صادق هدایت رساله طنزآمیز البعثه الاسلامیه الی بلاد الافرنجیه را در میانه سالهای ۱۳۱۲–۱۳۱۳ نوشت. در این داستان آقای الجرجیس یافث بن اسحق الیسوعی به روایت سرگذشت و فراز و نشیبهای سفر خود و چند تن دیگر از مبلغان اسلام به بلاد اروپایی میپردازد. بقیه اعضای گروه عبارتند از آقای تاج المتکلمین به سمت ریاست، آقای عندلیب الاسلام به سمت نائب رئیس، آقای سکان الشریعه عضو مشاور و محاسب، آقای سنت الاقصاب به سمت تندنویس و خود راوی نیز به سمت مخبر و مترجم مجله مبارکه المنجلاب سودان انتشارات سازمان جنبش ناسیونالیستی دانشگاهیان و دانشپژوهان و روشنبینان ایران در کلن
کتاب دربارهی جمعی از روحانیون هست که به بهانهی تبلیغ دین اقدام به تشکیل گروهی میکنند و راهی بلاد کفر )!!!( میشن... هدایت با لحنی طنز به نقد دین و روحانیون میپردازه و اشارهی مستقیم به چپاول مال و جان مردم توسط دین و مبلغانش داره
انقدر خوب بود این کتاب که میخوام همه ی کتاب های هدایت رو دوبارهخوانی کنم.
در تاریخ روشنفکری مدرن ایران کمتر کسی به اندازه صادق هدایت به خطر اسلام و روحانیت شیعه آگاه بوده و در این کتاب هدایت با طنز و تمسخر و ریشخند عقاید اسلام و طبقه روحانیت رو به باد انتقاد میگیره. کتاب در سال 1312 نوشته شده و شاید هدایت در اون زمان حتی فکرشو هم نمیکرد که 45 سال بعد همین طبقه امور کشور رو به طور کامل به دست بگیرند. داستان گروهی از روحانیون که راهی اروپا میشوند تا کفار رو هم از فواید اسلام بهرهمند کنند و به سعادت برسونن.
داستان کوتاهی عالی، درجهی یک و ممتاز. عنوان اصلی داستان «البعثه الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه» است. داستان در سه فصلِ به همپیوستهی «کاروان اسلام، نمایشگاه شرقی و نوشگاه مِیسر» روایت شده و عنوان فارسی «کاروان اسلام» به جهت سختی بیانِ عنوان عربی و اصلی داستان از روی عنوان فصل اول داستان برداشته شده است. راوی داستان یک خبرنگار به نام «الجرجیس یافث بن اسحق الیسوعی» است. موضوع داستان از این قرار است که ملایانی از دول اسلامی در شهر سامره گرد هم میآیند و در آن تصمیم میگیرند دین اسلام را در تمام جهان تبلیغ و مردم جهان را یا مسلمان کنند و یا از لب تیغ شمشیر بگذارنند. خبرنگار و راوی داستان نیز به عنوان خبرنگار و مترجم مجلهی «المنجلاب» در بین آنان حضور دارد و وظیفه دارد اعمال و افعال حضرات را در مجله به رشتهی تحریر درآورد.
نثر کتاب به واسطهی جولان کلمات و عبارات عربی کمی سخت است، اما آنطور نیست که نشود خواند و به واسطهی شیرینی داستان و قلم ناب صادقخوان به شدت خواندنیست و خواننده از خواندن آن خسته نمیشود. تلنگرهایی که صادقخان در داستان با استعارهها به خواننده میزند و طعنههای هوشمندانهای که او به برخی میزند بسیار حرفهای و عالمانه بود.
بهرام چوبینه در مقدمهی کتاب در وصف صادقخان و داستانش این را بنوشته "صادق هدایت از چهرههای ممتاز ادبیات قرن اخیر ایران است و تاکنون هیچکس نتوانسته در ایران مانند او اینچنین محبوبیت پیداکند. با اینکه او اشرافزاده است لیکن جامعه را به خوبی میشناسد. این شناسایی و آگاهی، روح حساس و نقاد او را آزار میدهد. او میداند که «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد». یکی از زخمهایی عمیق و مزمن جامعهی ایرانی: هالهی تقدس کاذب در پیرامون آخوندها در ایران است. به این سبب کتابی را که در دست دارید با اینکه نام آن بارها در میان فهرست آثار هدایت آمده، اما تاکنون منتشر نگردیده است و بیشمارند کسانیکه از وجود این اثر بیخبرند."
داستان را به شدت دوست داشتم و ضمن طبقهبندی آن در لیست کتابهای مورد علاقهام، خواندنش را به تمام دوستانم پیشنهاد میکنم.
برگرفته از متن کتاب "پس این همه جانماز آب کشیدن، این همه عوام فریبی برای چه بود؟ مگر ما نباید نان بخوریم؟ این کاسبی ماست. دکان ماست که مردم را خر بکنیم. مرحوم ابوی خدابیامرز، از آن آخوندهای بی دین بود. یک روز یک شیشه گلابی را به دو روپیه به یک ضعیفه فروخت و گفت: سر آن را محکم نگه دار تا همزادت در نرود. گفتم: ای بابا، تو دیگر چرا؟ جواب داد: این مردم جن دارند، اگر من جن آنها را نگیرم، یکی دیگر میگیرد. پس تا مردم خر هستند، ما هم سوارشان میشویم."
یه طنز جالب و بامزه ای داشت که فکر میکنم یکی از بهترین روش ها برای بیان حقایق مذهبی هستش و شاید با جدی بودن سخت بشه مذهب رو به چالش کشید و خواننده رو تا آخر پایبند به خواندن کتاب کرد خیلی لذت بردم
صادق هدایت به وضوح قریحهی طنز داره. اما به نظر میرسه که جز مجموعهی ولنگاری در باقی کارهای طنزش اون دقت و رنج روح رو نداره. داستان ایدهی جالبی داره، اما خیلی زود از نفس میافته و میره تو همون فحش و فحشکاریهای هدایتی.
مذهبِ چی؟ مگر به جز چاپيدن و آدمکشی است؟ همه قوانين آن برای يک وجب جلوِ آدم و يک وجب عقبِ » آدم وضع شده . يادت رفت قوت لايموت مرام اسلام را چطور شرح داده که : يا مسلمان بشويد و از روی کتاب عمل کنيد و يا می کشيمتان و يا خراج بده يد؟ اين تمام منطق اسلام است . يعنی شمشير بُرّنده « زبدة النجاسات » و کاسه گدايی . اخلاق و فلسفه و بهشت و دوزخ آن را هم يادت هست که تاج چه می گفت؟ که در آن دنيا به مرد مسلمان فرشته ای می دهند که پايش در مشرق و سرش در مغرب است به اضافه هفتاد هزار شتر و قصری که هفتاد هزار اتاق دارد. من حاضرم اعمال شاقه بکنم و به من اين فرشته را ندهند که نمی توانم سر و تهش را جمع بکنم . آن قصر را هم اگر روزی يک اتاقش را جارو بزنم، تازه در آن دنيا جاروکش می شوم و اگر بنا بشود به هفتاد هزار شتر رسيدگی بکنم، در دنيای ديگر شترچران خواهم شد . در صورتی که همه خانمهای خوشگل و دخترهای اروپايی در دوزخ هستند . و اگر ماهيت اشخاص عوض می شود، پس آنها ربطی به اين دنيا ندارند و مسئول کردار و رفتار « سابق خودشان نخواهند بود
ساليان سال هست كه اين كتاب نوشته شده است اما هنوز تازگي داره، كه نشانه اى از روشنفكر بودن هدايت است. فكر مي كنم حداقل يكي دو قرن ديگه هم اين كتاب براي كسانى كه ميخوانن ملموس باشه. كاش اينجور نباشه
صادق هدایت شناخت و آگاهی عمیقی نسبت به رویداد های زمان خودش داشته که بعد از چندین سال، کاروان اسلام خط به خطش بشه شرح حال ایران در چنگال جمهوری اسلامی. (ملّتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن خواهد بود.) به امید ایران آزاد.
بخش هایی از کتاب:
«مذهبِ چی؟ مگر به جز چاپيدن و آدمکشی است؟ همه قوانين آن برای يک وجب جلوِ آدم و يک وجب عقبِ آدم وضع شده. يادت رفت قوت لايموت مرام اسلام را چطور شرح داده که: يا مسلمان بشويد و از روی کتاب «زبدة النجاسات» عمل کنيد و يا می کشيمتان و يا خراج بدهيد؟ اين تمام منطق اسلام است. يعنی شمشير بُرّنده و کاسه گدايی.
«پس اين همه جانماز آب کشيدن، اين همه عوام فريبی برای چه بود؟» - «مگر ما نبايد نان بخوريم؟ اين کاسبی ماست. دکان ماست که مردم را خر بکنيم. مرحوم ابوی خدابيامرز، از آن آخوندهای بی دين بود. ه��يشه به ترکی می گفت: «ای موسولمان قارداش، سنين اياقين هارا چاتدی که پخ چخارتمادی؟» يک روز يک شيشه گلابی را به دو روپيه به يک ضعيفه زوار فروخت و گفت: سر آن را محکم نگهدار تا همزادت در نرود. من گفتم: ای بابا، تو ديگر چرا؟ جواب داد: اين مردم جنّ دارند، اگر من جنّ آنها را نگيرم، يکی ديگر می گيرد. پس تا مردم خرند، ما هم سوارشان می شويم.
مگر اینهمه فلسفه و علمای اروپایی در مدح اسلام کتاب ننوشته اند , ان ها را چه می گویی؟- انهم برای سیاست است . این کتاب ها دستوری است که اروپائیها برای خر نگه داشتن ان ها نوشته اند تا از خریت ان ها استفاده نمایند .کدام زهر کدام افیون بهتر از فلسفه قضا و قدر و قسمت جهود ها و مسلمانان , مردم را بی حس و بی ذوق و بد اخلاق می کند ؟ و یا اینکه از لحاظ سیاسی مللی که دارای مستعمرات مسلمانان هستند برای به دست اوردن دل انها و یا تفرقه انداختن بین هندو مسلمان به نویسنده های طماع پول دوست وجه نقد می دهند تا این مزخرفات را بنویسند-
کتاب در مورد یه کاروان مسلمان هس که از موقوفات مردم پول جمع میکنن تا به بلاد کفر برن و مردم یوروپ رو به اسلام دعوت کنن. طنز کتاب واقعا جالب بود و خیلی جاها منو خندوند. دلیلی که یک ستاره کم کردم، اینه که بنظرم یه کم تندروی توی کوبیدن اسلام داشت، هر چند وقتی با روزگار الان مقایسه میکنم، صادق هدایت رو مثل پیشگویی میبینم که همه پیشگویی هاش درست از آب در اومد. کتاب یه سری تصویر گری ها هم داره که به قلم خود هدایت هس و بنظرم چندان جالب یا جذاب نبودن. بهترین نقد رو فکر میکنم بهرام چوبینه در سال ۸۱ به عنوان ناشر کتاب نوشته: "امروز "کاروان اسلام" برای ایرانیان معنایی فراتر از طنز یافته است. آنچه را که هدایت بیش از نیم قرن پیش به باد ریشخند و تمسخر گرفته بود، مردم ایران ۲۴ سال است که با گوشت و پوست خود لمس و تجربه کرده اند. بدون تردید هدایت هرگز گمان نمیکرد آخوندهایی که در طنزنامه خود تصویر کرده است روزی به قدرت رسیده و بر ایران حکومت کنند. از همین رو آرزوی آنان برای اسلامی کردن جهان در چهارچوب یک ماموریت اسلامی در شهرهای فرنگ را به ریشخند گرفته است ولی اگر هدایت بر اساس شناخت خود از جامعه خرافات زده و سنتی ایران به این فرض میرسید که احتمال دارد اعضای "البعثه الاسلامیه" در ایران به قدرت برسند، آنگاه بی تردید به ایرانیان می گفت که این طنز به سرنوشت تلخ آنان مبدل خواهد شد."
كتاب يتحدث عن قضيتين مهمتين لكن الكثير منا يخاف طرحها وجدته ساخرا أكثر والسخرية تتضح بالأسماء وطرح افكار الشخصيات فيما بينهم وماكانته النتيجة بعد ذلك.
الأولى عن البعثات الاسلامية للبلاد الغربية بحجة دعوتهم للاسلام وتغيير خطة معيشتهم والتدخل فيها حسب ماتقتضيه اهواءهم او كما يدعون حسب ما تقتضيه اهمية الدين.
القضية الثانية اسطورة الخلق والوجود .. الكاتب كان جريئا في هذا الجزء وربما الكثير لا يستسيغ مواصلة القراءة.
كتاب يُقرأ في أقل من نصف يوم لكنه سيتيح لعقلك التفكر فيه لعمر أطول من أي كتاب آخر قرأته سابقا.
هجده مهر ۱۴۰۳ این کتاب سال ۱۳۱۲ نوشته شده و به نظرم هوش صادق هدایت رو باید پرستید که اون موقع خطر شیعه، اسلام و مذهب رو میدیده. کتاب با لحنی طنز گونه به نقد دین و مذهب و آفتاب پرست بودن افراد این مکتب میپردازه. واقعا لذت بردم. صوتیش یکساعته و از کانال آوای بوف میتونید دانلود کنید.
یکی از بهترین آثار هدایت که دهه ها پس از مرگش هنوز هم برای ما خواندنی است. آنچه او در این کتاب تصویر کرده را امروز به عینه در ایران می بینیم. دروغ و فریب کاری و دین فروشی
کتاب کاروان اسلام یا ؛(البعثه الاسلامیه الی البلاد الافرنجیه) طنزی است تلخ از جهالت تاریخی مردمی که هویت خودشون رو گم کردن و گرفتار گروهی شدند که از نادانی اون ها روزی میخوره.داستان روایت گروهی ملاست که برای تبلیع دین به اروپا سفر میکنند. هدایت به خوبی تونسته در قالب طنز تفکر قشری گری و سودجویی طبقه ی آخوند رو به نقد بکشه و با گذاشتن اسم های پرطمطراق روی شخصیت های داستانش از پوشالی بودن بنیان سیستم حجاب برافکند. هدایت به خوبی یکی از علل اصلی عقب موندگی کشورش رو تشخیص داده و تصمیم گرفته به جای سکوت و یا همراهی با این سودجویان، اون ها رو نقد کنه. طنز داستان بسیار گیراست و با شروعش میتونم اطمینان بدم که تا آخرش مطالعه می کنید. مطالعه ی این داستان کوتاه رو به شدت توصیه می کنم.
الكتاب متروس سخرية عن الاسلام والعرب بجزئينه (الرواية والمسرحية) وتعبير فني جميل عن الكراهية الي تشعر بيها طائفة من الشعب الايراني تجاه المد الإسلامي والعربي خلال الفتوحات ولو بالرواية الفترة الزمنية مقسومة نصين حسب الشخصيات.. كمسلم ما راح تحب الكتاب لان راح يهاجم شكو شي مقدس عندك ويركص علي.. بالنسبة الي جان جيد لان عرفت شلون تحس هلجماعة تجاه ديني وناسي، وجانت الكتابة أدبياً كلش لطيفة وممتعة.
يااااااااااالله والضحك :D مش غريبة ان صادق هدايت مات منتحر كل التهريج العربي الإسلامي لخصه بعبقرية في هذا الكتاب.. خالقوف جبرائيل باشا تاج المتكلمين سكَان الشريعة، فعلاً شر "البلية" ما يضحك.