زندگینامه: علي محمد مؤدب متولد 1355 تربت جام است. وي تحصيلات خود را تا مقطع كارشناسي ارشد الهايات دانشگاه امام صادق (ع) ادامه داده است.
سوابق کاری: 1-مسئول صفحه شعر روزنامه ابرار82 2-مسئول سرویس ادب دو هفته نامه گلستان قرآن 82 3-مسئول سرویس ادب مجله اندیشه صادق 4-عضو تحریریه ماهنامه سوره به مدت چهار سال 81-85 5-دبیر تحریریه فصلنامه شعر به مدت دو سال 84-86 6-عضو شورای کارشناسی شعر بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس85 7-داور جشنواره شعر جوان ایران (حوزه هنری) – شیراز83 8-داور دو دوره کنگره شعر دفاع مقدس –کرمانشاه84 و ارومیه 85 9-داور مسابقه سراسری سفرنامه حج سازمان صدا و سیما 85 10-داور جشنواره های میهمان ری85 ، شعر عدالت 83، شعر عاشورایی شاهرود85 و... 11-عضو موسس کمیته شعر بنیاد دفاع از مردم فلسطین83 12-مدرس شعر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران-84-85 13-مدیر دفتر آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان تهران به مدت دوسال84-86 14-دبیر جایزه ادبی تهران85 15-داور دو دوره جشنواره شعر عدالت: حرفی از جنس زمان- دانشگاه تهران و امام صادق ع 16-دبير سرويس ادبي شوراي راه اندازي روزنامه آتيه 17-عضو موسس وبلاگ ادبی سجیل که در ایام مقاومت سی و سه روزه لبنان هر روز یک شعر نذر شهدای مقاومت می کرد 18-مسئول کمیته طراحی مفهومی بازیهای رایانه ای –شورای عالی اطلاع رسانی
تالیفات و جایزه های ادبی : 1-مولف مجموعه شعرهای عاشقانه های پسر نوح 82(نشر دفتر شعر جوان) ، همین قدر می فهمیدم از جنگ83 (نشر سارینا )، مرده های حرفه ای84 (نشر هزاره ققنوس)و مجموعه الفهای غلط (نشر سوره مهر-86) – دفاع از پایان نامه کارشناسی ارشد با عنوان یاد مرگ درقران و بیان امیرالمومنین ع و پی جویی آن در ادب فارسی (بررسی موردی سعدی) با نمره 98 2-انتشار چندین مقاله و مصاحبه در مجلات سوره ، شعر ، گلستان قرآن ، روزنامه های جام جم ، قدس،همشهری ، رسالت ، ایران ، یادنامه سلمان هراتی و.. 3-برگزیده کنگره شعر جوان ایران ، شبهای شهریور (سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران)– تهران81 4-نفر سوم چهارمین کنگره شعر جوان ایران(وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) –بندر عباس81 5-یکی از پنج شاعر برتر شعر عاشورایی تهران- 82 (سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران) 6-نفر دوم کنگره بین المللی زخم زیتون-82 (صدا و سیما ) 7-برگزیده چند دوره کنگره های دفاع مقدس (بنیاد ) ، انتظار(حوزه هنری) ، سوختگان وصل(نهاد رهبری) و... 8-نفر اول نخستین دوره کتاب سال حوزه هنری ، اصفهان -85 9-برگزیده دوم نخستین دوره کتاب سال دفتر شعر جوان، تهران - 85 10-نفر اول نخستین دوره کتاب سال جشنواره بانوی فرهنگ به طور مشترک(معاونت امور زنان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی )85 11-ک
شاید اولین نکته در مواجهه مخاطب با «دستخون» این باشد که این کتاب یک شعر بیشتر ندارد. «دست خون» یک منظومه بلند، واحد و یکپارچه ادبی را که در قالب چارپاره سروده شده است، به نمایش می گذارد. علی محمد مودب شاعر منظومه بلند «دست خون» است که در آن از کودکی تا بزرگسالی واگویه هایی کرده و تاریخ را در این منظومه بلند روایت کرده است. منظومه سرایی یکی از عادات قدمای شعر بوده و منظومه سرودن چنان جایگاهی داشته که کسی شاعر شناخته می شده است که بتواند حجم زیادی از موضوعات، اسطوره ها و مسائل آیینی را در شعری بلند بیاورد و مودب در «دست خون» به خوبی از پس این مهم برآمده است. مودب در «دست خون» روایت خود از انقلاب، دفاع مقدس و پس از آن را به خواننده ارائه میکند. این شاعر -که پیش از این از او مجموعه "سفر بمباران" و "کهکشان چهره ها" را خوانده ایم- در این منظومه طبع لطیف و صریح خود را به خواننده نمایانده و نشان می دهد که علاوه بر این که لطافات باران را در شعرش دارد صراحت و تیزی شمشیر را نیز همراه شعرش کرده تا موضع و موقعیت خود را نشان دهد. تکرار تاریخ یکی از مهمترین نکاتی است که در «دست خون» مودب بروز دارد و شاعر پیوسته در جای جای این منظومه به خواننده نهیب می زند که تاریخ تکرار می شود و باید از آن درس گرفت. مودب پیوسته خود را شاعری روستایی معرفی می کند و اگر مخاطب اشعار وی بوده باشی این روستایی بودن در سروده هایش بروز دارد. این بار در منظومه «دست خون» نیز خواننده با پسر بچه ای آشنا می شود که روستایی است و شاهد فقر و تنگدستی و تمام مصائب روستا نشینان است و با همان حالات کودکانه در حال روایت اتفاقات پیرامون است. او در این منظومه پا به پای خواننده بزرگ می شود و وقایع را می بیند و بازگو می کند. مودب شاعری است که اهل تعارف ها و بده بستان های مرسوم سیاسی نیست و عقیده اش را بی پرده بیان می کند و در «دست خون» نیز خواننده با این نکته مواجه است. زبان مودب در «دست خون» ویژه است و خواننده از کلماتی که او در شعرش به کار برده متوجه این زبان می شود. بسامد کلمات محلی و همچنین عبارات خاصی که در زمان و دوره ای حتی امروز دارای بار معنایی خاصی است، بسیار زیاد بوده و نشان می دهد که مودب در این منظومه پیِ رسیدن به یک مقصد مشخص است. می توان گفت که «دست خون» خبر از رسیدن مودب به قله می دهد و باید برای تماشای او سر به بالا گرفت و کلاه را با دست چسبید. در این منظومه با شاعری روبرو هستیم که از زبانی پخته سود می برد و مضامین عالی در شعرش نهفتهاست. پس از خواندن این منظومه هیجانی به شاعر دست می دهد که ناشی از تسلط شاعر بر شعر است. «دست خون» را انتشارات شهرستان ادب منتشر کرده است و این روزها اگر گذرتان به نمایشگاه کتاب افتاد شک نکنید که دست خون را باید در اولویت خرید بگذارید.
در نگاه اول، دستخون مثنوی فتنه است و در حال موضعگیری در قبال ماجرای سال 88، که هست؛ اما حالا که به ظاهر آن روزها گذشته و دیگر کسی (جز اندکی) حرفی از آن روزها به میان نمیآورد، زمانۀ دستخون گذشته و حرفش تمام شده؟ نه، دستخون هنوز معاصر ماست؛ چون ما هنوز در شهر زندگی میکنیم و دستخون، مثنوی شهر است:
شهر در خواب است و من بیدار کودکم با خنده خوابیده است
دفترم از گریهها خیس است ماه بر تاریخ، تابیده است
این شهر کدام شهر است؟ بر کجا بنا شده؟ به چه تکیه دارد؟ چه کسی آن را به ما معرفی کرده؟
این شهر تجسد ایران فرهنگی است؛ این شهر اولاً ایرانی و ثانیاً فرهنگی است. بر بنیادی از ذهن مخصوص ما و به قول خود کتاب، بر بنیانی از رؤیا:
سروها با او که بالیدند نام ایران بر زبان افتاد
از جوانان عجم شوری جاودانه در جهان افتاد
غیرت اقبال لاهوری در رگ ایرانیان پیدا
کرد و ترک و فارس در یک صف لشکر رویینتن رؤیا
این شهر را رویینتنان ساختهاند که رؤیای بهشتیشان، رویینتنشان کرده و آسیبناپذیرشان ساخته است و این شهر را چه کسی اولبار به ما شناسانده؟ اقبال لاهوری. اقبال حق بزرگی بر معاصرین جهان اسلام و ایران دارد و یکی از معماران اصلی ایران جدید هست؛ هرچند بهظاهر در تشکیل پاکستان نقش داشته، ولی ایرانی که شاعر از آن سخن میگوید، ایرانی جدا از افغانستان و پاکستان نیست، حتی جدا از هند و ترکیه هم نیست؛ ایران فرهنگیِ اقبال است که آرزو داشت شوری در جوانان عجم بیفتد و گرۀ بسته تجدد و سنت، باز شود. انقلاب سال 57، همان شوری بود که اقبال انتظارش را میکشید. این شور «ایران» را بر پایۀ رؤیا ساخت، نه چونان پهلوی لشکری از سلاح. شاعر از شهری صحبت میکند که سال 1357 ساخته شده است. هرچند قبل از آن هم جسدی داشته و خاکی اشغال کرده بوده، ولی هنوز «شهر» نشده بوده است. شهر زمانی ساخته میشود که عنصری غیرزمینی زیربنای آن را گذاشته باشد. از این روست که تا پیش از انقلاب سال 57، نمیتوان ایران را دارای شهر مدرن دانست. تهران بود، اصفهان تغییر کرده بود، مشهد دیگر مشهد پیش از قاجار نبود، تبریز پر بود از کارخانه و نهاد جدید و غیره، اما در ایران شهری نبود. شهر در سال 57 ساخته شد، وقتی که خونهای پاکی سنگ بنای معاصر بودن ایرانیان را گذاشتند:
بیل بر دوش شهیدی نو آب را اینجا شهید آورد
سقف را اینجا شهیدی ساخت دای* را بالا شهید آورد
این تازه شروع روایت مؤدب از شهرِ پس از انقلاب است. او نگران شهر خفته است: شهر در خواب است و من بیدار
اما این خواب از چه زمانی آغاز شده است؟ از زمانی که روحِ اقبالی شهر به آسمان پرواز کرد و جسم جدید، منشأ زنده بودن خویش را از دست داد. البته آن روح کامل جدا نشد که در آن صورت، شهر میمرد. اما شهر خوابیده و همین، کورسوی امیدی را برای بیداری در دل شاعر زنده نگه میدارد.
چه کسی قرار است شهر را بیدار کند؟ چه کسی میتواند شهر را بیدار کند؟ شاعر میداند شهر چه زمانی خوابیده، وقتی که روحی که در انقلاب دمیده بود، تن را رها کرده:
جاده با مسجد تصادف کرد توسعه، سازندگی، عمران
ریشهایی شعلهور، منفور ریشهایی در تنور نان
اما شاعر از پس این ریشها بر نمیآید. شاعر در برابر این ریشها، هیچ سلاحی برای زنده کردن شهر ندارد. این زنگیهای مست که تیغ سازندگی در دست میچرخانند و نعره میکشند، هیچ سری و هیچ قلمی را که بیدارگر شهر باشد، نمیخواهند. اما شاعر شهرش را میسراید تا لااقل در شعر، امیدی به زنده شدن شهر باقی بماند و این شعر دستبهدست شود تا رؤیا نمیرد، تا باز شوری اقبالی در رگهای جوانان عجم بیفتد.