سیّد مجتبیٰ آقابُزرگِ علوی شهرتیافته به آقا بزرگ علوی و بزرگ علوی بهمن ۱۲۸۲، تهران -۲۸ بهمن ۱۳۷۵، برلین) نویسندهٔ واقعگرا، سیاستمدار چپگرا، روزنامهنگار نوگرا و استاد زبان فارسی ایرانی بود که بیش از چهار دهه از نیمهٔ دوم سدهٔ بیستم را در آلمان زیست و به ترجمه، نقد و فرهنگنامهنویسی نیز پرداخت. او را همراه صادق هدایت و صادق چوبک، پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند علوی همپای صادق هدایت در دگرگونی داستاننویسی ایران تأثیر گذاشت و همانند او به سبک واقعگرایی میپرداخت؛ «با گرایشهای رومانتیکی که در روحیهٔ ایرانی ریشه دارد.» و با نثری که «طنین زیباپرستانهای دارد»، در داستانپردازیهایش به نوآوری گرایش داشت. در بیشتر آثارش، ابتدا گِرِهای هست و حادثهٔ اصلی پیشتر روی دادهاست و راوی، حادثهٔ داستان را بازسازی میکند. این شگرد را اساساً ویژهٔ ادبیات پلیسی میدانند. به سبک واقعگرایی اجتماعی میپرداخت و در داستانهایش به نابسامانیهای اجتماعی روی میآورد؛ شخصیتهای داستانهایش پویا یا مبارز هستند
Bozorg Alavi was an influential Iranian writer, novelist, and political intellectual. He was a founding member of the communist Tudeh Party of Iran in the 1940s and – following the 1953 coup against ...
سالاری ها داستان اوضاع و احوال ایران در دوره احمدشاه رو بیان میکنه با شرح خاندان سالاری در لرستان. سالار خان با ورودش به بیرجند شورش و هرج و مرج رو کنترل میکنه به روشی که سرهنگ قزاق و رییس نظمیه هم باورشون نمیشه و در این حین اتفاقاتی میفته و افرادی وارد داستان خاندان سالاری میشن که رل اصلی رو بازی میکنن و تا آخر توی قصه هستند. بابا و دختر حامله ش زیور. توی داستان از روابط خانواده ها و تقسیم ارث و انتخابات و خیلی چیزهای دیگه صحبت میشه و برای من کتاب نسبتا جذابی بود
پ.ن 1 : این آقایون داستان اگه نصف وقتی که پای تریاک کشیدن و عرق خوردن و خانم بازی میذاشتن کار کرده بودن اینقدر منتظر تقسیم ارث نبودن پ.ن 2 : بعضی وقتا مسیر زندگی ما به سمتی میره که ما تاثیر کمی توش داشتیم مثل زیور و حسین سالارنیا پ.ن 3 : آقاموچول چقد تو بدبخت بودی لعنتی
یک خانوادهی شلوغ و پرجمعیت که همهچیز حول تقسیم ارث میچرخد؟ آیا سالاریها در این مورد است؟ به نظر من نه
درست است که ورد زبان شخصیتهای کتاب تقسیم ارث است، اما در سالاریها شاهد نوع متفاوتی از داستانگویی هستیم، نوعی که شخصیتهای اصلی آن شاید چندان اصلی به نظر نرسند. یا بهتر بگویم، چندان «اصیل» نباشند. سالاریها از نظر من سه شخصیت اصلی و مهم دارد: بابا، زیور و سالارنیا، و همانطور که کسانی که کتاب را خواندهاند میدانند این سه شخصیت که سه نسل از یک خانواده را تشکیل میدهند و دست روزگار آنها را از هم جدا کرده افرادی عادی هستند که اگر روزگار یکنواخت سیر میکرد همان رعیت میماندند؛ اما در گردش چرخ و حوادثی که بر ایران و بروجرد میرود آنها از روزگار بازی میخورند. اما همین مقدار هم نیست. و وجه دیگری هم دارد که آن هم به نظرم یکی از نکات پررنگ داستان است و آن نقش زنان در جامعهی به شدت مردسالار است. عزت و منیژه که اعضای اصلی خاندان سالار هستند، و بعدتر زیور که زنی روسپی است چنان بر اوضاع تأثیر میگذارند که هیچکدام از مردان پرقدرت یا پرنیرنگ نیز نمیتوانند به پای برسند. و اینجاست که زیور که خود بازیخوردهی روزگار است روزگار را بازی میدهد
و نکتهی آخری که میخواستم بگویم این است که یکی از خوانندگان اشاره کرده بود که این کتاب شخصیتپردازی قویای ندارد. هرچند که این حرف حرف درستی است اما باید بگویم که اتفاقا نشان از ضعف کتاب نیست و نویسنده به خوبی نشان داده است که در آن روزگارِ ایران که حتی شاه ایران نیز شخصیتی نداشته است، دیگر ایرانیها نیز (چه ارباب و چه رعیت) نمیتوانند شخصیت خاصی داشته باشند و همه، حتی زیور که پررنگترین شخصیت داستان است، در نهایت تیپهایی هستند که شرایط بداقتصادی و درگیر شدن کشور در جنگی مربوط به بیگانه آنها را تا حدی یکدست میکند و اجازه نمیدهد که شخصیتهای چندانی شکل بگیرند
+++ "... خدا میداند چرا به دل بابا برات شده بود که این بچه پسر زیور است. چند ماه پس از غیبت زیور بهدنیا آمده بود. شاید هم علت دلبستگی بابا به حسین کوچولو که حالا اسمش آقای سالارنیاست و از انگلستان بر میگردد.. همین تصور باطل یا یقین است که او را فرزند زیور میداند. بابا آرزو میکرد زنده بماند، حسین را تنگ دل بگیرد، سر و صورتش را ببوسد، کنارش بنشیند و داستان گرفتاری ننهاش و کشته شدن باباش را برایش حکایت کند. فرضاً هم که حسین پسر زیور نیست، نباشد! آخر یکی نباید پیدا شود و بخواهد بفهمد که با چه سرنوشتی بابا و ننه حسین مواجه شدند. حکایت سالار رفت. سالاریها که هستند.." + + + سالاریها نوشته بزرگ علوی، داستان خاندان بزرگ سالاریهاست. داستان روایتگر روابط، رازها و چگونگی بهدست آوردن ثروتشان است. داستان و شخصیتپردازی کتاب رو دوست داشتم ولی فک میکنم خیلی باعجله تموم شد.. میتونست خیلی جذابتر از این هم باشه. کتاب رو موسسه انتشارات نگاه چاپ کرده
کتاب سالاریها را از اپلیکیشن نوار خریدم و مدتی است دارم آن را می شنوم. تمام شد. نوشته بزرگ علوی است و طبعا روایت از تاریخ است ماجرای پر راز ورمز خانواده بزرگی در بروجرد به نام سالاریها که پیچ وخم زندگی و رقابتهای مالی، اجتماعی یک خانواده را ترسیم می کند. مثل بقیه آثار بزرگ علوی وبه خصوص کتاب قشنگ چشمهایش به سیاست هم مخلوط بود. بسیاری از این اتفاقات و پشت هم اندازی ها به خاطر نمایندگی مجلس صورت میگیرد این کتاب در سال ۱۳۵۴ شمسی در برلین منتشر شده است اوایل ابان ۹۹
کتابهای بزرگ علوی با صدای آرمان سلطانزاده یکی از ترکیبات مورد علاقهی منه. احساس میکنم صدا دقیقاً روی سبک نوشتار میشینه. این بار هم از گوش دادنش لذت بردم. هرچند نسبت به بقیه آثار بزرگ علوی کمی ضعیفتر بود اما همچنان دوسش داشتم. لینک کتاب در طاقچه: https://taaghche.com/audiobook/23274/...
سالارنیا به همراه برادر ناتنیش سالار نظام به بروجرد می آیند به بهانه تقسیم ارث و میراث سالاری بزرگ با خودشان کلی سوال و رمز و راز می آورند همه چیز مشخص می شود سالارنیا و سالار نظام سوار ماشین می شوند و می روند داستان تمام می شود بین آمدن و رفتنشان ولی هیاهوی عجیبیست از سیاست ، خیانت و حتی قتل علوی هنر نویسندگی را تمام کرده تاریخ را با سیاست ، سیاست را با اقتصاد و همه را با فرهنگ و زندگی قشر مرفه زمان سلطنت احمد شاه مخلوط میکند وخواننده را سیر میکند جز پیچیدگی اسامی هیچ انتقادی به این رمان کوتاه وارد نیست روحش شاد بزرگ ادبیات معاصر
اولین اثری بود که از بزرگ علوی خوندم و باید بگم ترسیم! فضاها و اون شکلی از داستان که تو ذهن خواننده ایجاد می کرد بسیار زنده و ملموس بود. در عین اینکه کاملا کوتاه و کامل بود. خوشم اومد و ترغیب شدم باقی آثار بزرگ علوی رو هم بخونم.
به خوبي كتاب هاي ديگه اين نويسنده نبود و به نظرم مي تونست خيلي هيجاني تر ماجرا اولين ديدار زيور و سالارنيا رو بنويسه اما هر چي باشه كتابي خوب از نويسنده اي بزرگ
من از نشر امير كبير خوندم كه گويا نسبت به چاپ هاي مشابه ٢٠ الي ٣٠ صفحه كمتره. كسي مي دونه علت چيه؟
سالیان سال از بچگی این کتاب رو داخل کتابخانه یکی از آشناهای خانوادگی میدیدم ،داخل این کتابخانه ردیف به ردیف کتاب های تفسیر قرآن ضخیم با نقوش اسلیمی زیبا بود (شبیه کتابخانه مکارم شیرازی 😂)در میان این همه کتاب قرآنی که هر مجموعه اش یه طبقه کامل رو تصرف کرده بود ،این کتاب باریک اتفاقا خیلی به چشم میومد .وصله ناجوری بود و انگار داشت به بقیه کتاب ها دهن کجی میکرد.همیشه با خودم میگفتم این چه کتابیه که با تمام نازک بودنش کنار اینا قرار گرفته .
سال ها گذشت و انگار صاحب کتابخانه هم فهمیده بود این کتاب به بقیه کتابخانه اش نمیاد و تصمیم گرفت اون رو به من بده. منم نامردی نکردم و تا سال های بعدش اصلا به کتاب نگاه نمیکردم .این کتاب همون طوری که تو کتابخانه اون بنده خدا خاک خورده بود با داشتن صاحبی جدید هم قرار نبود رنگ خوشبختی ببینه.
اما بالاخره خوندمش ،خیلی روان و راحت خونده شد . اوایل کتاب به خاطر شخصیت هایی که همه پیشوند سالار داشتن ،به خاطر سپردن اسم ها و شخصیت ها سخت بود ۳۰ صفحه خوندم و دیدم نه نمیشه دوباره نشستم از اول خوندم و ایندفعه اسم ها رو با کار و نسبت های خانودگیش یادداشت کردم .بقیه اش دیگه آب خوردن شد .
کل کتاب در مورد یک خانواده پولداره که هر کدوم درگیر یه چیزی هستند ،یکی به فکر پیدا کردن مادرش و مداوای امراض بومی ،یکی دنبال تقسیم ارث،یکی دنبال سیاست ،یکی فقط فکرش تو خشتکش خلاصه میشه،یکی شعر میگه و یکی مراقبه اتوی شلوارش خراب نشه.همه story line خودشون رو دارند و در عین حال هیچکدام قهرمان اصلی داستان نیستند.
کاشکی کتاب یکمی طولانی تر بود با اینکه پایان خوبی داره اما دوست داشتم بازم در مورد این دراماهای خانودگی میخوندم .و البته هیچ وقت فکر نمیکردم از بزرگ علوی این همه فحش جذاب یاد بگیرم😂
تنها ایرادی که میتونم بگیرم که البته به خود کتاب هم شاید خیلی مرتبط نباشه ،طرح جلد زشت و بدون تناسب به محتوای کتاب عه. رو طرح جلد یه چند تا خانم قجری رو میبینیم که با چارقد و قیافه های نازیبا کنار هم قرار گرفتند،طراح جلد عزیز اگر دو صفحه از کتاب رو میخوند میدید که این زن ها اصلا تناسبی با زن های داخل کتاب ندارند.زن های کتاب همه خوشگل و لوند و بزک کرده و خیلی مطابق با مد روز اند. نویسنده خیلی رو اون موضوع تاکید داره و چند قسمت مهم داستان حول این قضیه میچرخه .چی شد فک کردن ،ها بیاییم چند تا زن قجری زشت دوران ناصری رو روی جلد کتابی بزاریم که در مورد سال های جنگ جهانی اوله و حتی اگر حکومت هنوز هم قاجاری هست دیگر زمان احمدشاهه و مردم اگرچه نه همه اما قشر مرفه کمی به سمت مدرنیته رفته اند.
یک شاهکار دیگر از بزرگ علوی و به نظرم در حد و اندازه رمان چشمهایش بود. این کتاب به شرح زندگی فاسد خانواده سالاریها پرداخته و اشاره مستقیمی به ظلم و جور دوره ارباب و رعیت دارد. داستان ظاهرا مربوط به اواخر دوره قاجار و قحطی آن روزهاست. از شنیدن کتاب با صدای آرمان سلطان زاده لذت بردم.
این کتاب از نظر تاریخی، مربوط به دوره پادشاهی احمد شاه هست و در مورد خانوادهای بزرگ و اشرافی که سه شخصیت عادی داستان، (بابا، زیور، سالارنیا) با آنها قاطی شده اند. داستان مربوط به دوره ای بسیار مردسالار است و تاثیر و قدرت زنان در تصمیم گیری ها هم از طریق روسپی گری است. متن داستان برای من جالب نبود و با اینکه هیچ وقت، حتی برای خواندن کتاب های ترجمه شده هم چنین مشکلی نداشتم، برخی شخصیت های داستان رو بخصوص در اوایل داستان باهم قاطی می کردم. چون قبلا “چشم هایش” رو خوندم، انتظارم از این کتاب خیلی بیشتر از این بود.
داستانش خیلی چیز خاصی نداشت ولی صوتیش با صدای آرمان سلطان زاده خوب بود. به علاوه اینم فهمیدم این از ارزش افتادن ریال یه چیزیه که ید طولایی توی تاریخ ما داشته
خب بالاخره چند ساعت پیش این کتاب رو برداشتم و یک نفس خوندمش... تونستم واسه شروع سال جدید به حداقل کتاب نیمه تمام برسونم لیستهامو البته کتابهای مرجع و چند جلدی هنوز به قوت خودشون باقی هستن... اما درباره ی این کتاب از نظر تجرید نویسنده فوق العاده ست برش های زمانی که توی کتاب هست فوق العاده استادانه ست باید وقتی کتاب رو میخونید حواستون جمع کتاب باشه بخاطر همین برشهای زمانی و یه جورایی از نظر شباهت های اسمی و بررسی زندگی یک خانوار (حالا تو برهه ی زمانی کوتاه تر) منو یاد صد سال تنهایی انداخت
من این کتاب رو شبها قبل از خواب گوش میدادم. کلاً خوشم میاد از فضای سیاسی دورانی که بزرگ علوی ازش حرف میزنه. هربار هم این کتاب رو گوش میدادم با خودم فکر میکردم یه نفر توی زندان سالها پیش کتابی نوشته، حالا چقدر همه چیز تغییر کرده که بعضی از ما اون کتابهایی که نویسندهها از سر آرمان مینوشتند رو شبها به عنوان لالایی قبل از خواب گوش میدیم. :)
برای بار دوم سراغ بزرگ علوی رفتم و واقعا راضیم. داستان روان و ملموس بیان شده. پایانش رو دوست داشتم،هرچند مورد انتظارم نبود. کاش میشد به صورت سریال درش آورد
چندان بزرگ علوی را نمی پسندم، چشم هایش هم خوب نبود. به زور سیاست می چپاند در داستانهایش. بعضی قسمت های داستان کاملا لخت و عور سیاست را نقد می کرد، مسلما از جذابیت داستان کم می کند. تنها قسمت های خوب داستان وقت هایی بود که از پیرمرد آرام و ساکت می گفت، غصه ی پیرمرد آدم را می گرفت! خوب بودن پایان داستان هم به خاطر همان پیرمرد است!
بزرگ علوی واقعا داستاننویس بود داشتم فکر میکردم از آدمهای این روزگار کدامشان در حد و اندازه او هستند اما هیچ کس واقعا به گرد پایش هم نرسیده شرح خانوادهای در بروجرد با تمام بالا پایین هایشان با شیوایی سخن آقا بزرگ چیزی بود که در روزهای آخر سال ۱۴۰۰ تجربه کردیم و لذت بردیم هرکجا شد با کتاب پیش رفتیم و هرکجا نتوانستیم با نسخه صوتی آن، به خاطر همین خاطرهسازی که برایمان کرد ۵ ستاره دادم 👌🏻
در میان آثار بزرگ علوی، تنها "چشمهایش" به یک رمان فارسی نزدیک است و یکی دو داستان کوتاه از مجموعه ی "چمدان"، آن هم بیشتر برای همان سال های دهه ی بیست که منتشر شده اند. کارهای آخرش مانند "سالاری ها" و "موریانه" و... بیشتر به شوخی می مانند تا اثری از ادبیات معاصر ایران.
از کتاب: زیور او را از زمین بلند کرد. کمی حالش آورد. «زن، کاش میگذاشتی میمردم. همه چیزمان را گرفتند. دیگر به چه امیدی زندگی کنیم؟» (هر چند قصه داستان مال سالهای خیلی دوره ولی عجیب شبیه همین روزهاست).
داستان در زمان قحطی ناشی از جنگ جهانی دوم در بروجرد رخ می دهد رستم خان سالار با چندصد سرباز در سال قحطی از تهران برای سرکوب اشرار لر که انبار غله های دولتی و مالکین را غارت می کردند، به بروجرد می رود و برای زهرچشم گرفتن از مردم بجای چند شورشی به ناحق چند تن از دهاتیان را که شبانه برای به دست آوردن نان و آبی به بروجرد روانه می شدند، به دار می آویزد شخصیت اصلی؛ البته از نظر من، زنی جوان و آبستن است ک�� پدر و شوهرش قربانی این ناعدالتی می وشند و این زن به خاطر یک سری مسائل وارد خانه و خانواده ی سالاریها می شود و داستان تازه از اینجا شروع می شود
بخشی از کتاب در این صفحه بماند به یادگار
هیچ کس پدر و مادر اینهایی را که الان سر کار هستند نمی شناسد. البته که سواد چیز خوبیست. اما کافی نیست. یادم می آید، وقتی مرحوم ابوی شرف الدین را به پاریس می فرستاد، شما او را نمی شناسید - با شما مثلا عموزاده می شود- به او گفت: "برای من هیچ فرقی نمی کند در فرنگستان چه می کنی، شب در ....خانه می خوابی و یا در مدرسه، عمده این است که با یک کاغذ به ایران برگردی. مگر من-مقصود مرحوم ابوی است- تحصیل کرده ام که آدمی شده ام؟" دوره ی ما اشرافیت ارزش داشت. از آدم می پرسیدند، پسر کی هستی، آن دوره گذشت. میخواستم بگویم که بوعلی سینا هم که باشی، وقتی ندانی باد از کدام سمت می وزد، علف خشک هم گیرت نمی آید، پس اشرافیت و سواد دیگر رواجی ندارد، مقتضیات امروز ما بند و بست است. با خارجی ها. امروز سررشته در دست آنهاست. باید پشتگرمی داشت تا کار پیشرفت کند. آن وقت همه چی هست، قدرت، ثروت، حیثیت، اعتبار و شأن و شوکت
کتاب درمورد خانوادهی سالاریهاست.که طی شرایطی در بروجرد ساکن میشوند و برسرنوشت افراد آن منطقه تاثیرات مختلفی میگذارند. توصیه میکنم در ابتای کتاب نامهای افراد را یادداشت کنید چون در نام بیشتر شخصیتها لفظ «سالار» وجود دارد. ___________________________________________ اسامی شخصیتهای کتاب جهت راحتتر خواندن:
*سید عبدالرحیم سالارفش:محضردار، شوهر انیس الملوک
*سالار نظام:وکیل مجلس شورای ملی،پسر بزرگ خان سالار
*سالارنیا: دکتر، پسر زیور
*انیس الملوک:خواهرزادهی خان سالار
*هوشنگ سالاریان:رئیس دارایی، داماد اول خان سالار، شوهر منیژه
*منیژه: دختر خان سالار و بعد از سالارنظام رئیس خانواده(طخواهر بزرگ)
*میرزا جوادخان سالارزاد: شوهر حمیده خانم خواهرزادهی خان سالار، شاعر و اهل ادب، رئیس پست و تلگراف
*امان الله آقای اهمیت: شوهر عزت الملوک دختر خان سالار (داماد دوم)
*عزت الملوک: دختر خان سالار و خواهر سالار نظام (خواهر کوچک)
*عبدالوهاب: پسر سید عبدالرحیم سالارفش، معشوق عزت الملوک
مسئله مستر گاردنر میدانید ارتش بریتانیای کبیر در ایران خرج دارد و این مبلغ در این کشور باید به ریال و تومن پرداخته شود. از زمان ورود متفقین قیمت آذوقه و اجناس مورد احتیاج آنها ترقی فاحش کرده و حضرات باید مبلغ زیادتری به لیره در ایران خرج کنند. انگلیسی ها به مقامات دولتی پیشنهاد کردند برای جبران این ترقی قیمت لیره را گرانتر احتساب کنند. و درنتیجه ارزش لیره دوبرابر شد.. نمایندگان مخالف این طرح را به قیمت گزاف تبدیل به موافق کردند. جناب سالار نظام املاک خودشان را در قراء سیلاخور فروختند و لیره خریدند و پس از چند روز آنرا به نرخ تازه فروختند.... {این که تقلب و غارت مال مردمه} ی تیکه کوچیک از کتاب ی جورایی شبیه وضع الانمون نیس >؟؟؟ در نتیجه زالو صفت ها همه جا هستند...چطوری اینطوری میشن...چطوری شبا میخوابن...
فضاسازی ابتدای داستان بسیار خوب و جذاب بود. شمایل کلی از اوضاع و احوال شهر و بخصوص خانه سالاریها ارائه میشه و نحوه زیست مردم دوران قاجار رو نمایش میده. داستان اما شخصیتپردازی قویای نداره. نه اینکه نویسنده قلم قویای نداشته، بلکه انگار خیلی گذری از هر شخصیت رد شده. همچنین این ضعف در پرداخت روایت هم اتفاق میفته. صحنههایی مثل برخورد زیور و سالارنیا رو، انتظار میرفت با دقت و حوصله بیشتری شرح داده میشد تا لذت کافی رو به خواننده منتقل کنه. اما بنظر من هدف چیز دیگهای بود. نه صرفا بیان یک داستان خانوادگی و جذاب. بلکه شناساندن مختصری از زیستجهان مردم ایران در دوران احمدشاه. که البته ردپایی از چپ و غربستیزی هم در ناخودآگاه داستان دیده میشد.