Jump to ratings and reviews
Rate this book

دیوان ناصر خسرو

Rate this book
متن انتقادی همراه با شرح
چاپ ۱۳۸۷

768 pages, Hardcover

First published January 1, 1080

1 person is currently reading
53 people want to read

About the author

ناصرخسرو قبادیانی

16 books21 followers
Nasir Khusraw

ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو (۳۹۴–۴۸۱ ه‍. ق) از شاعران بزرگ فارسی‌زبان، فیلسوف، حکیم و جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی بود. وی در قبادیان از توابع بلخ متولد شد و در یمگان از توابع بدخشان درگذشت. وی بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفه و حساب و طب و موسیقی و نجوم و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده‌است. ناصر خسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته‌است. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کرده‌است

وی که به دنبال سرچشمه حقیقت می‌گشت با پیروان ادیان مختلف از جمله مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مانویان به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آنها در مورد حقیقت هستی پرس و جو کرد. اما از آنچا که به نتیجه‌ای دست نیافت، دچار حیرت و سرگردانی شد و برای فرار از این سرگردانی به شراب و می‌گساری و کامیاریهای دوران جوانی روی آورد.

بنا بر نوشته اش در سفرنامه ناصرخسرو در سن چهل سالگی شبی در خواب دید که کسی او را می‌گوید «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر» ناصر خسرو پاسخ داد «حکما، چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد». مرد گفت «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهشی و بی خردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید.» ناصر خسرو پرسید «من این از کجا آرم؟» گفت «عاقبت جوینده یابنده بود» و به سمت قبله اشاره کرد. ناصر خسرو در اثر این خواب دچار انقلاب فکری شد، از شراب و همه لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل آذربایجان، ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.

ناصر خسرو در سال ۴۴۴ بعد از دریافت عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و به‌خصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عده‌ای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقی بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصر خسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچ‌کدام از این شهرها در امان نبود به طور مخفیانه می‌زیست و سرانجام پس از مدتی آوارگی به دعوت امیر علی بن اسد یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهٔ ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
9 (40%)
4 stars
5 (22%)
3 stars
4 (18%)
2 stars
2 (9%)
1 star
2 (9%)
Displaying 1 - 5 of 5 reviews
Profile Image for Peiman E iran.
1,436 reviews1,095 followers
Read
May 24, 2016
دوستانِ گرانقدر، نمیدانم این اشعار به درستی از «ناصرخسرو» بوده است و یا در آن ها تحریف شده و یا با نام وی نوشته شده است... چراکه حدود 400 صفحه، تنها خزعبلات و چرت و پرت و عرب پرستی و جملات و ابیاتِ نابخردانه در این کتاب می بینیم... به انتخاب به ابیاتی از آن در زیر اشاره میکنم... خودتان با خردِ خود در این ابیاتِ احمقانه، اندیشه کنید و قضاوت نمایید
------------------------------------------------------------------------------
آن روز بیابند همه خلق مکافات
هم ظالم و هم عادل بی هیچ محابا
آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع
پیش شهدا دست من و دامن زهرا

توضیح در مورد ابیات: دقت کنید این ابله و بی خردی که این ابیات را سروده، در روز موهوم آخرت، مکافات را برای عادل و ظالم یکی میداند و راه فرار از آن، دست انداختن به دامن یک زنِ تازی است که در زمان خودش نیز از هیچ احترامی برخوردار نبوده است
و هیچ سودی برای جامعۀ انسانی نداشته است و طبق گفتۀ عایشه، تنها وظیفه اش پاک کردن خون و شستنِ لختۀ خون از شمشیر و لباس شوهرش علی بوده است
------------------------------------------------------------------------------
قرآن را یکی خازنی هست کایزد
حواله بدو کرد مر انس و جان را
پیمبر شبانی بدو داد از امت
به امر خداي این رمه بی کران را

توضیح در مورد ابیات: این بیشعور، نه تنها خودش و دیگر کسانی که آنها را می ستاید کمتر از شتر و گوسفند هستند، دیگران و تمام انسان ها را همچون شتر و گوسفند میداند که پیامبر تازیِ وی چوپان است و این مردم را هدایتگر است
------------------------------------------------------------------------------
دین دبستان است و امت کودکان نزد رسول
در دبستان است امت ز ابتدا تا انتها
گر سرودي بر مراد خود بگوید کودکی
جز که خواري چیز ناید ز اوستاد و جز قفا

توضیح در مورد ابیات: این معلمی که از او یاد شده به کودکان دبستانی چه چیزی جز تجاوز و غارت و دزدی و قتل آموخته است؟!؟... آیا به قفا و پس گردنی راضی میشده است؟ آنچه در تاریخ آمده، تمامی از بریدنِ سر مخالفان سخن رفته و تجاوز به زنان و دختران این مخالفان از سوی این پیامبر و معلمی که از آن نامبرده شده است
------------------------------------------------------------------------------
هر که نتابد ز علی روي خویش
بیشک ازو روي بتابد عذاب
جان و تن حجت تو مر تورا
باد تراب قدم، اي بوتراب

توضیح در مورد ابیات: این علی آیا همان علی است که هرجا رفته همراه خود کشتار و عذاب برده است. و جزو سه انسان منفور در بین اعراب بوده و جز کشتار و سر بریدن از وی درتاریخ نیامده است.. این علی همان علی است؟ گویا منظور این عرب پرست، همان بوده است
------------------------------------------------------------------------------
بر ره دینرو که سوي عاقلان
علت نادانی رادین شفاست
جان تو بی علم خري لاغر است
علم تو را آب و شریعت چراست

توضیح در مورد ابیات: نیاز به توضیح نیست.. هر خردمندی میتواند بفهمد که این دین همچون انگل به خرد جان انسان نفوذ کرده و انسان را رو به زوال میکشاند... و اسیر امامت و شریعت این ادیان غیر انسانی شدن هیچ جز نابودی انسانیت در پی نخواهد داشت
------------------------------------------------------------------------------
آنکه به دین اندر ناید خر است
گرچه مر او را به ستوري رضاست
راه سوي دینت نماید خرد
از پس دین رو که مبارک عصاست

توضیح در مورد ابیات: این بی همه چیزِ از خر کمتر و شتر پرست و عرب پرست، هر کلامی که شایستۀ خودش و اهل امتش بوده به انسانهای خردمند که دین را چیزی جز پوچی نمیدانند نسبت داده است و بارها و بارها در این کتاب انسانهای خردمند و بی دین را خر نامیده است
------------------------------------------------------------------------------
ز دانش یکی جامه کن جانت را
که بیدانشی مایه کافری است
سر علمها علم دین است کان
مثل میوۀ باغ پیغمبری است

توضیح در مورد ابیات: دین که در شاخۀ بی خردی و نادانی قرار گرفته است را در بین علم و دانش وارد کرده، گویا میخواهد دانش را همچون میوه باغ پیامبرش کرم خورده و انگل زده نماید
------------------------------------------------------------------------------
دوستان بزرگوار و ایرانیان خردگرا، ابیاتِ این کتاب شتر پرستانه و عرب پرستانه بیش از این ارزش کنکاش و در نتیجه نوشتن را ندارد، لذا تا همین اندازه برای آگاهی شما عزیزان کافی میباشد
«پیروز باشید و ایرانی»
Profile Image for Sheyda Heydari Shovir.
146 reviews94 followers
July 13, 2016
این دیوان ناصرخسرو رو بزرگواران کامل احمدنژاد و جعفر شعار چاپ کرده‌ند. در رویارویی با این کتاب یک سوال برای آدم پیش می‌آد: چرا اصلا این کتاب نوشته شده؟ چه لزومی داشته این کتاب چاپ شه و چه چیزی داره به جهان اضافه می‌کنه؟
به لحاظ تصحیح و ضبط فرق قابل‌توجهی با دیوان چاپ محقق و مینوی نداره. یک شرح و تعلیقات اضافه بر اون داره اما چه شرحی. مصداق عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری. محقق و مینوی در دیوانشون بزرگوارانه کنار بعضی ابیات که نتونسته‌ند بخونند علامت سوال گذاشته‌ند ولی این دو بزرگوار در توضیحات زیر بیت سعی کرده‌ند اونهارو معنی کنند و متاسفانه خیلی موفق نبوده‌ند. تصور کرده‌ند دلیل اینکه مینوی و محقق علامت سوال گذاشته‌ند این بوده که نتونسته‌ند با کلمات موجود تو ابیات و بدون توجه به ساختار نحوی بیت جمله جدید بسازند، و خودشون این کارو کرده‌ند. به مخاطب عام ادبیات که ممکنه غلط‌های توضیحات دیوان رو متوجه نشه توصیه می‌کنم این کتابو نخونه. کلا به هرکسی توصیه می‌کنم از چاپ مینوی و محقق استفاده کنه.
Profile Image for Sheyda Heydari Shovir.
146 reviews94 followers
July 13, 2016
سختی ریت کردن آثار کهن اینه که آدم نمی‌دونه مولفو ریت کنه یا مصححو.
به هرحال، دیوان ناصرخسرو تصحیح مهدی محقق و مجتبی مینوی تصحیح تر و تمیزیه. البته کاستی و اشتباه داره ولی حرفه‌ای و صادقانه انجام شده. بعضی بیتهارو نتونسته‌ند بخونند یا چیزی که خونده‌ند بی‌معنی به نظرشون اومده؛ بزرگوارانه کنار این ابیات علامت سوال گذاشته‌ند. دیوان فقط تصحیحه و شرح نداره. فقط تو چاپ بعد انقلابش کنار نسخه‌بدل‌ها چند تا توضیح برای چند تا کلمه و ضبط آورده. مهدی محقق سالها بعد یک جلد شرح بر پنجاه قصیده اول نوشته. من کال نخونده‌مش ولی دو سومشو خونده‌م و متاسفانه چندان مفید و قابل‌استفاده نیست.
اما این کتاب، ده پونزده تا قصیده فوق‌العاده درخشان توش هست که دوست دارم دم دست داشته باشم و هرازگاهی بخونم. دیوان ناصرخسرو دیوانی نیست که آدم همینطور یه عصر جمعه بذاره رو پاش بخونه و لذت ببره؛ اما ناصرخسرو آدم بسیار اوریجینالیه و صدای کاملا مخصوص به خودش رو داره. یعنی همونطور که قصاید منوچهری رو از نگارش و فرم خاصشون می‌شه فهمید که مال منوچهری‌اند قصاید ناصرخسرو رو (دست‌کم تعداد زیادی‌ش رو) از روی افکار و مضامینش می‌شه فهمید که مال اونند. در تمام ۲۷۰ قصیده‌ای که در دیوان اومده حتی یک بیت در وصف هیچ زیبارویی نیومده. کاملا کاراکتر داره و تو شعرهاش حضور فعال و قدرتمندانه داره و افکارشو با جدیت و گاهی به عنف به خواننده می‌گه. از این شاعران نیست که وصف می‌کنند و می‌تونی تو شعرشون جولان بدی و به مسائل خودت فکر کنی.
به نظرم تعبیرهای بامزه‌ای داره. مثلا می‌گه به سمت شراب مث کدوی سبک قل می‌خوری ولی می‌خوای بری مسجد مثل کیسه دوخرواری ارزن سنگین می‌شی و زورت میاد. (همچون کدویی سوی نبید و سوی مسجد/ آکنده به گاورس دوخرواری غنچی). طنز بامزه‌ای داره. در خیلی از شعرهاش نفرت از عوام موج می‌زنه و نشون می‌ده که به عنوان یه آدم متفاوت و باهوش‌تر از اطرافیانش چه رنجی کشیده. نگرانی‌های دینیی که داره و اصلا تلقی‌ش از دین خیلی متعالیه، مثلا به بهشت با جوی و حوری اعتقاد نداره. می‌شه حدس زد چقدر اذیت می‌شده. تو شعرهاش خیلی سوال می‌پرسه، بیشتر هم سوال‌های بی‌جواب. سوال‌های فوق‌العاده حکیمانه می‌پرسه که آدم اگر بهش یه کم فکر کنه خل می‌شه.
بد نیست هر کسی یه تورقی بکنه. محقق یه گزیده هم ازش درآورده.
Profile Image for حسن صنوبری.
286 reviews106 followers
April 27, 2016
سرشار از آزادگی و خردورزی و تمایز در روزگار خود است ناصرخسرو
و همواره مخاطب خاص
Profile Image for Bahman Bahman.
Author 3 books242 followers
March 14, 2020
به چه ماند جهان مگر به سراب

سپس او تو چون دوی به شتاب؟

چون شدستند خلق غره بدو

همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟

زانکه مدهوش گشته‌اند همه

اندر این خیمهٔ چهار طناب

گر ندیدی طناب هاش، ببین

جملگی خاک و باد و آتش و آب

بر مثال یکی پلیته شدی

چند گردی به سایه و مهتاب؟

از چه شد همچو ریسمان کهن

آن سرسبز و تازه همچو سداب

خوش خوش این گنده پیر بیرون کرد

از دهان تو درهای خوشاب

وان نقاب عقیق رنگ تو را

کرد خوش خوش به زر ناب خضاب

چند گفتی و بر رباب زدی

غزل دعد بر صفات رباب

بس کن از قصهٔ رباب کنونک

زرد و نالان شدی چو رود رباب

چون بینی که می بدرندت

طمع و حرص و خوی بد چو کلاب

پس خویشت کشید پنجه سال

بر امید شراب و آب سراب

گر نه‌ای مست وقت آن آمد

که بدانی سراب را ز شراب

همه بگذشت بر تو پاک چو باد

مال و ملک و تن درست و شباب

وین ستمگر جهان به شیر بشست

بر بناگوش‌هات پر غراب

ماندی اکنون خجل، چو آن مفلس

که به شب گنج بیند اندر خواب

چشمت از خواب بیهشی بگشای

خویشتن را بجوی و اندریاب

سپس دین درون شو ای خرگوش

که به پرواز بر شده‌است عقاب

هر زمان برکشد به بام بلند

زین سیه چاه ژرفت این دولاب

آنگهیت ای پسر ندارد سود

با تن خویش کرد جنگ و عتاب

همه آن کن که گر بپرسندت

زان توانی درست داد جواب

گر بترسی ز تافته دوزخ

از ره طاعت خدای متاب

سوی او تاب کز گناه بدوست

خلق را پاک بازگشت و متاب

گنه ناب را ز نامهٔ خویش

پاک بستر به دین خالص ناب

ز آتش حرص و آز و هیزم مکر

دل نگه‌دار و چون تنور متاب

ز آتش آز برفروختهٔ خویش

کرد بایدت روی خویش کباب

نیک بنگر به روزنامهٔ خویش

در مپیمای خاک و خس به خراب

با تن خود حساب خویش بکن

گر مقری به روز حشر و حساب

به حرام و خطا چو نادانان

مفروش ای پسر حلال و صواب

مرغ درویش بی‌گناه مگیر

که بگیرد تو را عقاب عقاب

ای سپرده عنان دل به خطا

تنت آباد و دل خراب و یباب

بر خطاها مگر خدای نکرد

با تو اندر کتاب خویش خطاب؟

همچو گرگان ربودنت پیشه است

نسبتی داری از کلاب و ذئاب

خوی گرگان همی کنی پیدا

گرچه پوشیده‌ای جسد به ثیاب

در ثیاب ربوده از درویش

کی به دست آیدت بهشت و ثواب

کارهای چپ به بلایه مکن

که به دست چپت دهند کتاب

تخم اگر جو بود جو آرد بر

بچه سنجاب زاید از سنجاب

خود نبینی مگر عذاب و عنا

چون نمائی مرا عنا و عذاب

چون از آن روز برنیندیشی

که بریده شود درو انساب؟

واندرو بر گناه‌کار، به عدل

قطره ناید مگر بلا ز سحاب

چونکه از خیل دیو نگریزی

در حصار مسبب الاسباب؟

بر پی اسپ جبرئیل برو

تا نگیردت دیو زیر رکاب

بس نمانده‌است کافتاب خدای

سر به مغرب برون کند زحجاب

تو زغوغای عامه یک چندی

خویشتن را حذر کن و مشتاب

سپس یار بد نماز مکن

که بخفته است مار در محراب

که شود سخت زود دیو لعین

زیر نعلین بوتراب، تراب

بر ره دین حق پیش از صبح

خوش همی رو به روشنی مهتاب

اندر این ره ز شعر حجت جوی

چو شوی تشنه با جلاب گلاب

نو عروسی است این که از رویش

خاطر او فرو کشید نقاب
Displaying 1 - 5 of 5 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.