستاره باید تقدیم کنم برای حظ وافری که بردم. ناراحتم که انقدر دیر با نظامی بزرگ آشنا شدم، نمیدونستم که میتونم انقدر شیفتهی کلام شیواش باشم! البته در این مسیر آقای محمدرضا طاهری و پادکست "نظامی گنجوی" هم تاثیر بسزایی داشتند، شاید اگه با این پادکست آشنا نشده بودم، حالا حالاها نمیتونستم خودم به تنهایی منظومه رو به پایان برسونم، چه رسد که درکش کنم و این همه هم لذت ببرم! یک سال تمام، با خسرو و شیرین زندگی کردم و در تمام این مدت، این پادکست، نه فقط یک داستان و سرگرمی که به مثابهی تراپی بوده برام. خلاصه که این نسخه صوتی رو به همه پیشنهاد میکنم، خصوصا به افرادی که مثل خودم، مبتدی هستن در خوانش ادبیات کهن فارسی. غیر از این موارد هر چی که بخوام بگم گزافهگوییه؛ نام اثر و صاحب اثر، به قدر کفایت معرف عظمت داستان هستند و قطعا نیازی به کلمات ناچیز من نیست.
اصولا فردی بودم که از شروع همچین کتبی می ترسیدم که نکند منظور اصلی شاعر را نفهمم؟نکند شعر ها به دلم ننشیند؟ و و و و اما از وقتی که پادکست نظامی خوانی جناب طاهری در کست باکس را پیدا کردم، جرئت پیدا کردم که این ادبیات بزرگ را از نظامی گنجوی شروع کنم.پس گوش دادن به هفت پیکر را آغاز کردم و چهار الی پنج ماه بعد،خسرو و شیرین. و خودم را در درجه ای نمی بینم که این ابیات زیبا را نقد کنم.آنقدر ایهام و استعاره های حکیم زیباست،که زبان قاصر است از صحبت کردن درباره آنها. خود داستان هم که جای خود را دارد(ولی مناظرهی خسرو و فرهاد رو دوست داشتم. در واقع فرهاد رو بیشتر می پسندیدم چون بنظرم خسرو خیلی گستاخ و خودخواه بود ) و تصمیم گرفتم که از این به بعد در سال،دو الی سه کتاب را اختصاص بدهم به ادبیات کهن ایرانی. و اگر توانایی خواندن را نداشتم،حداقل گوش دهم. و بعد از کامل کردن پنج گنجینه نظامی،سراغ شاهنامه ی حکیم فردوسی و بعد از آن احتمالا به سراغ کتب سعدی خواهم رفت
ماجرای خسرو پرویز، پادشاه ساسانی و شیرین، که نظامی در آغاز ذکر می کنه داستانی بسیار دلپسنده و همه ازش آگاهی دارن و بیستون و کاخ مداین هم بر درستیش گواهن، نظامی هم چون تکرار سخن پیشینیان رو درست نمیدونه فقط در قسمت عاشقانه ی ماجرا داد سخن میده. .. به نظر من این منظومه در همه قسمت ها به یک اندازه روان نیست و بیشترین هنرمندی و بازی با کلمات رو در قسمت مربوط به فرهاد می بینیم. .. کتاب پر از اصطلاحات و مثل هاییه که در زندگی روزمره استفاده می کنیم. خوندن کتاب های قدیمی از این دست و دونستن این که چند صد سال قبل هم مردم شبیه ما حرف می زدن و همین جمله ها رو به کار می بردن حس خوبی به من میده و البته خوندن نسخه خطیش هم این حس رو تقویت می کرد. .. مشابه بعضی از ابیات رو (به خصوص در منظومه ویس و رامین) دیده بودم. .. مثل اینکه نظامی (مثل فردوسی) خیلی به طلوع و غروب آفتاب و آمدن روز و شب علاقه داشته چون چندین و چند بار از تشبیه های مختلف براشون استفاده کرده!
Fikirlərimi yazmaq üçün ən başdan, əsərin mənşəyindən başlayacam. Xosrov və Şirin realda mövcud olmuş tarixi şəxsiyyətlərdir, onların eşqi başlarda xalq arasında yayılıb dildən-dilə keçərək əfsanələşmişdir, daha sonra kiçik parçalar şəklində - yəni, əfsanələşmiş hadisənin hansısa motivini nəzm şəklində işləyən şairlər, eləcə də, tarixi məlumat şəklində yazan tarixçilər olub. Şərq aləmində İran hökmdarı Xosrovun xüsusilə məşhur olmasının səbəblərindən biri də Məhəmməd Peyğəmbərin İslama dəvət məktubunu cırması ilə bağlıdır. Şirinin milliyətinə gəldikdə, bu barədə tarixi mənbələrdə çoxlu versiyalar var, rum deyəni də var, erməni də, sadəcə xristiyan olduğunu yazanlar da, bu barədə qəti fikir demək mümkün deyil.
Nizami Gəncəvi özü də əsərdə bildirdiyi kimi, yazmağa başlamadan öncə o dövrdə Bərdədə bu hekayə ilə bağlı xeyli araşdırma aparıb, tapdığı bütün əlyazmaları oxuyub. Xosrov və Şirini ilk dəfə divan ədəbiyyatına Firdovsi "Şahnamə" əsəri ilə qazandırıb, amma Firdovsinin yazdığı versiyada bu hekayəyə ötəri toxunulmuş, əsas Xosrovun hökmdarlığı mədh edilmişdir. Nizami buna göndərmə edərək, əsərin lap əvvəlindən Firdovsidən daha yaxşı yazacağını, bir eşq salnaməsi yaradacığı iddasını ortaya qoyur. Nizamini möhtəşəm edən cəhətlərdən biri də budur, əsəri iddiasını qarşılayır, Şərq ədəbiyyatına öz damğasını vurur.
Nizami obrazlarını elə yaradıb ki, həm onların mənfi xüsusiyyətlərini ortaya qoyur, bir növ onlarla söhbət edərək öz tövsiyələrini verir, həm də yaratdığı obrazın müsbət xüsusiyyətlərini də sadalayaraq, sanki dünyanın şəri və xeyri arasında qalan əsl insan sifəti yaratdığını demək istəyir. Nizaminin yazdığı deyimlərin, nəsihətlərin bu gün Azərbaycan xalqı arasında hələ də istifadə olunması xüsusi diqqətimi çəkdi. Sanki xəmirimiz Nizaminin Xəmsəsi ilə yoğrulub.
Nizaminin Şirini türk qadınıdır, şair onu türk olaraq yaradaraq sanki həyat yoldaşı Afaqın (qıpçaq türküdür) ruhunu ona üfləyib. Şirinin ölümünü də yazarkən öz həyat yoldaşının vaxtsız gedişini xatırlayır, oxuyarkən şairin ayrılıq sancılarını hiss edə bilirik, əsəri bu cəhətdən oxuyanda xüsusilə təsir edir. Şirini əsaləti, qüruru və gücü ilə o qədər gözəl yaradıb ki Nizami, heyran olmamaq əldə deyil. Şirin başıdik və gözəl qadındır, amma eşq yeri gələndə onun bu qürurunu sındıracaq gücdə olur, şairin özünün də dediyi kimi:
Eşqsiz bir adam bir neydir - qırıq, Yüz canı olsa da, ölüdür artıq.
Nizaminin Xosrov obrazı isə təkəbbürlü və zalım olan tipik şah obrazıdır. Xosrovun təkəbbürü gözünü o qədər bürüyüb ki, o nəinki öz ölkəsinin idarəçisi, hətta allahı olduğunu düşünür və dövlətini zülmkarlıqla idarə edir. Xosrovun Şirinə olan eşqi onu tərbiyələndirir, dəyişir, yenidən yaradır sanki. Nizaminin zülmkar insanı eşqlə yoğuraraq, eşqi ucaldır, əsərinin əsas qayəsi də budur: eşqin ucalığı.
Eşqdir mehrabı uca göylərin, Eşqsiz, ey dünya, nədir dəyərin?!
Fərhad obrazına gəldikdə isə, Fərhad dürüstlüyün, saflığın nişanəsidir. Mənə Məcnunu xatırlatdı, sanki Fərhad "Xosrov və Şirin" poemasından sonra işlədiyi "Leyli və Məcnun" poemasındakı Məcnun obrazının təməlidir. Fərhadı həm Xosrovla üzləşdirərək onun eşqinin nə qədər təmiz olduğunu müqayisə edir, həm də, eşqin saf və təkəbbürlü insanda qarşılaşdırmasını edərək, nəzərində tutduğu eşqin nə qədər gözəl olduğuna işarə edir.
Nizami Gəncəvi əsəri Atabəylər dövləti dövründə yazıb, Məhəmməd Cahan Pəhləvana ithaf edib, o qədər bəyənilib ki, şairə Həmdünyan kəndi bağışlanıb. Maraqlı olanlar üçün qeyd edim, həmin kənd hal-hazırda Goranboy rayonu ərazisində olan Həmənli kəndidir.
Son olaraq, Nizami Gəncəvinin yaratdığı Xosrov və Şirin nəinki Azərbaycan və İran ədəbiyyatına, o cümlədən bütün Şərq ədəbiyyatına (Osmanlı da daxil) dərindən təsir edib. Çünki ilk dəfə olaraq hisslər və ağılın ziddiyəti bu qədər usta şəkildə divan ədəbiyyatında öz əksini tapırdı, Nizamidən sonra heçkəsin onun qədər bu əsəri işləyə bilməməsi də bir sübutudur. Əsərə çoxlu nəzirələr yazılıb, daha sonra şairlər əsəri öz versiyalarında (Fərhadı ön plana çıxararaq, Şirini kəniz edərək və s.) dəfələrlə Nizamiyə göndərmələr edərək işləyiblər. Hətta, Nizaminin yazdığı versiya tərcümə edilərək Osmanlıya aparılmış, türk şairlər sultanlara əsəri başdan işləmək əvəzinə tərcüməni öz əlavələri ilə təqdim etmişdir. Məşhur türk tarixçisi Halil İnancıkın dediyi kimi, Azərbaycan İran ədəbiyyatından, Türkiyə isə Azərbaycan ədəbiyyatından - Nizami Gəncəvidən ilham almışdır.
Nizami o qədər savadlı insan olub ki, əsərdə Sokrat, Platon, Heraklit kimi alimlərin adları çəkilir, zərdüştlüyün qədim ənənələri təsvir edilir, hətta məşhur nəqqaş Maninin əsərlərinə göndərmələr edilir. Xosrov və Şirinin duyğularını musiqi ustaları - Barbəd və Nikisanın dilindən verməsi oxuduqca insanı sərxoş edir, əfsanəvi bir ədəbiyyat nümunəsidir! Tolstoy 19-cu əsrdə Kreutzer Sonatasının insan duyğularına təsirini təsvir edib hekayə yazmışdısa, Nizami hələ 12-ci əsrdə musiqinin insanın ən dərin duyğularını dilə gətirdiyini ustalıqla yazıb.
Nizami Gəncəvi sözləri inci kimi düzən söz ustadıdır, ədəbiyyatdan, şeirdən zövq almaq istəyən hər kəsin yolu mütləq ondan keçməlidir. Xoş mütaliələr!
باورنکردنی است! اگر حرفها و اتفاقات را تبدیل به امروز کنیم انگار همه چیز برای الان است. برخی دیالوگها و کارها انگار واقعاً برای روزگار ما است. تلاش برای رسیدن، ناز کردن، غرور و بیجواب گذاشتن، سرکشی و خطا کردن و پررو بودن. من انتظار نداشتم این قدر داستان جذاب و پر از ریزهکاری باشد. معمولاً شنیده بودم که دو عاشق بودند که در آخر مردند اما در این بین پر از اتفاقات ریز و درشت است و همین ماجرا را بسیار لذتبخش میکند. بعضی از تعبیرهای نظامی میخکوبکننده است. پایان ماجرا به تراژیکترین شکل ممکن پایان میپذیرد و بیت بیت نظامی ما را اندوهگین میکند. تمام ماجرا در 500 صفحه (نسخهای که من دارم) روایت میشود اما پر از پستی بلندی است و هر کدام از صحنهها به یاد آدم میماند. جملۀ کلیشهای است اما برای داستاننویسان پر از ایده است. این که چطور میشود یک ماجرا را تعریف کرد و به آن شاخ و برگ داد. نسخهای که من دارم برای نشر قطره است و با این پانویسهای نسبتاً زیادی دارد اما خیلی کم به روان شدن معنی شعر کمک میکند. پانویسها همان شعر را تبدیل به نثر میکنند و تقریباً کلمات مهم شعر در پانویس هم همان هستند و باید به دهخدا مراجعه کرد. البته نسخۀ بسیار تمیزی است و موقع خواندن اذیت نمیشوید. یعنی حروفچینی و صفحهبندی بسیار خوبی دارد. به نظر من قبل از خریدن نسخۀ قطره نگاهی به نسخههای دیگر هم بکنید اگر مثل من در کل شعر خواندن برایتان سخت است و دوست دارید معنی و مفهوم بیتها را بهتر درک کنید. البته باید بگویم که برای خواندن این کتاب مشکل زیادی نداشتم و با کمی کمک از اینترنت و دهخدا خیلی راحت داستان را خواندم. یکی از ویژگیهای ای نسخه عنوانبندی بخشهای مختلف شعر است و فهرست انگار نگاهی کلی به ماجراها و داستان است.
هیچ جای بحث و نظری راجع به این شاهکار نیست. فقط حالا بعد از 4 سال که برای دومین بار این منظومه شیرین را می خوانم، این بخش بیشتر از قسمت های دیگر به دلم نشست. شاید به دلیل اینکه به قول نظامی این دادگری ها در عهد باستان بود و در زمان ما نیست:
خسرو پرویز در آغاز جوانی روزی به شکار رفت و هنگام غروب آفتاب در دهکده ای ماند و از سر جوانی مجلس می آراست و با یاران به نوشانوش نشست و شب زنده داری کرد. گویا همان شب غلامش از باغی غوره چید و اسبش از کشتزاری علف خورده خلاف می کنند. سحرگاه سخن چینان خبر به هرمز می برند که شاهزاده بی رسمی ها کرده است. شاه فرمود تا اسبش را پی بریدند، غلامش را به صاحب باغ دادند و هرچه جامه و ابزار شکار داشت همه را به صاحب خانه بخشیدند و آنگاه ناخن چنگی را شکستند و تارهای چنگ را از هم گسستند. نظامی گنجه ای می گوید این دادگری ها در عهد باستان بود لیکن در زمانت ما نیست: سیاست بین که می کردند از این بیش نه با بیگانه با دردانه خویش کجا آن عدل و آن انصاف سازی که بافرزند از آن سان رفت بازی کنون گر خون صد مسکین بریزد زبند یک قراضه برنخیزد جهان زآتش پرستی شد چنان گرم که باد از این مسلمانی تو را شرم مسلمانیم ما او گبر نام است گر آن گبری مسلمانی کدام است نظامی با سر افسانه شو باز که مرغ پند را تلخ آمد آواز
نمیدونم چی بگم… باشکوه بود… با اشک تمومش کردم 🥺 ای کسانی که دوست ندارید یا تصمیم ندارید از کتابهای شعر کلاسیک بخونید، با این کتاب شروع کنید، پشیمون نمیشید 👌🏻
خیلی درس ها میشه از حکیم نظامی گرفت ولی اگر قرار باشه من فقط یه درس از خسرو و شیرین برام بمونه بنظرم همین مصرعه.
پ.ن: تقریباً اوایل امسال (۱۴۰۴) خسرو و شیرین رو با پادکست نظامی گنجوی استاد طاهری شروع کردم و الحق بینظیر بود. ��زدیک ۴ ماه طول کشید تا تمومش کنم، شاید اگر انقدر اتفاقات غیر منتظره نمی افتاد مخصوصا توی یک ماه اخیر، زودتر هم تمومش می کردم.
پ.ن ۲: وقتی این مجموعه رو شروع کردم همش حسرت میخوردم که چرا زودتر شعر کهن پارسی رو آغاز نکردم و چه چیزی مانع بود؟ نمیدونم. اما میدونم پادکست استاد طاهری بسیار کمک کننده بود برای شروع و ادامه این مسیر. من به صورت اتفاقی در یک ریویو توی گودریدز با این پادکست آشنا شدم و امیدوارم ریویوی من هم بتونه باعث آشنایی حتی شده یک نفر با این پادکست و شروع خوانش شعر کهن پارسی بشه.
Ein Epos auf die Liebe - die Allmacht des Herzens scheint in der persisch-arabischen Welt eine eigentümlich starke literarische Rolle gespielt zu haben. Gewiß ist dies nun kein Werk dass sich gedankenlos leicht lesen läßt, doch meine Vorliebe zur Literatur jenes Weltteils in ihrer Blütezeit vermochte meinen Sinnen indessen zur Hilfe zu kommen: mit etwas angestrengter Konzentration war ich fähig Nizami's Dichtung zu folgen.
Nun ist seine Poesie von philosophischer Art: gespickt mit Metaphern und überzogenen Bildern, hinter denen meist eine tiefere Einsicht steckt. Das Werk "Chosrou und Schirin" ist im Grunde ein schlichter Liebes-Epos mit allen dazugehörigen Elementen wie etwa Krieg, Herzensleid und Jagd. Wir verfolgen eine fantastische Geschichte verschiedener Figuren die sich im raschen Fluß befindet. Nie bleibt man lange an einem Ort. Doch die Handlung ist meiner Ansicht nach Nebensache. Hier steht die Poesie im Vordergrund.
Und diese Dichtung brilliert durch eine allzutypisch orientalische Ästhetik die gleichzeitig einfach und holdselig für den literarischen Gaumen ist. Die Einsichten die hier durch Metaphern erwähnt werden und zu denen Nizami im Verlaufe seines von Leid geplagten Lebens kam sind keineswegs stets mit meinen eigenen identisch, doch gleichwohl gewichtig: es beleuchtet das Leben in seiner trübsinnigen und heiteren Form.
Man spürt beim Lesen die individuelle Persönlichkeit des Autors selbst. So ist Nizami, wie ich erfuhr, nie in den Dienst von Fürsten getreten, wenn er auch mehreren zeitgenössischen Herrschern in den Versen seiner Epen gehuldigt hat. Diverse Figuren in diesem Epos zeigen auf, dass Nizami Menschenkenntnis besaß, so etwa wenn er mehrfach die Speichellecker unter seinen Kollegen getadelt und vor der gefährlichen und verderblichen Hofkarriere gewarnt hat. In einem für ihn typischen Wortspiel spricht er aus, wie die Gier nach Gold, Ruhm und Silber den Dichter und damit den Wert seiner Dichtung verdirbt:
"Der Silberhäscher, der für Gold erstorben, des Wortes Silber hat durch Gold verdorben."
Diese Beobachtung z.B. läßt sich in unserer Zeit an jeder Ecke machen. Doch auch Scheingelehrte die gern mit wortreichen Sätzen prunken möchten, werden hier durch die Blume aufs Korn genommen. Man merkt, Nizami war einer, der erst nach seinem Tod berühmt wurde, denn auch er wusste, dass meistens nur das Mittelmaß zu Lebzeiten sich unter den Menschen der Beliebtheit erfreuen darf.
Die Architektur dieses Werkes ist von lyrischer Prosa bestimmt, gleichsam gefüllt durch poetische Verse von tiefgründigen Metaphern, die meistens auf dem ersten Blick wenig aussagen und doch voll kritischer Beobachtung ist. Doch im Zentrum steht das Herz und seine Allmacht.
این داستان شورانگیز را نخستین بار سه سال پیش با صدای زیبای بنفشه طاهریان از پادکست چای با بنفشه شنیدم. از آن زمان تا امروز، بارها شنیدن این روایت شیرین را قطع کرده و دوباره از سر گرفتم. هر بار که بازمیگشتم، خودم آدم دیگری شده بودم؛ تجربههای تلخ و شیرین تازهای داشتم و نگاه تازهای به قصه پیدا میکردم. انگار در هر بازگشت، دریچهای نو از داستان به رویم گشوده میشد؛ احساساتی را لمس میکردم که پیشتر حتی نمیشناختم.
میتوانم بگویم با این داستان بزرگ شدم. یا شاید بهتر باشد بگویم طی این سه سال که من تغییر میکردم، خسرو و شیرین هم پا به پایم آمدند. همزمان با تغییر کردن خودم ، رشد شخصیتهای آنها را هم دیدم و از این همراهی، شیرینی وصفناپذیری چشیدم.
خجالت نمی کشم که بگم اولین بار که شنیدن داستان را شروع کردم، تنها یک دختر نوجوون خام بودم که مجذوب خسرو شده بود؛ شکوه شاهانهاش، جذابیت مردانهاش، طنازی و شیرینزبانیاش. اما زمان گذشت، شخصیتها بزرگتر شدند و من نیز در کنارشان بزرگ شدم.
امروز، که اینجا دارم مینویسم، حالا میدانم این قصه نه روایت عشق فرهاد به شیرین بود و نه حکایت عشق خسرو به شیرین؛ این قصه روایت عاشقشدن یک زن بود ، روایت عشق شیرین به خسرو.
نظامی تصویری از زن ایرانی میسازد که هم زیباست و هم قدرتمند؛ نه در بند محدودیتهای زن مسلمان است و نه در حصار معیارهای رهاییِ غربی. اینجا ما با زن اصیل ایرانی روبهروییم: شیرین
شیرین زنی است که زیبایی و دلربایی را میشناسد و بیپروا دل میدهد و دل میبرد. او عاشق میشود و بیدرنگ بر اسب مینشیند و یک تنه به سوی معشوق میتازد. ارزش یک لحظه خوشی را میداند، گاه شیرین و گاه تلخ است، گاه خسرو را با طعنه میرنجاند، اما همه از سر صداقت است. او حقیقت را بیپروا در آینه مقابل خسرو میگیرد، تا او خودِ واقعیاش را ببیند و بفهمد که چه میتواند باشد.
شیرین سیاستمدار است، زنانگی را خوب میشناسد. از نخستین دیدار تا واپسین نگاه، همیشه همین بوده: سخنش را با ستایش آغاز میکند، حقیقت را در میانهی کلام به رخ خسرو میکشد و در پایان با بوسه و پرستش ختم میکند.
با همهی آزادیها و شوری که از عشق دارد، با همهی ارزشی که برای خسرو قائل است، جایگاه خود را نیز خوب میشناسد. نجابتش را پاس میدارد، حتی در میان همهی رنگ و شهوت و التهاب عشق.
در وصف شیرین چه میتوان گفت؟ من نمیتوانم؛ اما نظامی به زیباترین شکل توانسته و به قلم آورده است. این داستان تماماً قصه ستایش زن است از زبان شاعری که خود اهل دل بوده و عشق را خوب میشناخته. چرا که تنها دلباختهای عاشق میتواند چنین زن را بستاید :)
It is an old love story about two lovers Khosrow and Shirin. Well, actually three, because a young poetic engineer Farhad was in love with the beautiful Shirin too. Unfortunatelly, it brought a death to him.
This story is considered one of the most beautiful of Persian iterature. I found out about it while reading Orphan Pamuk's book "My name is Red". It was often referred to this story, so finally I got curious. Of course, it was not easy to get a well-translated book and even a normal translation. I found it just in a blog (http://iranian.com/main/blog/nazy-kav...). It was quite ok, but the story is translated by amateur, so it is not so poetic as in an original but I was too happy to be complaining. Somebody did a good job and brought this old tale to more people.
It was my first story by famous Nizami Ganjavi (1141-1209), who is broadly referred as an Iranian poet but his heritage is shared by Afghanistan, Azerbaijan, Iran, the Kurdistan region and Tajikistan (the poet was born in a present-day Azerbaijan).
I am always happy to get know something about history and other cultures so this short piece of literature had quite a big value to me :) Besides, I have a small personal "reading project" and want to read books from all countries of the world so this is one of the milestones :))
در این چند سالی که ادبیات کهن فارسی را با گروهی از دوستان میخونم، چیزی به این مزخرفی نخونده بودم. دو خط قصه داشته، آب بسته بهش تقریبا ۴۵۰۰ بیت شعر سروده (که شاید بیشتر هم بوده و گم شده). نظامی در این کتاب رودهدرازی را معنای تازهای بخشیده. علیرغم توصیه خودش در صفحات ابتدایی کتاب: یکی را صد نکن صد را یکی کن، یکی را صد و چندصد کرده. به قدری تعابیر تکراری و کلیشهای داره، به قدری با کلمات قند و شکر و نبات و شیرین بازی کرده، به قدری توصیفهای عاشقانهاش چندشآور و شبیه سینمای دوزاری پیش از انقلابه که خوندن کتابش شکنجه است. خودپسندی شاعر و ضد زن بودنش حتی برای زمانه خودش هم عجیبه. لیلی و مجنون و هفت پیکر را قبلاً خوندم. هر دو خوبند و به یک بار خوندن میارزند. خسروشیرین اگر ویراستاری بشه و گزیدهای از شعرهاش در حد پانصد بیت جدا بشه تازه قابل تحمل میشه
خب بنده کی باشم که راجع به خسرو و شیرین جناب نظامی صحبت کنم، عالی و بر همه خوندنش واجب؛ اگه متن واستون سخته پیشنهاد اول و آخرم گوش دادن به پادکست چای با بنفشهست، بنفشه طاهریان به قشنگترین شکل ممکن واستون تعریف میکنه بدون اینکه چیزی از قلم بیوفته تازه خیلی بیشتر از کتاب هم واستون تعریف میکنه.
Nizami crafts a rich tapestry of love, loyalty, and longing, with complex characters whose desires often clash with their fates. Khosrow and Shirin’s relationship is at the heart of this story, a bond built on mutual admiration, shared experiences, and enduring challenges. Their love isn’t one of instant bliss but a journey of highs and lows that test their resilience. Nizami explores how their connection matures, emphasizing how love can thrive through shared trials, misunderstandings, and reconciliation.
Their bond, shaped by mutual highs and lows, reflects a love that grows and evolves, unlike the consuming infatuation of Farhad. Farhad, though potentially my second-favorite character after Bahram, is a figure of pure fantasy. His unrequited devotion to Shirin feels more like a passionate illusion, lacking the foundation that Khosrow and Shirin’s love is built upon.
My feelings about Farhad are mixed; while I appreciate his idealism and dedication, he ultimately intrudes upon a love not meant for him. He becomes a symbolic expression of Shirin’s frustration with Khosrow, a reaction to her unmet needs for attention and affection. Through Farhad’s presence, Nizami highlights the contrast between idealized, ungrounded love and the true, resilient connection shared by Khosrow and Shirin. Ultimately, I find myself more drawn to Khosrow and Shirin’s relationship, as it embodies a lasting, tested love.
از بچگی علاقه زیادی به ادبیات کهن و داستانهای زیبایش داشتم و معمولا سعی میکردم با تورق کتابهایی که فهمشون برایم سخت بود از ماجرای داستان ها سر در بیارم داستان خسرو و شیرین رو هم همون موقع خونده بودم و یه دریافت ناقصی ازش داشتم تا اینکه امسال با پادکست نظامی گنجوی استاد محمد رضا طاهری آشنا شدم و قدم به قدم با خوانش زیبا و توضیحات ایشون از بیت بیت این اثر فاخر لذت بردم. توصیه میکنم اگر این اثر رو تا حالا نخواندید و یا حتی خودتون خوندید، حتما یک بار هم که شده با اجرای بینظیر استاد طاهری در پادکست نظامی همراه بشید و ازش لذت ببرید.
Nizami'nin dehası ilk eseri Sırlar Hazinesi'nde; bu eserin küçük hacmi, içeriğinin doğrudanlığı ve hikâyelerin sığ yapısı nedeniyle ancak kısmen belli oluyordu. Asıl tanınırlığının temelini teşkil eden aşk destanlarının bu ilkinde ise her açıdan - gerek şairliği, gerek anlatı becerisi, gerek psikolojik empatisi gerekse de hümanizmi ve hayat felsefesi - sırf zamanının değil, tüm zamanların en büyük yazarlarından olduğu aşikar.
Bu destanda özellikle ilgimi çeken iki unsur oldu: Birincisi, hem karakterlerin işlenişi/davranışlarında, hem Nizami'nin anlatıya ara verip nasihat ve yorumlarda bulunduğu kısımlarda gösterdiği ironik farkındalık ve mizahi tutum. İkincisi de derinlikli, insan ruhunun ve içsel gerçekliğinin boyutlarını ele aldığı durumları aktarırken yarattığı beyitler ve kafiyeler şöleni. Nizami şunun bilincine varmış olmalı ki böyle durumları anlatmaya kelime yetmez, böylece şiirin içsel ahengini derin bir bilgi birikimi ve söz oyunu sevgisiyle birleştirerek bize o tarif edilemez derinliklerin karmaşıklığını ve boğuculuğunu benzetmeler, mübalağalar ve farklı perspektifler kullanarak veriyor. Üstüne üstlük böyle konularla ilgili bu kadar beytin bir kişi tarafından yazılabileceğine şaşırtıyor.
Uzun, sakince ilerleyen ama kalite konusunda dünyanın herhangi bir yanından herhangi bir edebi şaheserle yarışabilecek bir şiir isteyen herkese tavsiye ederim.