Jump to ratings and reviews
Rate this book

پاییز از پاهایم بالا می‌رود

Rate this book
Paeez Az Pahayam Bala Miravad, Leila Sobouhi Khamneh
عنوان: پاییز از پاهایم بالا می‌رود؛ نویسنده: لیلا صبوحی خامنه؛ تهران، چشمه، 1395؛ در 134 ص؛ شابک: 9786002292629؛ موضوع: داستانهای نویسندگان معاصر ایرانی قرن 14 هجری - قرن 21 م

151 pages, Paperback

First published January 1, 2016

2 people are currently reading
33 people want to read

About the author

لیلا صبوحی خامنه

3 books2 followers

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
7 (10%)
4 stars
15 (23%)
3 stars
32 (49%)
2 stars
9 (13%)
1 star
2 (3%)
Displaying 1 - 15 of 15 reviews
Profile Image for Gypsy.
433 reviews711 followers
August 17, 2016
راستش خوندن ِ این اثر، یه جور توفیق اجباری بود. وگرنه من خیلی سخت سراغ کارهای ایرانی می‌رم. به نسبت چیزایی که ازش شنیده بودم، اون‌قدرام.. آخه می‌دونین، نویسنده ریسک نکرده اصلاً. نه این‌که چون ریسک نکرده، من خوشم نیومده! منظورم اینه که یه فضایی رو که آشنایی داشته، در قالبی کاملاً تک‌خطی و ذهنی نوشته. ذهنی که می‌گم، نه که داستان انتزاعی باشه ها. اتفاقاً داستان کاملاً تجربی و عینی هست. اما خط روایی‌ش شاید بگم هشتاد درصدش تو ذهن شخصیت اول می‌گذره. ایده نسبتاً ایده خوبیه، نثر هم پخته و شسته- رُفته و بعضی جاها پاراگراف‌های فوق‌العاده‌ای هست. اما من نمدونم چرا نویسنده‌های ایرانی فکر می‌کنن داشتن ِ یه نثر خوب و مطلوب که بتونه مخاطبو تا ته اثر با خودش بکشونه، کافیه! بله، مخاطب کشیده هم میشه. اما نه بخاطر تعلیق داستان! بخاطر نثر! بخاطر نثر شما نه هنر داستان‌گویی‌تون!

لذا این داستان بیشتر ازین‌که خودشو تعریف کنه، تو ذهن راوی‌ش می‌گذشت. شما بخواین یه طرح براش بنویسین، کلاً شاید دو خط هم نشه و همون دو خط هم خیلی سطحی در می‌آد. داستان داره می‌ره که به جریان سیال ذهن نزدیک شه و بعضی جاها مرزشم می‌شکنه- که انصافاً خیلی قشنگ درومده- ولی عملاً یه بخش کوچیکی از داستان آشکار میشه. نویسنده خیلی ذره ذره روایت رو پیش می‌بره.. و آخر هم یه‌ پایان پست‌مدرنی داریم که به چفت و بست داستان می‌خوره. ینی تکنیکش تکنیک ِ خوبی هم هست. اما همون‌طور که گفتم، خط داستانی بی‌نهایت فقیر و سطحی و ذره ذره‌پیش‌رونده‌ست.. و خیلی ذهنیه. من می‌دونم این‌ذهنی بودن از ویژگی‌های داستان پست‌مدرنه. ولی دلیل می‌شه بخاطرش روایت رو شهید کنیم؟

اما ایده، شخصیت‌پردازی، دیالوگ‌ها و نثرشو دوست داشتم. این توقعی هست که از همچین نویسنده‌ای با سوابق خوب و سن و سال نسبتاً پخته داریم.

+ ستاره هم خیلی خیلی با اغماض دادم. واقعاً چرا گودریدز نیم نداره؟ چون برا من واقعاً سه نبود. اما دو هم حس کردم کمه.
Profile Image for Saeed.
142 reviews42 followers
February 13, 2019
یک رمان کم حجم و خوشخوان.
داستان درباره دختری اهل تبریز به نام ناهید است که در ابتدای خدمتش معلم یکی از روستاهای دورافتاده اهر شده است. او که برخلاف میل خانواده اش و بیشتر برای تنها بودن و کتاب خواندن در این خلوت تنهایی به این روستا رفته، گرفتار ماجرایی می شود که بی ارتباط با خاله گمشده اش که او هم "ناهید" بوده، نیست.
Profile Image for Zahra. M..
22 reviews2 followers
October 5, 2023
یه متن شاعرانه پراز استعاره و ابهام... پراز گذشته و آینده... پراز سایه هایی که خودشونو میزنن در و دیوار تا دیده بشن... پراز پاییز و سرما و ابر... پراز چراغ نفتی و روستا و موسیقی... نوار و ضبط صوت.. پراز راز و پراز ضجه های لال تنهایی...
پراز عشق دست پاچه و نگران و کتاب شاملو و خط نستعلیق... سایه ای که درون ناخوداگاه دختری هم اسم خودش تلاش میکنه پیدا ش کنن... که آروم بگیره...
Profile Image for ZaRi.
2,316 reviews876 followers
Read
May 17, 2016
ظهر که داشتم می‌آمدم، به سایه‌ام گفتم همان‌جا توی ایتگین منتظرم بماند تا برگردم. گفتم این بار اهر نمی‌روم، می‌خواهم بروم تبریز. گفتم نباید با من بیاید تبریز، نباید بیاید پیش مامانجان. مامانجان فشارش بالاست، قندش بالاست، نفسش زود تنگ می‌شود. اما گوش نکرد، لج کرد، راه افتاد دنبالم. حالا هم این‌جاست. کنار دست من. بین من و عباس. ماشین که تکان می‌خورد، خودش را محکم‌تر می‌چسباند به من تا از او دورتر باشد. گاهی هم اصلاً می‌آید روی پایم می‌نشیند. تا می‌بیند حواسم پرت است، دست می‌گذارد روی چانه‌ام و سرم را دوباره برمی‌گرداند طرف شیشه...
Profile Image for Nasrin.
60 reviews8 followers
January 5, 2019
ایده حضور سایه ها و نقش آفرینی آنها در خلق داستان جالب بود
اما ما بقی داستان و خط سیر آن به نحوی وام گرفته از داستانهای آشنای هر روزه است
مرد عاشقی که درجستجوی عشق فرزند معشوق را میدزدد
سرهنگ خشنی که در هر ده عروسی دارد
پسر پولداری که عاشق ظاهر دختر میشود
پسر بی پول اما فرهیخته توی ده که عاشق واقعی ختر است
***
نثر روان داستان و شخصیت پردازی آدمهای ایتگین خواننده را جذب خواندن داستان میکند اما ضربه داستان اواسط کتاب می آید و لذت خواندن ۵۰ صفحه آخر را از آدم میگیرد
***
و این که در نهایت کتاب نمره کمی میگیرد شاید به دلیل هیچ یک از نکات بالا نباشد
فقط به این دلیل است که تو کتاب دوم نویسنده را قبل از کتاب اولش میخوانی و وقتی میبنی با همان ایده میتوان چقدر خلاقانه تر نوشت نتیجه میگیری کتاب اول چندان هم دندان گیر نیست
Profile Image for فهیم.
56 reviews27 followers
December 8, 2021
داستان جالب و جدیدی داشت، قلم نویسنده هم خوب بود. پایان‌بندی‌ش هم به نظرم خوب بود. منتها چرا به جای یه کتاب کم حجم این داستان رو بشتر پردازش نکرده بود؟ به نظرم میشد تا به اتفاق‌ها، ناهیده، ناهید، سرهنگ، اورقیه همه‌ی اینها بیشتر پرداخته بشه. اما با اینکه کم پرداخته شده بود یه صفحاتی واقعا اضافی بود و احساس می‌کردی باید بزنی جلو تا ببینی چی میشه، منظورم خودگویی‌های ناهید هستش.
Profile Image for Elmira.
159 reviews2 followers
August 10, 2022
حقیقتا هیچ نظری ندارم بجز اینکه بد بود واقعا هم بد بود و اصلا معلوم نبود به کجا میخواد بره به چی میخواد برسه🤦🏻‍♀️اصلا کجای این کتاب عاشقانه بود؟؟🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
Profile Image for Mohammad Hasan.
27 reviews
December 2, 2023
کتاب عجیبی بود ،حقیقتا از کتاب تالیفی با این قیمت چنین انتظاری نداشتم.بشدت خوب بود،متن عجیب و خوب .چون نصف کتاب از زبان فرده و نصف دیگش توی ذهنش ممکنه گیج سی ولی همین گیجیشه که خوبه .همین که زیاد جمله سفت و سخت نداره،همین که شرایط و وایب ماجرا رو به خوبی بیان می‌کنه که تصورش لذت انگیز و نوستالژیک میشه و خیلی چیزای دیگه...ته داستان دلتون برای همه میسوزه ...و به این فکر میکنید ک چرا باید اینطوری شده...چرا باید تمام این اتفاقات برای یک بچه ۱۵_۱۶سالع بیوفته ,چرا؟


اگه روانشناسی خونده باشید به این فکر میکنید ک هر کدوم از شخصیت ها چه زجری و کشیدن و چه اختلالاتی داشتن ...و می‌تونه جالب باشه


اگه از ژانر داستانی،ماجراجویانه،رمز آلود خوشتون میاد حتما بخونیدش.
This entire review has been hidden because of spoilers.
23 reviews
August 4, 2018
از کجا میدانست باید هیچ چیز نگوید؟از کجا میدانست باید لب بسته بیاید و لب بسته برود.باید مثل سایه بیاید و مثل سایه برود.از کجا میدانست باید پاچه های زیر شلواری اش را شلخته بتپاند توی ساق جورابش تا یک گوشه بی هوا بیاید بیرون و با آن زبان دراز همه ی مسیر را داد بزند :(عباس حواسش پرته ، عباس دستپاچه است، ناهید حواس عباس رو پرت کرده .)
Profile Image for Fatemehhh.
4 reviews
December 11, 2025
این کتاب را صرفا از روی اسمش شروع کردم.
و همانطور که دوست داشتم کتاب آرام و سبکی بود که در یک روز خوانده میشد و مرا برای یک روز از زندگی واقعی خودم دور کرد. برای یک روز تبدیل به یکی از سایه های همیشه همراه ناهید شدم و روزهای آخر پاییز ۴۰۴را همراه او در ایتگین گذراندم.
کتاب کشش خوبی ایجاد میکرد. اما داستان عاشقانه جدیدی نداشت و اواسط رمان اون حس کنجکاوی با فهمیدن کامل قضایا از بین می رفت. اما خواندنش برای یکبار در این روزهای سال پیشنهاد میشود.
Profile Image for Dorsa🏳️‍🌈.
27 reviews14 followers
September 8, 2019
هرقدر جلوتر میرفت بهتر و قابل تحمل تر میشد. در کل چیزی نداشت که منو بکشونه یا میخکوب کنه جوری که نتونم زمین بگذارمش اما نمیشه گفت بد بود. از حق نگذریم توصیفای خوب و سهل ممتنعی هم جای جای متن به چشم میخوره
اثر دیگه ای از این نویسنده میخونم؟ به احتمال زیاد نه
Profile Image for Saba Ba.
3 reviews
October 23, 2023
قشنگ بود اما بسیار هم غمگین و حدودی شوکه کننده
نویسنده قلم خوبی داره با اینکه داستان تقریبا کوتاه است سرسری نوشته نشده و بنظرم هرچیزی به جا بوده
~~~
(این اولین ریویویی هست که برای یک کتاب میتونسم و نمیدونم چیا باید گفته بشه ولی اولین چیزایی که ب ��هنم اومد بعد از اتمام کتاب رو نوشتم =)))
3 reviews1 follower
August 11, 2020
این داستان یه غم خاصی داشت... بافت سنتی روستای دور افتاده و یک داستان ریشه دار خانوادگی.
Profile Image for Mahdis.
21 reviews2 followers
January 12, 2021
خوشخوان و جذاب و وهمناک بود
دوستش داشتم
Displaying 1 - 15 of 15 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.