Jump to ratings and reviews
Rate this book

سفرنامه سوزوکی شین جوء سفر در فلات ایران

Rate this book
Perushiya kogen rioko-ki

136 pages

Published April 1, 2020

13 people want to read

About the author

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
0 (0%)
4 stars
0 (0%)
3 stars
0 (0%)
2 stars
1 (100%)
1 star
0 (0%)
Displaying 1 of 1 review
Profile Image for Peyman Haghighattalab.
242 reviews63 followers
June 25, 2016
عنوان و طرح جلد کتاب بدجور من را گرفت: ‏

‏ «سفرنامه‌ی سوزوکی شین جوء

‏ سفر در فلات ایران (۱۹۰۵-۱۹۰۶ م) ‏

‏ پیاده گردی راهب بودایی ژاپنی در شمال و شرق ایران» ‏

طرح جلد بیش از حد ساده بود. هیچ عکس و تصویری نداشت. فونت تحریری عنوان کتاب، یک جور حس قدمت و یک ‏جور حس عرفان را بهم القا می‌کرد. پیاده گردی راهب بودایی بوی کتاب هاگاکوره را به مشامم می‌رساند. انگار که قرار ‏است با خواندنش به یک سلوک و مسلک سامورایی در فلات ایران دست پیدا کنم. انگار که اگر بخوانمش تبدیل می‌شوم به ‏فارست ویتاکر در فیلم گوست داگ. با این تفاوت که به جای آدم کشی می‌روم پیاده گرد فلات ایران می‌شوم... ‏

ولی شرح آقای سوزوکی شین جوء خلاصه‌تر ازین حرف‌ها بود. خبری از سلوک سامورایی نبود. خبری از دریافت‌های ‏عرفانی راهبی بودایی در فلات ایران نبود. حقایقی فرا‌تر از آسمان‌ها نداشت. نشان می‌داد که زمینه خراب‌تر ازین حرف‌ها ‏بوده که بشود روایت‌هایی خیال انگیز و هاگاکوره وار به دست داد. بیشتر برایم سندی بود از نامهربانی‌های قومی که خود ‏را برتر‌نژاد عالم و آدم می‌داند: ‏

‏ «مردی روستایی از من پرسید که تهران پایتخت ایران زیبا‌تر است یا توکیو در ژاپن؛ و آیا در آمریکا هم شهری به قشنگی ‏تهران هست؟! تهران کم و بیش به الگوی اروپایی طراحی و خیابان بندی شده است؛ اما برایم چنین نمود که ساکنان این ‏شهر جز خانه‌های روستایی غار مانند، آبادی دیگری ندیده‌اند. این شهر جلوه و جاذبه‌ای ندارد، و فقط سگ‌های ولگرد ‏کثیف همیشه در کوی و گذر می‌گردند. این وضع را می‌توان با استانبول مقایسه کرد.» ص ۴۲‏

‏ «در این مسیر خانه و مسکنی از مردم محلی نبود. و گیاه و درختی هم دیده نمی‌شد. کم کم چشم انداز آشنای ایران که ‏بیابان برهنه و تهی است نمودار می‌شد. با تفاوت یک روز راه، از سبزی و خرمی به کوه و زمین بی‌بوته و درخت رسیدم. ‏چندان که پنداری منظره‌ی چشم نواز دیروز خواب و خیالی بیش نبود. هیچ چیز برای خوردن پیدا نمی‌شد. و فنجانی آب ‏هم برای نوشیدن به سختی به دست می‌آمد. علاوه بر این، محلی‌ها که از خارجی‌ها بدشان می‌آمد بار‌ها، ندانستم چند بار، ‏از لبه‌ی بام و روی ایوان خانه‌ها به رویم آب دهان می‌انداختند. در جایی که از دکاندار محل یک فنجان چای خواستم، بیش ‏از دو برابر قیمت یا پنج شاهی با من حساب کرد. فنجان و بشقابی را که دستم به آن خورده بود از خانه بیرون می‌آوردند و ‏در جوی آب می‌شستند تا پاک شود. هرگز با ظرف‌های خودشان در هم نمی‌شستند.» ص ۳۷‏

‏ «نافهمی و بلاهت مردم محل در اینجا بیرون از حد توصیف بود؛ اما همین مردم آنجا که پای نفعشان در میان باشد و به ‏انگیزه‌ی آزمندی چنان زیرک و حسابگرند که انسان متحیر می‌ماند.» ص ۷۲ ‏

قشنگی روایت اینجا بود که سوزوکی شین جوء یک ژاپنی بود. کسی بود که در ایران به دنبال منفعت خودش نبود. زمین ‏های ایران را به عنوان منابع نفت خام برای سرزمین خودش نگاه نمی‌کرد. نمی‌خواست از خاک ایران و از مردم ایران بهره ‏برداری کند. او یک مسافر بود. یک راهب بود. مثل انگلیسی‌ها و روس‌ها نبود. و برخوردی که با او شد خوی محض ایرانی ‏بوده. نگاه چاکرمآبانه‌ی ایرانی‌ها در رفتار با او وجود خارجی نداشته. ایرانی‌ها در مواجهه با او خودشان بوده‌اند... ‏

راستش فکر می‌کنم بعد از یک قرن نواده‌ی آقای سوزوکی شین جوء به ایران بیاید و بخواهد با پاهای خودش در فلات ‏ایران پیاده گردی کند، روایتش از پدربزرگش چندان فرا‌تر نرود... ‏
Displaying 1 of 1 review

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.