شجاعی با اولین رمان خود یعنی طوفان دیگری در راه است, واقعا طوفانی به پا کرده است. تحول آدم ها در این رمان دیدنی است. ولی به نظر بنده پایان داستان می توانست خیلی بهتر تمام شود.
سیدمهدی شجاعی در شهریور ماه سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۶ پس از اخذ دیپلم ریاضی، به دانشکده هنرهای دراماتیک وارد شد و در رشته ادبیات دراماتیک به ادامه تحصیل پرداخت. همزمان، به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت و پس از چند سال تحصیل در رشته علوم سیاسی، پیش از اخذ مدرک کارشناسی، آنرا رها کرد و بهطور جدی کار نوشتن را در قالبهای مختلف ادبی ادامه داد.
حوالی سالهای ۵۸ و ۵۹ یعنی حدود ۲۰ سالگی، اولین آثار او چه در مطبوعات و چه در قالب کتاب منتشر شدند.
حدود هشت سال مسؤولیت صفحههای فرهنگی و هنری روزنامه جمهوری اسلامی و سردبیری ماهنامه صحیفه را به عهده داشت. سالهای متمادی مسؤولیت سردبیری مجله رشد جوان را برعهده داشت و همزمان در سمت مدیر انتشارات برگ به انتشار حدود ۳۰۰ کتاب از نویسندگان و هنرمندان و محققان کشور همت گماشت.
شجاعی سردبیر و مدیر مسوول ماهنامهٔ نیستان بود. که از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۷ منتشر شد. داستان کوتاهی که با عنوان «پارک دانشجو» در شمارهٔ ۱۲ مجلهٔ نیستان به چاپ رساند، مشکلات قانونیای از سوی دانشگاه آزاد اسلامی برای وی و مجلهاش بوجود آورد. همچنین پس از چاپ سلسله مطالبی طنز در نقد مکاتب فمنیستی، علی رغم شکایت دادستان وقت (اقای رازینی) و تبرئه ایشان، در اعتراض به شرایط موجود، خود از انتشار نیستان خودداری کرد.
مسؤولیت داوری چند دوره از جشنواره فیلم فجر، جشنواره تئاتر فجر، جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان و جشنواره مطبوعات از فعالیتهای هنری و فرهنگی او طی سالهای ۶۵ تا ۷۵ بهشمار میروند.
اگرچه رشته تحصیلیاش ادبیات نمایشی بوده و چند نمایشنامه هم به دست چاپ سپرده، اما بیشتر بر روی داستاننویسی متمرکز شده و مجموعههایی از داستانهای کوتاه و بلند مانند «سانتاماریا» و «غیر قابل چاپ» را منتشر کرده است.
از دیگر آثار هنری سید مهدی شجاعی، قطعههای ادبی اوست که در قالب چند کتاب به بازار نشر روانه شدهاند.
فیلمنامههای «بدوک»، «دیروز بارانی» و «پدر» کارهای سینمایی مشترک او با مجید مجیدی هستند و فیلمنامه «چشم خفاش» و «قلعه دبا» کارهای سینمایی مشترک او با بهزاد بهزادپور. از دیگر فیلمنامههای سیدمهدی شجاعی، میتوان به «کمین» و «آخرین آبادی» اشاره کرد که توسط کانون پرورش فکری کودکان ساخته شدهاند.
همچنین کتابهای «کشتی پهلو گرفته»، «پدر، عشق و پسر»، «آفتاب در حجاب»، «از دیار حبیب»، «شکوای سبز»، «خدا کند تو بیایی» و «دست دعا، چشم امید» حاصل تجربههای او در زمینه ادبیات مذهبی هستند.
به صورت جدی و مستمر نیز به ادبیات کودک و نوجوان اشتغل دارد.
خوندن این کتاب (که فکر کنم دو سال هست دارمش) شاید یکی از بهترین اتفاقات بهار 94 بود.(البته جمعه تموم شد ولی وقت نکردم بنویسم). از معدود کتابهایی بود که باهاش به معنی واقعی کلمه، گریه کردم . نه اینکه بخوام. یهویی می دیدم صورتم خیس شده. این کتاب خیلی در این بهار بی قراری بهم کمک کرد و باعث شد فکر کنم و جواب بعضی سوالامو بگیرم. معنی هدف و انگیزه رو بدونم. بیش از اون معنی حکمت خدا رو بفهمم. بگذریم زیاد حرف نزنم. مطمئنم خیلی از دوستان کتاب خون ، همون چاپ اولشو خوندن و دیگه این معرفی موضوعیت نداره، ولی من خودمو متعهد کردم کتابهایی که می خونمو معرفی کنم. بخش مورد علاقه ام از کتاب رو هم براتون می ذارم ، یعنی همه کتاب یه طرف، این بخش کتاب یه طرف دیگه! توش دریایی حرفه : به نظر من خدا بعضی از کفتراشو که خیلی دوست داره،بهشون رخصت میده یه چندصباحی برن و سر و گوشی بجنبونن! چهارتا دون از زباله دون بخورن،صابون صیاد به تنشون بخوره، سنگ بچه هایی زخمی شون بکنه،سوز سرمایی تنشونو بلرزونه و بی پناهی و آوارگی دلشونو بسوزونه که با پوست و رگ و پی شون بفهمن که "بیرون هیچ خبری نیست." اینا وقتی برمی گردن،دیگه به هیچ قیمتی از بغل خدا جم نمی خورن.اونایی که نرفتن،ممکنه گاهی حواسشون پرت بیرون بشه ولی اینایی که گشت هاشونو بیرون زدن و اومدن،شیش دنگ حواسشون به خونه و صاحبخونه است. بعضی از اینا به خاطر خجالت و حسرتی که از عمر تلف شده می کشن، همچین چهار نعل می تازونن که هیشکی به گردشون نمی رسه. از کتاب : طوفان دیگری در راه است اثر : سید مهدی شجاعی صفحات : 232-
شروع طوفانی، جذاب و درگیر کننده، ادامهای آرام و پایانی آبکی! موضوع داستان قشنگ بود اما در قسمت نامهها و وقتی شخصیت داستان (کمال) وارد امریکا میشود میتوان گفت که داستان از تک و تا میافتد و کار کاملا ایرانی دنبال میشود! شخصیت های مثبت و همه چی تمام، درس خوان، نماز خان، اشتباههای جزئی که بلافاصله با بصیرت به ندامت و آگاهی مبدل میشود. ضمنن این رو هم نفهمیدیم که پسری که با دیدن یک رقاصه نیمه عریان و بسیار زیبا از شدت فشار تحریک جنسی به رعشه درآمده بود چطور پس از رسیدن به معشوق به رابطه ی پسر-مادری رضایت داد!!!
کتاب خوبی بود ، هرچند خیلی بهتر هم می توانست باشه ولی در جای خودش و با سبک خودش خوب بود و خوندنش دلزدگی نداشت و میشد تا اخر داستان با شخصیت های داستان همقدم شد و لذت برد . سرنوشت شخصیت های کتاب از هم متفاوت و جالب بود شاید نتونیم مثل اونا باشیم . چون یه جورایی یا خیلی خوب بود یا خیلی بد. برای کسی که وسط این مسیر هست نیاز به درک بیشتری داره. یه جاهایی شاید بگی دیگه مسخره ست . مگه میشه آدم با فرد غریبه مادر و پسر باشه ! ولی این حسی هست که میگم درکش سخته . کتابی بود که امیدوار میشه آدم به خدا و حکمتش .نقد هم وارده ولی یه بار خوندنش و فکر کردن بهش لذت بخش هست .
انتقاد رو از جلدش شروع میکنم. برای کسی که به فونت و فرم و گرافیک حساس شده، همهچی دیگه عذابآور میشه.فونت روی جلد حتی بینازنین نیست و از این فونتهای زشته که برای یک کتاب جلد بخش خیلی مهمیه و گاهی عامل خرید کتاب. محتوا هم داستان یه زنیه که زمان انقلاب خواننده و رقاص بوده و بعد توبه میکنه و پسریو سرپرستی میکنه که شهید میشه. خواننده بودن این خانم مساوی بدکاره بودنش درنظر گرفته شده قصهی توبهش و اینکه اون زمان هم به نسبت بقیه دوروبریاش آدم بهتری بوده به آدم این حسو میده که شجاعی هیچ درکی از دنیای یه آدمی که بقیه براش مهم نیستن نداره. از شاه و دربارش همون کلیشههای مسخرهی سریالای صداوسیما رو گفته در اثبات بد بودن. پسری که سرپرستیشو داره جنون جنسی داره که اصلا معلوم نیست چرا باید این مریضیو داشته باشه و چهطوری بیروانشناس و فقط با عاطفه و محبت خوب میشه. همهجای کتاب هم پر از شعاره و شخصیتا با اینکه سعی دارن آدمای پرهیزکار ولی خوب و با مخالف مداراکنی باشن اصلا اینجور نیستن و بالاخره یهجا زدن عقیده بقیه میزنه بیرون. توصیف جهان آخرت هم کاملا کودکانهست و به رنگینکمان تشبیه شده. خلاصه که نخوانید.
حرف های خوبی برای گفتن داشت اما بیان مناسبی برای گفتن نداشت و این باعث شده بود که در تمامی کتاب حس شعارزده گی با من باشه و روند مطالعه رو طولانی کنه...اگه زمان یا حوصله ی کتابای طولانی رو ندارید...اصلا پیشنهادش نمیکنم...یعنی حتی میشه کتابای طولانی دیگری خوند به جاش:)
تنها کتاب سید علی شجاعی که تونستم از اول تا آخرش رو بخونم همین کتابه!
از این که توش نیروهای ماورایی رو اورده خوشم نمیاد اما از کلیتش و این که باور داره که هرکس اگر بخواد می تونه نگاه دیگران رو نسبت به خودش عوض کنه، جالب و قشنگه.
باد، رعد و برق، تگرگ، طوفان، باران، سیل، ابرهای متراكم، رگبار پراكنده، طوفان دیگر و رنگین كمان عناوین فصول ده گانه كتاب «طوفان دیگری در راه است» هستند. شاید در نگاه اول از روی این عنوانها به نظر برسد كه سرفصلهای یك كتاب علمی حوزه كودك را داریم می خونیم ولی «طوفان دیگری در راه است» یك كتاب رمان، اثر نویسنده نامی كشورمان، سید مهدی شجاعی است! نویسنده ای متعلق به جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی.
این كتاب اولین بار در سال 1365 نوشته شده ولی در سال 1385 (برای انتشار) بازنویسی شده است. نیازی به تعریف از قلم معجزه آسا، خلاقیت، ذهن باز و اندیشه های قدرتمند نویسنده نیست. اولین بار تو «از به» رضا امیرخانی دیدم كه خوندن نامه می تونه یكی از جالب ترین انواع روایتگری باشه. فصل رگبار پراكنده این كتاب كه با 170 صفحه طولانی ترین فصل كتاب هم هست، با آوردن نامه های یه پسر و مازی جونش(مامان زینت!) به خوبی تونست تجربه خاطره انگیزی از موفقیت نامه خونی تو كتاب رو برام ثبت كنه.
كتاب نیستان (كه نامش با سید مهدی شجاعی پیوند خورده) كتاب «طوفان دیگری در راه است» رو در 396 صفحه چاپ كرده. من چاپ چهارم (1386) رو خوندم با جلد گالینگور (قیمت 5500 تومان). شما هم بخونید و لذت ببرید. راستی تو فصل رگبار پراكنده نظر نویسنده در مورد حجاب اجباری كه از زبان مازی جون بیان می شه (به ویژه اگه متعلق به همون سالهای دهه60 باشه) خیلی جالب به نظر می آد.
به این ترتیب بعد از سانتاماریا، صمیمانه با جوانان وطنم، خدا كند توبیایی و ... كتاب «طوفان دیگری در راه است» رو هم خوندیم و اجمالا چند نكته از هزاران ازش نوشتیم. یا علی مددی!
این کتاب رو دوست نداشتم. با اینکه خیلی سال پیش خوندم ولی حسم رو هنوز یادمه. وس�� داستان انگار سخنرانی مذهبی یا یک بیانیه ی فرهنگی بسیار گل درشت جاسازی شده و من مخاطب کتاب قصه انتخاب کردم نه کتاب سخنرانی. این کتاب به طور کلی من رو از سید مهدی شجاعی دور کرد. البته قصه های کوتاه ش هنوز برام جذابه. مثل سانتاماریا و سری که درد میکند. ولی رمان به هیچ وجه. داستان اگه داستان باشه نمیفهمی چرا ولی حالت رو خوب میکنه. نمیفهمی چرا ولی مومن ترت میکنه. تو کتاب سه دیدار نادر ابراهیمی که زندگی امام خمینی رو قصه گفته یک جایی از اجداد امام خمینی حرف میزنه. یکیشون مرد مومنیه که خیلی شجاع و خیلی خوش مشرب و عاشق پیشه و اهل سحره. اینقدر این مرد حالم رو خوب کرد که یادمه دو سه شب، پا می شدم و نماز شب میخوندم. این داستانه به نظرم.
بعضي چيز ها رو نشونم دادن ،يكي از اونها رنگين كمان بود . وقتي از بيرون نگاه ميكني به دنيا تازه ميفهمي كه ماجرا خيلي فرق داره با اون چيزي كه از تو ميديديم . وقتي از بالا نگاه ميكني همه ي اون چيزايي كه فكر ميكردي كنتراسته عين هارمونيه .حتي رنگ و وارنگ بودن ادما . اگر همه ي ادمها يكپارچه نور ميشدن محشر بود ولي وقتي بناي خدا اين نيست كه زوركي همه رو نوراني كنه ،بايد همين رنگين كمان دلپذير رو سياحت كرد .
این ستاره ها مربوط به حال خوبی است که موقع خواندنش داشتم. شاید اگر الآن بخوانم اوضاع فرق کند. به جز قسمت نامه ها که کمی حوصله را سر می برد و بعضا شعاری می شود، رمان بسیار زیبایی است و یک شروع طوفانی و غیر قابل باور دارد که آدم می ماند آیا این را سید مهدی شجاعی نوشته. خلاصه اواخر کتاب وقتی دانه دانه حلقه های داستان کنار هم قرار می گیرند و داستان به آخر خود دنزدیک می شود، روایت زیبا و مفاهیم عمیق و متعالی دینی که در رمان آورده شده، انسان را بی تاب می کند و نهایتا وقتی تیر خلاص را می زند، می خواهی کله ات را به دیوار بکوبی. رمان خواندنی، دلنشین. سید مهدی شجاعی واقعا دوست داشتنی است.
همیشه وقتی میخواهم بدترین کتابی رو که خوانده ام معرفی کنم یاد این کتاب میوفتم ، وقیحانه ترین کاری که میشود با یک خوانندهکتاب کرد همین کار است که مهدی شجاعی میکند ، با داستان جنسی و سکسی مخاطب را تا نقطه ای میکشد و یک دفعه به طور معجزه آسایی همه چیز به امام زمان ختم میشود ، اینکار نه تنها اسمش هنر نیست بلکه توهین به شعور مخاطب و خواننده است ، هرگز این کتاب را به کسی پیشنهاد نمیکنم...
با خوندن كتاب طوفان ديگري در راه است فهميدم كه سيد مهدي شجاعي فقط داستان كوتاه نويس است. تمام اشكالاتي كه در داستانهاي كوتاهش مخفي ميشوند در اين رمان يا داستان بلندش هويدا و آشكار شده بودند نتونستم تمامش كنم. بس كه مزخرف بود
این رمان بنظر من بهترین رمان نویسنده است. داستان دارد. کشش و تعلیق دارد و زاویه ی جالب نگاه نویسنده به مقوله دین را بیان می کند و یک مؤمن واقعی که همان مش خجه باشد که هنوز یادم مانده است. البته رمان دربرخی جاها شعاری می شود و در جاهای دیگر خسته کننده. ولی بهرحال اثر خوبی است
نام کتاب:طوفان دیگری در راه است نویسنده:سید مهدی شجاعی انتشارات:نیستان نظر: ❇️نظر کلی من نسبت به این کتاب این کتاب نشون داد که ⛔درمورد آدم ها قضاوت نکنیم چرا که ما هیچ چیزی از اون ها نمی دونیم ⛔️ملاک حال افراد است نه گذشتشون حاج امین گذشته بدی داشت ولی حال خوب و همه تصور میکردن که اون از اول انقدر خوب بوده در حالی که اینطور نبود زینت گذشته خوبی نداشت در حالی که حالش فوق العاده خوب بود ⛔اینکه هیچ کسی رو دست کم نگیریم کمال کسی بود که فکر میکرد به درد نمیخوره پدرش اون رو زندانی کرده بودن ولی زینت وقتی کمکش کرد استعداد های نهفته اون شکوفا شد و تبدیل شد به یک پزشک متخصص اونم تو دانشگاه آمریکا اونم تو سال هایی که پزشک شدن خیلی سخت بود و کمال چون طینت پاکی داشت به سمت خوبی ها کشیده شد یعنی با قرار گرفتن شهید چمران سر راهش شیفته شهید چمران و ویژگی های اخلاقی شهید شد و در انتها هم که خوندید به چه درجه ای رسید ⛔اینکه مراقب آدم های منفعت طلب اطرافمون باشیم مثل اون دکتر غیاثی ⛔پنجم اینکه مراقب آه مظلوم باشیم مش خجه نفرین نکردولی خداانتقامش رو از اون شوهر گرفت ⛔️اینکه یادمون باشه که چقدردربرابر بچه هامون مسئولیم 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 در کنار همه این نکات آموزنده من نقد دارم درمورد اینکه زندگی کمال با زینت چطور ممکن بوده در حالی که به هم نامحرم بودن حتی بعد از ازدواج مش خجه و کمال با هم و اینکه اون نامه ها و اون ارتباط عاطفی هم تحت عنوان حس مادرانه زیاد توجیه پذیر نبود این مشخص نبودن زمان هم زیاد جالب نبود حداقل می تونست بنویسه پنج سال بعد یا ده سال بعد در حالی که هیچ صحبتی از زمان نشد
خب این کتاب به من فهموند که نه! سید مهدی جاعس نویسندهی من نیست. هر چند چون تجربههای قبلیم از این نویسنده (دموکراسی یا دموقراضه، کمی دیرتر، امروز بشریت، ضریح چشمهای تو) کتابهای غیر مذهبی این نویسنده حساب میشن، نمیگم دیگه کلا ازش کتاب نخواهم خواند اما برای رمانهای غیر مذهبی سراغش نمیرم. اما راجع به کتاب، طوفان دیگری در راه است مجموعهای از مونولوگهاست. بخش اعظمی از کتاب در قالب نامههای رد و بدل شده بین دو شخصیت روایت میشه. در بخشهای دیگه که دو شخصیت با همدیگه صحبت میکنند نویسنده عملا طرف دوم را حذف میکند و باز مونولوگ میگوید. داستان روایت جوانیست که از سختگیریهای پدرش به ستوه اومده و رقاصهای اون رو پناه میده و کمکش میکنه که تحصیل کنه و همین داستان باعث تحول(؟! کاملا بی دلیل) این رقاصه میشه. حالا بعد از سالها حاج امین پدر اون جوون که حسابی بعد از انقلاب چاق و چله شده بر گشته و به دنبال کمال میگرده.
بد نبود ....به نظم ضعیف ترین کتاب شجاعی میتونه باشه.... ولت نمیکنه تا تموم شه.... البته کمی شعاری بود و نفهمیدم شخصی مثل زینت چطوری رفتارش اینطور میشه خیلی درس آنچنانی نداد.... به هر حال برای پرکردن وقت خوب بود.
عضي چيز ها رو نشونم دادن ،يكي از اونها رنگين كمان بود . وقتي از بيرون نگاه ميكني به دنيا تازه ميفهمي كه ماجرا خيلي فرق داره با اون چيزي كه از تو ميديديم . وقتي از بالا نگاه ميكني همه ي اون چيزايي كه فكر ميكردي كنتراسته عين هارمونيه .حتي رنگ و وارنگ بودن ادما . اگر همه ي ادمها يكپارچه نور ميشدن محشر بود ولي وقتي بناي خدا اين نيست كه زوركي همه رو نوراني كنه ،بايد
سید مهدی شجاعی بیشتر داستان کوتاهش خوبه مثل عشق، پدر و پسر