Jump to ratings and reviews
Rate this book

ائوریپیدس: پنج نمایشنامه

Rate this book
www.nashreney.com

556 pages, Hardcover

Published January 1, 2016

14 people are currently reading
279 people want to read

About the author

Euripides

2,822 books1,973 followers
Euripides (Greek: Ευριπίδης) (ca. 480 BC–406 BC) was a tragedian of classical Athens. Along with Aeschylus and Sophocles, he is one of the three ancient Greek tragedians for whom any plays have survived in full. Some ancient scholars attributed ninety-five plays to him, but the Suda says it was ninety-two at most. Of these, eighteen or nineteen have survived more or less complete (Rhesus is suspect). There are many fragments (some substantial) of most of his other plays. More of his plays have survived intact than those of Aeschylus and Sophocles together, partly because his popularity grew as theirs declined—he became, in the Hellenistic Age, a cornerstone of ancient literary education, along with Homer, Demosthenes, and Menander.
Euripides is identified with theatrical innovations that have profoundly influenced drama down to modern times, especially in the representation of traditional, mythical heroes as ordinary people in extraordinary circumstances. This new approach led him to pioneer developments that later writers adapted to comedy, some of which are characteristic of romance. He also became "the most tragic of poets", focusing on the inner lives and motives of his characters in a way previously unknown. He was "the creator of ... that cage which is the theatre of William Shakespeare's Othello, Jean Racine's Phèdre, of Henrik Ibsen and August Strindberg," in which "imprisoned men and women destroy each other by the intensity of their loves and hates". But he was also the literary ancestor of comic dramatists as diverse as Menander and George Bernard Shaw.
His contemporaries associated him with Socrates as a leader of a decadent intellectualism. Both were frequently lampooned by comic poets such as Aristophanes. Socrates was eventually put on trial and executed as a corrupting influence. Ancient biographies hold that Euripides chose a voluntary exile in old age, dying in Macedonia, but recent scholarship casts doubt on these sources.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
76 (61%)
4 stars
36 (29%)
3 stars
11 (8%)
2 stars
1 (<1%)
1 star
0 (0%)
Displaying 1 - 30 of 31 reviews
Profile Image for Armin Ahmadianzadeh.
98 reviews52 followers
May 30, 2025
خب خب خب
فقط خواستم اینجا در ستایش استاد کوثری بنویسم. چون برای تک‌تک نمایشنامه‌ها جدا جدا ریویو نوشتم و لینک‌شون رو پایین می‌ذارم.

من از استاد کوثری قبلا آئورا اثر خاص و منحصربه‌فرد کارلوس فوئنتس رو خونده بودم و همونجا هم ترجمه درخشان ایشون چشمم رو گرفته بود. منتها اینجا ترجمه‌شون فوق‌العاده بود. همین الان داشتم فکر می‌کردم که اگه ترجمه بد بود به‌شخصه نه می‌تونستم کتاب رو ادامه بدم، و از کل ادبیات کلاسیک یونانی متنفر می‌شدم. ولی ترجمه دلنشین، شاعرانه، و ماورایی ایشون باعث شدن که علاقه‌مند بشم کل آثار کلاسیک یونانی و برم تمامی نمایشنامه‌های ۳ تراژدی‌نویس بزرگ یونانی رو بخونم و تمام تلاشم رو بکنم تا سریع‌تر با اندوخته کاملی سراغ ایلیاد و اودیسه برم.

بعضی مترجم‌ها فقط ترجمه نمی‌کنن، جادو می‌کنن و مارو باهاش سِحر می‌کنن. استاد کوثری هم رفت بین مترجم‌هایی که تا زنده‌ام مدیون‌شون خواهم بود.❤️

پ.ن: درنهایت تشکر می‌کنم از رویا که باعث و بانی این هم‌خوانی شد و تمامی دوستان هم‌خوانی کتاب‌های بد که تو این مسیر هم‌خوانی هر کدوم به‌نوعی باعث شدن که لذت ببرم و یاد بگیرم. قدر تک‌تک‌تون رو می‌دونم!❤️🫂

لینک ریویوی مدئا:
https://www.goodreads.com/review/show...

لینک ریویوی ایپولیتوس:
https://www.goodreads.com/review/show...

لینک ریویوی الکترا:
https://www.goodreads.com/review/show...

لینک ریویوی زنان تروآ:
https://www.goodreads.com/review/show...

لینک ریویوی باکخانت‌ها:
https://www.goodreads.com/review/show...
Profile Image for Dream.M.
1,038 reviews652 followers
May 31, 2025
نمیتونم برای این کتاب ریویوو بنویسم. فقط گذاشتم‌ش روی طاقچه قلبم ♡
Profile Image for Mehrdad.
55 reviews24 followers
May 30, 2025
پنج نمایشنامه از ائوریپیدس که استاد عبدالله کوثری (واقعاً این کلمه، برازنده‌شونه) ترجمه کردن، کتابی بود که منو ترغیب کرد بعد یه مدت نسبتاً طولانی، دوباره دلم بخواد ریویو بنویسم.

از اولش اگه بخوام بگم، این که من هیچگونه (حتی در حد یه بند انگشت هم) از تراژدی‌ها و اساطیر یونانی چیزی نمی‌دونستم. پس با این پیش‌زمینه کتابو شروع کردم که مهرداد! احتمالاً قراره خیلی چیزا و ارجاعات متن رو نفهمی، آدمِ وسطِ‌کتاب‌خوندن‌سرچ‌کردن هم که نیستی، کسی هم که دوروبرت نیست که ازش سوال کنی، بیا و یه لطفی به خودت بکن و نخون این کتابو. نزدیکم بود که نخونم ولی سرمو اوردم بالا، دیدم جلو در کتابخونه دانشگاهم. دلو زدم به دریا و رفتم که دنبالش بگردم که دیدم به به! هفت‌هشتا نسخهٔ تر و تمیز از این کتاب هست که داره بهم چشمک می‌زنه. در نتیجه کتابو برداشتم و رو‌ همون نیمکت جلو کتابخونه، مقدمهٔ کتاب رو خوندم و دیدم نه!! اونقدرم که فکر می‌کردم قرار نیست نفهمم. در نتیجه شروع کردم به خوندنش.

با یه سری اطلاعات زمینه‌ای که بچه‌ها (گروه همخوانی کتاب‌های بد!) می‌گفتن، رفتم سراغ تراژدی اول یعنی مدئا.
(البته قبلش بذارین یه سری اطلاعات خیلی فشرده راجع به خود ائوریپیدس که از گوگل دراوردم بهتون بدم بعد برم سراغ هرکدوم از تراژدی‌ها)

• جناب ائوریپیدس یا اوریپید (۴۸۰ پ.م / ۴۰۶ پ.م) از شاعران و نمایشنامه‌نویسان بزرگ یونان باستان بوده که به همراه سوفوکلس و آیسخولوس، مثلث نمایشنامه‌نویسان طلایی یونان باستان رو تشکیل می‌دادن. تو دوران تقریباً هفتاد سالهٔ زندگیش، زیاد مورد اقبال مردم نبود. چرا؟ چون ظاهراً تو نمایشنامه‌هاش، ارزش‌های اون دوران رو زیر سوال می‌برده یا نوع نگاه جدیدش همچین به مذاق آدمای اون دوره خوش نیومده‌ (مثلاً خدایان رو باعث و بانی زشتی می‌دونسته!!). خلاصه اینکه بعد از مرگش بیشتر مورد اقبال قرار گرفته. نکتهٔ جالب دیگه اینه که تو یه دوره‌ای از زندگیش، بهش تهمت الحاد رو هم زدن و تا مرز بردن دارایی‌هاش پیش رفتن.
پادشاه مقدونیه ازش دعوت می‌کنه که به اونجا بره و خیلی هم تکریم و احترامش می‌کنه و اونجا موندگار می‌شه و همونجا هم می‌میره.

یه‌سری جشن‌ها اون دوران برگزار می‌شده که لازمه هم خودشو توضیح بدم هم ربطشو به ائوریپیدش،

• جشن‌های دیونوسوس یا باکانالیا یه جشن‌هایی بودن تو یونان و روم باستان که به افتخار دیونوسوس (که نمایشنامه باکخانت‌ها از همین کتاب، راجع به ایشونه. با احترام ازش گفتم که نزنه مارو هم مجنون کنه!!!) برگزار می‌شده و شامل کلی جشن و سرور و موسیقی و بخور و بنوش و رقص و... بوده. اونجا نمایش هم اجرا می‌کردن و رتبه‌بندی هم داشتن و ظاهراً چهارپنج‌باری هم همین آقای ائوریپیدس برندهٔ جایزهٔ اول شده.

خب حالا می‌ریم سراغ نمایشنامه‌ها یا بهتر بگم تراژدی‌ها (به معنای واقعی کلمه)

یک. مدئا

من چون کلا هیچ اطلاعاتی نداشتم، به توصیهٔ مسعود، فیلم جیسون و دریانوردان آرگو رو دیدم که برای درک نمایشنامه لازم بود. اتفاقات نمایشنامه، چندسالی بعد از داستان فیلمه.

یه خلاصه‌ای اگه بخوام بگم: (حاوی اسپویله ولی یه‌جا خوندم که می‌گفت این تراژدی‌ها رو بر این اساس می‌نوشتن که شما اصل ماجرا رو می‌دونی و حالا قراره نوع نگاه منِ‌نمایشنامه‌نویس رو بدونی)

مدئا، زنی جادوگر، (شاهزاده کولخیس) به همراه شوهرش جیسون (یا به قول استاد کوثری، یاسون) از سرزمین مادری‌ش فرار کرده تا به جیسون تو پیدا کردن پشم زرین کمک کنه. بعد از فداکاری‌های بسیار (و البته دردناک!) جیسون تصمیم می‌گیره تا مدئا رو ترک کنه و با دختر پادشاه کورنت ازدواج کنه تا موقعیت اجتماعی خودشو ارتقا بده.

مدئا که از این خیانت به شدت شکاره، نقشهٔ انتقامی هولناک می‌کشه:

اول لباس و یه تاج زهرآلود برای عروس جدید می‌فرسته که باعث مرگ او و پدرش می‌شه. (یه جاهایی هم می‌گن که همون لباس و تاج رو طلسم کرده و اون لباس و تاج، به محض اینکه تن شاهزاده شده، آتیش گرفته و جزغاله کرده بندهٔ خدا و پدرشو)

بعدش، در اقدامی پشم‌افکنانه، بچه‌های خودشو می‌کشه. چرا؟ چون می‌خواسته جیسون رو تو اندوه عمیق فرو ببره. (چه‌کاریه آخه؟؟!!)

در پایان هم مدئا با ارابه‌ای که خدای خورشید براش می‌فرسته، از صحنه فرار می‌کنه و به آتن می‌ره، جایی که آیگئوس (شاه آتن) بهش پناه می‌ده.

دو. ایپولیتوس

در آغاز نمایش، آفرودیت (ایزدبانوی عشق) اعلام می‌کنه که قصد داره از ایپولیتوس انتقام بگیره، چرا؟ چون اون عشق و تمایلات شهوانی رو انکار کرده و تنها آرتمیس (ایزدبانوی شکار و حامی دوشیزگان و پرهیزگاران) را می‌پرسته.

آفرودیت دل فدرا (فایدرا) همسر تسئوس (پدر ایپولیتوس) رو، درگیر عشقی ممنوع به ایپولیتوس می‌کنه. فدرا از این عشق ممنوعه تو رنجه که تصمیم به خودکشی می‌گیره، اما قبل از مرگ، نامه‌ای می‌نویسه و تو اون نامه ایپولیتوس رو به اتهام تجاوز دروغین متهم می‌کنه. (ظاهراً اول ائوریپیدس تو نمایشنامه نوشته که فدرا، بصورت مستقیم به ایپولیتوس عشقشو ابراز کرده ولی مردم خوششون نیومده و تغییرش داده. اتفاقا خوب کاری کردی عوضش کردی!)

تسئوس بعد اینکه از جسد فدرا رو مرده پیدا می‌کنه و نامه‌اش رو می‌خونه، پسرش رو نفرین می‌کنه و از پوسئیدون می‌خواد که ایپولیتوس رو نابود کنه. ایپولیتوس هم سوار بر ارابه‌اش دچار سانحه می‌شه و مجروح در حال مرگ به قصر بازمی‌گرده.

در صحنهٔ پایانی، آرتمیس ظاهر می‌شه، حقیقت رو آشکار می‌کنه و پدر و پسر قبل از مرگ ایپولیتوس با هم آشتی می‌کنن.

- چیزی که تو این نمایشنامه برام جالب بود، آمازون‌ها بودن که اسمی ازشون تو نمایشنامه نبود. ایپولیتوس، پسر نامشروع تسئوس بوده از رابطه با زنی از تبار همین آمازون‌ها. این آمازون‌ها قومی بودن از زنان جنگاور که تو افسانه‌ها، پستان راست خودشونو می‌بریدن تا تو کشیدن کمان راحت تر باشن (!!). یونانی‌ها، این زنان رو، وحشی تلقی می‌کردن. این آمازون‌ها با مردان قبایل همسایه رابطه برقرار می‌کردن که بچه‌دار بشن ولی به یه شرط! اگه بچه، دختر بود که زنده نگهش می‌داشتن ولی اگه پسر بود، می‌کشتنش!! (برام جالبه بعداً برم بخونم که ایپولیتوس، چجوری زنده مونده.)

سه. الکترا
بعد خوندن این نمایشنامه، تف و لعنت بود که به خودم می‌فرستادم سر اینکه ایلیاد و ادیسه نخوندم. قراره به راه راست هدایت بشم و برم سراغش. اما بعد ...

پیش‌زمینهٔ داستان که اگه مثل من هیچی از جنگ تروا نمی‌دونین، بهتره در نظر داشته باشین:

بعد از برگشتن آگاممنون از جنگ تروا، همسرش کلوتمنسترا و معشوقش آیگیستوس اونو می‌کشن. اورستس، پسر آگاممنون، به‌خاطر خطر کشته شدن، به سرزمینی دیگه فرستاده می‌شه (به سرزمین فوکیس فرستاده می‌شه و اونجا با پسر شاه فوکیس، یعنی پولادس به اصطلاح داداشی می‌شن.) الکترا تو دربار به چشم یه دشمن محسوب می‌شه و به یه مرد روستایی کشاورز داده می‌شه تا به نوعی هم تحقیر بشه و هم از جلو دست و پا دور بمونه.

اما خود نمایشنامه

سال‌ها بعد، اورستس با پولادس برمی‌گردن تا طبق فرمان آپولون، از قاتلین پدرش انتقام بگیرن. اول خودشو از الکترا پنهان می‌کنه. بعد به کمک لله پیری که از همون بچگی اورستس رو بزرگ کرده، خواهر و برادر همو می‌شناسن و وقتی خواهر و برادر همدیگه رو شناختن، نقشه‌ای برای کشتن آیگیستوس و بعد از اون کلوتمنسترا می‌کشن.

اورستس، آیگیستوس رو می‌کشه. (بازم به کمک همون لله پیر) بعدش، با تردید و عذاب وجدان، مادر خودشونو با کمک الکترا به قتل می‌رسونن.

در پایان، کاستور و پولوکس، برادران ناتنی کلوتمنسترا، به‌عنوان موجوداتی نیمه‌خدایی ظاهر می‌شن و اونا رو به ترک یونان تشویق می‌کنن.

چهار. زنان تروا

چیزی که بهتره راجع به این نمایشنامه بدونیم اینه که تو یه دوره‌ای نوشته شد که از لحاظ تاریخی دورهٔ خاصی بوده.

ائوریپیدس، زنان تروا را تو زمان جنگ پلوپونزی بین آتن و اسپارت نوشت. تو همون سال آتن، شهری بی‌دفاع به اسم میلوس رو محاصره کرد و بعد تسلیم شدنشون، مردانش رو کشت و زنان و کودکانش رو به بردگی برد.

نمای��نامه زنان تروا تو این بستر تاریخی، انگاری یه‌جور اعتراض تلخ به خشونت جنگی و رفتار با اسیران جنگیه.

اما خود نمایشنامه

نمایش بعد از سقوط کامل تروا آغاز می‌شه. شهر نابود شده، مردان کشته شدن و زنان در انتظار تقسیم به‌عنوان غنیمت جنگی بین فرماندهان هستن.

سربازان یونانی دستورهای زیر رو می‌دن:

هکوبه باید بردهٔ اودیسه‌ شود. (توجه کنید که هکوبه، ملکهٔ تروا و مادر هکتور و پاریس و کاساندرا بوده!)

کاساندرا به آگاممنون داده می‌شه.

آندروماخه (همسر هکتور) به پوروس (پسر آشیل) داده می‌شه.

آستیاناکس، پسر خردسال هکتور، از بالای برج شهر پرتش می‌کنن پایین تا مبادا در آینده دشمنی برای یونان بشه.

هلن هم که تو این نمایشنامه، مختصر نقشی داره.

پنجمین و آخرین نمایشنامه: باکخانت‌ها

یه سری اطلاعات قبل از خوندنش لازم داریم (اینارو همه رو من با پیش‌فرض اینکه یه نفر، مثل من هیچی از اساطیر یونان باستان نمی‌دونه و می‌خواد این نمایشنامه‌هارو بخونه دارم می‌نویسم.)

نمایش بر پایه اسطورهٔ ورود دیونوسوس (خدای شراب، سرمستی، رهایی و طبیعت) به زادگاه خود، تبس، بنا شده. دیونوسوس اومده تا نشون بده که خداست و باید پرستیده بشه، ولی شاه تبس، پنتئوس، اونو انکار می‌کنه.

سِمِله، دختر کادموس (بنیان‌گذار شهر تبس و پادشاه پیشین) که عاشق زئوس بوده، به وسوسهٔ هرا (همسر کینه‌جو و حسود زئوس) که خودشو در قالب دایهٔ سمله قرار داده، از زئوس می‌خواد که با همهٔ جلال و جبروت و ابهتش خودشو نشون بده. از اونجا که سمله میرا بوده، بدنش تاب دیدن ظاهر آسمانی زئوس رو نداره و با یه آذرخش، پودر و خاکستر می‌شه. سمله قبل از مرگش، پسر شش ماههٔ زئوس رو به دنیا میاره ولی از ترس هرا تو شکافی تو ران خودش قایمش می‌کنه. این پسر همون دیونوسوس بوده.

اما نمایشنامه

دیونوسوس، با لباس مبدل، وارد شهر می‌شه و زنان تبس رو به پرستش و جشن و خوشی دعوت می‌کنه.

پنتئوس با خشم دستور بازداشت دیونوسوس رو می‌ده، ولی همین دیونوسوس فریبش می‌ده و به سمت کوهستان می‌کشوندش؛ جایی که زنان در حال عبادت و شوریدگی‌ان. (از جمله آگاوه مادر پنتئوس) پنتئوس، برای جاسوسی، لباس زنانه می‌پوشه. (در واقع خود دیونوسوس اینجوری راهنماییش می‌کنه. می‌گه اونا الآن یه مشت زن مجنون و مستن و هر مردی رو که ببینن، جرواجرش می‌کنن. پس خودتو شبیه زنا کن تا کاریت نداشته باشن. ولی در واقع هدفش این بوده که غرور پنتئوس رو له کنه.)

در نهایت، مادرش آگاوه که دیوانه شده و پسر خودشو نمی‌شناسه، در میان شعف دینی، اونو با دستای خودش تیکه‌تیکه می‌کنه. فکر کرده داشته شیر شکار می‌کرده. وقتی به خودش میاد، وحشت‌زده می‌شه. دیونوسوس اینجوری انتقام‌ خودشو از خانوادهٔ تبس می‌گیره و نشون می‌ده نافرمانی از خدایان چه سرنوشتی داره.

خب پرچانگی‌هام بالاخره تموم شد ولی بعد یه مدت ننوشتن، دلم تنگ شده بود. اینم بگم که خوندن این مجموعه انگار برام ورود به یه دنیای کاملاً ناشناخته بود که بدون هیچ راهنمایی (حالا هیچی هیچیم نه) با کورمال کورمال راه رفتن تونستم راهمو پیدا کنم و متوجه شدم که چقدر دوست دارم این راهو.

از رویا بابت پیشنهادات خفن‌انگیزناکش خیلی ممنونم. باعث شد بعد مدت‌ها دستم به نوشتن بره.

مسعود، اول بابت ترغیب کردن من به خوندن کتاب و دوماً اقتباس‌های خفنی که معرفی می‌کرد.

در نهایت همهٔ بچه‌های همخوانی کتاب‌های بد، که از تک تک پیاماشون و نوع نگاهشون، کلی چیز یاد گرفتم.

در ستایش ترجمهٔ استاد کوثری هم زبان من که قاصره ولی از حرف مسعود وام می‌گیرم که گفت: متن رو (و البته ذهن خواننده‌اش رو) منفجر می‌کنه. فارسی‌نویسی تراز از نظر من یعنی این کتاب.

مرسی که تا اینجا خوندین.
Profile Image for Ali Ahmadi.
153 reviews77 followers
December 8, 2025
اوریپیدس، فمینیستی که از زنان متنفر بود

ترجمه‌ی پنج نمایشنامه‌ی اوریپیدس که به اعتقاد بسیاری —از جمله عبدالله کوثری— مهم‌ترین و بهترین آثار او نیز هستند. ترجمه‌ی کوثری درخشان است (و با نگاه به سه متن انگلیسی انجام شده) و دلیل اصلی شناخته شدن اوریپیدس در فضای ادبیات نمایشی امروز ایران. مقدمه‌ای هم که برای کتاب ترجمه شده از کتاب A Guide to Ancient Greek Drama انتشارات بلک‌ول است که علی‌رغم کوتاه بودن مهم‌ترین نکات را درباره‌ی زندگی اوریپیدس و ویژگی‌های آثارش بیان می‌کند. چیزهایی از جمله نگاه پیشرو و مساله‌ساز او به زنان، ریشخند خدایان و همزمان پرهیز از نفی وجود آنها، بازآفرینی غافلگیرکننده‌‌ی حماسه‌های یونانی، تاریخی بودن نمایشنامه‌ها و همزمان بی‌زمانی آن‌ها به کمک شخصیت‌پردازی روان‌شناسانه و چیزهایی دیگری که به شکلی مفصل‌تر در ریویوهای جداگانه درباره‌شان نوشته‌ام.

مده‌آ ۴۳۱ ق.م
هیپولیتوس ۴۲۸ ق.م (برنده‌ی جایزه‌ی نخست جشنواره)
الکترا حوالی ۴۲۰ ق.م
زنان تروا‌ ۴۱۵ ق.م
باکخانت‌ها ۴۰۵ ق.م (برنده‌ی جایزه‌ی نخست جشنواره — کارگردانی‌شده توسط پسر اوریپیدس بعد از مرگ او)

• البته کوثری اولین کسی نبوده که اوریپیدس را به فارسی برگردانده. سال‌ها قبل‌تر، محمد سعیدی در بنگاه ترجمه و نشر کتاب (یا انتشارات علمی و فرهنگیِ فعلی) هیپولیت، السست، ایون و هلن را (احتمالن از فرانسوی) به فارسی ترجمه کرده بود و امروز هر ۴ اثر در یک جلد به فروش می‌رسند. از کیفیت ترجمه اطلاعی ندارم اما همین‌قدر می‌شود گفت که انتخاب این ۴ تراژدی دست کم از دور تصادفی و بی‌دلیل به‌نظر می‌رسد!

• مده‌آ و الکترا را غلامرضا شهبازی برای بیدگل هم ترجمه کرده که با وجود کیفیت روانش‌ از نظر آهنگین بودن نثر، لحن حماسی و انتخاب لغات در سطح پایین‌تری از این ترجمه‌ها قرار می‌گیرند.

• ترجمه‌های دیگری هم از مده‌آ (امیرحسین ندایی/نمایشنامه‌های برتر جهان در نشر افراز) و باکخانت‌ها (با نام کاهنه‌های باکوس، عاطفه طاهایی/نشر دات) وجود دارند که از کیفیت‌شان بی‌اطلاعم.
Profile Image for Livewithbooks.
235 reviews37 followers
August 12, 2021
اورپید یک ضلع از سه ضلع مثلث نمایشنامه نویسان مشهور یونان باستان است، آن دو ضلع دیگر آیسخولوس که چندی پیش معرفی اش کردم و دیگری سوفکل که در آینده افسانه های تبای او را خواهم خواند.
اورپید یا آئوریپیدس را نخستین شاعر دموکراسی لقب داده اند و او را هنرمندی سنت شکن می دانستند چرا که ارزش ها و باورهای زمانه ی خویش را زیر سوال می برد. او با سقراط هم عصر بود و به مانند او در هر چیز به دیده ی تردید می نگریست. مردمان  آن عصر و زمانه دل خوشی از اورپید نداشتند و او بین آنها محبوبیتی نداشت و آنقدرها شناخته شده نبود. او در انزوا زیست و در انزوا مُرد و پس از مرگ و  شاید قرن ها بعد مورد توجه قرار گرفت. چرا که او موضوعاتی را دست مایه کار خویش قرار می داد که بیشتر برای انسان های این دوره  و زمانه دغدغه محسوب می شود. مضامینی درباره ی ستمدیدگی زنان و بیهودگی جنگ ها و ایمان، عقل... موضوعات مرسوم آن زمان نبوده و سخن گفتن در مورد آن ها نوعی تابو حساب می شد.
اسطوره جزوِ جدایی نشدنی دنیای باستان است و آثار اورپید که در مهد آن زندگی می کرد نیز از این قاعده مستثنا نیست.
پنج نمایشنامه در این کتاب گنجانده شده: مِدئا، ایپولیتوس، الکترا، زنان تروا، باکخانت ها.

1)در مدئا ما با عشقی آمیخته به فداکاری مواجهه می شویم که در آخر بدل به‌ نفرت می شود. یاسون برای رسیدن به جاه و منزلت خانوادگی مجبور می شود به سرزمین کولخیس برود و شرط شاه را برآورده کند تا بتواند بر اورنگ پادشاهی که باید نصیب او می شد بنشیند. اگر مدئا دختر پادشاه کولخیس به یاری یاسون نمی آمد او نمی توانست آن چه که بر عهده او بود انجام دهد. مدئا به یاسون دل می بازد. او را در انجام کارها با قدرت سحر و جادویی که داشت یاری می دهد به سرزمین پدری خویش پشت می کند و حتی برای آن که گزندی به یاسون نرسد برادرش را می کشد و با او رهسپار سرزمین متمدن یونان می شود. یاسون به مدئا مدیون بود و این را خوب می دانست اما برای او عشق مانع رسیدن به جاه و مقامی که در طلبش بود می شد....
مدئا تحقیر شد و خشم سراپای وجودش را گرفت چرا که او کسی نبود که تحقیر را تاب آورد و دست به انتقامی زد تا دل یاسون براس همیشه در آتش بسوزد.....

2)سنکا ایپولیتوسِ اورپید را چند صد سال بعد با اصلاحات و نوآوری هایی با عنوان فایدرا به رشته تحریر درآورد. او نقش خدایان را کمرنگ کرد چرا که مخاطب دیگر حوصله خدایان بسیار را نداشت و با ایجاد هیجان، رنگ و لعاب بیشتر‌ی به اثر مدرن خود داد.
در ایپولیتوسِ اورپید اما روایت، روایت ساده ای است و  برگرفته از همان داستان عامیانه یوسف و زلیخا است که در عهد عتیق آمده. اورپید این اثر را بر صحنه برد اما موفقیتی به دست نیاورد چون این موضوع تراژدی می طلبید و این نمایش عاری از آن بود پس به فکر روایت دیگری افتاد. اما این اثری که در این کتاب است همان اثرِ اول است.

3)سه تراژدی از الکترا بر جا مانده. یکی نمایشنامه ی نیاز آوران آیسخولوس، دیگری همین الکترا ی اوریپیدس و در آخر الکترای سوفوکلس. الکترا دخترِ آگاممنون و کلوتمنسترا که مادرش  خون پدر را به جرم قربانی کردن دخترش و خیانت ریخته، می کشد. الکترا در خردسالی شاهد کشته شدن پدر به دست مادر و فاسقش و تبعید برادرش بود. او با نفرت از مادر و ناپدری رشد کرد و در آرزوی دیدار برادر و انتقام خون پدر سالها را گذراند. خدایان باستانی لزوماً مهربان نبودند و به میرایان نیز نمی اندیشیدند فقط باید ستایش می شدند و قربانی به پایشان ریخته می شد و باز هم لزوماً این قربانی ها میرایان را از گزند سرنوشت دور نگه نمی داشت.  خدای آپولون در گوش اورستس برادر تبعیدی الکترا خواند که انتقام خون پدر را بگیرد با اینکه ریختن خون مادر مکافات در پی دارد ولی از فرمان آپولون سرپیچی نتوان کرد. این نمایشنامه جریان دیدار برادر و خواهر بعد از سالها و گرفتن انتقام خون پدر است.

4)پاریس پسر پریام شاه تروا دلباخته هلن همسر منلائوس می شود و او را با خود به تروا می برد. منلائوس و برادرش آگاممنون برای برگرداندن هلن و ویران کردن تروا  رهسپار این سرزمین می شوند. جنگ تروا ده سال طول کشید و با پیروزی آخایایئان یا همان یونانیان به پایان می رسد. تروا به آتش کشیده می شود و زنانش به بردگی برده می شود. این نمايشنامه سوگنامه و مویه ی آن زنان است.

5)در باکخانت ها (زنان باکخوسی) اورپید از ایمان و عقل و سیاست پیشگی می گوید. دیونوسوس خدایی است که از عقل به دور است و تنها در فکر خوشی و هوا و هوس است. او به  آفرودیت شباهت دارد و  از هر کس که از او روی برگرداند انتقام می گیرد.
این خدای نوظهور پسر زئوس به هیئت انسانی در می آید و به سرزمین مادری خود قدم می گذارد تا آنان را به آیین خود مجبور کند. بله اجبار،چون هر که از آیین او سر باز زند و او را انکار کند به خشم او گرفتار می شود.
پنتئوس  شاه تِبِس  با او مقابله می کند و به سخره اش می گیرد و زیر بار این خدای نوظهور نمی رود. دیونوسوس اما با زبان بازی و زیرکی در او نفوذ می کند و او را به ورطه هلاکت می رساند و خاندانش را از خاکشان بیرون رانده و گرفتار نفرین ابدی می کند.

در تمام این نمایشنامه ها، هم آشیل و هم اورپید همسرایانی وجود دارند که نقش راوی و پیش برنده ی داستان را بر عهده دارند. این همسرایان یاران یکی از شخصیت های نمایش هستند.
قبل از شروع هر نمایشنامه مترجم مقدمه ای از منتقدین  معتبر گنجانده که داستان را موشکافانه شرح می دهند تا خواننده از جریان پیش رو تا اندازه ای آگاه شود.
در آخر اگر بخواهم بین مجموعه آشیل و اورپید یکی را انتخاب کنم قطعا آشیل را انتخاب می کنم.
Profile Image for Ali Salehi.
249 reviews37 followers
December 19, 2024
شاید همین کافیه که بگم : ترجمه آقای کوثری فوق العاده‌ست. اما اثر صرفا برای من قابل تحمل بود.
نمایش اول مده‌آ بود که بد نبود. نمایش دوم «ایپولیتوس» که به زور تحملش کردم. سومی «الکترا» که اونقدرا هم اثر بزرگی ندیدمش. «باکخانت ها» و «زنان تروآ» هم بشدت «ایلیاد»زده و وابسته و حالت اسپین آف «ایلیاد و اودیسه»‌ست.
در کل بگم بد نیست اما قطعا خوب هم نیست. مابین این دو.
Profile Image for sAmAnE.
1,367 reviews153 followers
August 1, 2024
.
این کتاب از گزیده‌های نمایشنامه‌های ائوریپیدس است که شامل پنج نمایشنامه می‌شود، به نام‌های مدئا، ایپولیتوس، الکترا، زنان تروا، باکخانت‌ها.
اگر به خواندن آثار و نمایشنامه‌های یونانی علاقه دارید این کتاب رو پیشنهاد میکنم، البته از آیسخولوس هم کتابی هست که هنوز اون رو نخوندم. ائوریپیدس تراژدی‌نویس و نویسنده بزرگ یونانی است که او را درام‌نویس سنت‌شکن می‌نامند. او با سوفوکلس و آیسخولوس مثلث نمایش نامه نویسان یونان باستان را تشکیل می‌دهند. نمایشنامه‌ها در حوزه‌ی عشق، خیانت، فرزندپروری و ... است با الهام گرفتن از الهه‌ها و اسطوره‌های یونانی.
#ائوریپیدس #پنج_نمایشنامه
Profile Image for Farnaz.
360 reviews124 followers
July 28, 2020
واقعا خوب بود هرچند در مقایسه با آیسخولوس، من آیسخولوس رو ترجیح میدم اما اینم خوب بود و کوثری هم خیلی خوب از پس ترجمه‌ش براومده بود.
Profile Image for Melika Khoshnezhad.
467 reviews99 followers
April 6, 2023
اوریپید تبدیل به عزیزترین و محبوب‌ترین تراژدی‌نویس یونانی من شد. آن‌قدری که با اوریپید ارتباط برقرار کردم با آیسخولوس و سوفوکل ارتباط برقرار نکردم. حقیقتاً اوریپید به‌خاطر پرداختن به موضوعات عجیب‌تری که کمتر کسی به‌شان توجه می‌کرده جای بزرگ و عمیقی توی قلبم پیدا کرد. توجه زیادش به مسائل مربوط به زنان و مطرود‌ها خیلی تحت تأثیرم قرار داد و هیچ نمی‌فهمم با این همه آوانگارد بودن چرا آن‌قدر که باید و شاید به‌ش توجه نشده است. اوریپید سوفیست است و انتقادهای تندی به دین می‌کند؛ نقش خدایان برخلاف آیسخولوس و سوفکل در آثار اوریپید به‌شدت کم‌رنگ می‌شود و ارزش‌های مطلق در نوشته‌هایش همه رنگ می‌بازند.



- مدئا

«بدانید که از همه موجودات عالم که جان و دلی دارند

زنان

درمانده‌ترین‌اند.

نخست این‌که ما گنجینه‌ای گرد آورده به سالیان را بهای شویی می‌دهیم.

تا خداوندگار جسم ما گردد

و این خطایی است بر سر خطایی دیگر.

و آنگاه دل در تب و تاب می‌اندازیم از این تشویش

که این مرد آیا نیک یا بد است.

طلاق، همانا رسوایی است، خاصه برای زن.

پس راندن شوی نیز از او برنمی‌آید.

باری، چنین است که زن دست و پای بسته

در حصار بایست و نبایستی می‌ماند که در خانه‌ی پدری نشناخته است...



حتی بعد از سه بار خواندن «مدئا» همچنان برایم بی‌نهایت جذاب است و مو بر تنم سیخ می‌کند. کاراکتر مدئا یکی از بی‌نظیرترین کاراکترهای نمایشی است به‌نظرم؛ مرد نیست، زن هم نیست انگار، چیزی فرای جنسیت است بااین‌حال مانیفست فمینیستی‌اش یکی از بهترین چیزهایی است که در تراژدی با آن مواجه شده‌ام. مدئا با ترک جیسون و کشتن فرزندانش انگار می‌خواهد از تمام زنجیرهایی که او را در مقام یک زن محدود و تعریف کرده‌اند رها شود. کشتن فرزند از سوی مادر دهشتناک‌ترین کاری است که ممکن است از کسی سر بزند؛ اما با تفسیری نمادین می‌توانیم این عمل را به فراروی از قیدوبندهایی که به‌واسطه‌ی جنسیت‌مان متحمل می‌شویم درنظربگیریم. اما آن‌چه باعث درخشانی این اثر است فقط به این مانیفست شجاعانه ختم نمی‌شود، بلکه به‌نظرم به این اشاره‌ی هوشمندانه نیز مرتبط است که به‌نظر اوریپید ما زبانی برای ناخوشی و اندوه‌ نداریم و تا چیزی به کلام بدل نشود انگار واقعیت ندارد؛ درست مثل زبانی که سراسر آکنده از مفاهیم مردانه است و به همین دلیل تهی است از تجربه‌های زنانه که عرصه‌ای برای به واقعیت تبدیل شدن ندارند:

«راستی را چه کم مایه ابلهانی بودند خنیاگران کهن

که هر نوا که ساختند گلبانگ سور و شادمانی بود و

رونق افزای شاد خواری و دست‌افشانی

و نه هرگز نغمه‌ای که گویای عذاب و اندوه باشد.

و نه پرده‌ای بر تارهای چنگ

که از رنج آدمی بگوید

و مویه‌خوان کشتار مردمان و تباهی خان و مان‌ها باشد.»



- ایپولیتوس

«در این پیوند نیک‌بخت‌تر آن مرد

که زنی کم‌تر از هیچ به خانه برد

لعبتکی آسوده از خرد که چون سنگ در خانه بنشیند.

راستی را که بیزارم از آن زن که عقلی در سر دارد.

همانا زنان هوشمندند که به آفرودیت می‌گرایند

و تن به لذت‌ها و بازی‌های او می‌سپرند.

آنان که دست‌و‌پایی ندارند.

هم از ناتوانی است که آرام می‌نشینند.



داستان ایپولیتوس مرا یاد روایت یوسف و زلیخا می‌انداخت؛ روایت عشق ممنوعه و یک‌طرفه‌ یک زن نسبت به مردی کوچکتر از خود. اما بیش از این داستان عشق یک طرفه و شجاعت فایدرا در اعتراف به عشق ممنوعه‌اش، آن‌چه در این روایت برایم جالب بود نه ایستادگی ایپولیتوس در برابر وسوسه‌ی عشق ممنوعه‌ی فایدرا، بلکه مهر تأیید دیگری بود که در این نمایش‌نامه بر سوفیست بودن اوریپید زده شد؛ در این روایت «خوبی» هیچ فایده‌ی مثبتی که ندارد هیچ، به قیمت جان آدم هم تمام می‌شود:

«من، سر فرو انداخته‌ای مسکین

من، راستکاری شهره به پرهیز و پاکدامنی

من که سرآمد بودم به نیک‌نفسی

حالیا گام در سراچه‌ی تاریک مردگان برمی‌دارم

همه زندگانی‌ام بر باد.

همه داشته‌هایم بر باد.

چه بیهوده بود کوشش من

که با مردمان راست باشم و حق ایشان به جای آرم.»



- الکترا

این نمایش درباره‌ی ماجراهایی است که الکترا و اورستس پس از کشته شدن پدرشان آگاممنون به دست مادرشان کلوتمنسترا و معشوقش آیگستوس از سر می‌گذرانند. اورستس تبعید شده و الکترا را به اجبار به عقد مرد کشاورزی درآورده‌اند تا قدرت کلوتمنسترا و آیگستوس تهدید نشود. حالا اورستس برگشته و می‌خواهد انتقام خون پدرش را از مادرش بگیرد (روایتی که ماجرایش را در اورستیای آیسخولوس هم می‌خوانیم.) با خواندن این نمایشنامه متوجه وجه تسمیه‌ی عقده‌ی الکترا در نظریات فروید می‌شویم (که شخصاً به‌نظرم ارزش چندانی ندارد و به هیچ‌وجه به ‌اندازه‌ی عقده‌ی ادیپ قابل‌تأمل نیست و نقدهای زیادی به آن وارد است.) اما از این‌که بگذریم شاید عجیب باشد اما من دیدگاه کلوتمنسترا را بیشتر از دیدگاه الکترا نسبت به زنان دوست داشتم و در این نمایشنامه با کلوتمنتسرا و تصمیم‌ها و انتخاب‌هایش هم‌سوتر بودم که این جادوی اوریپید است که مطرودها و پذیرفته‌نشده‌ها را روی صحنه چنان به‌تصویر می‌کشید که همدلی‌مان را برمی‌انگیزند.



- زنان تروا

«لیک آنگاه که طوفانی بی‌امان، به کین‌توزی بر دریا می‌تازد

جاشوان جملگی از کوشش و جوشش می‌افتند

و تن به تقدیر می‌سپرند

تا موج خشماگین دریا کشتی به کدام سو براند

و ایشان را به کدام ساحل اندازد.

اینک من نیز چنان‌ام

دست و پا گم کرده و حیران

در چار موجه‌ی اندوه مانده‌ام.

دیگر نه در سخن سودی می‌بینم و نه دل به کوششی گرم می‌کنم.

پس سراپا تن به طوفان بلا سپرده‌ام

که این سیلوار محنت که از آسمان فرود می‌آید

توش و توانم از تن رانده و فریاد از استخوانم برآورده است.»



راستش برایم سخت است که بین «زنان تروا» و «مدئا» محبوب‌ترین نمایش‌نامه‌ام از میان آثار اوریپید را انتخاب کنم از بس که جفت‌شان را دوست دارم. «زنان تروا» شگفت‌زده‌ام کرد. این نمایشنامه درباره‌ی جنگ، بیهودگی جنگ، جنگی که مردان بر سر قدرت بیهود به راه می‌اندازند و نقش زنان در آن که به بهانه‌ای برای آغاز جنگ تقلیل می‌یابد و بیش از هر چیز تأثیر جنگ بر زنان و کودکان است که هیچ‌گاه در معادلات ذهنی مردان وقتی تصمیم به جنگیدن می‌گیرند درنظر��رفته نشده‌اند. به‌نظرم مفاهیمی که اوریپید در این نمایشنامه در موردشان صحبت می‌کند و انتقاداتی که به تصمیمات مردانه وارد می‌کند، به‌قدری تأمل‌برانگیزند که به‌سختی می‌توانم باور کنم قرن‌ها پیش نوشته شده‌اند و هنوز وضع چندان تغییری نکرده است. به‌نظر اوریپید جنگ هیچ پیروزی ندارد و حتی آن طرفی که ظاهراً پیروز شده در واقع باخته است چون پس‌آمدهای جنگ چنان وحشتناک‌اند که به هیچ‌وجه نمی‌توان اسم پیروزی را بر آن گذاشت و اوریپید باورهای ضدجنگش را از زبان زنان مطرح می‌کند! پیش‌روتر از این هم مگر ممکن است؟

هکوبه، کاساندرا، هلن، آندروماخه زنان این نمایشنامه‌اند و پریام، آگاممنون، پاریس، منلائوس و هکتور مردان نمایشنامه اما من فکر می‌کنم می‌توانیم خوانش متفاوتی از این نمایشنامه‌ی پرپتانسیل داشته باشیم که در آن این زنان را نه زن‌هایی متفاوت با هم بلکه جنبه‌هایی مختلفی از زنانگی و این مردان را نه مردهایی جداجدا بلکه جنبه‌های مختلفی از مردانگی در نظر بگیریم و کل روایت را به‌مثابه‌ی تمثیلی از رابطه و مبارزه‌ی میان زن و مرد تفسیر کنیم.

فاصله‌ی روایت اوریپید و سنکا از «زنان تروا» فاصله‌ی میان زمین تا آسمان است و در نهایت مونولوگ کاساندرا و رقص مجنون‌وار و غریبش تا ابد در ذهنم حک شد و مرا یاد «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فروغ انداخت؛ امید که روزی این رقص و نغمه‌سرایی را روی صحنه ببینیم.



- باکخانت‌ها

«خوشا آهسته کاری که عیش با خرد آمیزد

که شالوده‌ی خانه بدین تدبیر

استوار می‌ماند و دیر می‌پاید.»



برخلاف این ادعا که «باکخانت‌ها» و «ایپولیتوس» از لحاظ فرمی و ساختاری گویا بهترین آثار اوریپید هستند، من به‌لحاظ محتوا «مدئا» و «زنان تروا» را ترجیح می‌دهم. البته می‌دانم شاید اگر به جان خواندن این نمایشنامه‌ها اجراشان را می‌دیدم فرم و ساختار برایم مهم‌تر می‌شد و شاید نظرم تغییر می‌کرد. از این که بگذریم «باکخانت‌ها» چندان شگفت‌زده‌ام نکرد؛ نقد اندیشه‌ی دیونیزوسی و آپولونی صرف و رد نگاه صفر و صدی داشتن را دوست داشتم، از این‌که اوریپید دو سر طیف را نشان‌مان داد و نقدشان کرد خوشم آمد اما چندان حرف تازه‌ای در میان نبود که مثل «مدئا» یا «زنان تروا» شگفت‌زده‌ام کند.
Profile Image for Mohajerino.
130 reviews42 followers
Read
January 17, 2022
آن را که آمدنی می‌پنداری نمی آید
و آن نامدنی به ناگهان فرا رسد.


|فقط نمایشنامه مدئا را خواندم.نمایشنامه بینظیره
این کتاب رو هم،مانند دیگر کتاب نصفه نیمه میذارم برای دگر روزی|
Profile Image for Ali.
94 reviews18 followers
August 4, 2023
با تراژدی‌های یونان، خیلی ارتباط برقرار می‌کنم. شاید به خاطر نگاهی که به سرنوشت و یا نوعی جبر گرایی دارند.
ترجمه کوثری هم بی ارتباط نیست به علاقه زیادم؛

خوشا که دیگر بار، برهنه پای و دست افشان در شبی شبنم آگین
گیسو سپرده به دست باد، به رقص بر خیزم
خوشا همچون غزالی مست در چمنزاران باشم
که جست زنان می‌گریزد از دام
و می‌گریزد از چشم صیاد بدسگال و سگان درنده‌اش...
Profile Image for مسعود حسینی.
Author 27 books161 followers
January 1, 2017
کتاب شامل پنج نمایشنامه به قلم ائوریپیدس، تراژدی پرداز قرن پنجم ق.م، است: مدئا، ایپولیتوس، الکترا، زنان تروا، باکخانت ها. از ائوریپیدس در مجموع شانزده تراژدی، یک نمایشنامه ساتیری، یک نمایشنامه شبه ساتیری و نمایشنامه ای با عنوان رسوس در دست است.
من شخصا از نمایشنامه باکخانت ها بیشتر لذت بردم. اما همه خوبند، جز زنان تروا که تقریبا می شود گفت از مایه های نمایشی مابقی نمایشنامه ها تا حدی زیاد بی بهره است.
چند ویژگی تراژدی های ائوریپیدس به نظرم این هاست: نخست توجه به زنان: نه تنها عنوان نمایشنامه ها بلکه نقشی که زنان در آثار او ایفا می کنند بسیار پر رنگ است، با اینکه می دانیم در قرن های پنجم و چهارم در یونان چندان به زنان بها داده نمی شده است. دوم اینکه خدایان نقشی پررنگ دارند و همچون انسان هایی قدرتمند و بهره مند از همه ی فضایل و رذایل بشری، خودنمایی می کنند و سیر نمایش یا حوادث را تحت تاثیر قرار می دهند. سوم اینکه معمولا در پایان نمایشنامه کسی از انسان ها شادکام نمی شود، بلکه تنها خدایانند که به نیات خود جامه ی عمل می پوشانند و کام دل بر می آورند. چهارم اینکه، رویداد کلیدی و اصلی نمایش همواره از جانب یک پیام آور که خود شاهد ماجرا بوده برای مابقی شخصیت ها روایت می شود، که گویی حربه ای داستانی است برای بخشیدن جذابیت بیشتر به ماجرا، و اینکه در نهایت کسی باید ماجرا را روایت کند، و آن کس نمی تواند مستقیم با تماشاچیان حرف بزند. این در تراژدی نوعی قاعده است. پنجم همسرایان: آنها حضور دارند تا ما فی الضمیر قهرمانان سیه روز را با تماشاچیان در میان بگذارند و در واقع گاه نقش سنگ صبور را ایفا می کنند، اما در سیر وقایع تاثیری ندارند. ششم: نقش خدایان اساطیری در زندگانی یونانیان باستان است. آنها در واقع سیر همه حوادث را بر اساس اعمال و افکار خدایان، به صورت پس از واقع، تبیین می کردند. هفتم شباهت برخی از روایت های این تراژدی ها با روایت های آشنا در سنت سامی است: مثل زاده شدن دیونوسوس از زئوس و سمله، که زنی از تبار آدمیان بود، که مشابه آن را در روایات سامی نیز می توان یافت. یا شباهت داستان ایپولیتوس با داستان یوسف و زلیخا. هشتم: اینکه این نمایشنامه ها منشا نمایشنامه های دیگری در اعصار بعدی شده اند: مثلا از ایپولیتوس دو روایت دیگر هم هست، یکی فایدرا به قلم سنکا و دیگری فدر راسین. همچنین روایت الکترا منشا تراژدی هملت بوده است.

من از باکخانت ها خیلی لذت بردم. دلیلش بر می گردد به اینکه قهرمان آن یعنی دیونوسوس، یک خداست و گذشته از این، خدای شراب و سرمستی است، که این خود حال و هوای نمایشنامه را تحت تاثیر قرار داده. به علاوه، مرگ پنتئوس به دست مادر خویش، که در سایر روایات نظایرش هست، اینجا آنچنان وجهی غم افزا ندارد که خواننده را دچار غم و اندوهی شدید کند. به نظرم، روحیه دیونوسوسی این تراژدی است که حال و هوایی شادتر و سرمست تر به آن بخشیده است.
درباره ترجمه:
در مجموع شاید این بهترین ترجمه ای باشد که فعلا امکان آن در زبان فارسی مهیاست. اما انتظار ما این است که مترجمی زبردست در زبان فارسی، این آثار را مستقیم از یونانی به فارسی برگرداند.
ولی ترجمه روان و زبانش درخور و شایسته ی مضمون آن است. فقط یک ایراد هست و آن نزدیک ننوشتن اصطلاحاتی است که از دو قسمت تشکیل شده اند: مثل طرب‌خیز و سبزینه‌پوش که به صورت جدا، طرب خیز و سبزینه پوش، آمده اند، که گاه خواننده را به اشتباه می اندازد.

عالی است. بخوانید.
Profile Image for Mustapha.
84 reviews14 followers
Read
September 2, 2017
وه چه نادان آدمی
.که دل به مکنت و داشته خوش می دارد
که ارمغان بخت
شوریده سری دارد چرخ زنان و دست افشان
.که هر دم به سویی می بردش باد
و هیچ آدمی زاده از هوسکاری اش ایمن نیست. زنان تروا
ائوریپیدس
عبداله کوثری
169 reviews10 followers
January 22, 2021
بهترین نمایشنامه هایی که تا کنون از یونان یاستان خوانده ام با ترجمه خوب عبدالله کوثری خیلی لذت بخش تر هم شده
Profile Image for Arman Behrad.
88 reviews20 followers
November 28, 2020
بدانيد كه از همه ي موجودات عالم كه جان و دلي دارند
زنان
درمانده ترينند

ملالت ها مي شنويم كه در خانه ايمن نشسته ايم
حال آن كه مردان نيزه بر مي گيرند و به كارزار مي روند.
وه چه بي مايه سخني كه مي گويند
راستي را كه من خوش تر مي دارم سه بار سپر بگيرم
ليك يكبار زايمان نكنم.
Profile Image for Pouriya Nozargan.
79 reviews1 follower
February 28, 2021
آدمی زاد نیک بخت ؟
هرگز مجو ، مجو که نمیابی .
آری ، به گردش روزگار آدمی را مکنت و مال
شاید که بیش و کم فراز آید
لیک آدمی زاد نیک بخت ؟ هرگز
216 reviews5 followers
April 16, 2022
مدئا درخشان تر بود...


آن روی دیگرت زشتی هلاکت باری ست
ای نیم رخ حیات بخش ژانوس/احمد شاملو
Profile Image for Nili.
73 reviews1 follower
April 23, 2022
خواندن این نمایشنامه‌های قدیمی و در واقع باستانی پروژه مطالعاتی جالبیه. فهمیدن اینکه چه‌قدر داستان‌های قدیمی الهام‌بخش نویسندگان چندصدسال آینده‌شون هستن. نمایشنامه ایپولیتوس شبیه سیاوش و سودابه فردوسی و حتی داستان یوسف و زلیخا و نمایشنامه الکترا که ساختار داستانی شبیه هملت شکسپیر داشت. از طرفی عجیبه کع چه‌قدر داستان‌های باستانی وام گرفته از خدایان باستانی هستند که اکثرا در تراژدی‌ها نقش خیلی پررنگی دارن.
ترجمه بی‌نظیر بود و پینوشت‌هایی که مترجم زحمتش رو کشیده بود در درک ماجرا یه جاهایی به دادم می‌رسید.
Profile Image for Maryam.
99 reviews
February 10, 2017
نمایشنامه‌‌های باستان و کلا هر کتابی درمورد اساطیر، جدا از اینکه چقدر اصول قصه‌نویسی را رعایت کرده باشند، به دلیل اینکه آینه‌ای از غرایز نوع بشر هستند ارزشی بالاتر از پنج ستاره دارند. من یک ستاره کم کردم به‌خاطر وجود غلط‌های تایپی و نیز رعایت نکردن نیم‌فاصله در بسیاری از ترکیبات.



در کل در هر پنج نمایشنامه زنان نقش‌های کلیدی دارند اما اینکه این نقش‌ها تا چه حد زن‌ستیزانه است و تا چه حد بی‌طرفانه به نوع نگرش خواننده برمی‌گردد.

برای جلوگیری از پیش‌داوری در مورد محتوا و ساختار نمایشنامه‌ها پیشنهاد من این است که اول خود نمایشنامه‌ها خوانده شوند و در انتها مقدمه‌ها.
Profile Image for Sadegh Kh.
5 reviews1 follower
January 24, 2022
ترجمه ی درخشان جناب کوثری بیش از پیش متن رو جذاب و خواندنی کرده.
Profile Image for Ehsan Movahed.
Author 1 book158 followers
July 12, 2025
کتاب که پربرگ باشه یا نامی، آدم انگار احساس وظیفه می‌کنه درباره‌ش اظهارعقیده کنه!

من بعد از سوفکل، سراغ اورپید سومین تراژدی نویسی بزرگ یونان رفتم (اولیشون مونده!). در نگاه اول توی ذوقم زد. ازون دنیای قهرمان‌های یونانی و فجایع هم‌سنگشون عظیم و اون گفت‌و‌گوهای برق‌آسای بین شخصیت‌ها که انگار دارن توش تکلیف دنیا و روزگار و آدم‌ها و زمین و آسمان رو یک‌جا مشخص می‌کنن خبری نبود. قهرمان‌های ارپید همه زن‌هایی هستند که دارن برای حثیثیت از دست رفته‌شون می‌جنگن که تو هم بگی چه خوب چه امروزی چه دموکرات چه مدرن ولی بازم ته دلت بگی ولی اون نمایشنامه‌های فاخر سوفکل یه چیز دیگه س.

اما و اما

الان چیز دیگه‌ای می‌بینم. به نظرم قسمت مهمی از اسطوره‌های بشری که اورپید به واسطه‌ی زن بودن قهرمان‌های داستانش ماده‌ی کارش قرار داده درباره‌ی تقابل و تعامل زن و مرده و تصویر نقشی که زن و مرد هرکدام عهده‌دار هستند در تعادل نهایی حاصل از اون که البته می‌تونه تعادلی درونی باشه بین بخش‌های وجود. الگوی تکراری زنی که مردی رو از ماری اژدهایی و خطر مرگ نجات میده و مردی که زن رو از وطنش کوچ میده و صاحب جای و نام می‌کنه. در داستان‌های اروپید هم همیشه ندیمه‌ای یا پیری همه رو به تعادل یا میانه‌وری تشویق می‌کنه. همیشه زنی هست که بیمار و افسرده س. مردی که سری پر غرور و قلبی تسلیم‌ناپذیر داره. داستان‌ها با چاره‌جویی افراد شروع میشه ولی هرچی جلوتر میره از تعادل دورتر و دورتر و به تقابل فاجعه‌بار نهایی نزدیک‌تر می‌شیم. (انگار این‌جا مثل داستان کنزیک و پادشاه مثنوی، طبیبی وجود نداره که صاحب‌دل باشه و درد و درمان رو بشناسه و قدم به قدم کنزیک و پادشاه با وصال یکی کنه). سراسر داستان "مده‌آ" که داستان انتقام زنی خشمگین و برباد رفته س در این رابطه‌ی دو نفره، نشانه‌گذاری این جنس نمادهاس و داستان "ایپولیدوس" که نسخه‌ای ازداستان‌ داستان‌هاس ، عشق ناممکن همسر به پسرخوانده (یوسف و زلخیا، سیاوش و سودابه) تماما تصویر همین دو خط موازی نرینگی و مادگیه که انگار سر به هم رسیدن ندارن و داستان آخر که از آخرین داستان‌های اروپید هم هس، "باکخانت‌ها" و با اون اولین اما رو گفتم به طرز دیوانه‌واری با فرستادن دیونوسس خدای شور و جذبه ،که انگار هم مسیحه هم شیطان، میان آدم‌ها، جهنم آن‌سوی پل تقابل رو ترسیم می‌کنه.

خیلی گفتم ولی عملا هیچی نگفتم اگه دقت کنین. تازه جنبه‌‌های فرمی و روایی نمایش‌نامه‌ها هم بود که نه در تخصص منه نه در حوصله‌ی وقت شما!

همین
Profile Image for nAeEMak نعیمک.
430 reviews3 followers
Read
April 17, 2023
پایه‌های تراژدی خیلی محک است و من انتظارش را نداشتم. یکی از خوش‌بخشتی‌های ما این است که نمایشنامه‌های یونان به زبان مترجمان خوبی به فارسی برگشته است و البته سه‌گانه‌ای که نشر نی درآورده از یک مترجم است و اگر اهل تحلیل و بررسی و مقایسه باشیم خیلی راحت‌تر می‌توانیم زبان نمایشنامه‌نویس‌های مختلف را با هم مقایسه کنیم. کوثری قبل از اصل نمایشنامه توضیحی دربارۀ داستان‌ها می‌دهد که به فهم و درک بیشتر داستان کمک می‌کند و البته ما را درگیر پایان هم نمی‌کند و بیشتر درگیر سِیر می‌شویم.
خواندنشان برای مایی که سالیان مدیدی از یونان فاصله داریم پر از حس خوب است که چقدر پایه‌های نخستین درست و محکم بوده و تا به اینجا رسیدیم.
Profile Image for Amin Ghaemi.
94 reviews33 followers
March 29, 2020
چه نثر فوق‌العاده‌ای داشت این ترجمه.
اوریپید رو باید خواند، تا با تصور بسیاری از اندیشمندان از "امر زنانه" در بستر تاریخ آشنا شد. شاید ساختار نمایشنامه‌ها به نسبت کارهای سوفوکل کشدارتر و کمتر جذاب باشد اما با این حال اندیشه‌ای نیرومند پس‌پشت این آثار است که خواندنی‌شان می‌کند.
Profile Image for Hamidreza Mohammadi.
63 reviews21 followers
November 27, 2019
زنهار، از آدمیان هیچ‌کس را
تا آن زمان که پای بر روی خاک دارد
نیک‌بخت مشمارید
Profile Image for Niousha mokhtari.
81 reviews216 followers
December 4, 2018
ابهام عقده الکترا با خواندن الکترای ائورپیدوس برطرف شد. انتقام عشق دزدیده شدهی دحتر از مادر و یکی از اسطوره های مادرکشی تاریخ
بی شک یکی از بهترین این 5 نماینامه: نمایشنامه ی باکخنت ها بود
اسطوره ای باتمایلات بدوی، الهی بنا بر قوانین و تقدیر آسمانی،
بازستاندن عدالت آسمانی از بشر، اما به سخت ترین و ظالمانه ترین شکل،
جایی که فرمان الهیی فرمانی شر است
داستان زیبا و رازآمیز تولد دیونوسوس و سپس کشتن پنتئوس به سبس نافرمانی امر قدسی
دیونوسوس را خدای عیش و طرب و سرمستی، خدای شور و شعف، و اینگونه احوالات میتوان نامید،
شاید بتوان شور و سرمستی عارفانه با هدف عبادت وو اجرای آیین سرمستی با هدف الهی را در همین نمونه ی اسطوره ای جست و جو کرد. آیین سرخوشیدمی نسیان از رنج و غم زیستن.
آیین هماهنگی و همزیستی باطبیعت
در جایی که خرد را به کنار می زند میخواهی با آن سر ستیز داشته باشی و آنجا که با ظبیعت گره میخورد و مادر طبیعت را فرامیخواند تو هم با آن هماواز میشوی
شیر دادن زنان باکخنت ها به بچه بزها و گوساله ها
پوشش درختان و برگ های بلوط بر بدن،
رویش مارها در اطراف سرها
زیست هماهنگ بشر و طبیعت


پیشنهاد می کنم برای مطالعه کتاب بتدا نمایشنامه را بخوانید و بعد به سراغ پیش گفتار و مقدمه ی آن داستان بروید،
Displaying 1 - 30 of 31 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.