این کتاب به بررسی آرای چهار اندیشمند ماکیاوللی، بُدَن، هابز و لاک پرداخته. قسمت مربوط به لاک را نخواندم چون هنوز آثار او را مطالعه نکردهام. با این کتاب از دو منظر مشکل داشتم. یک اینکه نه کامل تحلیلی و نقادانه است و نه کامل و جامع آرای اندیشمند مدنظر را واکاوی میکند و به معرفی و میپردازد. بنابراین نه به درد خوانندهای میخورد که خود آثار این اشخاص را خوانده و نه به درد خوانندهای که تازه میخواهد آشنایی مختصری دربارهی آنها کسب کند. مشکل دوم این بود که بخشهای زیادی از متون این چهار شخص در کتاب عیناً نقل شده است اما این نقلقولها کاملاً انتخابی و در راستای نتیجهای است که نویسنده میخواهد بگیرد، نه الزاماّ نتیجهای که با خوانش آثار خود این اندیشمندان در ذهن خوانندهی بیطرف نقش میبندد. بهخصوص در مورد ماکیاولی این نکته پررنگتر است چرا که بیشتر روی کتاب شهریار او تمرکز کرده و بهندرت به کتاب گفتارها ارجاع میدهد. درمورد هابز همچنین وقتی به تحلیل نقاط اشکالدار نظریهاش میپردازد، از آنجا که متن اصلی را گلچین کرده، بهراحتی انگشت روی این ایراد و آن ایراد میگذارد، غافل از آنکه خوانندهای که بهفرض لویاتان را خوانده، اگرچه شاید با برخی از این ایرادات موافق باشد، بسیاری از آنها را نخواهد پذیرفت چرا که در کلیت متن و منطق هابز مطلب کاملاً آشکار و روشن توضیح داده شده است؛ برای مثال میتوان به حق طغیان شهروند و حق مجازات حاکم اشاره کرد که نویسنده انگار بخواهد هر طور شده ایرادی به نتیجهی نظریهی هابز وارد کند، مسائل را به هم میپیچد و فهم را دشوار میکند. در حالیکه مطلب هابز در این مورد بسیار ساده است: شهروند صرفاً از سر حفظ امنیت جانی و مالی حق خود را به حکومت منتقل میکند، به محض آنکه امنیت جانی و مالی او توسط خود این حکومت در خطر قرار بگیرد، اصلی که بر اساسش قرارداد منعقد شده، فرومیپاشد و شهروند میتواند قرارداد را ملغی کند. درنتیجه حق طغیان بهدست می آورد. از طرفی حاکم همچنان حق صیانت از حکومت خود را در دست دارد، بنابراین همچنان حق مجازات دشمن (بیرونی و درونی) برای او موجود است. فارغ از اینکه استدلال هابز چقدر عملی است، کاملاً منطقی است. فراموش نکنیم هابز به اخلاق نسبی مینگرد و به هر کس این حق را داده که بنابر صلاحدید خود و برای بقای خود تصمیم بگیرد. درنتیجه در جهانبینی او دورزدن قراردادها بهوقت ضرورت غیراخلاقی نبوده و منعی ندارد. تنها شرطش آن است که فرد «بتواند«. اما در کتاب خداوندان اندیشهی سیاسی در نقد این مطلب چندین صفحه آمده که در نگاه اول شاید درست بهنظر بیایند اما ربطی به مطلب مدنظر هابز ندارند.
درکل، فکر میکنم خواندن این کتاب کمک چندانی به خواننده نمیکند. بهخصوص آنکه سراغ اندیشمندانی رفته که نظریههایشان با زبانی ساده در آثار نهچندان زیاد خودشان آمده. شاید با صرف وقتی کمی بیشتر، بشود تمامی آثار را از زبان نویسندهی اصلی خواند و نیازی به آموختنِ آنها از زبان شخص ثالث نباشد.