از این مؤلف قرن ششم هجری تنها یک کتاب با عنوان سمک عیار باقی مانده است. او در مقدمه جلد ۳ نام خود را «فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی» آورده است. ارجان درنزدیکی بهبان کنونی، مرز بین فارس و خوزستان قرار داشت و نویسنده میگوید داستانش را از شخصی به نام «صدقة بن ابی القاسم» اهل شیراز شنیده است. با این همه، از شواهد درون کتاب این طور به نظر میرسد که کتاب در خراسان نوشته شده است۰
جلد چهارم سمک عیار هم به پایان رسید. تو جلد سوم، بخشی از داستان گم شده بود و از روی ترجمهی ترکی کتاب بازنویسیش کرده بودند. این باعث شده بود که هم زبان و هم (گاهی!) فرهنگ حاکم بر کتاب از جلدهای قبل فاصله داشته باشه. در این جلد زبان داستان، به جلد یک و دو نزدیکتر بود و در نتیجه برای من حس خیلی بهتری داشت. حرف کلیم دربارهی داستان مشابه همون چیزیه که در جلد یک گفتم. داستان برای مخاطب زمان خودش بسیار جذاب بوده. برای مخاطب زمان حال هم جذابه (البته اگر عادت به خواندن ادبیات قدیم یا رمانای خیلی بلند داشته باشید) حوادث در نگاه نخست مشابه همدیگه هستند (مثلا نجات شاهدختی از بند، عاشق شدن زنان بر فرخروز، قلعهگشاییها و...) اما از اونجایی که جزئیات فرق میکنه به نظرتون تکراری نمیاد. زیباترین نکتهی داستان از نظر من شخصیتپردازیه. ما با داستانهای کموبیش مشابهی دربارهی خورشیدشاه پسرش فرخروز روبهرو هستیم؛ هر دو دل در گرو زنی داشتند که در بندی اسیر میشد و سمک باید نجاتش میداد اما شخصیتپردازی این پدر و پسر واقعا با هم فرق داره. واکنشهای متفاوتی نسبت به شرایط نشون میدن. ادب خاص خودشون دارن و... . همین هم باعث میشه که داستان متفاوت باشه. البته هر دو جز مردان خوشبخت عالمند که همهی شاهدختان و وزیرزادگان و دختران دلیر و جنگجو (و کلا هرچی دختر خفن هست) فقط با شنیدن نامشون عاشق و شیدا میشن جوری حاضرن تمام خانومانشون رو بر باد بدن تا به شاهزاده فرخروز برسند! 😜😁 نکتهی بعدی دربارهی شخصیتپردازی، تحول اونهاست. تقریبا تمام شاهدختها و دلیرزنان بعد از این که به شاهزادهی خوشبخت مذکور میرسند دچار یک سکون میشن. تمام اون هوش و سیاست و حتی جنگاوری خودشون رو از یاد میبرند و تبدیل میشن به عروسکهایی زیبا که دغدغهشون در ترتیب ازدواج با شاهزاده است. این وسط، یک شخصیت هست که شخصیتپردازیش حرف نداره! یعنی تازه وقتی عاشق میشه اون حس دلاوریش طغیان میکنه و بهتر از قبل میشه. (نمیگم کدوم شخصیت. خودتون بخونید.😊 ) تو این جلد روایت موازی کمتر جلد اول و دومه که به نظرم اگرچه نکتهی منفی نیست اما اگر بود بهتر میشد. چیزی که بهتر شده هم اینه که دیگه سمک نیست که همهی کارها رو انجام میده. کارهایی هست که سمک واقعا از پسش برنمیاد و اما به دست روزافزون (یا زنان دیگه) انجام میگیرند. تقابل هوش و درایت با زور بازو هم جالبه. شخصیتهایی هستند که زور بازو ندارند اما با تدبیر سمکی که هم زورمند و هم باهوشه رو به دام میاندازند. فضای داستان بیشتر جنگه و اگرچه توصیفات میدان جنگ به پای توصیفات شاهنامه نمیرسه اما بسیار زیباست. بعضی صحنهها فوقالعاده سینماییه. یعنی وقتی دارید کتاب رو میخونید اون رو کاملا لانگشات و کلوزآپ و پرتره و... میبینید. حتی شاید بعضی جاها موزیک حماسی تو سرتون پخش بشه یا جینگوجینگ ساز بیاد. 🤪😅 جزئیات داستان هم خیلی خوب بیان میشن و میشه از لابهلای اونها فهمید که مردم گذشته چه فرهنگ و آدابی داشتند و سبک زندگیشون چطور بوده. در مجموع، سمک عیار کتابیه که فقط به درد سرگرمی نمیخوره؛ هرچند سرگرمی بینظیریه. سمک عیار میتونه یک کتاب تربیتی، فرهنگشناسی و آموزش نویسندگی هم باشه.
تهنوشت: یک بخش از این جلد هست که داستان پرش داره؛ جوری که خواننده چندتا از وقایع رو از دست میده و یهو میبینه یک چیزهایی به نتیجه رسیدن که تو صفحهی قبل سرشون جنگ بود. مصحح هم هیچ اشارهای نکرده که آیا افتادگی در متن بوده یا چیز دیگه به خاطر همین من حدس میزنم که مشکل نشره و این صفحات توی چاپ کتاب از قلم افتادن. ولی به هر حال، ما که از پس افتادگیهای پرشمار جلد سوم براومدیم قطعا از پس این چند صفحهی جامانده هم برمیایم 😊
سَمَک عَیّار، حکایتی ست از "فرامرز بن خدادادبن عبدالله کاتب ارجانی" (قرن ششم هجری / هشتم میلادی)، که حکایت را از زبان یک راوی به نام صدقه ابوالقاسم شنیده. اگرچه فرامرز خداداد و راوی قصه اش، هر دو اهل فارس بوده اند، روایت اما به زبان عامیانه ی خراسانی آن دوره حکایت می شود، و اغلب وقایع، در خراسان و سرزمین های همجوار، تا چین و ماچین، اتفاق می افتد. سمکِ عیار که با خورشید شاه، پسر شاه حلب، سوگند برادری خورده، شاهزاده را که دلباخته ی دختر فغقور چین شده، یاری می دهد تا در جنگ با رقبا و دشمنانش به پیروزی برسد. اگرچه بخش هایی از نوشته ی اصلی، در طول زمان گم شده، آنچه بر جای مانده اما بسیار است؛ حکایات درهم و پهلوانی های جوانمردان (عیاران)، قصه ی "مه پري"، دختر فغفور چين، فرخ روز، برادر ناتني خورشیدشاه، شروانه ي جادو، ارمن شاه، پادشاه ماچين، قزل ملك، "آبان دخت" دختر "غوركوهي"، سرخ علمان و سياه علمان، "صيحانه ي جادو"، ماجرای گنج خانه ی شهر عقاب، "جزيره ي سيمرغ" و مرد يزدان پرست، سرزمين "دوالپايان"، گورخان، زلزال شاه، گلبوی، طوطي شاه و "چگل ماه". دریا و طوفان و غرق کشتی و قلعه ي بندآفرين، شهر "سيمابيه". سمك و یاری خضر پيامبر، "زرين كيش" دختر پهلوان رویين، "شروان بشن" دختر شاه قاطوس. و بالاخره مرگ خورشيد شاه و نفوذ سمك عيار به هفتاد دره و كشتن جادوان، و آزاد کردن فرخ روز و… متن کامل سمک عیار به تصحیح دکتر پرویز ناتل خانلری در پنج جلد، و طی سال های ۱۳۳۷ تا ۱۳۵۳ توسط انتشارات بنیاد فرهنگ ایران منتشر شده است. https://www.goodreads.com/author_blog...