Der Zeichner und Karikaturist Erich Ohser (1903-1944) wurde ber hmt durch seine Bilgeschichten: "Vater und Sohn," die er als Gegner des Nationalsozialismus nur unter dem Pseudonym e. o. plauen ver ffentlichen durfte. - Nach einer Denunziation entzog er sich in der Nacht zum 6. April 1944 durch Freitod der Verurteilung durch den Volksgerichtshof. Er hinterlie seine Ehefrau mit dem kleinen Sohn Christian. Die bis heute unver ndert beliebten und bewunderten Bildgeschichten hat die Verfasserin mit eigenen Versen versehen.
باسمه 🔰 خداحافظی همیشه برام سخت بوده و هست... فرقی هم نمیکنه که بحث وداع با یه دوست باشه یا یه محل کار یا یه محل تحصیل و یا حتی یا خاطره قدیمی... این کتاب، سومین و آخرین جلد از مجموعه «من و بابام» بود و به مثابه خداحافظی با یکی از قدیمیترین آرزوهای من از دبستان تا حالا... مجموعهای که به جز رسیدن به این آرزو، برام چیزهای بیشتری رو هم به ارمغان آورد؛ مثل حسوحال خوب و دیدن دغدغههای امروزم در آیینه زندگی پدر و پسر... بگذریم...
🔰 عمده ویژگیهای این کتاب، مثل دو جلد قبلی هست. فقط دوتا تفاوت داره؛ یکیش اینه که اینجا روند داستانی پیوستهتری رو شاهدیم و دوم اینکه شخصیتهای جدید غیرمحوری هم به خواننده معرفی میشن. شاید بشه گفت محوریترین چیزی که به چشمم اومد، این بود که پاکی پدر و پسر چقدر با پلشتیهای جهانی که توش زندگی میکردن، تفاوت داشت و اتفاقاً پاکی اونا هست که غلبه پیدا میکنه و برای همیشه توی دنیای کتاب (و به نظر خودم توی دنیای ما) موندگار میشن... حقیقتاً نمیدونم بهخاطر همون حالوهوای دوتا تغییر بزرگ زندگیم هست یا نه؛ اما پایانبندی این جلد، به قدری روم اثر گذاشت که اساسی رفتم توی فکر و خیال...
✅ یادداشت رو طولانی نمیکنم... به نظرم حیفه که دو جلد قبلی رو خونده باشین و این جلد رو نخونین... از آقای ازر و پسرش، آقای جهانشاهی و همینطور دوست عزیز دوران دبستانم حامد که باعث شدن این مجموعه رو بخونم خیلی ممنونم ❤️
پ.ن: در مورد کلیات مجموعه توی یادداشتهای دو جلد قبلی زیاد نوشتم. اگه این یادداشت رو به قصد کسب اطلاعات بیشتر در مورد مجموعه کتابهای «من و بابام» میخونین، لطفاً اول به اون یادداشتها هم سر بزنین 🙏
يادمه وقتى نه سالم بود يه روز كه از خواب پاشدم اين سه تا كتابِ قصه هاى من وبابام رو كنار سرم ديدم،بابام اين كتابا رو برام سوغاتى آورده بود ،از اون روز به بعد همه ى زندگيه من تاچندوقت اين كتابا بودن!
خودم اين كتاب رو چند بار خوندم، بعد دختر يكي از همكارهاي بابا كتابم رو برد و پس نداد.. خواهرم كه كلاس سوم دبستان بود يه مجموعه اش رو براش عيدي خريدم و باهم از نو خونديم. يكي از بهترين خاطرات دوران كودكي.
این جلد که آخرین جلد بود ،بیشتر درام بود و طنز خیلی کمتری نسبت به دو جلد دیگر و علی الخصوص جلد اول داشت اما داستان وار بود تقریبا یعنی داستان ها به هم مربوط و پشت سر هم بودند درکل که جالب و آموزنده بود .
دنیای بچگی من و خواهرزادههام با این سری کتاب پیوند خورده بود. همیشه از خوندن داستانهاش لذت میبردم. یادمه وقتی که میخوندمشون همهی اتفاقات و داستانها را توی ذهن و خیالم مثل کارتون تصور میکردم! اونم رنگی نه سیاه و سفید! هنوزم بعضی داستانهاش توی ذهنم مونده.
این کتاب بعد از جنگ جهانی دوم در آلمان نوشته شده. وقتی بچه بودم کلی باهاش حال می کردم. الانم که برای خواهرزاده م می خونم از خنده روده بر میشه !!! اون وقت اینجا کتاب کودک می نویسن که کودکش دغدغه های سیاسی- اجتماعی آدم سی ساله داره !
اگر دلت برایمان تنگ میشود، شبها به قرص ماه نگاه کن. در چهرهی ماه، بابام رو میبینی که به تو لبخند میزند. ستارهای هم نزدیک این ماه خندان میدرخشد. آن ستارهی درخشان من هستم. ما هرگز تو را فراموش نمیکنیم. تو هم ما را از یاد نبر. خداحافظ
پدر و پسری که از جزیرهای دور افتاده به شهری باز میگردند که دیگر نمیشناسندش. شهری که پول و ریا و تزویر بر آن حاکم شده است. پدر و پسر به ماه میروند و من همیشه پدر را در ماه میدیدم و ستارهی کوچکی که نزدیک آن ماه میدرخشید.
احتمالا این مجموعه جز نوستالژیهای همه ی ما بوده و کم و بیش همه باهاش خاطره داریم. مجموعه ای که اثر اریش ارز آلمانیه که فقط هم تصویر بوده.در واقع داستان زندگی خود اوست که مادرش رو در بچگی از دست داده. حدود پنجاه سال پیش آقای ایرج جهانشاهی که از بزرگان ادبیات کودک در ایران است شروع به انتشار آثار کرده و برای هر داستان متنی هم نوشته.تصاویر اون موقع سیاه و سفید بوده و من هنوزم همون ها رو ترجیح میدم ولی انتشارات فاطمی اخیرا تصاویر رو به صورت رنگی چاپ میکنه که خب شاید دلیلش ارتباط گیری بهتر بچه ها با تصاویر رنگی هست بخصوص بچه های قبل از دبستان. این مجموعه بنظر من ارزش داره که توی کتابخونه ی بچه ها باشه یا باهم برید و از قفسه ی کتابخونه های عمومی برش دارید و امانت بگیرید و بخونید و کیف کنید.
این کتابهای پدر و پسر برای من یعنی 6 سالگی .. یعنی از اولین تجربه های لذت بردن از کتاب حتی وقتی هنوز قادر به خواندن نبودم و سرخوش بودم به عکسها و نقاشی ها.
در عظمت كتاب همين بس كه خاطرات کودکی بخش بزرگی از بزرگسالان امروز جهان رو رقم زده و هر كودك خط ندانستهای، صرفا با تصاویر کتاب از ماجراهای پدر و پسر با خبر میشه این نشون میده کتابنقاشی اریش اُ زر چقدر ارزشمنده کتابی که نمیخواد فقط داستانهای خوب و خوش بگه و از ناراحتیا و غمها، ستم و ظلم هم آشکارا سخن میگه. کتابی که ثابت کرده روح کودک نیاز به کلیشههای رنگارنگ نداره، به طوری که با یک کاغذ سفید و یک مداد سیاه هم میشه دنیای واقعی و نه دنیای سانتیمانتال غیرواقع رو بدون بیان حتی یک کلمه پیش روش قرار داد
این کتابنقاشی طوریه که هرررر کودکی تصویر خیالی مختص به خودش رو در این ماجراها تصویرسازی میکنه
و مهمتر از همه اینکه، وقتی اریش اُ زر از عشق و زنانگی و مادرانگیهای این پدر تنها به فرزندش میگه، نشون میده که انسان میتونه در عین مرد بودن، مادر، زن، یا حتی کودک باشه اگر کسی باشه که بخواد براش (مَن های) درونش رو بروز بده
با اینکه اطلاعی از دنیای کثیف و پر از لجن بزرگسالی نداشتم، اما نمیدونم چرا در همان سنین کودکی، به جای لذت بردن از تصاویر کتاب، همیشه غم بزرگی تو وجودم مینشست غمی که حتی امروز در ۳۲ سالگی با ورق زدنش به همون تازگی میاد سراغم…
مجموعه سه گانه قصه هاي من و بابام براي من كودكي رو زنده ميكنه و هنوزم هر زماني كه به اين كتاب هارو ميبينم كودكيم به وضوح جلوي چشمم ظاهر ميشه . از اولين كتاب هاييكه بعد از با سواد شدنم به تنهايي ميخوندم و نقش زيادي در علاقه مندي من به كتاب داشت .
انقدر مادرم این کتاب را برایم خواند و بعدها خودم خواندم که جز لاشهای از آن باقی نمانده.اما همان لاشه را هم مثل گنجی باارزش نگه داشتهام. امروز پدرم دوره سه جلدی را به یاد قدیم برایم خرید و حالا من غرق در ذوق و عشقم.
سه گانه ی قصه های من و بابام فوق العاده و عالیه، پر از نکات اخلاقی و تربیتی ولی به نظرم تو کتاب سوم، قسمتای مربوط به شکار و پختن حیوونا تو جزیره، برای بچه ها کمی خشن و نامناسبه. من بخوام به یه بچه هدیه بدم، فقط دوتای اول رو براش می خرم...!
یکی بود یکی نبود. یک پدر بود و یک پسر.این قصه نیست. پدر نامش اریش ازر بود . بیست و هشت ساله بود که پسرش ، کریستیان ، به دنیا آمد. این پدر و پسر به راستی بودند و قصه هایشان هم فقط قصه نیست.