قصهی عشق و عاشقی ویس و رامین کمی فرق میکند. از آن عاشقانههایی است که کمتر شنیده و خوانده شده. حکایتی است سرشار از وصال و فراق. عشق و نفرت و بیتفاوتی را کنار هم دارد. داستانی شاید نزدیکتر به آنچه در زندگی خود داریم و دورتر از عشقهای ابدی و ازلی کلاسیک که غالباً وصالشان جایی بیرون از این دنیاست. خبری از جام زهر و خودکشی نیست. کسی برای عشقش کوه که جای خود، یک سنگ هم نمیشکافد. ویس و رامین کودکی را با هم در کنار دایهای میگذارند. ویس به ویرو دل میبندد و با او ازدواج میکند، هر چند مدت کوتاهی است که دل به رامین بسته و او را دوست دارد … فخر الدین اسعد گرگانی یک بار به قرن پنجم هجری قصهی عشق ویس و رامین را به نظم کشید و آن را جاودان کرد، حالا پیام ابراهیمی یک بار دیگر با نگاهی تازه به این قصه، با لحنی طنزآلود داستان این دو را بازآفرینی کرده، بدون اینکه ماجراهای اصلیاش را پس و پیش کند و در آنها دخل و تصرفی کند.
I was born in 1988 and started writing stories when I was 5. Then I went to school and kept writing stories. At the time I was 16, I started working for magazines as a humorist and kept writing stories. When I grew up, I studied nuclear physics and kept writing. As a university student, I worked as a graphic designer, film editor, teacher, and journalist and kept writing always. Now I am working as a copywriter, editor, and teacher and still keep writing stories. So, I am anything but a writer!
بنظر میاد آقای پیام ابراهیمی پتانسیل اینو داره که به نویسنده و مترجم کودک مورد علاقم تبدیل بشه :) این کتاب هم بازنویسی داستان عاشقانه ویس و رامین هستش که خیلی هوشمندانه و خلاقانه نوشته شده. اینکه چرا ویس و رامین کمتر از بقیه عاشقای تاریخ مشهورن، یه دلیل فرهنگی داره و بخاطر اون شرم دوستی و عرفان پرستی ایرانیه وگرنه انصافا داستان عشق این دوتا از بقیه هیجان انگیز تر و جذابتره. یه نکته: توی توضیحات کتاب اینجا توی گودریدز نوشته ویس با ویرو ازدواج میکنه که کاملا غلطه، برنامه ازدواج بهم میخوره و ویس با حاکم مرو ازدواج میکنه آقاجون
اتمام ۰۰/۰۷/۰۳ 23:50 از اول کتاب تا اخر فقط داشتم میخندیدم.. 😂👌🏼 ویس و رامین عالی بود برید بخونیدش شاد شین!! و در اخر سخن بزرگان: هروقت جانت به لبت رسید تف کن😂
این نکتههای اخر کتاب محشر بودن لعنتیا😂♥️ -اگر جانتان به لبتان رسید، تف کنید! -یادتان باشد پنجره محل بهتری برای فرار کردن است تا در! -اگر کسی بالای درخت ماند، با سنگ بزنید بیاید پایین! .. …
خب حقیقتا من چیز زیادی دستگیرم نشد در مقایسه با اون یکی جلدها هیچ جذابیتی نداشت داستانش و تنها کسایی که هیچ دیالوگ خاصی نداشتن زوج موردنظر بودن تازه هیچ عشقی هم وجود نداشت و مثلا یه داستانِ ا"آره زندگی اینه نه اونایی که تو داستانا میگن" که خب من لذت نبردم😃تنها نکتهی خاصش طرز روایتش بود و کسایی که انقدر تعریف کردن و ۵ستاره و اینا یا بقیهی جلدهارو هنوز نخوندن یا زیر ۱۵ سالن(؟)
در دوران نوجوانی داستان ویس و رامین را از زبان جناب فخرالدین اسعد گرگانی خوانده بودم. و در همسایگیمان ویس و رامینی زندگی میکردند که آنها را به داستان ربط میدادم. گذر زمان نگاه من را از ویس و رامین کتاب و ویس و رامین همسایه به واقعیتهای زندگی باز کرد. امروز اما، بعد از سی و یک سال عمر و در حالیکه برای خودم مو سپید شدهام 😁 با ورژن جدیدی از داستان روبهروام که حتی از ورژن اصلی و ورژن همسایه هم جذابتر است. و درسهایی که در تکتک کلمات وجود دارد باعث شد قهقهه زنان دست روی گردن گذاشته و از ترس پاره شدن بخیهها داستان را ذره ذره بخوانم. خلاصه اینکه اگر جانتان به لبتان رسیده بود دو گزینه دارید، یا تف کنید، یا این کتاب را بخوانید 😂
"خودتان را بسپارید به دست سرنوشت، ببینید چه چیزی ممکن است برایتان پیش بیاید. بگذارید سرنوشت شما را عاشق کند. اگر سرنوشت شما را عاشق نکرد، خودتان عاشق شوید. اگر خودتان هم عاشق نشدید، حداقل بعضی وقت ها تظاهر کنید که عاشق شده اید. زندگی با کمی عشق رنگ بهتری دارد، همان طور که زندگی با کمی دروغ."
امروز که مریض بودم و بیحوصله این کتابو از فیدی پلاس گرفتم خوندم و حالم خیلی بهتر شد. ماجرای ویس و رامین به زبان طنز. نصیحتهای ریشسفیدهای آخر کتابو خیلی دوست داشتم:) از ایده این مجموعه خیلی خوشم اومد.
اولین باری که اسم ویس و رامین رو شنیدم دبیرستان بودم. دبیر ادبیات جدیدمون سر کلاس اسم این عاشق و معشوق رو به زبون آورد و گفت داستانشونو میدونید؟ تا جایی که یادمه کسی چیزی نمیدونست. قول داد هفته بعدی ماجراشونو برامون تعریف کنه. هفته بعدی از راه رسید ولی نگفت. قول داد هفته بعد میگم. هفته بعدی هم بازم چیزی نگفت و همینطور هفتههای بعد. بچهها هم از اینکه هربار بهش یادآوری کنن خسته شده بودن و دیگه چیزی نگفتن. یه روزی اومد تعریف کرد ولی دیگه اون جذابیت اولیه رو نداشت. یادمم نیست اصلا چطوری تعریف کرد و چی گفت. تنها چیزی که از اون کلاس یادم مونده اسم ویس و رامینه و معلم تازه واردی که با اسم این عاشق و معشوق به چشم همه اومد :)) من باب کتاب: بازنویسی بانمکی بود. برای اینکه اون دانشاموز دبیرستانی سابق، بفهمه اخر سر این ویس و رامین کی بودن و چی میخواستن با همراهی ریش سفید کتاب لذتبخش بود. در مقابل سنن باستانی هم که داشتیم سکوت میکنم. بیخود نیست این داستان مثل لیلی و مجنون به گوش بقیه نخورده :) Ended:01.02.02
“ همهی حرفهایم را زدهام. هر آنچه از عشق میدانستم برایتان گفتم. بقیهاش با خودتان است. خودتان را بسپارید به دست سرنوشت، ببینید چه چیزی ممکن است برایتان پیش بیاید. بگذارید سرنوشت شما را عاشق کند. اگر سرنوشت شما را عاشق نکرد، خودتان عاشق شوید. اگر خودتان هم عاشق نشدید، حداقل بعضی وقتها تظاهر کنید که عاشق شدهاید. زندگی با کمی عشق رنگ بهتری دارد، همانطور که زندگی با کمی دروغ.”
واقعا انتظار نداشتم با همچین داستان بانمک و نازی رو به رو بشم (: نویسنده به طرز شیرینی داستان رو روایت کرده بود، حقیقتا از اون بخشی که داشت مثلا داستان زندکی خودش هم میگفت خوشم نیومد همچنین اون ریش سفید هارو هم درک نکردم چجوری یهو سر و کلشون پیدا میشد! اما بطور کل دو ساعته تمومش کردم و لذت تمام بردم از اینکه یک داستان جدید عاشقانه باستانی خوندم. اسپویل** داستان از این قراره که ویس قصه ی ما اول قرار میشه با برادرش ازدواج کنه( مثل اینکه در اون زمان اشکانیان خیلیم رسم خوبی بوده) برادرش میره شکار فیل و موبدشاه که شاه مرو بوده تو جشن میاد میگه طبق قول و قرار من با شهرو(مادر ویس) ویس باید زن من بشه. به ناچار و زور ویس با موبد میره ولی با یک چشم خون و یک چشم اشک و ازش دوری میکنه تا اینکه رامین رو میبینه. رامین برادر موبده. ویس و رامین در کودکی پیش یک دایه بزرگ شدن و از همون موقع رامین عاشق ویس شده بوده. خلاصه اینکه موبد شاه میفهمه و رامین رو تبعید میکنه. رامین زنی به نام گل میگیره اما از هم جدا میشن. ویس و رامین دوباره باهم فرار میکنند و موبد به دنبالشون. در راه گراز موبد رو میدره و رامین شاه میشه و دو گل نوشکفته ما سالیان سال به خوشی کنار هم زندگی میکنند♡
*من در جایی خوندم که مادر ویس اون رو به عنوان یک پسر پیش دایه میفرسته، ویس و رامین چون عاشق هم شده بودند دعا میکنن که شب بخوابند صبح بیدار شن و یکیشون زن شده باشه. فرداش هر دو برهنه میشن و میبینن که دعاشون برآورده شده انگار، دایه این صحنه رو میبینه و ویس رو پیش مادرش برمیگردونه و میگه من نمیتونم شهوت دختر تو رو کنترل کنم! در پایان داستان هم ویس بعد از چند سال که میمیره، در آن زمان در دخمه میذاشتن جنازه رو، رامین به مدت سه سال کنار دخمه میمونه تا اونم میمیره (((:
این جلد زیادی جذاب نبود؟!ن واقعاااا جذاب نبودددد؟! چقددد قشنگ و جذاب و کیوت و نقلی و بامزه بودددد چقدددد... اخرین جلد این مجموعه بود و از قصد نگهش داشته بودم از اخر ک با لذت فراوان مجموعه تموم شه��💔😂 واقعا قشنگ بود نوشتار و بازنویسی عالی بود و با طنزی ک قاطیش شده بود ی بازنویسی خفن و بی نظیر رو تحویل داد! طنز داستان انقد تودل برو و ملوس بود ک ادم دلش میخواست داستان تاابد طول بکشه. خوده داستانم ک دیگه تعریف کردن نداره همه میدونن داستانای کهن ایرانی خفنن🚶♀️(هرکیم نمیدونست ازین ب بعد بدونه) فقطططط ریش سپیداااا یاده بچگیام افتادم ک کارتون میداد ی سری بز های رو مخ بودن ک میومدن بع بع میکردن اعصاب شخصیتارو خورد میکردن😭😂💔.(حالا نمیدونم بع بعه بعععععع بععععههه حالا هرچی😐😂) فقط اینکه زیادی قشنگ بود💚🍀
«توی کتاب ها به شما میگویند که آدم فقط یک بار عاشق میشود، عشق یک بار در خانه آدم را میزند، عشق شتری است که یک بار روی آدم میافتد و امثال این حرف ها»
وای چرا اینقدر خوب بود این یکی😭✨ از عشق ویس و رامین بگم که در عین متفاوت بودن یکی از قشنگ ترین های این مجموعه بود؟ از روایت قشنگش بگم؟ از چیش بگم؟ همه چیش فوق العاده بود! خودم اما بیشتر از همه روایت داستان رو خیلی دوست داشتم. برام تازگی داشت و باعث میشد بخاطر بیان قشنگش لبخند بزنم. حرفایی که درباره عشق و عاشقی میزد هم واقعاً متفاوت بود. از اونجور حرفا که تو ذهنت میمونن و نمیرن^^ و اون نوشته های ته کتاب... چقدر برام معنا میدادن 🥲 تا جایی که اطلاع دارم داستان ویس و رامین اصلی با اینی که تو این مجموعه خوندم تفاوت هایی داره و واقعاً دوست دارم تو آینده نزدیک بتونم داستان اصلیش هم بخونم 🌈
خیلی خیلی دوستش داشتم مخصوصا نصیحت های ریش سپید که اخر کتاب نوشته بود.تا دستم گرفتم تمومش کردم و عاشقش شدم. خلاصه در بچگی ،بچگی کنیدو چشمتان دنبال کسی نباشد😁😁به حرف ریش سپیدان هم گوش کنید
کتاب خیلی خوب و جمع و جور و قشنگی بود . به شدت برای کسایی که میخوان تازه کتابخونی رو شروع کنن، کسایی که از ادبیات کلاسیک ایران غول ساختن و سراغش نمیرن و خیلیای دیگه پیشنهادش میکنم. طنز آقای ابراهیمی خیلی بهم چسبید.
ایده انتخاب داستان ویس و رامین خیلی خوب بود داستان ویس و رامین از جمله عاشقانه های کهنی هستشکه احتمالا خیلی ها از وجودش خبر ندارن حتی خود منم تا قبل خوندن این کتاب نمبدونستم ی همچنین داستان عاشقانه قشنگی هم داره ادبیات ایران و افسوس که این داستان قشنگ انقدر گمنام مونده بین مردم
اینم باید بگم که داستانش درسته که خلاصه هست ولی چیزی کم نشده ازش و اون چاشنی طنزی که همراهش هست بی نظیرش کرده اولین بار که انقدر زیاد از طنز نویسنده خوشم اومده
-اون ریش سفیدا زیادی کیوت و گوگولی بودننننن فکر نمیکردم از ریش سفیدا انقدر خوشم بیاد😭😭
همهی ریویوها اینقدر مثبت و پنج ستاره و... پس چرا من اصلا باهاش حال نکردم؟ عجب. شاید چون انتظار این رو نداشتم؟ چند سال بود که میخواستم این مجموعه رو بخونم ولی هی نمیشد، تا اینکه بالاخره یه جلدش رو خریدم و با ذوق نشستم بخونمش که خیلی زود همهی ذوقم دود شد رفت هوا. نمیدونم توقعم از کتاب چی بود، ولی این نبود. به دلم ننشست، غمگینم. ولی بعضی جملات بامزه بودن و خوشم اومد.
خدای من عاشقش شدم. این کتاب کوتاهی بود ولی فوق العاده بود نه فقط داستانش من عاشق طنزش شدم که نه دل و میزد نه بیخود و مبتذل بود من عاشق پیام ابراهیمی عزیز شدمم وای نمیدونم چجوری ازش تعریف کنم ولی مطمئنم هروقت حالم خوب نباشه دوباره به این کتاب سر میزنم خدایا عالی بود.
قانونی هست که میگوید اگر دیدید همه چیز خوب پیش میرود، بدانید چیزی را از قلم انداختهاید. داستانهایی با پایان خوش از همان چیزهایی هستند که باید بهشان شک کرد.
✨عشق های فراموش شده ۱ 🫳ویس و رامین 🌱عاشقانه ای فخرالدین اسعد گرگانی ✍پیام ابراهیمی
🌪خلاصه: مجموعه ی عشق های فراموش شده،شامل داستان های عاشقانه و کهن ایرانی با نگارشی نو و امرزین است ، داستان ها هنوز همان داستان های درخشان گذشته است قصه های عاشقانه ی پر سوز و گدازی که شاید برای عامه ی مردم امروز کمتر شناخته شده باشند. و این مجموعه تلاش دارد تا آنها را به خوانندگان بشناساند. این قسمت از این مجموعه به داستان ویس و رامین می پردازد. داستانی که فخرالدین اسعد گرگانی در قرن پنجم آن را در قالب مثنوی سروده است و در میان منظومه های عاشقانه ی فارسی دارای موضوع خاص و منحصر به فردی است چرا که عشق آن عشقی ممنوعه و آتشین است. ویس و رامین کودکی را با هم در کنار دایه ای می گذارند. ویس با ویرو ازدواج می کند، در حالی که دل به رامین بسته و او را دوست دارد ... پیام ابراهیمی با لحنی طنزآلود و در قالب نثر به بازآفرینی این منظومه پرداخته است
⚡️نظر شخصیمون: به نظر من برای شروع اشنایی با داستانهای کهن این مجموعه میتونه انتخاب خیلی خوبه باشه.گرچه داستانها به دلیل بازنویسی که اتفاق افتاده تحریف شده هست ولی بازهم همون شیرینی قدیمی بودنش رو داره. راجب ویس و رامین میتونم بگم که با اینکه داریم کتابی عاشقانه میخونیم با روایتی متفاوت روبهرو میشیم. عشقی ممنوعه که کاملا مدرن دیده میشه و تفاوت خیلی زیادی با داستانهای کلاسیک عاشقانه داره.با توجه به حجم کم این کتاب باید بگم که شخصیت پردازی و محیط قشنگی داره و به هرجفتش کاملا پرداخته شده. گرچه به این مسائل داخل کتاب خیلی اهمیت داده نمیشه ولی به هرحال. کتاب سبک و قشنگ و ملیحی هست خوندنش لذت بخشه. پیشنهاد میکنم که اگر ندارید و میتونید قرض بگیرید و بخونید. مگراینکه بخواید مجموعه رو به صورت کامل داشته باشید..
💥جمع بندی: خب به نظر میاد به شدت خلاصه شده با توجه به پرش داستانیش، از اوناست که تیکه های جذاب و میگه و حوصله ت رو سر نمیبره، در کل به عنوان یه کتاب سبک شدیدا پیشنهاد میشه
" همهی حرفهایم را زدهام. هر آنچه از عشق میدانستم برایتان گفتم. بقیهاش با خودتان است. خودتان را بسپارید به دست سرنوشت، ببینید چه چیزی ممکن است برایتان پیش بیاید. بگذارید سرنوشت شما را عاشق کند. اگر سرنوشت شما را عاشق نکرد، خودتان عاشق شوید. اگر خودتان عاشق نشدید، حداقل بعضی وقتها تظاهر کنید که عاش�� شدهاید. زندگی با کمی عشق رنگ بهتری دارد، همانطور که زندگی با کمی دروغ. "
پ.ن: اگر جانتان به لبتان رسید، تف کنید. به حرف ریشسپیدها هم گوش بدهید، مسخرهشان نکنید که سرتان میآید!
طنز داستان به بخش عاشقانهش میچربه و توی دونستن داستان ویس و رامین کمکی به شما نمیکنه، اما بازم خوندنش خالی از لطف نبود. این کتاب رو به پیشنهاد خواهرزادهم خوندم و امید زیادی دارم که اینجور کتابها بتونن نوجوونای بیشتری رو به سمت کتابخوانی سوق بدن.