Jump to ratings and reviews
Rate this book
Rate this book
«Овід» — перший та, як справедливо вважають, найкращий роман англійської письменниці Е.Л. Войнич і нині захоплює своїм сюжетним драматизмом, внутрішнім конфліктом головних героїв — сильного й безкомпромісного Артура Бертона, мудрої і зворушливої Джемми, відданого християнським ідеалам Монтанеллі.

Paperback

First published June 1, 1897

574 people are currently reading
8904 people want to read

About the author

Ethel Lilian Voynich

29 books169 followers
Ethel Lilian Voynich, née Boole was a novelist and musician, and a supporter of several revolutionary causes. Her father was the famous mathematician George Boole. Her mother was feminist philosopher Mary Everest, niece of George Everest and an author for the early-20th-century periodical Crank.In 1893 she married Wilfrid Michael Voynich, revolutionary, antiquarian and bibliophile, the eponym of the Voynich manuscript.

See also http://en.wikipedia.org/wiki/Ethel_Li...

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
6,037 (47%)
4 stars
3,951 (31%)
3 stars
1,910 (15%)
2 stars
551 (4%)
1 star
170 (1%)
Displaying 1 - 30 of 1,004 reviews
Profile Image for Agir(آگِر).
437 reviews700 followers
September 23, 2021
نترس از گلوله‌ی دشمن گل لادن
بخون وقتی که خوندن معصیت داره
مثِ کُردِ دلاور، نشکن از دشمن
ببین سر می‌شکنه تا وقتی سر داره

description

لالا لالا دیگه بسه گل لاله
بهار سرخ امسال مثل هر ساله

هنوزم تیر و ترکش قلبو میشناسه
هنوز شب زیر سرب و چکمه میناله

نخواب آروم گل بی خارو بی کینه
نمی‌بینی نشسته گلوله تو سینه

آخه بارون که نیست رگبار باروته
سزای عاشقای خوبه ما اینه

بخون با من نترس از گوله‌ی دشمن
بیا بیرون بیا بیرون از این مرداب

نگو تقوای ما تسلیم و ایثاره
نگو تقدیر ما صد تا گره داره

لینک دانلود آهنگ
https://srv.artmusics.net/music/3/[Li...
Profile Image for Haman.
270 reviews70 followers
October 17, 2014

خرمگس رمان محبوب من است و ان را بارها خوانده ام با ان گریسته ام. د ر این کتاب نویسنده با مهارتی بسیار سیمای باشکوه یک قهرمان را می افریند ان را در برابر مسیح قرار میدهد و تاکید می کند که او والاتر از مسیح قرار دارد. سراسر رمان سرشار از عشق عمیق به انسانهاست. چهره خر مگس درخشان ترین چهره یک مبارزواقعی در سراسر ادبیات جهان میباشد

به قول خرمگس من بشه خوشبختی هستم چه زنده باشم چه بمیرم

Profile Image for Valeriu Gherghel.
Author 6 books2,067 followers
July 30, 2022
# Biblioteca afectivă

Poate că nu este cel mai teribil roman de aventuri scris de o femeie (Ethel Voynich era fiica matematicianului George Boole, studiat de mine în al doilea an de Filosofie, la disciplina numită „Logica simbolică”), dar dacă îl citești (precum subsemnatul) la 14 ani (și mai faci și o lucrare în clasa a VIII-a despre întîlnirea din închisoare dintre tată și fiu), ai toate șansele să nu-l mai uiți în veci. Romanul s-a insinuat deja într-o bibliotecă afectivă personală. Nu există cititor pasionat fără o astfel de bibliotecă.

O iubire eterică (între Gemma și Arthur), un ideal revoluționar foarte nobil (eliberarea Italiei de sub austrieci), un tînăr carbonar răzvrătit împotriva religiei, condamnat la moarte pe nedrept, un cardinal (Montanelli) cuprins de remușcări (se întîmplă să fie însuși tatăl condamnatului și îl poate salva, dar nu o face), o dilemă insolubilă („Tată, îl iubești pe Iisus mai mult decît pe mine?”), iată momente care, cu siguranță, te marchează.

Și asta chiar dacă îți dai seama (cu mintea exigentă de azi) că nu este chiar cel mai teribil roman despre carbonari. Amintirea primei lecturi te împinge să nu mai observi stridențele și întorsăturile senzaționale ale acțiunii.
Profile Image for مجیدی‌ام.
216 reviews152 followers
May 13, 2020
مدت زمان زیادی از امانت گرفتنش می گذشت و دست و دلم برای خوندنش نمی رفت
با توجه به آمار مطالعه پایینش در این سایت و نظرات نه چندان زیادش حدس میزدم با کتاب تقریبا قطور و ملال آوری طرف هستم
ولی با خودم گفتم که باید تمومش کنم، از حق نگذریم خیلی هم طولانی نیست

خلاصه شروع به خوندنش کردم و دقیقا از همون صفحات اولیه فهمیدم که چه اشتباهی کردم که زودتر سراغش نرفتم!
در عرض تقریبا یک هفته کتاب رو تمومش کردم

در مورد خود کتاب هم، طبق عادتم، داستانش رو لو نمیدم
کتاب، خط داستانی بسیار گیرایی داره، که البته به راحتی و با یک اشاره ممکنه لو بره و از جذابیتش کم بشه، پس سکوت می کنم راجب داشتانش.
کلیت کتاب، میشه گفت مخالف سرسختی برای دین و مسیحیت هست
مخالفت سرسخت قهرمان داستان با مسیحیت و کلیسا در سطر سطر جملات حس میشه

نمی دونم چه توضیح دیگه ای در مورد کتاب باید بدم که بار جذابیتش رو به خوبی برسونه! از طرفی هم به دلیل لو نرفتن داستانش، دست و بالم بسته اس!
حالا شاید از خوب بودن زیاد کتاب، یا شاید از پایین بودن سواد نوشتاری من باشه! نمی دونم.

توصیه میکنم بخونین، فریب چهارصد صفحه بودنش رو نخورین، طی خوندن این کتاب اصلا متوجه گذر زمان نمیشین.

دوستش داشتم
توصیه می کنم
بخونین
Profile Image for Navid.
117 reviews95 followers
December 13, 2023
احتمالاً خانم «اتل لیلیان وینیچ» نام کتاب و شخصیت «خرمگس» را بر اساس سخنرانیِ سقراط در محاکمه‌اش برگزیده باشد، جایی که سقراط می‌گفت فرستاده‌ی خداست تا خرمگسی برای جامعه‌ی آتن باشد. جامعه‌ای نجیب، اما سست و بی‌رمق. خرمگسی که مردم آتن را خشمگین می‌کند تا آن‌ها به «عمل» وادارد.
داستان کتاب در ایتالیای قرن نوزدهم در دهه‌ی ۳۰ و ۴۰ می‌گذرد. ایتالیایی که پس از شکست ناپلئون، تحت سلطه‌ی ارتش اتریش است و مردم خواستار استقلال و رهایی از سلطه‌ی حکومت اتریش هستند. در این میان کلیسای رم به عنوان مرکز مذهبی کاتولیک، عملاً از حکومت اتریش دفاع می‌کند و این مسئله مسیر را برای ایجاد گروه‌های چریکی و ضد مذهبی باز می‌کند. گروه‌هایی از جمله گروه «ایتالیای جوان» که مخفیانه و مسلحانه با رژیم حاکم به مبارزه می‌پردازند.
خرمگس، کتابی که در ایران معروف‌تر از سایر نقاط جهان است؟
کتاب اولین بار در انگلستان و آمریکا و به زبان انگلیسی به چاپ رسید، با این حال استقبال چندانی از آن نشد و شاید به علت گرایش‌های شبه‌کمونیستیِ کتاب، محدودیت‌هایی در چاپ‌های نخست آن اعمال می‌شد. حتی زمانی که کتاب به زبان ایتالیایی ترجمه و چاپ گردید، در خودِ ایتالیا هم چندان مورد توجه قرار نگرفت. کتاب خطاهای تاریخی واضحی داشت، داستان آن بیش از حد ملودراماتیک بود، و به وضوح با کلیسای رم مخالفت می‌ورزید. با این حال به طور کلی می‌توان گفت کتاب در سه کشور با استقبال خوبی مواجه شد: شوروی کمونیستی، چین مائوئیستی، و ایران انقلابی!
کتابی برای انقلابیون غیرمذهبی
ظاهراً کتاب در ایران برای نخستین بار در سال ۱۳۵۶ ترجمه و چاپ شده، یعنی زمانی که گرایش‌های چپ و مارکسیستی در ایران طرفداران زیادی داشت. کتاب شعارهای ضد استعماری زیادی دارد و از مبارزات مسلحانه‌ی چریکی نیز حمایت می‌کند. گرایش‌های ضد مذهبی به خصوص ضد مسیحیت کاتولیک نیز در سراسر کتاب به چشم می‌خورد. این مسئله باعث شد که کمونیست‌ها در سراسر جهان استقبال خوبی از کتاب داشته باشند. بیشترین استقبال احتمالا در شوروی رخ داد که نه تنها کتاب به چاپ‌های متعدد رسید، بلکه بیشترین تعداد اقتباس از کتاب در فیلم و تئاتر و اپرا در شوروی صورت گرفت. در ایران نیز با توجه به شرایطِ انقلابیِ زمانه، استقبال خوبی از کتاب شد، با این حال پس از انقلاب گرایش‌های ضد مذهبیِ کتاب به مذاق اسلام‌گرایان خوش نیامد.
خرمگسی به نام آرتور
شخصیت «آرتور بورتون» را باید جذاب‌ترین جنبه‌ی کتاب دانست. تنها شخصیتی که در کتاب به خوبی ساخته و پرداخته شده و داستان پیرامون او شکل می‌گیرد. قهرمانی که زندگی و دشواری‌هایش را به سخره می‌گیرد و گفته‌های طنزآمیزش نه تنها سختی‌ها را برای رفقایش(comrades) آسان می‌کند، بلکه مخالفانش را نیز به خود جذب می‌کند:
- فقط برای پنج دقیقه، جدی باش! وانگهی، موضوع مرگ و زندگی در پیش است.
- عزیزم! حتی برای دو دقیقه هم جدی نخواهم بود؛ مرگ و زندگی، هیچ کدام ارزش آن را ندارند.(ص۲۳۷)

شخصیتی که از یک مؤمنِ مسیحیِ کاتولیک به یک آتئیست (یا به قول مترجم کتاب: مرتد) تبدیل می‌شود که نه تنها مسیحیت، بلکه تمام مذاهب را به مبارزه می‌طلبد:
- از نظر من علت بزرگ آشفتگی‌ها و اشتباهات ما از آن بیماریِ روانی برمی‌خیزد که دین نامیده می‌شود.
- منظورتان دین و مذهب خاصی است؟
- آه! نه! تفاوت فقط در علائم خارجی بیماری است. خودِ بیماری همان گرایش مذهبیِ ذهن است. اشتیاق بیمارگونه‌ای به برپا کردن یک بت و ستایش آن، به خاک افتادن و پرستیدن آن. در اینکه آن چیز مسیح باشد یا بودا یا درختِ تام-تام، تفاوت کمی وجود دارد.(بخشی از متنی که در ص۱۹۲ کتاب سانسور شده است)

فساد دینی و ریاکاری مذهبی در آن دوره از تاریخ اروپا مسئله‌ای است که کتاب بسیار به آن پرداخته است.
اگرچه سکولاریسم توانست مسیحیت را در اروپا نجات دهد و شاید به همین دلیل اروپاییان پیام ضد مسیحی کتاب را نپسندند، ولی در کشور ما در هم آمیختگی دین و سیاست باعث شده پیام ضدمذهبی کتاب هنوز هم برای بعضی از خوانندگان ایرانی جذاب باشد.

داستان علاوه بر درون‌مایه‌های سیاسی و ضد مذهبیِ خود، پیش‌زمینه‌های اجتماعی و داستانی عاشقانه هم دارد، ولی از نظر من حداقل در برخی از صحنه‌ها بیش از حد کلیشه‌ای، ملودراماتیک، یا به قول خودمان آبکی ظاهر می‌شود.

درباره‌ی ترجمه و سانسورهایش
برای من مشخص نیست که سانسورچیان خبیث دقیقا از چه زمانی تصمیم به سانسور کتاب گرفتند. اولین ترجمه‌ی کتاب که همین ترجمه‌ی جناب همایون‌پور است نسبت به زمان خود یعنی سال ۱۳۵۶ ترجمه‌ی قابل قبولی محسوب می‌شود و تقریباً سانسور خاصی در چاپ‌های اولیه نداشته‌است (به جز یکی دو جمله در مورد نظام کاستی و قبیله‌ای در آمریکای لاتین که ظاهراً مترجم از عهده‌ی ترجمه‌ی آن برنیامده)
با این حال از زمان نامشخصی پس از انقلاب، سانسورچیان خبیث تصمیم گرفتند قسمت‌های ضدمذهبی و برخی اعتقادات مسیحی از جمله تثلیث را در کتاب حذف یا کمرنگ کنند و کتاب من که چاپ ۱۳۹۷ است کتابی سانسور شده است.
در مقایسه با متن زبان اصلی، حذفیات کتاب در مجموع به دو تا سه صفحه می‌رسد و تغییری در محتوا و مسیر داستان صورت نگرفته، اما از بارِ ضد مذهبیِ کتاب کاسته شده‌است. در ضمن به نظر می‌رسد نسخه‌‌ی pdf کتاب از همین مترجم در اینترنت بدون سانسور است.
من سایر ترجمه‌ها را بررسی نکردم اما با توجه به محتوای سانسور شده بعید است هیچ‌یک از ترجمه‌ها توانسته باشند به طور کامل از تیغ سانسورچیان در امان بمانند.
Profile Image for J..
458 reviews44 followers
November 17, 2017
I THINK THIS IS THE SADDEST BOOK I HAVE EVER READ! I cried, and cried, and cried. However, it was absolutely Amazing! It starts with a completely inauspicious beginning and develops in to an incredible plot, with a climactic ending.
Profile Image for Eghbal.
56 reviews39 followers
October 10, 2019
خسته کننده ، قابل پیش بینی

بعد از تموم شدن کتاب خیلی شگفت زده بودم ؛ البته نه از خوندن کتاب بلکه از این حجم استقبال ، علاقه و پیروان این کتاب

یک کتاب انقلابی و سیاسی که اصلا برای من کشش نداشت و چطور عده ای با این کتاب گریستند
" اینها به نظرم همون دسته ای هستن که زندگیشونو از کیمیاگر الهام گرفتن "

شخصیت پردازی ناقص که فقط برای خرمگس به جورایی تکمیل بود و باقی افراد داستان کاملا این حس رو به خواننده میداد که سیاهی لشکرن و نیازی نیست باهاشون ارتباط برقرار کنید

تمامی داستان برای من قابل پیش بینی بود و هیچ کجاش شوکه و هیجان زده نشدم و در حین خوندن کتاب حالی بس کسالت بار و قابل ترحم داشتم

تنها نکته مثبت پایان کتاب بود که اونم اونقدر قانع کننده نیست برای تایید کتاب

نمیدونم باید بگم باشد که رستگار شوید _ دوستانی که 5 ستاره دادن و اشک ریختن به پای کتاب _ یا بگم که باشد که رستگار شوم
Profile Image for Peiman.
652 reviews201 followers
August 31, 2022
کتاب اینطوری شروع میشه که آرتور جوانی که به تازگی مادر خود رو از دست داده داره با کشیشی که عهده‌دار آموزش اون بوده صحبت می‌کنه و طی این صحبت ما با دو تا از شخصیت های اصلی کتاب آشنا میشیم. آرتور که تربیت مذهبی کاتولیکی داره و فرزند همسر دوم پدرش هست با توجه به پروتستان بودن خانواده (برادران ناتنی و همسرانشون) بیشتر شیفته‌ی کشیش مونتانلی شده و اعتقاد شدیدی به مسیحیت داره. اخیراً آرتور به جلسات حزبی گروه ایتالیای جوان می‌ره که آرمان اونها آزادی ایتالیایی هست که در اشغال اتریشه. در ادامه آرتور دستگیر و پس از آزادی متهم به خیانت به گروه میشه و با برملا شدن حقایقی در مورد زندگی شخصی‌ش داستان زندگیش به جاهایی می‌کشه که در خواب هم نمی‌دید. همه‌جا کتاب به عنوان یک کتاب سیاسی شناخته شده و با توجه به داستان و روح مبارزه برای آزادی دور از ذهن نیست اما یک تم عاشقانه‌ی آروم هم توی کتاب به چشم میاد ضمن اینکه با وجود اینکه نویسنده تلاش کرده همیشه عادلانه دیالوگ ها رو بنویسه اما یک دیدگاه ضد مسیحیت (و شاید بیشتر ضد کلیسا و کشیش‌ها) در داستان دیده میشه. در مجموع کتاب روان خوبیه هر چند شما ممکنه بعضی وقتها با بعضی حرفها احساس نزدیکی نکنید و مخالف باشید.ه
Profile Image for Ali Salehi.
247 reviews35 followers
Read
September 22, 2025
دوستان قراره راجع به «خرمگس» از «اتل لیلیان وینیچ» حرف بزنیم. کتابی که به واسطه علاقمندی «سروش صحت» گرفتار تبلیغات اساسی برای فروشش شده.
شاید این فرانقد ، کمی اسپویل داشته باشه اگر حساس به اسپویل هستین میتونین بعد از مطالعه اثر بخونینش.

•°• فرم :
داستان راجع به پسر 17 18 ساله‌ای به نام آرتور هست که وابستگی خاصی به یک کشیش داره و از همه گریزانه و عاشق یک دختر هم هست و وارد گروه های سیاسی آزادی خواهی برای کشور ایتالیا میشه. بخاطر این قضیه زندان میره و بعد از زندان به علت نفرت اون دختر از آرتور ، به خارج از کشور میره و بعد دوباره سرنوشت این دو نفر رو در یک موقعیت بهم میرسونه برای آزاد کردن ایتالیا از حکومت اسقف کشیشی وقت خودش. خب آیا ما شخصیت داریم در اثر؟ مطلقا نه. حتی شخصیت اصلی برای ما ملموس نیست ، چون خط فکریش رو نمیدونیم. از مابقی شخصیت ها هم که نیازی به گفتن نیست. فقط اندک جزئیاتی در باب حال حاضرشون میبینیم و هیچ گذشته‌ای ، مقصدی هیچی نمیبینیم.
برای خانم «وینیچ» دو مسئله از فرم و داستان پردازی و شخصیت پردازی مهم تره : 1.تبلیغات سیاسی ضد کلیسا 2.آزادی خواهی.
هر دو مسئله در کتاب شکست خورده حساب میشن. علت اینه که کتاب اولا درگیر یک «پروپاگاندا اساسی» میشه که خیلی گُنگه. میگه «مرگ بر حکومت کلیسا بر مردم» خب قبول منم موافقم. اما وقتی میگیم مرگ بر x ، ناخواسته درود بر y میگیم. (حتی اگر به زبان نیاریم) اینجا y نامعلومه‌. خط فکری شخصیت ها اینه که اگر ما حکومت رو از دست کشیش ها بگیریم پیروز شدیم‌. سوال مهم : حکومت رو که گرفتین میخواین به کی بدین؟ کتاب مطلقا به این سوال پاسخ نمیده.
گفتیم کتاب مسئله‌ش «آزادی خواهیه» خب ، قبول اما تعریف کتاب از آزادی چیه؟ شاید آزادی که شخصیت ها دارن ازش حرف میزنن به مراتب از یک استبداد منفی بدتره.
از ضعف های کتاب بگیم :
1.تناقض های آشکار :
شخصیت آرتور اولا که این مدت غایب بودنش رو ما نمیفهمیم چه بلایای سرش اومده و به اینجا رسیده؟ دوم ما در کل بخش اول به عنوان یک شخصیت ساده دل و درس‌خوان میشناسیمش. در بخش دوم ما با یک نابغه روبه روییم که با هجویات نویسی علیه کلیسا هدفش اینه که حکومت از دست کلیسا خارج شه. این تناقض اول که اونجا شخصیت یک انسان ساده دل بود اینجا یک شخصیت نابغه ؛ که اصلا نابغه بودن این فرد ساخته نمیشه.کتاب میگه با نوشته های آرتور و اسقف به طور متقابل درگیری ایجاد میشه ، اولا این درگیری ساخته نمیشه چون ما نمیخونیم این دو نفر در روزنامه ها چی نوشتن که انقدر همه رو به جون همدیگه میندازه؟ در نتیجه یک «دوئل کاذب» داریم. که مطلقا هیجان وتعلیق نمیده.
2.عشقی که اصلا عشق نیست.
چه زمانی ما عشق خواهیم داشت؟ زمانی که شخصیت داشته باشیم. چون عشق جزئی از فضاست و مهم تره که صرف خط داستان نباشه ، جزئی از فضا باشه تا خواننده احساسش کنه.
3.شخصیت هایی که فقط اسم هستن. هیچ خط فکری سیاسی منسجمی ندارن و در عین حال در دستگاه براندازی حکومت هستن.
4.نفرت افکنی بی دلیل علیه کلیسا :
قبول حکومت کلیسا داره ظلم میکنه ولی چرا ما این ظلم رو حس نمیکنیم؟ چون ظلم کلیسا رو نمیخونیم. ما فقط شاهد درگیری ناموفقی از دو حزب هستیم. حتی حزب هم حساب نمیشن.
اگر ظلم هست نویسنده عزیز بگو چجوری داره به مردم ظلم میشه. تا حرف و مسئله‌ت به پروپاگاندا تبدیل نشه.

در مجموع «خرمگس» از «اتل لیلیان وینیچ» یک کتاب فاجعه در سبک انقلابی هست و نمره من به این اثر : در کمال احترام من به پروپاگاندا نمره نمیدم😉
Profile Image for Leyla Eskandarnejad.
50 reviews13 followers
July 31, 2025
داستان در ایتالیای قرن 19ام اتفاق میفته. زمانی که بعد از سقوط ناپلئون کشور تحت اشغال ارتش اتریشه و کلیسای کاتولیک رم که نه تنها یه نیروی مذهبی بلکه یه نهاد سیاسی قدرتمنده، کنار اشغالگران می‌ایسته و رسما ازشون حمایت میکنه. تو چنین شرایطی جنبش های انقلابی کوچک و بزرگی برای استقلال و اتحاد کشور شروع به فعالیت میکنن. شخصیت اصلی کتاب _خرمگس_ هم یکی از چهره‌های شاخص این مبارزاته.
لقب خرمگس از روی دفاعیه ی سقراط الهام گرفته شده، جایی که میگه :" من مثل یک خرمگس هستم که اسب خواب‌آلود آتن را بیدار میکند." خرمگس کسیه که حکومت یا جامعه رو تحریک میکنه، میگزه و آرامش دروغینشون رو بهم میزنه.

به نظر من درخشان‌ترین بخش این رمان شخصیت‌پردازی خرمگسه. روندی که آرتور طی می‌کنه—از یه جوون مذهبیِ مؤدب و پرشور به یه نویسنده‌ی انقلابی، تلخ‌زبان، بی‌رحم و ضدمذهب— دقیق و حساب‌شده‌ست. نویسنده تونسته بحران‌های درونی و بیرونی آرتور رو با جزییات و پیچیدگی کم‌نظیری روایت کنه؛ تغییر تدریجی لحن، زبان تند و طنز تلخش، و درگیری‌های عمیقش با گذشته و ایمان...


خانوم اتل لیلیان وینیچ، نویسنده‌ی اهل انگلستانه، اما داستان رو در بستر تاریخی و سیاسی ایتالیا روایت کرده. به نظر من همین فاصله‌ی جغرافیایی و فرهنگی باعث شده فضاسازی کتاب کمی سطحی و غیرملموس باقی بمونه. هیچ نشونه‌ای از فرهنگ ایتالیایی در کتاب دیده نمیشه و کاملا مشخصه نویسنده در اون فضا تجربه‌ی زیسته‌ای نداره.
توصیف‌هاش از فضاهای شهری، حال‌وهوای مردم یا رفتارهای اجتماعی اون دوره گاهی خیلی کلی یا کلیشه‌ای به نظر می‌رسه؛ یه جور تصویرسازی رومانتیک از «انقلاب‌گرای پرشور» بدون اینکه خیلی وارد جزئیات بشه. البته تمرکز رمان بیشتر روی درگیری‌های شخصی و اخلاقیه (ایمان، خیانت، هویت)، و کمتر روی بستر تاریخی و اجتماعی ایتالیاست در نتیجه، فضا بیشتر در خدمت داستانه تا برعکس. ولی شاید اگر وینیچ داستان رو در فضای آشناتر و بومی‌تری—مثلاً در انگلستان قرن نوزدهم—روایت می‌کرد، هم فضاسازی‌ها غنی‌تر می‌شد و هم شخصیت‌ها عمق بیشتری پیدا می‌کردن.

و در نهایت باید بگم که خانم وینیچ در پایان‌بندی خرمگس بی‌نهایت قوی عمل کرده. پایانی که نه‌تنها فراموش‌نشدنیه، بلکه اون‌قدر تأثیرگذار و نفس‌گیر نوشته شده که باعث میشه کاملا ضعف‌های مسیر رو نادیده بگیرم و بهش ۵ ستاره بدم.
بدون اغراق می‌تونم بگم یکی از باشکوه‌ترین پایان‌ها رو داشت. امکان نداره اسم این کتاب بیاد و من فوراً به یاد اون سخنرانی سنگین و تلخ مونتانلی در مراسم عشای ربانی نیفتم; یا صحنه‌ی فوق‌العاده‌ی رویارویی خرمگس و مونتانلی

وینیچ در پایان قصه، با ظرافتی دردناک خرمگس رو به اسطوره تبدیل می‌کنه، نه در شکوهش، که در شکستش.

Profile Image for Aroosha Dehghan.
Author 3 books95 followers
April 18, 2023
رمان خرمگس رو میشه درخشان‌ترین نمونه‌ی رمان سیاسی دونست. در کنار این سیاسی بودن، رویارویی و گفت‌وگوی مسیحی و ضدمسیحی هم در تمام داستان دیده میشه. مهم‌ترین ویژگیش اینه که در این بخش کاملا بی‌طرفانه است. هر دو طرف گفت‌وگو رو بدون پیش داوری یا خوب و بد نشون دادن یکی نمایش داده. یک عاشقانه‌ی کمرنگ اما اثرگذار هم در پس زمینه‌ی داستان جریان داره. توصیف صحنه‌ها، حالت چهره، حرکات بدن و نوع گفتار شخصیت‌ها بسیار گویا و زیباست و خواننده همه‌ی اون‌ها رو مثل فیلم در برابر خودش می‌بینه.
داستان در ایتالیای سده‌ی نوزدهم میلادی رخ میده. ناپلئون شکست خورده. ایتالیا به هشت کشور تقسیم شده و در اصل در اشغال اتریشه و پاپ و کلیسا در حال مذاکره و سازش با دشمن هستند. گروه ایتالیای جوان به رهبری ژوزف مازینی تلاش می‌کنه کشور رو متحد و متجاوزان رو بیرون کنه. آرتور؛ یکی از اعضای این گروهه که رابطه‌ی خوبی با کشیش مونتانلی داره اما درگیر ماجراهایی میشه، به دام جاسوسان اتریش میافته و... .
کتاب بیشتر از این که روی شورش یا قیام مسلحانه تمرکز داشته باشه، پیرامون قهرمان داستان یا همون خرمگس می‌گرده. ماجراهایی که بر این فرد گذشته و اون رو به یک انقلابی، به یک خرمگس تبدیل کرده به خوبی در داستان شرح داده شدند. ویژگی جذابش اینه که گذشته‌ی این شخص خطی روایت نمیشه. خواننده در صفحات آخر پی به این موضوع می‌بره و مدام از خودش می‌پرسه چی شد که این آدم اینجوری شد.

رمان خرمگس اسم جذابی نداره. خود من هرگز اونقدری جذب نام و طرح جلدش نشده بودم که خودجوش به سمتش برم. به پیشنهاد یکی از آشنایان خوندم و حالا میگم اگر طرفدار داستان‌های سیاسی، تاریخ اروپا، تقابل دین و ضددین، عاشقانه‌های یواش و کلا طرفدار کتاب هستید، از دستش ندید.

از این کتاب یک نسخه‌ی صوتی با صدای آرمان سلطان‌زاده هم موجوده که اصلا وااای!


نکته‌ی آخر:
چرا خرمگس؟! افلاطون میگه سقراط خرمگسی بود که اسب بی‌حس آتن رو آزار می‌داد و تلاش می‌کرد بیدارش کنه.
در این تشبیه خرمگس کسیه که دیدگاه‌های عموم جامعه و شیوه‌ی اداره‌ی کارها رو به چالش می‌کشه. خرمگس، تلنگری برای همه است. او همه رو تحت تاثیر قرار میده حتی اگر در عمیق‌ترین خواب‌ها باشند.

برش‌هایی از متن:
***
ما مرتدین بر این عقیده‌ایم که اگر مردی ناگزیر از تحمل چیزی است، باید آن را به بهترین وجهی تحمل کند؛ و اگر در زیر آن پشت دو تا نماید، وای بر احوال او. اما یک مرد مسیحی، مویه‌کنان، به خدا یا مقدسین خود روی می‌آورد؛ و اگر آنان یاری‌اش ندادند، متوجه دشمنان خود می‌شود؛ او همیشه قادر به یافتن پشتی است که بار خود را بر آن انتقال دهد.
***
برای انسان، عشقی والاتر از آن نیست که به‌خاطر یارانش دست از زندگی خود بشوید.
***
آیا هرگز از خاطرتان نگذشته است که شاید آن لوده‌ی تیره بخت نیز روحی داسته باشد-روحی زنده در تلاش انسانی- که در جثه‌ی بد منظری به نام جسم مقید شده و ناگزیر به بندگی است؟ به روحی فکر کنید که از سرما می‌لرزد و از شرم و تیره روزی در برابر همه‌ی آن مردم دم فرو می‌بندد- روحی که نیشخند‌های مردم را که همچون تازیانه‌ای چاک می‌دهد، احساس می‌کند.
***
در مبتذل گوئی‌های تند خرمگس نکته‌ی چنان غیر قابل مقاومتی وجود داشت که حتا آنان که از وی نفرت داشتند و ملامتش می‌کردند، همچون پرحرارت ترین هواخواهانش از همه‌ی هجو‌های او شدیداً به خنده می‌افتادند.
Profile Image for Elham Ghafarzadeh.
213 reviews84 followers
September 5, 2015
دین، ایمان و آزادی.. چرا هیچ گاه همگی در یک راستا نیستند.. ایمانی قلبی داشتن به دینی خاص تو را از آزادی باز می دارد و ایمانی قلبی به انسان ها تو را از دین.. گویی تنها ایمان به آزادی است که در اعماق وجود آدمی ریشه دوانده و نیازمند مراقبتی است تا دین آنرا نخشکاند. چرا دین داران برخلاف اعتقاداتشان مفسد هستن و با این همه خود را بر حق نیز می دانند.. اگر دین چراغی روشن است برای هدایت و آزادیِ بشر چرا اینقدر گنگ و سیاه سخن گفته.. چرا آزادی را در قفسی زیبا پیشکش کرده.. آه آزادی.. ای واژه ی محزونِ کلِ تاریخ..
"آزادی.. اگر همه به تو خیانت کنند من تا آخرین نفس به تو مومن خواهم ماند."
Profile Image for Peiman E iran.
1,436 reviews1,089 followers
January 18, 2016
عجب داستانی بود، اگر حسِ میهن پرستی داشته باشید و خردگرا باشید و بر دین و خرافات و موهومات همیشه خط بطلان بکشید، این داستان میتونه اون دکمۀ انسانیت و وجدانِ انسانی رو فشار بده و با اعصاب و روانتون بازی کنه... با اعصابِ من که بازی کرد

دوستانِ خردگرا، اصلی ترین نکتۀ این داستانِ زیبا این بود که آرتور، قهرمان داستان، بعد از سالها فرو رفتن در باتلاقِ نجسِ دین، به یکباره باورها و اعتقاداتِ احمقانۀ مذهبیش همچون دیواری پوچ و توخالی، فرو ریخت و آرتور آگاه شد و به این حقیقت رسید که ادیان و مذهب ها، تنها ویران کنندۀ وجود و نابودگرِ خرد و انسانیت هستن، پس خودش رو از منجلابِ مذهب بیرون کشید... اما دیگه از شخصیتِ اون آرتورِ مذهبی بیزار بود و بعد از آگاهی یافتن، از آرتور به خرمگسِ آزار دهندۀ سرپرستانِ کثیفِ دینی تغییر پیدا کرد، آرتور تا پیش از آگاه شدن، به دلیلِ اعتقاد به موهوماتِ مذهبی فکر میکرد فدا شدن در راهِ دینِ بی ارزش و خدا از همه چیز مهمتر هستش، ولی دوستانِ گرامی همانطور که آرتور، قهرمانِ داستانِ ما فهمید، چیزهایِ بزرگ و ارزشمند که انسان بخواد خودش رو فدایِ اونها کنه بسیار هستش، اول خانواده، سپس سرزمین و میهن و در آخر جامعۀ بشری و تمامی انسان ها.... البته آرتور با اینکه انگلیسی بود ولی برایِ ایتالیا و در کل انسانیت و مبارزه با موهوماتِ دینی، انقلاب کرد

یک نکتۀ جالبی که به نظرم رسید این بود که، با اینکه صومعه جایِ احمق هایِ خرافاتی و پیروانِ بی خردِ دین و مذهب هستش، و تمامیِ ادیان با خودشون تباهی و مرگ و ویرانی ببار میارن، امّا در حیاطِ صومعه طراوت و شادابی و زندگی بود، بر عکسِ سرپرستانِ دینی که مرگ به همراه دارن، در حیاطِ صومعه گیاهانِ خوشبو و شفا بخش روییده بود، ... اکلیل های کوهی، اسطوخودوس، شمشاد، دسته هایِ جعفریِ وحشی، گل هایِ تاج الملوک، سرخس و گلهایِ همیشه بهار، گل هایِ رز و شقایق هایِ سرخ و بزرگ، گل هایِ ارغوانیِ انگشتدانه ای، درختِ انگور، درختِ ازگیل، ماگنولیایِ تابستانی.... همه و همه باغِ زیبایی رو در آن کثافت و نجاست و خوک دوونیِ دین و مذهب، تشکیل داده بودن

جولیا، یک مذهبی هستش که با این که نمیفهمه ولی به خیالِ خودش میفهمه و داره، آرتور رو سرزنش میکنه و واقعاً به قولِ نویسنده، جولیا مثلِ سالادی هستش که رویِ اون تمامِ بطریِ سرکه رو خالی کرده باشن... جولیا خطاب به « آرتور» : این تویی که خانواده را ننگین ساخته ای !، کاری کردی که هر بی سر و پایی در شهر با دهانِ باز و چشمانِ خیره، مثلِ اینکه به نمایشی رفته است، آنان را تماشا کند! با همۀ آن پارسایی مشتری زندان از آب در آمدی! این همان چیزی است که ما از پسرِ یک زنِ کاتولیک میتوانستیم انتظار داشته باشیم..... پس این بود همۀ آنچه که در زیرِ آن روزه داری و دعا و اندیشه هایِ پارسایانه پنهان گشته بود؟! فکر میکردم همۀ آنها چنین پایانی خواهد داشت

دوستانِ گرامی در پایان باید بگم که، به این جملات از این داستان دقت کنید: «« پدر همراه ما بیایید... شما را با این دنیای مردۀ کشیشان و بتها چه کار؟ آنها آکنده از غبار قرونِ گذشته اند، پوسیده اند، فاسد و آلوده اند... از این کلیسایِ طاعون زده خارج شوید . همراهِ ما بیایید و قدم در روشنایی بگذارید»» مخاطبِ آرتور در این جملات کشیش مونتانلی هستش
دوستانِ خردمند، فکر میکنم هدفِ آرتور که نجات دادنِ کشیش مونتانلی از لجنزارِ دین بود و درخواستش از کشیش مونتانلی برایِ گزینش میان او و دینِ دروغین، میتونه چالشی باشه بینِ خرد و نادانی، یا چالش بینِ خوب و بد، که انسانیت و راستی خوب بود و دینداری و خرافه پرستی بد بود و هست
پیشنهاد میکنم این خواندنةِ این داستانِ زیبا رو از دست ندید، داستانِ عشق و انسانیت در مبارزه با جهل و نادانی و خرافاتِ دینی و مذهبی

پیروز باشید و ایرانی
Profile Image for Peiman E iran.
1,436 reviews1,089 followers
January 18, 2016
این کتاب با ترجمۀ همایونفر سانسور شده
عجب داستانی بود، اگر حسِ میهن پرستی داشته باشید و خردگرا باشید و بر دین و خرافات و موهومات همیشه خط بطلان بکشید، این داستان میتونه اون دکمۀ انسانیت و وجدانِ انسانی رو فشار بده و با اعصاب و روانتون بازی کنه... با اعصابِ من که بازی کرد

دوستانِ خردگرا، اصلی ترین نکتۀ این داستانِ زیبا این بود که آرتور، قهرمان داستان، بعد از سالها فرو رفتن در باتلاقِ نجسِ دین، به یکباره باورها و اعتقاداتِ احمقانۀ مذهبیش همچون دیواری پوچ و توخالی، فرو ریخت و آرتور آگاه شد و به این حقیقت رسید که ادیان و مذهب ها، تنها ویران کنندۀ وجود و نابودگرِ خرد و انسانیت هستن، پس خودش رو از منجلابِ مذهب بیرون کشید... اما دیگه از شخصیتِ اون آرتورِ مذهبی بیزار بود و بعد از آگاهی یافتن، از آرتور به خرمگسِ آزار دهندۀ سرپرستانِ کثیفِ دینی تغییر پیدا کرد، آرتور تا پیش از آگاه شدن، به دلیلِ اعتقاد به موهوماتِ مذهبی فکر میکرد فدا شدن در راهِ دینِ بی ارزش و خدا از همه چیز مهمتر هستش، ولی دوستانِ گرامی همانطور که آرتور، قهرمانِ داستانِ ما فهمید، چیزهایِ بزرگ و ارزشمند که انسان بخواد خودش رو فدایِ اونها کنه بسیار هستش، اول خانواده، سپس سرزمین و میهن و در آخر جامعۀ بشری و تمامی انسان ها.... البته آرتور با اینکه انگلیسی بود ولی برایِ ایتالیا و در کل انسانیت و مبارزه با موهوماتِ دینی، انقلاب کرد

یک نکتۀ جالبی که به نظرم رسید این بود که، با اینکه صومعه جایِ احمق هایِ خرافاتی و پیروانِ بی خردِ دین و مذهب هستش، و تمامیِ ادیان با خودشون تباهی و مرگ و ویرانی ببار میارن، امّا در حیاطِ صومعه طراوت و شادابی و زندگی بود، بر عکسِ سرپرستانِ دینی که مرگ به همراه دارن، در حیاطِ صومعه گیاهانِ خوشبو و شفا بخش روییده بود، ... اکلیل های کوهی، اسطوخودوس، شمشاد، دسته هایِ جعفریِ وحشی، گل هایِ تاج الملوک، سرخس و گلهایِ همیشه بهار، گل هایِ رز و شقایق هایِ سرخ و بزرگ، گل هایِ ارغوانیِ انگشتدانه ای، درختِ انگور، درختِ ازگیل، ماگنولیایِ تابستانی.... همه و همه باغِ زیبایی رو در آن کثافت و نجاست و خوک دوونیِ دین و مذهب، تشکیل داده بودن

جولیا، یک مذهبی هستش که با این که نمیفهمه ولی به خیالِ خودش میفهمه و داره، آرتور رو سرزنش میکنه و واقعاً به قولِ نویسنده، جولیا مثلِ سالادی هستش که رویِ اون تمامِ بطریِ سرکه رو خالی کرده باشن... جولیا خطاب به « آرتور» : این تویی که خانواده را ننگین ساخته ای !، کاری کردی که هر بی سر و پایی در شهر با دهانِ باز و چشمانِ خیره، مثلِ اینکه به نمایشی رفته است، آنان را تماشا کند! با همۀ آن پارسایی مشتری زندان از آب در آمدی! این همان چیزی است که ما از پسرِ یک زنِ کاتولیک میتوانستیم انتظار داشته باشیم..... پس این بود همۀ آنچه که در زیرِ آن روزه داری و دعا و اندیشه هایِ پارسایانه پنهان گشته بود؟! فکر میکردم همۀ آنها چنین پایانی خواهد داشت

دوستانِ گرامی در پایان باید بگم که، به این جملات از این داستان دقت کن��د: «« پدر همراه ما بیایید... شما را با این دنیای مردۀ کشیشان و بتها چه کار؟ آنها آکنده از غبار قرونِ گذشته اند، پوسیده اند، فاسد و آلوده اند... از این کلیسایِ طاعون زده خارج شوید . همراهِ ما بیایید و قدم در روشنایی بگذارید»» مخاطبِ آرتور در این جملات کشیش مونتانلی هستش
دوستانِ خردمند، فکر میکنم هدفِ آرتور که نجات دادنِ کشیش مونتانلی از لجنزارِ دین بود و درخواستش از کشیش مونتانلی برایِ گزینش میان او و دینِ دروغین، میتونه چالشی باشه بینِ خرد و نادانی، یا چالش بینِ خوب و بد، که انسانیت و راستی خوب بود و دینداری و خرافه پرستی بد بود و هست
پیشنهاد میکنم این خواندنةِ این داستانِ زیبا رو از دست ندید، داستانِ عشق و انسانیت در مبارزه با جهل و نادانی و خرافاتِ دینی و مذهبی

پیروز باشید و ایرانی
Profile Image for Anh.
488 reviews199 followers
August 26, 2016
I'm not sure which one I read first, but whenever I think of either, it immediately reminds me of the other: The Count of Monte Cristo alongside The Gadfly. Many things can be said about these two, but it's simplest to say that while Monte Cristo is romantic, The Gadfly is much closer to the reality.

There are some similarities between these two: the protagonists are perfect and pure in the beginning, but soon they're cheated and isolated many years from their previous lives (love interests, families, belief sets).

That's when the two novels seperate ways: Dantès is blessed. He happens to inherit piles of gold and gems, he makes himself noble, goes home, gets sweet revenge and wins back the girl (who is now a lady). In short, he fixes things right. Meanwhile, the desolation twists and turns Arthur into this new man, who is almost a creature with violent tendency and deeply buried belief. He goes back home with scars not only on his face and arms, but also in his mind and heart, a mistress, new name, new appearance and above all, his transparent hatred and secret love. He is torn between the burning desire to believe again, and the despair the betrayal has brought him. He dies a death that no reader can ever forget.

I think while both novels are splendid, The Gadfly makes a much better reread than Monte Cristo due to its humane aspect.
Profile Image for Peivand.
107 reviews19 followers
February 17, 2023
از کتاب : «دیگر از بهای غذایی که میخورید نگران نباشید ، بیایید شکمتان را از گوشت تن پسرم پر کنید ! ای خون آشامان مرده خوار ! خونی را که به خاطر شما ریخته شد بنوشید ....
»

این جملاتو که میخوندم حس میکردم خطاب به همه آدمهاییه که دیگران بهای آزادی و آسایش اونارو میپردازن ، خطاب به همه مردمی که بیشتر ازینکه «انسان» باشن برای تفکر ، «جانداران» بی فکری هستن . گله که مثل گله گوسفندی که با هر «هی هی » چوپان حرکت میکنه ، با هر موج و صدایی ، توده ای احمق برای حرکتهای بی فکر و زیر کردن اقلیت متفکر تشکیل میدن ،،،،

شاید با منطق کتاب خیلی جاها موافق نبودم، خیلی کودکانه وقایع به هم ربط داده میشد و نقشه ها گاهی درحد بازی بچه ها بود اما پیام کلی کتاب قابل تامله . شاید طرح کلی از تمام انقلاب ها همین پاراگراف بالا باشه...
بخاطر همین پیام یک ستاره اضافه کردم، طرح کلی داستان برای امروز یه مقدار بچگانه و ابتداییه و شاید در حد ۳ باشه
So-so
Profile Image for Arash Rad.
91 reviews25 followers
September 23, 2024
خرمگس تبدیل شد به یکی از بهترین کتاب‌هایی که خوندم
دلم نمیخواست تموم شه
از لحظه لحظه‌اش لذت بردم
به جز هدفی که خود داستان داشت انقدر تصویرسازیش زیبا بود که موقع خوندنش  مثل یک فیلم جلو چشمم بود
بین ۱۰ کتاب مورد علاقم شددد
Profile Image for Hussein Dehghani.
86 reviews2 followers
June 5, 2017
این کتاب در سال ۱۸۹۷ در انگلستان و آمریکا منتشر شد. وینیچ در این کتاب سیمای انسان‌هایی را مجسم کرده‌است که برای کسب آزادی, استقلال و حقوق اجتماعی خود دست به مبارزه می‌زنند و در این راه از مرگ نیز هراسی ندارند. «عشق» در این کتاب مقامی ارجمند دارد.نقش اصلی این کتاب آرتور برتن است که یک انگلیسی مقیم در ایتالیا در زمان سلطهٔ اطریشی ها بر این کشور است، او پس از شکست عشقی خود دست به یک ماجراجویی بزرگ می‌زند و بعدها دوباره به ایتالیا بازمیگردد و در یک گروه انقلابی به کار مشغول می‌شود

اتل لیلیان وینیچ در خانوادهٔ جرج بول یکی از دانشمندان برجستهٔ انگلیسی در ۱۱ مه ۱۸۶۴ دیده به جهان گشود. پدر وی پروفسور ریاضیات بود ، مادرش دربارهٔ مسائل اجتماعی مقالاتی می‌نوشت..او به تحصیل فلسفه ، ادبیات ، زبانشناسی و موسیقی پرداخت.در این میان ، موسیقی بیش از همه نظر او را جلب می‌کرد.در سال ۱۸۹۳ ، ترجمهٔ آثار کاشین،گوگول ، داستایوسفکی ، شچدرین، اوسپنسکی و گروهی دیگر از نویسندگان روس را آغاز کرد. پس از آن،نخستین رمان خود، خرمگس را به چاپ رساند.سه سال پس از انتشار خرمگس، رمان دیگر وی به نام جک دیموند چاپ شد. اتل در کتاب اخیر خود نیز ریاکاری و قساوت خادمان کلیسا را برملا و رسوا می سازد.
Profile Image for Reza Abedini.
146 reviews38 followers
December 3, 2022
" و حالا چقدر دوستم داري؟ آنقدر كه دست از خدايت براي من بشويي؟ آه ، او براي تو چه كرده است؟ اين مسيحِ جاودانه ات؟ چقدر تو را عذاب داده است كه بايد او را بيش از من دوست بداري؟ آيا به خاطر اين دست هاي سوراخ شده است كه او تا اين حد براي تو عزيز است؟ به دستهايم نگاه كن ، اين جايش را ببين ، اينجا را ...."



تا اینجای کار اتل ليليان وينيچ تبدیل شد به خواننده زن مورد علاقه م.
شراب در دنياي قلم و كاغذ مثل شرابِ خوراكي ما اثر نميكنه ، شايد چندين صفحه طول بكشه تا تاثير بذاره.

وينيچ ، با قلم معمولي اين كتاب رو ننوشته ، قلم بايد مست باشه كه بعد از ٢٥٠ صفحه با چنین جراتی بتونه ديوانه وار روي كاغذ بنويسه.
همه چیز رو به چالش بکشه دین و سیاست رو چنین پوچ جلوه بده و ...

ابتداي داستان با شيوه خشك و روايي جلو رفت ، به خودم تبريك ميگم كه كتاب رو رها نكردم ، چون در ابتدا كنار اومدن با اون همه اسم و ديالوگهاي درهم برهم و مكان هاي ناشناس و اسامي احزاب و مناطق ، برام سخت بود

همه اين موضوعات ادامه پيدا ميكنه تا شراب تاثيرش رو روي قلم ميذاره ، زماني كه شخصيت اصلي كتاب يعني "خرمگس" با مونتانلي ديدار ميكنه ، زماني كه "خرمگس" قبل از تيرباران روي چوبه شروع به خنديدن ميكنه يا زماني كه مونتانلي تمام كليسا رو گوشت و خون ميبينه

وااااااااي از اين تصويرسازي شاعرانه نويسنده

داستان جنگ عجيبي بود بين تعصب ، دين ، هدف و انتقام

انتقام از پدري كه تقاص گناه سيزده سال پيشش ، تقاصِ تعصبش رو قراره پس بده
اونم نه با شكنجه ، نه با شليك ، نه با تبر

با دوبار كشته شدنِ پسرش!

نويسنده تاريخ و دين رو در مقابل سوژه اصليش كه "خرمگس" باشه ، حقير نشون ميده و به سخره ميگيره...

كشيشي كه خودش با دستاي خودش و بخاطر تعصب ٧٠ ساله اي كه نسبت به مسيحيت داره ، پسرش رو تيرباران كرده ، پاي خطابه اعلام ميكنه كه امروز به جاي مسيح براي پدرش دل بسوزانيد ، براي پدري كه فرزندِ عزيزش رو براي هدايتِ شما خوكهاي كثيف به صليب كشيد!

این سخنراني شاااااهكار بود

ميشه به هزاران تعصب ديني ارتباطش داد!

كسي كه حتي با كشتن پسرش هم دست از تعصباتش بر نميداره
و در آخر اين جنونه كه باعث ميشه مجسمه مسيح رو بشكونه نه هیچ چيز ديگه!



ترجمه مهدي افشار هم بي نظير بود.
Profile Image for Ali Karimnejad.
345 reviews225 followers
June 3, 2020
1.5

کتاب خرمگس شاید بنا به زمان نوشته شدن، شهرت سیاسی خوبی بدست آورده باشه، ولی من هر چقدر در کتاب کند و کاو کردم، نه تنها ردی از یک اثر ادبی در خور پیدا نکردم بلکه بنظرم خیلی کتاب سطحی و ضعیفی بود.

کتاب به دوران اشغال مجدد ایتالیا به دست اتریشی‌ها و تجزیه کشور در حواشی سال 1840 مربوط می‌شه. پاپ در اون دوران از نیروهای اتریشی حمایت می‌کرد و این برای لیبرال‌های ایتالیایی خیلی گرون میومد. البته شما هیچ کدوم از این اطلاعات رو داخل کتاب پیدا نمی‌کنید بلکه باید خودتون برید جست‌وجو کنید. اگر این‌ها رو بدونید شاید لطف خوندن کتاب کمی بیشتر بشه. لذا اولین ایرادی که به کتاب وارده عدم تشریح فضای سیاسی و اجتماعی و بسیاری از چراها هستن که باعث می‌شه دلیل آشوب‌ها واختلاف‌ها با کلیسا و شخص پاپ برای خواننده گنگ بشه. بدور از هر حب و بغضی، هیچ فضاسازی در این کتاب وجود نداره. شما فقط در بین مکالمات چندین شخصیت سرگردانید. و اگر آدم ندونه ریشه تاریخی ماجرا چی بوده، حتی اوضاع از این هم بدتر میشه.

مساله دیگه که خیلی منو در طی این کتاب آزار داد، نحوه قهرمان پروری نویسنده است. به قول معروف، مُشک آن است که خود ببوید! تعریف و تمجیدهای فراوون از شخصیت خرمگس از زبان دیگر کاراکترها، اون هم در مواردی که خواننده از اونها مطلع نیست و صرفا به صورت جمله‌های معترضه برای آگاهی خواننده از میزان "خفن بودن!" جناب خرمگس، بیان می‌شن اونقدر زیاده که دل آدم رو بهم می‌زنه. تمامی شخصیت‌های کتاب بلااستثنا تحت تاثیر این جناب خرمگس قرار می‌گیرن و مداح اون می‌شن بدون اینکه ما کاملا مطلع بشیم چرا و چگونه! به جای این همه تعریف و تمجیدی که نویسنده میخواد بزور به خورد ما بده، ای کاش دو تا چشمه هم ‌ رو می‌کرد. مطمئنا هم داستان کمی بار و برگ می‌گرفت و هم حجم کتاب لااقل صد صفحه‌ای کمتر می‌شد.

اما در مورد پرداخت داستان ساده و سر راست بگم، بدون هیچ آسیبی می‌شد یکی دو صد صفحه از این کتاب رو کم کرد. خصوصا از بخش اول و دوم. اونقدر که شما می‌تونید با دونستن چند نکته کوچیک مستقیما از بخش سوم کتاب رو شروع کنید و واقعا چیزی رو از دست نمی‌دید. هدف اصلی نویسنده نه اعتراض به پاپ بلکه حمله مستقیم به اصل دین مسیحیت هستش. در فصل شش بخش سوم جناب خرمگس مستقیما خودش رو مقابل مسیح قرار می‌ده و یکجاش می‌گه "اگر مسیح شش ساعت به صلیب کشیده شد، من 5 سال به صلیب کشیده شدم و زجر کشیدم!" و به نظر من اگر کسی فقط همین یک فصل رو از این کتاب بخونه همه حرف کتاب رو میفهمه و به جرئت می‌گم خوندن قبل و بعدش خارج از بُعد داستانی، اهمیت زیادی نداره. کل حرف نویسنده تو همین یک فصله و من خیلی این فصل رو برخلاف باقی کتاب دوست داشتم.

اصولا مساله تقابل با دین از دلایل اصلی شهرت جهانی این کتاب محسوب می‌شه و جای تعجب نیست که این کتاب بعدها در نظام شوروی و چین به فروش بسیار بالایی دست پیدا کرد. با این وجود به نظر من حتی در چارچوب همین داستان هم می‌شد خیلی بهتر از عناصر بهره گرفت. نقطه اوج داستان بسیار کوتاه و گذراست و ارتباطی بین شخصیت‌ها نیست. همه شخصیت‌ها در خدمت کاراکتر خرمگس هستن و هیچ گذشته و آینده‌ای ندارن. داستان هم اگرچه سرتاسر تریبونی برای کاراکتر خرمگس هستش، با این وجود اونطور که باید نمی‌تونه آدم رو با تمام زوایای فکری این بشر آشنا کنه و بیشتر در پی برانگیختن حسم ترحم مخاطب هستش تا قوه‌ی تفکر.

سر جمع می‌خوام بگم اگرچه این کتاب نمرا�� بالایی گرفته و اگرچه ممکنه من با ایده اصلی کتاب موافق باشم، ولی به نظرم صرف موافق بودن با ایده اصلی کتاب که تقابل با دین هستش نباید باعث بشه که آدم به این کتاب 5 ستاره بده و ضعف‌هاش رو نادیده بگیره. از نظر من این حکایت که "دوست نادان از دشمن دانا بدتره" در مورد کتاب‌ها هم صدق می‌کنه.
Profile Image for Faeze Taheri.
187 reviews57 followers
March 28, 2015
یکی از دوستام یه وختی گله داشت از هوش زیادش، که سبب می‌شد راجع به آینده‌ی داستان حدس‌هایی بزنه، من ادعای هوش سرشار ندارم، فقط نمی‌دونم چرا اغلب حدس‌هام درست از آب درمیاد. این البته برای من زیاد از هیجان داستان کم نمی‌کنه. توی این کتاب هم چندین بار حدس‌هام درست از آب درومد و به همون اندازه هم هیجان زیادی بهم وارد کرد.
بابا وقتی خرمگس و دستم دید، گفتش این اثر شاهکار کلاسیکه، و من به جرات می‌تونم بگم که حق با اونه. حداقل برای من یک شاهکار بود. یه داستان تاریخی، انقلابی، عشقی، یه واقعه‌نگار و حتی مرثیه.
خرمگس یک انقلابی واقعیه، کسی که حتی از ترس شکنجه حاضر به خیانت نیست. قدرت پوشالی پاپ و کلیسا اون رو اذیت کرده و می‌خواد باهاش مقابله کنه.
احساسات بیان‌شده در داستان عالیه. قیامی که با یک عشق واقعی، فراتر از عشق زن و مرد، گره خورده و شوری که به واسطه‌ی قیام مردم علیه ظلم ایجاد شده
همیشه به انقلاب فرانسه و رنسانس و این قبیل جریانات علاقه داشتم، اما این کتاب درباره جریانات انقلابی ایتالیا هم مشتاقم کرد.
من خرمگس رو فهمیدم، غصه‌ی شرایطشو خوردم، قلبم برای اون سخت تپید، در رثاش گریه کردم و گمون کنم این تنها خرمگسی باشه که واقعا دوستش داشتم
Profile Image for Juxian.
438 reviews42 followers
February 6, 2017
I read this book for the first time when I was eleven. I cried so hard over it the pages in the end of the book were all yellow and crumpled with tears. For a few years it became a cult book for me - as for many Soviet teenagers. So, now I decided to re-read it in English to see if it can stand without the prop of revolutionary ideology.
Well... one thing - Russian translation was brilliant. Second thing - I bawled my eyes out again. That was unexpected. But I'm not even sure I'm embarrassed about it. Because the book is really powerful. Of course now I see different things in it than I saw when I was a child, some things I didn't see at all, some things I understood in exactly the opposite way. But the book is still deep, dark, bitter, heart wrenching, thought provoking and very, very worth reading.
Profile Image for Argos.
1,259 reviews490 followers
August 7, 2023
Mükemmel bir roman. Gerçek olaylarla ilgisi var mı bilmiyorum. Ancak romanın konusu ve anlatım dili çok çok iyi. Kurgusu ve sürükleyiciliği, ayarlı heyecan dozu kitabı keyifle okumada öne çıkan faktörler. Birçok mesaj veriyor, bu mesajlardan bazısı sarsıcı. Yazarın kişiliği de adı gibi ilginç, İngiliz hatta İrlanda'lı sayılabilecek yazarın bu romanı tamamiyle İtalya ile ilgili. Okuyun siz de eminim çok beğeneceksiniz.
Profile Image for Mahmood666.
111 reviews100 followers
November 8, 2017
یک کتاب ساده و کوچک رمانتیک که معلوم نیست برای چی ایرانیا هنوز دست از خوندنش نکشیدن.داستان خیلی تق و لق،فضای نمایشی،موضوع کلیشه ایو خیلی از عوامل دیگه باعث میشن که این کتاب صرفا یک کتاب عامه پسند با شعار های مثلا ضد دین به نظر برسه
Profile Image for Mohammad.
138 reviews60 followers
April 14, 2016
این کتاب یکی از قشنگ ترین کتاب هایی بوده که تابه حال خوندم.
کشش و تعلیق داستان بعضی جاها بی نظیره. یک رمان خوشخوان که مجبورتون می کنه هرچه سریعتر به انتهای داستان برسید و در بعضی جاها از لذت سرشارتون میکنه.
شخصیت خرمگش از شخصیت های قابل احترامه برای من. خیلی ازش خوشم اومد. یک انقلابی که در راه هدفش خیلی خوب پیش می رود،بسیار مصمم است اما باز هم انسانی است با احساس.
واقعا لحظات خوبی بود خواندن این رمان.
اکیدا توصیه می شود.
November 20, 2017
Ο λόγος που αποφάσισα να διαβάσω αυτό το συμπαθητικό αλλά μέτριο ρομάντζο είναι το όνομα της συγγραφέως. Η Ethel Lilian Voynich υπήρξε σύζυγος του ανθρώπου που έφερε στο φως το ομώνυμο χειρόγραφο με τη μυστηριώδη γραφή και τις γοητευτικές εικόνες, που ακόμα συνιστά ένα άλυτο αίνιγμα ως προς το περιεχόμενό του.

Το συγκεκριμένο μυθιστόρημα (σσ The Gadfly: Η Αλογόμυγα) είναι κακογραμμένο, όχι σε βαθμό που να γίνεται ανυπόφορο, ωστόσο παραμένει ένα κείμενο με πολλές ατέλειες και ελάχιστη λογοτεχνική αξία. Στην εποχή του, εκδόθηκε στα 1897, έκανε επιτυχία, προφανώς γιατί η κριτική του απέναντι στον κλήρο σε συνδυασμό με τον φθηνό ρομαντισμό του ήταν χρήσιμα ως μέσο για πολιτική προπαγάνδα. Συχνά η λογοτεχνία μπορεί να εξυπηρετεί και τέτοιους σκοπούς.

Γιατί υπάρχει μια ουσιώδης διαφορά ανάμεσα σε ένα έργο που ασκεί πολιτική και κοινωνική κριτική και σε όλες εκείνες τις ιστοριούλες του συρμού που δεν έχουν την δύναμη να αποτυπώσουν την πραγματικότητα και να δημιουργήσουν σκέψεις και προβληματισμό για το μέλλον αλλά μπορούν να εμφυτεύσουν στο μυαλό ενός αναγνώστη το ψήγμα μιας ιδέας ώστε να ριζώσει εντός του, όχι ως ιδέα, αλλά περισσότερο ως δεισιδαιμονία. Κι αυτό μπορεί να είναι και καλό αλλά και κακό, όλα είναι σχετικά. Εξαρτάται πάντα από ποια πλευρά το βλέπει κάποιος. Η κάθε εποχή έχει τις δικές της ανάγκες. Και ο κάθε αναγνώστης έχει τα δικά του γούστα.

Μια αλληγορία λοιπόν της ωραίας και του τέρατος: Ένας γοητευτικός παραμορφωμένος επαναστάτης με μάτια γαλάζια σαν την σκοτεινή τρικυμισμένη θάλασσα και μια γυναίκα δοσμένη ολόψυχα στο σκοπό της απελευθέρωσης της Ιταλίας από την Αυστριακή κατοχή. Υπάρχει ωστόσο ένα σκοτεινό μυστικό (που το μαντεύεις αμέσως από την πρώτη σελίδα). Όλα τα υπόλοιπα είναι αδέξιοι μακροσκελείς διάλογοι, ατελείς περιγραφές, πλήρης απουσία σκιαγράφησης χαρακτήρων, κάτι δακρύβρεχτες εξομολογήσεις και ολοκληρωτική αδυναμία να αποδοθεί το κλίμα, τα γεγονότα και οι περιστάσεις τις εποχής.

Και για να επανέλθω κλείνοντας την άποψή μου, πιστεύω ακράδαντα πως δεν υπάρχει πιο έξυπνος και αποτελεσματικός τρόπος για να κάνεις κάποιον να αγκαλιάσει μια ιδέα ή ένα σχήμα (πολιτικό, κοινωνικό, καλλιτεχνικό δεν έχει σημασία) χρησιμοποιώντας αυτού του είδους τον φτηνιάρικο πολτό. Είναι ελαφρύς και εύπεπτος και τόσο άχρωμος και άνοστος ώστε ο καθένας μπορεί με μεγάλη ευκολία να τον αξιοποιήσει για ευρεία κατανάλωση. Οπότε ναι, πιστεύω πως σε ένα σπερματικό επίπεδο η τέχνη καλείται να καλύψει μια απολύτως ανθρώπινη ανάγκη, να βουλώσει πρόχειρα κενά και χάσματα όπως ο στόκος τα σπασίματα ενός παλιού τοίχου.

Προσωπικά τείνω να προτιμώ τα έργα εκείνα που έχουν την δύναμη είτε να γκρεμίσουν τους τοίχους ή να τους καταστήσουν αρκετά διάφανους ώστε να μπορέσω ως αναγνώστρια να δω όσα κρύβονται από την άλλη πλευρά. Και διαβάζοντας το συγκεκριμένο μυθιστόρημα κατανόησα ακόμα καλύτερα πως η διάθεσή μου αυτή, δεν πηγάζει από μια τάση ελιτισμού αλλά από μια άλλη ανάγκη, εξίσου ανθρώπινη: Την ανάγκη να δω τον κόσμο όπως είναι μέσα σε όλη του την χαοτική πολυπλοκότητα που δεν σηκώνει υπεραπλουστεύσεις. Και καμιά φορά καταλαβαίνω πως αυτή η ανάγκη μπορεί να συγκριθεί μόνο με τον πόνο εκείνον που ένα αιχμηρό αντικείμενο προξενεί επάνω σε ένα γυμνό και απροστάτευτο σώμα.

όττω τις έραται.
Profile Image for Hamedborhan.
52 reviews13 followers
July 27, 2025
اول اینو بگم که من این کتاب رو زمان جنگ شروع کردم و به پایان رسوندم؛ نسخه‌ی صوتی، با صدای آرمان سلطان‌زاده.
و دقیقا این همزمانی با جنگ و صدا و خوانش کم‌نظیر سلطان‌زاده، تأثیر قلم وینیچ رو چندین برابر کرد برام.
یاد خودم افتادم که تا سالهای میانی دهه ۲۰ سالگی مثل آرتور، چقدر فردی معتقد بودم و از جایی به بعد، چراگرایی و مطالعه و تفرد و خلوت و تفکر من رو همانند آرتور رفته رفته به سمت نقطه‌ی مقابل سوق داد.

خرمگس داستانی‌ست از رنج، ایمان، و شجاعتی که زیر پوست شک و تنهایی شکل می‌گیره. آرتور، یا همون خرمگس، قهرمانی نیست که روی اسب سفید بیاد؛ یه انسان زخمیه، با قلبی سرشار از درد و اراده.
رابطه‌ی پیچیده‌اش با مونتانلی(کشیش مونتانلی)، کشمکش‌های درونی، و طنز تلخش، همه چیزی رو در دل آدم می‌لرزونه.
این کتاب فقط درباره‌ی انقلاب نیست، درباره‌ی مواجهه‌ی آدم با خودشه.
خرمگس نمی‌خواد فقط ذهنتو درگیر کنه؛ می‌خواد دلتو بلرزونه.
Profile Image for Roya Arbabi.
92 reviews73 followers
October 20, 2024
فکر میکنم ۱۴-۱۵ سالم بود که این کتاب رو خوندم. جزییاتش رو یادم نمیاد اما یادمه که خیلی مجذوبش شده بودم و حسابی تحت تاثیرش قرار گرفتم. وقتی دیدم صوتی شده خیلی خوشحال شدم. ببینم توی سن الانم چه نظری را��ع بهش خواهم داشت.
Profile Image for Fahim.
276 reviews117 followers
December 16, 2019
فقط میتونم بگم اگه تو لیست وانت تو رید یا تو لیست خریدتونه، هرچه زودتر خطش بزنید... اصلا اونقدرها که گفتن تعریفی نیست و بسیار بسیار کسل کننده ست... تازه من نسخه ی بدون سانسورش رو خوندم!
هر چقدر هم اون پیام مثلاً خفنی رو که میخواست برسونه ، تو ذهنم بالا پایین میکنم باز میبینم ارزش اون زجری که حین خوندنش کشیدم رو نداشت...
خوندن نقدی که اینجا در مورد کتاب نوشته شده، خیلی برام جذابتر از خوندن خود کتاب بود!
https://www.doctorrostami.com/the-gad...
Displaying 1 - 30 of 1,004 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.