یونان باستان سرزمین اسطورهها و خدایان گوناگون است. «زئوس» و «هرا» پدر و مادر خدایان بودند که با فرزندان خود -دیگر خدایان- در کوه «المپ» زندگی میکردند. «هفا ایستوس»، یکی از فرزندان زئوس و هرا، خدای آتش و صنعت بود که زمانی به خشم زئوس گرفتار آمد و به جزیرهای دور دست بر روی زمین پرتاب شد. در این کتاب، حکایت مختصر این داستان، با زبانی ساده و جالب و به همراه تصاویری متناسب و زیبا ارائه شده است.
بهمن فُرسى به سال ۱۳۱۲ در تبریز به دنیا آمده است. او پس از رها کردن تحصیل و تجربه مشاغل مختلف به استخدام دولت درآمد. فرسى داستان نویسى را در کنار نمایشنامه و نقد در همان دوران جوانى آغاز کرد و به آنها پرداخت. نخستین کتاب او «نبیرههاى بابا آدم» نام دارد که مجموعهاى از نثر آهنگین است پیش از انقلاب مجموعه داستانی با نام «زیر دندان سگ» و یک رمان به نام «شب یک، شب دو» به قلم او به انتشار رسیده بود. فرسى بعد از این کتاب باز به نمایشنامه نویسی و کارگردانى باز مىگردد و آثاری را در این زمینه خلق مىکند تا سال ۱۳۵۳، که رمان معروف او یعنى «شب یک، شب دو» منتشر میشود. او اولین مجموعه داستان خود را در سال ۱۳۳۹ به چاپ رساند اما قبل از آن در نشریات مختلفی قلمفرسایی کرد که از آن جملهاند: «ایران آباد» «نگین»، «آشنا»، «چلنگر»، «اندیشه و هنر» و در روزنامههایی مثل: «آژنگ» و «کیهان» داستانهایی از او منتشر شد بهمن فرسی نمایشهای «چوب زیر بغل»، «صدای شکستن»، «بهار و عروسک»، «گلدان» و «آرامسایشگاه» را در تهران روی صحنه برد. فرسی در آغاز دههٔ چهل کتابهای خود مانند «گلدان»، «با هو»، «چوب زیر بغل»، و «زیر دندان سگ» را منتشر کرد. مجموعه داستان «زیر دندان سگ» در سال ۱۳۳۹ خورشیدی به کوشش شمیم بهار انتشار یافت و دربر گیرندهٔ داستانهایی مانند «استخوان سوختهها»، «آِین عزب» و «در سوگ بستری که چیده شد» از اولین نشانههایی است که آشکار میسازد فرسی نویسندهای است.
قرار بر این می شود که در کانون پرورش فکری، کتاب هایی براساس اسطوره ها، برای کودکان و نوجوانان نوشته شود. در این پروژه، افرادی چون مهرداد بهار (اسطوره شناس) هم دعوت به همکاری میشوند که حاصل اون می شود دو کتاب "جمشید شاه" و "بستور". هانیبال الخاص (نقاش) هم داستان گيلگمش را بازنویسی و منتشر می کند در قالب کتابی به همین نام.
بهمن فرسی (نویسنده مدرنیست) هم در قالب این پروژه، به سراغ هفائيستوس (خدای آتسفشان و آهنگری يونان) می رود و روایت جالب، شیرین و سرخوشانه ای از آن ارائه میدهد، باب طبع مخاطبین نوجوان کتاب (البته خود داستان را من نشنیده بودم).... که سر و گردنی از زبان و روایت اخلاص بهتر است (البته که برای این مخاطب هدف که نوجوانان باشند).
اما مشکل کتاب "هفاايستوس"، به نظرم تصویرسازی های دادخواه است که واقع گرایی آن برای یک کتاب با موضوع اساطیر و البته برای مخاطب نوجوان، بسیار زیاد است... و همین چنین، انگار نقاشی ها دارند به کلمات متن فشار می آورند و آن را له می کنند.
این کتاب از سری غنایم مامان است. پارسال من را فرزند خلف خودش دانست و چندین کتاب چاپقدیم کانون را بهم هدیه داد. من چاپ دوم این کتاب را دارم که برای اردیبهشت سال ۲۵۳۶ است.
کتاب، داستان اسطورهی هفاایستوس را تعریف میکند. قسمتی از آن برایم گنگ بود. در داستان اینطور گفته شده که هفاایستوس میخواهد از پدرش -زئوس- انتقام بگیرد؛ پس چرا نهایتاً تخت را برای مادرش -هرا- فرستاد و انتقامش را از او گرفت؟
برای یافتن پاسخ، این داستان را در کتاب کوچک «حکایتهای فلسفی/اسطورههای یونان باستان» از میشل پیکمال جستوجو کردم و نیافتمش. در ویکیپدیا هم که نگاه کردم دو تا داستان مختلف خواندم. یکی از آنها دلیل انتقام هفاایستوس را چنین خوانده بود که هرا در کودکی پسرش را به خاطر نقصی که داشته در رودخانه میاندازد و از همان موقع هفاایستوس از او کینه به دل میگیرد. در روایت دیگر خواندم که هفاایستوس موقع دعوای پدر و مادر، طرف مادر را میگیرد و زئوس او را مجازات میکند و پایَش هم از همان موقع لنگ میشود.
«فرسی» داستانش را خیلی منقطع تعریف کرده. نمیدانم با توجه به موضوع کتاب، و گروه سنی نوجوان، این موضوع خوب است یا بد؛ اما داستان را از ریتم میانداخت.
در ضمن برایم خیلی جالب بود که در یک کتاب نوجوان راجعبه خدای شراب و شراب خواندم. متاسفانه عادت ندارم یکسری کلمات را در کتابها به زبان فارسی ببینم.