Jump to ratings and reviews
Rate this book

All That Fall

Rate this book
Mrs Rooney, old and unwieldy, is dragging herself towards the railway station on a Saturday lunchtime to meet her blind husband on his way back from the office, and guide him home. She passes the time of day with a man with a dung cart, and a man with a bicycle. A third man with a motor car offers her a lift. A church-struck spinster helps her up the station steps ... All That Fall, specially commissioned by the BBC and first broadcast on the Third Programme in 1957, was immediately and universally acclaimed for its comic and linguistic exuberance.

59 pages, Hardcover

First published January 1, 1956

8 people are currently reading
480 people want to read

About the author

Samuel Beckett

914 books6,544 followers
Novels of Samuel Barclay Beckett, Irish writer, include Murphy in 1938 and Malone Dies in 1951; a wider audience know his absurdist plays, such as Waiting for Godot in 1952 and Krapp's Last Tape in 1959, and he won the Nobel Prize of 1969 for literature.

Samuel Barclay Beckett, an avant-garde theater director and poet, lived in France for most of his adult life. He used English and French. His work offers a bleak, tragicomic outlook on human nature, often coupled with black gallows humor.

People regard most influence of Samuel Barclay Beckett of the 20th century. James Augustine Aloysius Joyce strongly influenced him, whom people consider as one modernist. People sometimes consider him as an inspiration to many later first postmodernists. He is one of the key in what Martin Esslin called the "theater of the absurd". His later career worked with increasing minimalism.

People awarded Samuel Barclay Beckett "for his writing, which—in new forms for the novel and drama—in the destitution of modern man acquires its elevation".

In 1984, people elected Samuel Barclay Bennett as Saoi of Aosdána.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
170 (17%)
4 stars
317 (32%)
3 stars
375 (37%)
2 stars
108 (10%)
1 star
20 (2%)
Displaying 1 - 30 of 124 reviews
Profile Image for Peiman E iran.
1,436 reviews1,095 followers
October 21, 2018
‎دوستانِ گرانقدر، این نمایشنامه، با آنکه ابهاماتِ زیادی دارد و معماگونه میباشد، ولی درون مایه ای بسیار غم انگیز و ناامیدکننده دارد
‎دلشوره ها و هیجان در نمایشنامه لحظه به لحظه اوج میگیرد... در نگاهِ نخستین، اینگونه به نظر میرسد که یک نمایشنامهٔ ساده در موردِ مرگِ دختری در قطار را میخوانید... ولی تا پایان، احساسِ ابهام آلودی، همراهِ شما باقی میماند... شما نمیدانید که پیرمردِ کور و زوار در رفته یعنی آقای <رونی> دختر را به پایین هُل داده است! و یا دخترک از دیدنِ او ترسیده و خودش به پایین سقوط کرده است
‎عزیزانم، پیامِ اصلی و درون مایهٔ داستان، دربارهٔ پیری و زوال و سقوط و مرگِ بی معناست
‎آقا و خانم <رونی> در این نمایشنامه به نوعی نمایندهٔ پیری و زوال هستند و البته نشان دهندهٔ توازن در زناشویی نیز میباشند
‎نویسنده، <بکت> با هوشیاری افکارش را در قالبِ نمایشنامه بیان نموده و منظورش را در داستان نهان کرده است. البته این نوع بیانِ داستان، به نوعی سبکِ این نویسنده به شمار می آید
‎حتی متنی که کشیش میخواند، به نوعی طعنه ای تمسخر آمیز از سویِ <بکت> میباشد
‎کشیش، در موعظهٔ خویش اینچنین میگوید: خداوند حامیِ تمامیِ "افتادگان" است
‎عزیزانم، این سخنی که کشیش بیان کرده، یکی از مزامیرِ داوود است، که <بکت> در داستان وارد کرده است
‎حال باید نمایشنامه را بخوانید و خودتان این معما را حل کنید که چه ارتباطی میانِ این نوشته و مزمور، با داستانِ این نمایشنامه، وجود دارد
---------------------------------------------
‎امیدوارم این ریویو در جهتِ آشنایی شما بزرگواران با این نمایشنامه، کافی و مفید بوده باشه
‎<پیروز باشید و ایرانی>
Profile Image for EMMA.
255 reviews396 followers
April 14, 2022
اولین اثری است که از بکت میخونم، که خب بنظرم اصلا انتخاب خوبی نداشتم.
البته شاید چون زبان فارسی خوندم این نظر دارم؟ اثر بعدی بکت به زبان اصلی میخونم، فلذا نتایج را در اولین فرصت به سمع و نظرتون میرسونم :دی
Profile Image for Mohammad Hanifeh.
334 reviews88 followers
October 7, 2021
می‌شه لطفاً نود دقیقه از وقت‌تون رو بگذارید و این نمایش ما رو گوش کنید؟
برای خودم خیلی عزیزه این اثر؛ اما هر اشکالی توش به نظرتون اومد، خوشحال می‌شم بشنوم.

نمایش صوتی همۀ افتادگان [آوانامه]
فیدیبو | طاقچه | کتابراه | نوار
Profile Image for Amin.
418 reviews440 followers
October 22, 2019
برخی کتابها به قول معروف، راه دست آدم نیستند؛ یعنی در انتهای‌شان برای من پیش می‌آید که از خودم بپرسم "خب که چه؟" آدمیزاد با خواندن هم در خودش عادتهایی پدید می‌آورد. مثلا عادت به امید به یادگیری از لابلای سطور، یادگیری واقعیتی آلترناتیو، افکار و ایده هایی تازه، کورسوهای فراموش شده و ... . و بعد به کتابی میرسد که حرف از زوال و بی معنایی در انتهای عمری میزند بی آن که طول آن عمر را بشکافد، و این نحوه ای نیست که من آدمیزاد را میفهمم، با یک برش، با یک انتخاب، برای یک سلیقه
Profile Image for Farnaz Farid.
353 reviews40 followers
May 17, 2024
نمایشنامه ای کوتاه و غم انگیز .
که به نظرم باید دوباره گوش بدم .
چون نکات ظریفی داره
برام سوال هایی رو ایجاد کرد که بابد با دقت بیشتر گوش کنم تا ببینم می تونم به جواب برسم یا باید حدس بزنم .
مثلا بچه چرا از قطار پرت شده بود؟ کسی هولش داده بود ؟ خودش افتاده بود؟
از چیزی ترسیده بود و از ترس افتاده بود؟

چرا آقای رونی دوست نداشت همسرش از این موضوع مطلع بشه؟

این نمایشنامه پر از حس تنهایی در جمع رو داشت . تنهایی که در دنیای مدرن همه به نوعی درگیرش هستیم .
حس خواسته شدن ، جلب توجه، و یک نوع پوچی.

ترجمه: خوب
امتیازم ۴

پ.ن: صوتی این اثر رو آرمان سلطان زاده و مریم پاک ذات نازنینم زوج دوست داشتنی خوندن. که پیشنهادم اینه گوش کنید .

پ.ن۲: آقا من رو صدای آرمان کراش دارم و تمام 😉


۱۴
Profile Image for Mojtaba Asghari.
80 reviews20 followers
May 21, 2022
تصویری از دنیای بدون ناجی
جایی که صدای قطار پست با شیهه قاطر تشبیه میشه!
یعنی این پیام رسان خود عقیم و نازاست!
و در انتهای نمایش هم متوجه میشویم که بچه کوچولو حین حرکت از قطار افتاد بیرون رفت زیر چرخ ها.

برای فهم بهتر این اثر توصیه میکنم رد پای قاطر و خر را به عنوان کدی که نخ تسبیح داستان را بهم وصل میکند را پیگیری کنید برای مثال:
"قاطر هم میتونه کره بزاد؟
آره یه قاطر بوده اون وارد اورشلیم یا هرجای دیگه که شده سوار قاطر بوده
(مکث)
باید این یه معنی داشته باشه
میگم اصلا گنجشک هم نبوده
مگه این ارزش ما رو زیاد میکنه؟"
Profile Image for Narjes Dorzade.
284 reviews298 followers
Read
May 21, 2020
انتهای نمایشنامه به متن شکل میده؛ به افت و خیز و دایره‌های بکت_
ترجمه‌ی[ نجف دریابندری] به این لحاظ که اینقدر صدای شخصیت‌ها رو حفظ کرده، خیلی خوبه.اما بعضی جاها بیش از حد ایرانیزه شده و یک جا هم عبارت عربی آورده که با وسواس بکت به ترجمه‌ی آثارش فکر کنم اگر این‌ ترجمه رو می‌خوند براش عجیب می‌اومد
Profile Image for Amirhossein.
140 reviews26 followers
August 12, 2020
جیمز رابرتس درباره "همه افتادگان" می‌نویسد:«از یک سو عام‌ترین و احساساتی‌ترین آدم‌ها، شخصیت‌هایی که در هر کمدی مبتذلی به چشم می‌خورند، در این نمایشنامه وجود دارند؛ و از سوی دیگر شخصیت‌ها دائماً با مرگ روبه‌رو می‌شوند. بکت دائماً تصاویری از دنیایی بایر، سترون و مرگ‌زده را به ذهن خواننده یا تماشاگر این نمایش متبادر می‌کند. ویژگی برجسته این شخصیت‌ها آن است که‌ در دنیای معناباخته‌شان همچنان به زندگی و تحمل مصائب ادامه می‌دهند(درست مثل ولادیمیر و استراگون در نمایشنامه"در انتظار گودو"). وجود این شخصیت‌ها با طبع ناآگاه و عامی‌شان در دنیایی که مرگ پیش پا افتاده‌ترین اتفاق است، معناباختگی را در این نمایش بارزتر می‌کند.»
Profile Image for مهسا.
246 reviews27 followers
February 4, 2022
چرا یه‌جا نمی‌شینیم؟ نکنه می‌ترسیم دیگه هیچ‌وقت نتونیم بلند بشیم؟
Profile Image for Diana.
238 reviews31 followers
July 11, 2022
میفهمم النا فرانته چرا توی کتابش به این نمایشنامه ارجاع داده
Profile Image for Ghazal Kazemi.
87 reviews102 followers
May 11, 2025
همه‌ی افتادگان فضایی متفاوت اما حسی بسیار نزدیک به دو نمایش‌نامه‌ی دیگه‌ای که از بکت خونده بودم داشت. باز هم همون غم پنهان، کندی گذر زمان و انسان‌هایی خسته؛ با این تفاوت که این‌بار حتی امید ظاهری هم نبود.
پیشنهاد می‌کنم حتما نسخه‌ی رادیویی‌ای که سال ۱۹۵۷ از BBC پخش شده رو گوش بدید.
Profile Image for Nelson Zagalo.
Author 15 books466 followers
August 12, 2017
Cheguei até “All That Fall” através de Elena Ferrante, que se socorre desta peça no segundo volume da saga “A Amiga Genial” para lançar uma discussão existencial entre Lenu, Lila e Nino. Ferrante fixa a conversa em redor de um dos múltiplos pontos discutidos na peça, e apesar de ser algo fugaz é provavelmente uma das partes mais relevantes da peça, já que se liga diretamente ao modo como Beckett desejava que a peça fosse experienciada.

“All That Fall” foi criada como audio drama, uma peça dramática para rádio. Vários foram os criadores que procuraram Beckett para realizar adaptações para palco, entre os quais Ingmar Bergman e Laurence Olivier, mas sempre, ou quase sempre, recusadas por Beckett. Dizia ele:

“Even the reduced visual dimension it will receive from the simplest and most static of readings (..) will be destructive of whatever quality it may have and which depends on the whole thing's coming out of the dark." (fonte)

Ou seja, “All That Fall” baseia a criação e comunicação da experiência na forma do medium. Um dos personagens é cego, daí que toda a peça seja construída para o sentido da audição por meio dos diálogos, música e efeitos sonoros. Cabe ao recetor recriar mentalmente os cenários, espaços e cores. E aqui chego ao destaque realizado por Ferrante, e que me parece ser aquele que verdadeiramente justifica a obstinação de Beckett quanto à não adaptação para palco.

“Mr. Rooney: (..) No, I cannot be said to be well. But I am no worse. Indeed, I am better than I was. The loss of my sight was a great fillip. If I could go deaf and dumb I think I might pant on to be a hundred”, excerto de “All that Fall” de Beckett

“Dan Rooney, she said, is blind but he’s not bitter about it, because he believes that life is better without sight, and in fact he wonders whether, if one became deaf and mute, life would not be still more life, life without anything but life.” excerto de “The Story of a New Name” de Elena Ferrante

O velho e eterno dilema dos sentidos, tão discutido por Sócrates e Platão, sobre o modo como estes deturpam a realidade que nos chega, impossibilitando-nos de aceder à pura verdade. A realidade não é possível através do modo sensível, dizia Platão, tendo por isso defendido a erradicação das artes da República. A elaboração de Ferrante é distinta, já que procura um enaltecer da desistência existencialista da realidade perceptiva, ou seja, uma fuga às dores e obstáculos que a vida nos vai colocando na frente. Já Beckett pelo contrário está mais preocupado em encontrar distintas possibilidades de aceder ao belo, servindo este diálogo num extremar dessa busca.

A peça tem sido bastante trabalhada em ambiente escolar dada a sua imensa expressividade, nomeadamente simbólica. Deixo aqui uma ligação que vale a pena explorar para quem pretenda trabalhar a peça nesses ambientes. A peça pode ser ouvida no YouTube, embora o som não esteja com a melhor qualidade, e por isso pode ser também lida em português online.

Publicado, com links, no VI
https://virtual-illusion.blogspot.pt/...
Profile Image for Mahdie.
96 reviews26 followers
March 16, 2017
در عین سکوت محض فکری پر از درگیری ها و کشمکش های روانشناختیه
Profile Image for K.D. Absolutely.
1,820 reviews
June 8, 2014
Too short for me to appreciate. Samuel Beckett, in my opinion, is for main course and not very good as a dessert. In the first place, he did not even write sweetly. All of his works, as far as those I've read so far, are darkly-themed and too cerebral devoid of any sugary phrase not even a word.

Unlike Waiting for Godot (3 stars) and Endgame (3 stars) that Beckett written for stage, All That Fall was one of his radio plays. In 1956, BBC requested him to write a play for radio and so he wrote this. After a few days, he succumbed to depression that he had to postpone his trip to Paris for a week.

This could be the shortest work of Beckett that I've read but it is one that is the most accessible. Maybe because this was written for radio listeners, the plot is solid and realistic. This is about Maddy a fat 70ish English lady whose husband Dan is celebrating his birthday and so instead of waiting for him at home, Maddy thought of giving him a surprise by picking him up from the office. Along the way, the fat Maddy meets three male characters and that is what the play is all about.

I wonder how the play went. There is classical music that has to be played in the background and I am sure it would be nice to hear it with readers delivering their lines with English clipped accent.

I was very busy last week I did not have time to write reviews. Today is Saturday here in Manila and I just finished writing 5 reviews and now my eyes are tired so I have to stop and resume reading.
Profile Image for Farzan.
13 reviews5 followers
September 22, 2021
در اصل برای رادیو نوشته شده و احتمالا هم باید فقط نسخه رادیویی آن را گوش داد. اما خواندنش هم خالی از هیجان نبود. از متن کتاب می‌شد حدس زد که ترجمه کتاب کار مشکلی بوده و احتمالا آنقدر بازی‌های زبانی داشته که نتوان به سادگی آن را ترجمه کرد. پر از ارجاعات و شوخی‌های ریز و در عین حال پر از مرگ بود. اگر قرار بر تعریف قصه باشد، می‌شد چندین قصه کاملا متفاوت از دل آن بیرون کشید، و اگر قرار باشد که پس‌زمینه آن را توصیف کرد، می‌توان چندین برداشت متضاد از آن کرد. به نظرم بسیار هوشمندانه و با وسواس نوشته شده بود.
Profile Image for ریحانه صارمی.
Author 1 book18 followers
May 25, 2016
کوتاه اما کافی...
هیچ اتفاقی نمی افتد، هیچ خبری نیست، بزرگترین اتفاقها از روزمره فراتر نمیرود. حادثه ها ذیل روزمره تعریف می شوند...این افتادگان نه می توانند خوب راه بروند، نه میتوانند خوب تکان بخورند، نه خدا دستشان را میگیرد نه خودشان دست خود را
Profile Image for Pooya Kiani.
414 reviews122 followers
July 31, 2023
مرتبه‌ی دومیه که می‌خونمش.
بی‌نهایت یکدست و زیباست.
یک هیچ از نفس‌افتاده‌ی ممتد.
Profile Image for Hanna Ghasser.
38 reviews75 followers
August 24, 2020
کامو می‌گوید: افراد دو دسته‌اند؛ کسانی که به پوچی می‌رسند و خودشان را می‌کشند و کسانی که به پوچی می‌رسند و تصمیم می‌گیرند که زنده بمانند.
آدم‌های این نمایشنامه از دسته سوم‌اند؛ کسانی که به پوچی رسیده‌اند منتظر مرگ نشسته‌اند. توی سرشان می‌زنند و به بیچارگی‌شان ادامه می‌دهند.
از نظرم، در کلْ همه‌ی ما محکومیم. محکوم به ندانستن و افتادگی؛ اما باز هم این برمی‌گردد به طرز تفکر.
فکر می‌کنم ما آنقدرها هم بی‌مصرف نیستیم، هر کسی که می‌آید چیزی برای ارائه دارد، داستانی برای بازگو کردن دارد.
می‌شود به این افتادگی تن نداد، حتی اگر تَوَهم باشد.
حتی اگر توهم باشد، ارزشش را دارد.
Profile Image for Tina Nazari.
35 reviews36 followers
November 5, 2018
پر از مکث، پر از صداهای باد و کشیده شدن قدم ها روی زمین و توضیح صحنه های این چنینی؛ بکت یک فضای ساکن و بی رنگ و روح خلق کرده؛ یک شعر از بی معنایی و بی هدفی زندگی؛ یک شعر درباره "افتادگان"، "همه" افتادگان، و بچه ای که زیر چرخ قطار "افتاده" انگار آخرین قافیه این شعر است.
بکت از امکانات یک نمایشنامه (رادیویی) تمام و کمال استفاده کرده تا آنچه میخواهد به مخاطبش نشان دهد: کلمات، مکث ها، صداها، لحن ها، شخصیت ها، گفتگوها؛ همه چیز حساب شده و متناسب با کلیت اثر. مصداق "نشان دادن" و نه "تعریف کردن".
Profile Image for Arsam Parvas.
8 reviews
July 27, 2017
و همون سخنرانی معروف یونگ در مورد دختری که ناراحت و سرخورده بوده و احساس میکرده که می میره و بعد از معالجه یونگ می میره ولی در واقع
این دختر قبل از اینکه بمیره ، اصلا به دنیا نیمده بوده
که بکت هم این سخنرانی یونگ رو دید و چند وقت بعد با تاثیر از این سخنرانی ، نمایشنامه ای نوشت
که تموم شخصیت هاش قبل از اینکه بمیرن ، اصلا به دنیا نیمده بودن
Profile Image for sepid.notes.
4 reviews5 followers
Read
November 27, 2008
باید بخونیش تا بفهمی ...تا تموم نشده مدام پشیمونی از انتخاب همچین کتابی تازه وقتی تموم میشه از دست خودت عصبانی میشی که چرا بهتر نخوندیش!
Profile Image for Steven R. Kraaijeveld.
561 reviews1,924 followers
October 18, 2024
"Would I were lying stretched out in my comfortable bed, Mr. Barrell, just wasting slowly, painlessly away, keeping up my strength with arrowroot and calves-foot jelly, till in the end you wouldn't see me under the blankets any more than a board. [...] Oh no coughing or spitting or bleeding or vomiting, just drifting gently down into a higher life, and remembering...all the silly unhappiness...as though…it had never happened."
Profile Image for Mohajerino.
130 reviews42 followers
July 11, 2021
هرچی هم بدبختی‌ ،کشیدم انگار اصلا نکشیدم
Profile Image for Mohammad.
358 reviews365 followers
July 2, 2019
مثل سایر آثار بکت؛ زندگی چيزی را مقدر نمی كند، هيچ چيز را محتمل نمی سازد، برای هيچ چيز توضيحی ارائه نمی دهد و هيچ معنايی در خود ندارد
Profile Image for blckshrt.
29 reviews7 followers
March 2, 2013
An accessible but somewhat dated short play meant as a play for the radio. I read it while listening to the radio recordings. A mix between comedy and tragedy. Not quite my taste but I liked it. The elements and themes were pretty obvious (death, faith, modernisation, ageing (or rather decaying, pining away), relationships and the meaninglessness of life). It starts off humoristic and gets more grim and disillusioned along the way.

My overall conclusion is that you will not miss anything nor gain anything by reading this or not reading this. You won't really waste your time as our lives are filled with meaningless seconds, minutes, hours waiting for death anyway, and you will not gain anything either because of the inevitable decay and death that awaits. I would recommend listening as the soundeffects are exaggerated which adds an extra dimension to the play, making it artificial/surrealistic to me.

Link to listening: http://www.youtube.com/watch?v=BY22jm...

Profile Image for Sarvenaz Taridashti.
153 reviews155 followers
June 30, 2017
هیچ اتفاقی نیفتاده! زن بیچاره اش بهتر نشده و دخترش هم بدتر نشده!
Profile Image for Ali Mousighidan.
83 reviews10 followers
January 4, 2020
همه‌ی افتادگان
بکت
-موضوع خطابه اش رو اعلام کرده؟
+خداوند همه کسانی را که در زحمتند یاری می دهد و دست همه افتادگان را میگیرد و برمی خیزاند.
(سکوت. قهقهه میزنند)

شروع نمایشنامه با صدای موسیقی مرگ و دوشیزه از فرانتس شوبرت آغاز می شود. خانم رونی پیر زنی که از کلیسا رفتن و چاقی و رماتیسم و بی بچگی درب و داغون شده به ایستگاه قطار به دنبال همسرش می رود و در مسیر، با دوستان و همسایگان برخورد می کند. و از خاطراتش یادش می اید از مرگ دختر کوچولویش (گره ای مهم در نمایش)که اگر زنده بود پنجاه ساله بود و الان داشت دامن همت به کمر ناز و کوچولویش میزد و آماده یائسگی می شد. مرگ در سراسر نمایش وجود دارد وقتی مرغی به زیر چرخ های ماشین می رود خانم رونی می گوید:«چه مرگی! یه لحظه تو جاده، زیر آفتاب، شاد و شنگول پهن تک می زنه، بعد یه ابر گردو خاک، و بعدش-بنگ- همه ناراحتی ها تموم می شه...همه اون تخم گذاشتن ها و جوجه آوردن ها...فقط یه جیغ گنده و بعدش...خلاص...به هر حال یه روزی سرش را می بریدن....» حتی خودش گاهی احساس می کند نه کلمات که زبانش زبان خودش نیست و یه مرده به جای او حرف می زند!!!
آقای رونی:مدی! بعضی وقت ها آدم فکر می کنه داری به یه زبون مرده حرف می زنی.
شخصیت‌ها دائماً با مرگ روبه‌رو می‌شوند. بکت دائماً تصاویری از دنیایی بایر، سترون و مرگ‌زده را به ذهن خواننده یا تماشاگر این نمایش متبادر می‌کند. ویژگی برجسته این شخصیت‌ها آن است که‌ در دنیای معناباخته‌شان همچنان به زندگی و تحمل مصائب ادامه می‌دهند(درست مثل ولادیمیر و استراگون در نمایشنامه"در انتظار گودو"). وجود این شخصیت‌ها با طبع ناآگاه و عامی‌شان در دنیایی که مرگ پیش پا افتاده‌ترین اتفاق است، معناباختگی را در این نمایش بارزتر می‌کند.
و در انتها نیز گره گشایی اصلی و از جلو خانه ای گذر میکنند و باز هم موسیقی مرگ و دوشیزه از شوبرت.
Profile Image for ZeYnAb.
19 reviews188 followers
November 3, 2009
" یادمه برامون قصه ی یه دختر کوچولو رو گفت که رفتاری غریب و غمگین داشت ، و این که چه جوری برای سا ل ها به طور ناموفق دختره رو درمان میکنه ... دکتره می گفت هیچ عیبی تو دختره پیدا نکرده .اما تا اون جایی که می تونست تشخیص بده ، تنها عیب دختر بوده که داشته می مرده .واقعا هم مرد .دکتره درست دو دقیقه به میزش زل زد و بعد اعلام کرد: ناراحتی دختره این بود که واقعا هرگز به دنیا نیومده بود ."
Displaying 1 - 30 of 124 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.