Jump to ratings and reviews
Rate this book

حدود

Rate this book
حدود، مجموعه‌ی شعری از الیاس علوی، شاعر افغان است.
صبح
صبح رفتن بود
پرسیدی:«برمی‌گردی»؟
نگاهت نکردم
«نمی‌دانم»
و در تاکسی نشستم
تاکسی دور شد
و من نگاه نکردم به پشت سر
که عشق ما دیگرگونه بود
و غمگین و پنهان بود

113 pages, Unknown Binding

1 person is currently reading
51 people want to read

About the author

الیاس علوی

3 books99 followers
الیاس علوی هستم. محمّد و رحمت‌الله نام‌های دیگرم هست. بیست و چند ساله‌ام. کمی شعر می‌گویم؛ کمی خط خطی می‌کنم؛ و زیاد می‌خوابم. مهمترین چیزها در زنده‌گی آشفته‌ام، چای سبز با میخک مخصوص، مادرم و دوستانم هستند.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
8 (25%)
4 stars
12 (38%)
3 stars
10 (32%)
2 stars
0 (0%)
1 star
1 (3%)
Displaying 1 - 5 of 5 reviews
Profile Image for Miss Ravi.
Author 1 book1,173 followers
May 29, 2019
‌‌
با تو قدم می‌زدیم
من، سایه‌ها و چند تکه آفتاب
و کوچه تمام نمی‌شد
کوچه نمی‌خواست تمام شود
برگ‌ها می‌افتادند بر شانه‌ات
خزان که نبود!

گربه‌ها معصومانه‌ترین نگاهشان را خرج می‌کردند
و موسیچه‌ها بلند می‌خواندند
انگار یک خمر «شیراز» را سر کشیده باشند
موسیچه‌ها که شیراز نمی‌نوشند!

همه چیز از حسادت بود
به آن پیراهن مغرور
که نزدیک‌ترین بود به تو
و ما جملگی دشمنش بودیم.

*موسیچه: یاکریم
Profile Image for Mohammad Hanifeh.
334 reviews88 followers
August 15, 2017

کاک خسرو!
این‌بار اگر از مرزی گذشتی،
نفسی عمیق بکش
فاصلۀ بین مرزها، بوی خون می‌دهد
درختی را که سایه‌اش در مرز کشور دیگری بیافتد، تیرباران می‌کنند.

کاک خسرو!
درخت‌های بسیاری را کشتند
کوه‌های بسیاری
اسب‌های بسیاری
گاوهای بسیاری را
اما کسی برایشان شعر نمی‌نویسد
می‌گویند آدمی اصل است، آدمی!




پ.ن:
چقدر خوب بودند اشعار این کتاب! دردناک، جدی و بسیار دردناک!
Profile Image for Zohreh Hanifeh.
390 reviews105 followers
April 9, 2017
چقدر زخم داشت... چقدر درد و اندوه بود...
و اشتراک درد، و جهانی بودن درد...
شاعر افغان از درد کردها میگفت، از درد بچه‌های سوریه، کودک اوگاندایی، یا نسل دزدیده شده‌ی استرالیا...
چقدر ما انسان‌ها دنیا رو زشت کرده‌یم!


«خدا کند انگورها برسند
جهان مست شود
...
برای لحظه‌ای
تفنگ‌ها یادشان برود دریدن را
کاردها یادشان برود بریدن را
قلم‌ها «آتش» را
«آتش‌بس» بنویسند.
...
و
تو
همچنان که یارت را تنگ می‌بوسی
مرا نیز به یاد بیاوری.»
Profile Image for Azar.
168 reviews50 followers
June 3, 2017
خدا كند انگورها برسند
جهان مست شود
تلوتلو بخورند خیابان‌ها
به شانه‌ی هم بزنند
رئیس‌جمهورها و گداها
مرزها مست شوند
...
برای لحظه‌ای
تفنگ‌ها یادشان برود دریدن را
كاردها یادشان برود
بریدن را
قلم‌ها آتش را
آتش‌بس بنویسند.
...
Displaying 1 - 5 of 5 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.