مرزبانشاه پس از سالها نذر و نیاز به درگاه خداوند، صاحب پسری می شود. شاه پسرش را خورشیدشاه نام می گذارد و به تربیت او می پردازد. وقتی خورشید شاه به سن جوانی می رسد، روزی هنگام شکار به دختری برمی خورد به نام مه پری. خورشیدشاه یک دل نه، صد دل عاشق و دلباخته او می شود و برای خواستگاری مه پری رهسپار دیار چین و ماچین می شود. اما مه پری خواستگاران زیادی دارد که خورشیدشاه باید همه آنها را از سر راه بردارد. در سرزمین چین خورشیدشاه به سمک عیار می رسد و سمک کمک می کند تا خورشیدشاه همه قلعه ها را بشکند و همه طلسم ها را باطل کند و ...
از این مؤلف قرن ششم هجری تنها یک کتاب با عنوان سمک عیار باقی مانده است. او در مقدمه جلد ۳ نام خود را «فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی» آورده است. ارجان درنزدیکی بهبان کنونی، مرز بین فارس و خوزستان قرار داشت و نویسنده میگوید داستانش را از شخصی به نام «صدقة بن ابی القاسم» اهل شیراز شنیده است. با این همه، از شواهد درون کتاب این طور به نظر میرسد که کتاب در خراسان نوشته شده است۰
دوستانِ گرانقدر، در آغاز باید بگویم، دوستانی که این داستانِ زیبا را نخوانده اند، امیدوارم شروع به خواندنِ این داستان نمایند عزیزانم، کسی نمیداند که این داستان توسطِ چه کسی نوشته شده است... ولی مهّم این است که امروزه بدونِ حذفیات در دسترس ما میباشد داستان در موردِ شاهزاده ای به نامِ <خورشیدشاه> است که فرزندِ <مرزبان شاه>، پادشاه حلب میباشد... که عاشق <مه پری> دخترِ <فغفور> پادشاه چین میشود و به همراهِ برادرِ بزرگترش <فرخ روز> به چین رفته تا با <مه پری> ازدواج کند... در این مسیر او مشکلاتِ بسیار زیادی را پیشِ رویِ خویش دارد... مثلاً باید با دایهٔ جادوگرِ <مه پری> یعنی <شروانه> دست و پنجه نرم کند و تا پایانِ داستان پیشامدهایِ بسیار زیادی برای <خورشید شاه> رخ میدهد.. او پی در پی با پادشاهِ چین و وزیرِ حیله گرش <شهران> در جنگ و ستیز است.. ولی او با گروهی از عیّاران و جوانی شجاع و بی باک به نامِ <سمک> آشنا میشود که <سمک> در تمامِ جنگ ها و مشکلاتِ <خورشید شاه> یار و یاورِ او میباشد داستان، مجموعه ای از خیانت ها و شجاعت ها و مهربانی ها و دورنگی ها و دروغ ها و راستی ها و امید و تعهد و رفاقت و دشمنی و حسادت ها، میباشد امیدوارم روزی برسد که فرزندانِ این سرزمین، با آثارِ ادبی و قدیمیِ این مرز و بوم آشنایی داشته باشند و داستانهایی از این قبیل را خوانده و برای کودکانشان به صورتِ قصه هایِ شبانه تعریف کنند --------------------------------------------- امیدورام از خواندنِ این داستانِ بی نظیر و بسیار زیبا، لذت ببرید <پیروز باشید و ایرانی>
این نسخه خلاصه و ساده شده کتاب اصلیه. و البته همه ش هم نیست (نمیدونم چند جلدش رو شامل میشه) جزئیات و داستان پردازی ش جذاب بود. مشتاق شدم برم اصلش رو بخونم ولی خب کلیت ماجراها به نظرم احمقانه و طنز می اومد!
یک داستان بلند جذاب و پرکشش با نثری روان که میتواند بهترین نقطه آشتی هرکسی با ادبیات کهن ایران باشد.... از آن دست داستانهایی که وقتی بازش کنی به زحمت میتوانی کنارش بگذاری
راستی من نسخه کامل با تصحیح مرحوم پرویز ناتل خانلری را خواندم و چون در گودریدز نیافتم پای این دیدگاهم را نوشتم
فکر می کنم من نسخه ی دیگه ای از این داستان رو خوندم و از اون موقع دلم می خواست متن اصلی رو پیدا کنم و بخونم. حتی توی کتابخونه ی دانشگاه هم دنبالش گشتم ولی پیداش نکردم. داستان شخصیتای زیادی داره که من به شخصه با خورشید شاه (و کلا پادشاهای داستان) ارتباطی برقرار نکردم. اونا یه جورایی غیر از دردسر درست کردن برای سمک و به کشتن دادن آدمای بیگناه انگار نقش دیگه ای در داستان نداشتن. بخش جالب توجهش برام خود سمک عیار و شرح جوانمردی ها و تلاش هاش و همچنین علاقمند شدنش به سرخ ورد بود.
دو جلد تموم شد. با اینکه واسه گروه سنی نوجوانان بازنویسی و خیلی خلاصه شده بود ولی اون چیزی که دنبالش بودم رو برآورده کرد. ( به همین خاطر بهش امتیازی نمیدم) چیزی که جالب بود نسبتاً خاکستری بودن شخصیتها بود. قهرمانهایی که حتی از پشت هم خنجر میزنن، سر میبرن، خفه میکنن، به بند میکشن، مدام فریب میخورن و مدام داروی بیهوشی به دشمن میدن. کل پیشروی داستان هم بر این اساسه که هر حیلهای با حیله متقابلاً جواب داده میشه و داستان به مرحله بعد (و اون چیزی که مقدر شده) میره. و عیارانی که با کوچکترین اراده، شبانه به لشگرگاه دشمن میرن و یه فرمانده رو دست و پا بسته میبرن. نقش زنها هم تو یکی دو مورد خارج از کلیشههای مرد سالارانه تاریخه. اما فقط در همین حد. با کلی خیانت، کشتار( رو اعداد خیلی بالا دارم صحبت میکنم، طوری که هر بار ده بیست هزار پهلوان آماده نبردن و تار و مار میشن) ، جادو، مکر و البته مروت و امانتداری. مسلماً کمتر از شاهنامه جذاب و گیرا نیست.
تلخیص شده در دو جلد برای نوجوانان. فقط جلد اول را هدیه گرفته بودم ونمیدانستم دو جلد است. در سفر بودم و تا وقتی که کتاب تمام نشده بود به من خوش می گذشت. بعد از آن وقتی سمک در بدترین و حساس ترین لحظه گیر افتاده بود و نمیدانستم چه میشود یکهو سفر بدی شد و دیگر خوش نگذشت. نوجوان بودم.