یکی بود، یکی نبود. یک پدر بود و یک پسر بود. پدر نامش اِریش اُزِر بود و در سال 1903 در شهر پلاوئن در آلمان به دنیا آمد. در دانشکدهی هنر در شهر لایپزیگ هنر نقاشی را آموخت. بیستوهشت ساله بود که پسرش کریستیان، به دنیا آمد. آنها در دوران حکومت استبدادی هیتلر زندگی میکردند. پدر از راه نقّاشیکردن با این حکومت ظالم مُبارزه میکرد. اِریش اُزِر، برای پسرش هم قصّههای دلنشین میگفت و آنها را نقّاشی میکرد. این قصّهها، که فقط نقّاشی است و نوشتهای به همراه ندارد، یکی از برجستهترین کتابهای کودکان جهان است. سه کتاب قصّههای من و بابام برداشتی است از این قصّههای تصویری که برای کودکان ایرانی بازپَرداخت و نوشته شده است.
بهترین کتاب دوران کودکی من. هنوز هم با دیدنش اون حس ناب بچگی بهم دست میده. اما خاطرات کودکی بر نمیگردد دریغا🙁 برای کودک هنوز نیامده ام خریدم تا از این حس بی نصیب نشه. کتاب من سیاه و سفید بود ولی این کتاب رنگی ه. نمیدونم سیا و سفید چ ایرادی داشت...
ذوق و شوق کودکی... من این کتاب رو در کودکی نخوندم اصلاً اولین بار تو محیط اینترنت باهاش آشنا شدم اینکه چقدر همه دوسش داشتن و خونده بودن من در دوران کودکیم کتاب کم نخوندم اما همه ش فکر میکردم چرا این کتاب رو همه خوندن و من نه هیچ وقت جایی به چشمم هم نخورده بود حتی خلاصه خوندمش و برام دوست داشتنی بود هر سه جلدش قشنگ و روان و شیوا حتماً برای کودکان اطرافتون بخرید این کتاب رو یه بار توی کتابفروشی یه پدر و پسر داشتن دنبال کتاب میگشتن ازم پرسیدن چی بخریم من با دیدنشون فقط یاد این کتاب افتادم و همین رو هم بهشون معرفی کردم بعد تو ذهنم خیالپردازی کردم که اون پسربچه چقدر از خوندنش لذت خواهد برد... خرده هایی به ماجراهای کتاب هست اما مگر زندگی واقعی ما پرفکته که از این داستانها ایراد بگیریم؟ دوستش داشتم و سفارش میکنم که اگر نخواندید دست کودک درونتان را بگیرید و در این داستان با هم قدم بزنید
#کتاب_کودک اریش اُ زر در سال 1903 در آلمان به دنیا آمد، در دانشکده هنر، نقاشی آموخت و بیست و هشت ساله بود که پسرش کریستیان به دنیا آمد. او در روزنامه های آلمانی کاریکاتورهای سیاسی می کشید و از این طریق با حکومت دیکتاتوری و استبدادی هیتلر مبارزه می کرد. هنگامی که اریش اُ زر همسرش را از دست داد، برای سرگرم کردن تنها فرزند خردسالش، قصه های دلنشین و خنده داری طراحی کرد که همین تصاویر به سرعت با استقبال عمومی مواجه شدند و تبدیل شدند به آثاری فناناپذیر در ادبیات کودکان! در فاصله دسامبر ۱۹۳۴ و دسامبر ۱۹۳۷ نزدیک به ۱۵۷ طرح از داستانهای پدر و پسر هفتگی در مجله مصور برلین منتشر شد. در سال ۱۹۳۵، انتشارات «اول اشتاین» اولین مجموعه تصویری قصه های من و بابام را که مشتمل بر ۵۰ داستان میشد، به چاپ رساند که تا آغاز جنگ جهانی به ۹۰ هزار نسخه رسید. در سالهای ۱۹۳۶ و ۱۹۳۸ دو جلد دیگر از این مجموعه به چاپ رسید. اریش ازیر در سال 1940 زندانی شد و چون می دانست به دست فاشیست ها کشته خواهد شد، در زندان به زندگی خود پایان داد، بسیاری از کودکان در آلمان و سایر کشورها در سوگ او گریستند و نامه های تسلی بخش فراوانی برای پسرش، کریستیان فرستادند. کودکان ایرانی اولین بار در مهرماه 1346 با قصه های من و بابام آشنا شدند و از آن پس تا فروردین 1353 هرماه یکی از این قصه ها بر پشت مجله پیک نوآموز نقش می بست. مجموعه کتاب قصه های من و بابام بالاخره در سال 1361 توسط واژه، بخش کتاب کودک و نوجوان انتشارات فاطمی، در سه جلد با نام های «بابای خوب من»، «شوخی ها و مهربانی ها» و «لبخند ماه» به چاپ رسید. مرحوم ایرج جهانشاهی، به طرزی متواضعانه برای این کمیک استریپ ها، داستان نوشت و همه تا سال های سال بر این باور بودند که شرح تصاویر را هم اریش اُ زر نوشته، در صورتی که اصل کتاب فاقد داستان است و متن ها صرفا برای کودکان ایرانی نوشته شده تا بتوانند راحت تر با تصاویر ارتباط برقرار کنند. یکی از بازی هایی که می توان با این کتاب برای بالا بردن خلاقیت در کودکان انجام داد این است که از بچه ها بخواهیم دستشان را روی نوشته ها بگذارند و پیش از خواندن داستان ها، از روی تصاویر اولین قصه ای که به ذهنشان می رسد را تعریف کنند. منتشر شده در هفته نامه آتیه نو شماره 185. 16 دی1397
برای خواهرزاده هایم خریده بودم و خودم هم یکبار دیگر خواندم. چاپ سیاه و سفیدش را در بچگی داشتم و چیزهایی یادم بود.
من نشر فاطمی گرفتم و نقاشی ها رنگی بود. من بزرگسال با یکی دو تا از داستان هاش خنده ی کوچکی کردم و به نظرم نقاشی هایش جذاب است.
کتاب قدیمی هست، در آن تنبیه فیزیکی هم دارد که دیگر امروزه منسوخ شده است. (همان بهتر) اما شاید این که بچه ها ببیند که پدرهای قدیمی تنبیه فیزیکی هم می کردند، شاید کمی ترس و یا قدر دانی در بچه ها ایجاد بکند. (نمی دانم شدنی هست یا نه!) مهم این است که پدرها وقتی این داستان را برای بچه هایشان می خوانند، با هم در مورد داستان ها و نقاشی ها صحبت کنند. در واقع فقط رفع تکلیف نباشد، (البته اگر پدرها رشد فرهنگی به خصوص کتاب خوانی را تکلیف خود بدانند.) بلکه خواندن این داستان و نشان دادن نقاشی ها مجالی است برای ارتباط بهتر پدر و فرزند (که بسیار مهم است) و فرزند پروری هم می باشد. ( من روانشناسم، یک چیزهایی می دانم، خیر سرم!)
به عنوان یک روانشناس توصیه می کنم. (هر چند دوباره تکرار می کنم، مهم ارتباط عاطفی و فرهنگی بین پدر (مادر) با فرزند می باشد. داستان ها و نقاشی ها صرفا بهانه ای جذاب است.)
احساس! پاک ترین و خالص ترین احساسات در لابلای کلمات این کتاب نهفته. عاشق این کتابم. عاشق نقاشی هاش عاشق احساسی که با خوندنش بهم دست میده. عاشق لحظه هایی هستم که باهاش خندیدم. بعد از 15 سال هنوزم هر وقت میخوام بخونم برام تازه است. با این کتاب در کانون پرورشی فکری اشنا شدم. با خوندنش جوری میخندیدم همه باهام میخندیدن. بعدها برای خواهر کوچکترم خریدم. خدا بیامرزه مرحوم اریش ازر رو...