چکیده کتاب: کتاب رفیق آیت الله در ده فصل و 700صفحه، به بررسی اسناد مربوط به نقش کلیدی سازمان امنیت شوروی در طراحی و اجرای انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی می پردازد. این کتاب همچنین از کمک های آشکار و پنهان این سازمان مخوف برای رسیدن سید علی خامنه ای به مقام ولی مطلقه فقیه در ایران، پرده بر می دارد. در هر یک از فصل های ده گانه این کتاب با یکی از رازهای سر به مهر و معما های ترسناک در تاریخ انقلاب اسلامی مواجه خواهید بود که علاوه بر رمز گشایی از آنها تلاش شده است تا امکان تحقیق مستقل و موضوعی برای پژوهشگران در آن زمینه خاص نیز فراهم گردد. طرح گسترده سازمان امنیت شوروی برای استفاده از روحانیون شیعه برای مقابله با ایالات متحده و اسرائیل، برنامه ریزی برای انقلاب اسلامی و ایجاد آشوب و خرابکاری وسیع در ایران برای روشن کردن آتش انقلاب و سرنگونی حکومت شاه از جمله فاجعه آتش زدن سینما ها و کشتارهای ساختگی که مربوط به فعالیت این سازمان پیش از انقلاب بوده است، در چهار فصل نخست کتاب رفیق آیت الله برای نخستین بار به صورت مدون افشا شده است. در فصل های پنجم و ششم این کتاب به نقش سازمان امنیت شوروی و ماموران این سازمان همچون سید علی خامنه ای و سید محمد موسوی خویینی ها در تاسیس سپاه پاسداران، اشغال سفارت ایالات متحده در تهران، کشف و خنثی سازی کودتای نوژه و توطئه برای برکناری نخستین رییس جمهور ایران اشاره می شود. در فصل های هفتم و هشتم کتاب رفیق آیت الله، انفجارهای خونین تابستان سال ۱۳۶۰ خورشیدی که به کشته شدن بسیاری از مقامات طراز اول جمهوری اسلامی منجر شد، بررسی و اثبات شده است که سازمان امنیت شوروی با همکاری خامنه ای و یک تیم وفادار به وی در طراحی و اجرای تمام این عملیات های تروریستی نقش مستقیم داشته اند. کشته شدن دکتر چمران، آیت الله بهشتی، رییس جمهور رجایی و نخست وزیر باهنر توسط خامنه ای، راه را برای رسیدن وی به قدرت هموار کرد. در فصل پایانی کتاب به کمک های سازمان امنیت شوروی پس از به قدرت رساندن خامنه ای پرداخته شده است
Amir Abbas Fakhravar is a former Iranian jailed dissident, award winning writer, blogger, and the recipient of the prestigious Annie Taylor Journalism Award. He is the Secretary General of the Confederation of Iranian Students and President of the Iranian Freedom Institute in Washington, D.C. Currently, Fakhravar serves as Research Fellow and Visiting Lecturer at the Center for the Study of Culture and Security at The Institute of World Politics.
Fakhravar was a writer and a columnist for two major newspapers, “Khordad” and “Mosharekat” in Iran. He had a column called, “Who knows better than people,” in which he exposed the wrong-doings of the government authorities against his fellow students.
With the help of his American friends and Iranian dissidents, Fakhravar moved to the United States in May 2006. He met with President Bush, prominent members of Congress, scholars, and policy makers to discuss the atrocities of the Islamic Republic. In July 20, 2006, Fakhravar testified in a historic event before the Homeland Security and Governmental Affairs Committee of the US Senate.
Fakhravar attended numerous conferences in the US and Europe to discuss the situation of young Iranians, jailed journalists, and political prisoners. He is a regular speaker on the current situation of Iran on college campuses, and the international stage. Fakhravar spoke at a panel with Vaclav Havel, Natan Sharansky and Jose Maria Aznar at the Interantional Democracy and Security Conference in Prague in June 2007.
Fakhravar is the author of three books, an honorary member of English PEN, PEN Canada, and International PEN. He is the President of the Iranian Enterprise Institute, and founder of the Confederation of Iranian Students. Fakhravar currently lives in Washington, D.C. and hopes for a secular democratic Iran so he can go back and fulfill his wish of becoming a writer for children’s books.
دوستانِ گرانقدر، تمامی کسانی که ریویوهای من را دنبال میکنند و میخوانند، با سمت و سو و فلسفهٔ من آگاه هستند و میدانند که هدفم آگاهی جوانانِ سرزمینم است و بی اندازه عاشق سرزمین پاکم هستم و هیچ گروه و حزب و مذهب و دینی را قبول ندارم و همه را بی ارزش و خلاف انسانیت میدانم عزیزانم، متأسفانه این روزها همه یاد گرفته اند که بدون منبع و سند و مدرکِ معتبر، سخن بگویند و بدتر از آن کتاب بنویسند... برای نویسندهٔ این کتاب احترام قائل هستم، ولی امیدوارم پس از این حداقل کمی با روش پژوهش آشنایی پیدا نموده و سپس قلم بدست گرفته و به اصطلاح کتاب بنویسد... برخی از گفته های کتاب درست است و برخی نادرست ولی بهتر بود تا برای آن گفته های درست نیز، منابعی بیان میشد، شاید برخی از دوستان مطالعات تاریخی نداشته باشند، چرا به بیان اخبار بدونِ ذکر منبع عادت کرده اید؟ ***************** عزیزان و نورِ چشمانم، این آقای نویسنده گویا همه را کور و ناآگاه فرض کرده است... میگوید که روس ها از آنجایی که نفوذ در میان آخوندهای سنی مشکل بوده است، به آخوندهای شیعه در نجف و کربلا نفوذ کردند... یکی از آن آخوندها «سیدعلی خامنه ای» بوده است... مینویسد که سازمان اطلاعات شوروی یعنی همان "کا گ ب" از میان آخوندها سیدعلی خامنه ای و محمد جواد فضل الله را انتخاب کرده و از عراق به شوروی برده و در مرکز آموزشی پاتریس لومومبا به آنها آموزش میداده است و آموزش های چریکی نیز شامل آن بوده است هیچ سند و مدرکی هم ارائه نمیدهد مثلاً مینویسد که محمد جواد فضل الله رفیق خامنه ای در عراق، خانواده ای داشته است که در عراق و در شیعه ها معروف و صاحب نفوذ بوده اند... امّا هیچ سندی ارائه نداده است، من که تمامِ تاریخ اسلام را زیر و رو کرده ام، در تاریخ هیچ نامی از این بنده خدا ندیده ام و نشنیده ام، نمیدانم معروفیت و نفوذ آنها از کجا آمده است!! نویسنده هر چه دلش خواسته نوشته است بعد جالب است که نوشته روس ها به خامنه ای گفته بودند که زمانی که به ایران بازگشتی باید ردِ پاهایِ حضورت در شوروی را پاک کنی خوب نویسندهٔ باهوش، تو این گفتهٔ روس ها و کا گ ب را از کجا فهمیدی؟؟ سند و مدرکت کجاست؟؟؟ اصلاً مگر خامنه ای در آن زمان چه قدرت و نفوذ سیاسی داشته است که بتواند رد پاهایش را پاک کند؟؟؟ بله، الان هر ردپایی باشد پاک میکند، ولی آن زمان بعید بوده است که بتواند اصلاً در آن زمان روحانیون تره هم برای خامنه ای خورد نمیکردند... طبقِ گفته های بنی صدر، زمانی که وی را به مشهد فرستادند روحانیون مشهد گفتند که این تار زن کیست که برای ما فرستاده اید؟؟؟؟ و خامنه ای را قبول نداشتند پس او دارایِ قدرت سیاسی و حتی دینی و مذهبی نبوده است که "کا گ ب" روی او سرمایه گذاری کند عزیزانم... نویسنده، عکس قایقی شکسته و داغون را چاپ کرده است که سیدعلی در آن نشسته! و میگوید با این قایق در حال فرار از ایران و رفتن به شوروی هستند یعنی این سخن را به هر کودکی بگویی فقط و فقط میخندد و میگوید این عکس یادگاری در لب کارون و اروندرود گرفته شده است... چگونه میشود که خامنه ای به همراه دوستش با این قایق از گلستان به شوروی رفته باشند؟!!!!!؟ من نمیدانم، اگر شوروی ازمیان این همه ملّا و آخوند، سیدعلی را انتخاب کرده، پس چرا امکانات لازم برای سفرش را فراهم نکرده است؟ نویسندهٔ ناآگاه، بازهم بدون سند و مدرک، بیان میکند که شوروی در کودتای مرداد 1332 وقتی شکست خورد، نتوانست شاه ایران را برکنار کند، با انتخاب خامنه ای و چندتا عرب پرست دیگر، دوباره شانسش را امتحان میکرده است خوب، آقای نویسنده، مگر کودتا زیرِ سر شوروی بود؟؟ درست است که حزب توده مشتی احمق و بیخرد بودند.. ولی کودتا زیر سر آمریکا و انگلیس بود. شوروی چه ربط و دخلی به این موضوع دارد اینکه خامنه ای عاشق استالین بوده است و هر دو چُپق میکشند، چه ارتباطی دارد به اینکه او شوروی رفته است!؟؟؟ اینکه خامنه ای به لئو تولستوی علاقه دارد، چه ارتباطی دارد به حمایت شوروی و درس خواندنِ خامنه ای در شوروی!؟؟؟ خواهشاً نویسندهٔ گرامی، مغلطه نکنید... خواهش میکنم دوستانِ خردگرا، هیچگاه بدونِ سند و مدرک چیزی را قبول نکنید... نگذارید عده ای عرب پرست و یا عده ای علاقه مند به انقلاب و کودتاچی، با شعورِ شما بازی کنند و اخباری بدون منبع را در مغز و حلق شما فرو کنند نویسنده آنقدر از خامنه ای و نظامش نفرت دارد که حاضر است هر اخباری را بدون سند و مدرک و ذکر منبع بیان نموده و هفتصد صفحه اخباری را بیان کند که بیشتر آنها شبیه به نظریاتِ نویسنده و حدس و گمان های او و دوستانش میباشد --------------------------------------------- امیدوارم این ریویو برای فرزندانِ سرزمینم، مفید و کافی بوده باشه «پیروز باشید و ایرانی»
این کتاب "رفیق آیت الله" که مدتی است سر و صدا کرده, مثلا قرار بوده زاویه های پنهان تاریخ کشورمان را برایمان روشن کند و ریشه های انقلاب و حوادث دهه ۶۰ را به ما نشان دهد, ولی در عمل ادعاهای مطرح شده آن قدر دور از ذهن است که بیشتر به یک رمان تخیلی شبیه است و در نتیجه ناچارم همین جا یادآوری کنم که آنچه در ادامه می آید, داستان را لو خواهد داد!
حتما این فرضیه را شنیده اید که میگوید " انقلاب ایران توسط آمریکا و غرب برای به زمین زدن شاه طراحی شد, چون شاه حاضر نبود در قضیه نفت به غرب باج بدهد" این ادعا بیشتر از طرف طیف سلطنت طلب مطرح می شود و احتمالا همه آن را شنیده اند. ولی این بار در کتاب "رفیق آیت الله" که نویسنده اش بیشتر به همان طیف نزدیکی دارد, ادعای جدیدی مطرح می شود؛ این که انقلاب ۵۷ که نویسنده از آن به عنوان انقلاب مارکسیستی-اسلامی نام می برد, توسط سازمان امنیت شوروی(کا گ ب) طراحی شده بود و به وسیله ماموران ارشد شوروی و در راس آنها سیدعلی خامنه ای به مرحله اجرا درآمد!
***** لطفا به داستان زیر توجه کنید:
شوروی به دنبال راهی برای سرنگونی شاه بود تا دست آمریکا را از ایران کوتاه کرده و خودش ایران را ببلعد. در دهه شصت میلادی, سازمان امنیت شوروی (کا گ ب) به این نتیجه رسیده بود که راه اندازی جریان ها و احزاب تابلودار وابسته به شوروی مثل حزب توده در ایران چندان جواب نمی دهد و برای همین, روسیه برای صدور انقلاب مارکسیستی خود به کشورهای منطقه باید در بین قشرهای مذهبی نفوذ کند. در همین راستا, کا گ ب تصمیم گرفت تا با گزینش و تربیت تعدادی طلبه و آخوند صفر کیلومتر نسلی از وابستگان عقیدتی به شوروی را در بین آخوندها ایجاد کند.
یکی از افرادی که کا گ ب به همین منظور برگزید, علی خامنه ای بود که در آن هنگام جوانی بیش نبود. خامنه ای پس از تماسی که کا گ ب با او در عراق برقرار کرد, در سال ۴۳ از راه آستارا با قایق مخفیانه راهی شوروی می شود تا در دانشگاه پاتریس لومومبا (مرکز پرورش جاسوس وابسته به کا گ ب) در مسکو تحصیل کند. درس های این دانشگاه شامل روش های جنگ روانی, ساختن بمب, آشوب های خیابانی و ... بود. خامنه ای تا سال ۴۷ در مسکو به تحصیل مشغول بود و پس از آن مخفیانه به ایران برگشت تا آنچه را آموخته بود به کار بندد. (البته خامنه ای تنها یکی از شاگردان دانشگاه پاتریس لومومبا بود و آخوندهای دیگری از جمله موسوی خویینی ها و موسوی تبریزی و نیز افراد دیگر همچون به آذین نیز دانش آموخته همین دانشگاه بودند.)
در بحبوحه انقلاب, این آخوندهای پرورش یافته در مکتب لنین بودند که مسجدها را به بلندگوهای کا گ ب و سنگر مبارزه با شاه بدل کردند!
از اقدامات مهم خامنه ای در کوران انقلاب می توان به نقش او در به تشنج کشیدن راهپیمایی ۱۷ شهریور و نیز آتش زدن سینما رکس آبادان اشاره کرد! (خامنه ای با نام مستعار حاج عبدالله, مواد منفجره لازم برای حادثه سینما رکس را تهیه کرده بود!!)
به علاوه, موسوی خویینی ها به عنوان افسر کا گ ب مستقر در قم (!) به همراه سید احمد خمینی, در مراکز تکثیر زیرزمینی وابسته به شوروی, اعلامیه های خمینی را به طور گسترده چاپ و پخش می کردند! (البته شوروی به اینها قانع نبود و در نوفل لوشاتو هم از طریق مشاوران وابسته به کا گ ب منویات خود را به خمینی القا می کرد. از جمله اینکه کا گ ب در نوفل لو شاتو به خمینی خط داد که شعار وحدت حوزه و دانشگاه را دنبال کند, چیزی که بعدا در جریان انقلاب فرهنگی به سود شوروی به کار گرفته شد!)
با پیروزی انقلاب مارکسیستی-اسلامی در بهمن ۵۷, هنوز ماموریت خامنه ای پایان نیافته بود. چون حالا هدف کا گ ب در ایران این بود که مزدوران شوروی حکومت را به دست گرفته و رقیبان را حذف کنند. خامنه ای در این راستا و به کمک کا گ ب چند اقدام مهم انجام داد که عبارتند از:
-خنثی سازی کودتای نوژه به کمک اطلاعاتی که از کا گ ب گرفته بود -تاسیس سپاه پاسداران به عنوان شاخه ایرانی ارتش سرخ شوروی! -هدایت تیمی از چریک های کارکشته برای اشغال سفارت آمریکا (این افراد که در کمپ های پرورش تروریست در خاورمیانه دوره دیده بودند به دروغ دانشجو خوانده شدند!)
-حالا می رسیم به ترورهای تابستان ۶۰. بله! درست حدس زدید! انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری در تابستان ۱۳۶۰, کار مجاهدین خلق نبود, بلکه کار خود خامنه ای بود! خامنه ای به کمک یار غار آن روزهایش مسعود کشمیری (که مسوول ستاد ضد کودتای نوژه هم بود), نقشه ای طراحی کرد تا بهشتی را که به سمت آمریکایی ها گرایش داشت از سر راه بردارد! بنابراین اول بنی صدر را عزل کردند, بعد خامنه ای با ترتیب دادن یک ترور ساختگی برای خود در مسجد ابوذر , خود را به موش مردگی زد تا کسی به او شک نکند. سپس تیم خود را هدایت کرد تا دفتر حزب جمهوری اسلامی را منفجر کنند. ولی هنوز مشکل حل نشده بود, چون رجایی و باهنر رییس جمهور و نخست وزیر شدند و لقمه دندان گیری نصیب خامنه ای نشد. پس لازم بود تا رجایی و باهنر هم با انفجار دفتر نخست وزیری سر به نیست شوند! بعد از این ماجرا, راه برای ریاست جمهوری خامنه ای هموار گردید!
چند سال بعد, با نقشه خامنه ای و دوستش رفسنجانی (که بیشتر حکم یک ابله به دردبخور را برای خامنه ای داشت), منتظری عزل و خامنه ای بیش از پیش به قله رهبری نظام نزدیک شد. حالا غول آخر بازی که خامنه ای باید از سر راه برمی داشت, خود خمینی بود!! خمینی نمی دانست که با موافقت با پیشنهاد بازنگری در قانون اساسی (که قدرت ولی فقیه را مطلقه می کرد)، در اصل حکم مرگ خود را امضا می کند, چرا که مدتی کوتاه پس از آن با پودررادیو اکتیو ب�� نوع پیشرفته ای از سرطان مبتلا شد و درگذشت. حالا خامنه ای رهبر شده و می توانست بدون مزاحمت, سیاست خود را در جهت منافع روسیه دنبال کند!
تیتراژ پایان!
***** هنگام خواندن این چرت و پرت ها بارها خندیدم. هر چند اعتراف می کنم که کتاب نسبت به نمونه های مشابه سطح نگارش بهتری داشت و اگر مساله بازی با تاریخ کشور مطرح نبود, یک ستاره به علت مهارت در به هم بافتن آسمان و ریسمان و تولید یک داستان جدید به آن می دادم! نویسنده تکه هایی از خاطرات شخصیت های مختلف نظام را انتخاب کرده و آنها را طوی سر هم کرده که داستان مورد نظرش ساخته شود. در ضمن, سند نویسنده برای ادعایش هم گزارشی است که به مناسبت پنجاهمین سال تاسیس دانشگاه پاتریس لومومبا از تلویزیون دولتی روسیه (راشا تودی) پخش شده بود و در آن از خامنه ای به عنوان معروف ترین دانش آموخته این دانشگاه نام برده شده بود!
این روزها (فروردین ۱۴۰۰) که فایل موسوم به محرمانهی محمدجواد ظریف منتشر شده و بعد از اون در تحلیل این فایل صوتی هزاران ساعت و هزاران کلمه حرف زده و نوشته شده نگاهها بار دیگه به سمت این کتاب چرخید. ظریف در بخشی از صحبتهاش گفت که روسیه ایران رو وارد نزاع سوریه کرده و در بخشی دیگه گفت که به محض اینکه مذاکرات هستهای درباره نحوه تامین سوخت هستهای در داخل داشت به نتیجه میرسید روسیه خودش رو انداخت وسط و گفت نیازی نیست که این سوخت در داخل تهیه بشه و ما طی یک قرارداد بلندمدت این سوخت رو در اختیار ایران قرار میدیم... با این مقدمه میریم سراغ این کتاب. امیرعباس فخرآور رو احتمالا بشناسید. فردی متوهم و در اکثر مواقع هارش که در مکالمات و تحلیلها حتی در قیاس با یه اپوزیسیون تند و تیز زبان زشت و مهوعی داره. کتاب رفیق آیتاله از فرض کنجکاوی برانگیزی آغاز میشه؛ اما در ادامه و به خصوص در تحلیل حوادث و فضای سیاسی پس از انقلاب به قدری اطلاعات صحیح و میساینفورمیشنها در هم تنیده شدن که عملا کتاب رو بلااستفاده کردن. علاوه بر اون فخرآور از یه تکنیک غیرحرفهای هم بهرهبرداری کرده که البته بخشی از اون ناخواسته و برخاسته از شلختگی تحقیق بوده: فخرآور فرضیات اثباتنشدهش رو تلاش میکنه تا با تکرار و تکرار و تکرار در نهایت حقیقت جلوه بده (که البته همونطوری که گفتم در بعضی جاها مشخصه که این موضوع ناشی از شلختگی بوده). تنها جنبهی مثبت کتاب ارجاعات پرتعداد کتابه که در نهایت افراد کماطلاعی مثل من رو ترغیب میکنه که دو سه تا کتاب دیگه در این مورد بخونه.
نخوندم. فقط بخاطر این ایام، فقط بخاطر قتل مهسا امینی رفتم تبادل کتاب چندتا کتاب گرفتم... آتش زدم... همینطوری ببخشید درخت ها، ببخشید حامی های محیط زیست، ولی مطمئنم خاکستر این کتاب ها مفیدتر از نگه داشتنشونه پ.ن: ترسیدم خاکشون هم کنم یه نفر پیدا شه بخونه اینا رو
تعریف این کتاب رو از یکی دو نفر از دوستان شنیده بودم. بیشتر از سر کنجکاوی شروع به خوندنش کردم. ولی متاسفانه اصلا اون چیزی که شنیدم نبود. نویسنده کتاب ادعا می کنه که بی طرفانه و با استناد به مدارک و شواهد معتبر تاریخی به دنبال کشف حقیقت و پرده برداری از دخالت آشکار شوروی (و بعد روسیه) در اتفاقات داخلی ایران و بخصوص انقلاب پنجاه و هفته. ولی چیزی که در عمل می بینیم وصله پینه کردن وقایع تاریخی به هم برای ساختن یک داستان نسبتا تخیلیه. فکر می کنم اینکه همسایه شمالی در مسائل داخلی ما دخالت کرده و میکنه، مسئله ای قابل طرح و قابل بررسیه. کافیه دخالت تاریخی روسیه در انقلاب مشروطه، نهضت جنگل، حکومت پیشه وری، تاسیس حزب توده و ... رو یادآوری کنیم. این روزها هم تلاش پوتین برای سرنگونی حکومتهای دموکرات در اروپا و آمریکا میتونه به طریق اولی برای ایران هم تعمیم پذیر باشه. ولی این دخالتها فکر نمیکنم به این شکلی که نویسنده این کتاب تخیل کرده اتفاق افتاده باشه. اینکه افرادی مثل خامنه ای، موسوی خویینی ها و چمران رو عوامل کا گ ب در ایران بدونی یعنی چیزی از تاریخ نمیدونی.
کلی تحلیل، نقد و نظر درموردش داشتم اما فصل های آخر رو آنقدر فیلم هالیوودی کرده بود که کل نقدهام رو حذف و به بیان دونکته بسنده میکنم اول اینکه اونطور که نویسنده گفته امریکا نشسته و کاری نکرده تا روسیه انقلاب رو بدزده! دوم همه گفته های کتاب رو قبول کنید با اینکه سندی براشون ارائه نمیشه!!
یک کتاب کاملاً تخیلی که برش های از وقایع واقعی رو برداشته و اونها رو به تخیلی ترین شکل ممکن به هم ربط داده!! باید تاریخ درست وقایع ایران و دنیا رو حداقل از زمان مظفرالدینشاه قاجار تا یک دهه بعد از انقلاب 57 رو مطالعه کرد تا دلایل و چگونگی آن و حتی نحوه دور شدن از اهدافش رو کامل درک کرد. نیاز به خوندن چندین کتاب داره تا جزئیات کافی رو فهمید، هم با مقایسه اونها با اسناد معتبر موجود بشه واقعی بودن اونها رو تصدیق کرد. اسناد معتبر زیادی هم وجود داره مثل اسناد از طبقه بندی خارج شده آمریکا یا "کتاب آبی" که گزارشهای وزارت امور خارجه انگلیس هستش و ... رو مطالعه کرد یا موردی سراغشون رفت تا بشه اعتبار شرح واقعه های مختلف رو صحت سنجی کرد.
بیشتر شبیه به یک کتاب علمی تخیلی است ، متاسفانه نویسنده اصلا توجه نداشته که لااقل تخیللتش را با واقعیات تطبیق بده ، خامنه ای در سالهای ۴۳ تا ۴۷ که کتاب مدعی تحصیل ایشان در دانشگاه پاتریس لومومبا بوده ، در مشهد ساکن بوده و عکسها و تحصیل و تدریس ایشان در حوزه مشهد به راحتی قابل تحقیق و اثبات است
عجیبه موضوعی به این جنجال برانگیزی و تازگی و تا حالا یه کامنت هم در موافقت یا مخالفت بااون نوشته نشده؟ کسی نخونده واقعا یا همه از سربازان گمنام بیمناکند؟!
کتاب رو خوندم و در خيلي از لحظات پر از شَك بودم خيلي از مواقع نميتونستم به درستي چيزي كه ميخوندم مطمئن باشم ولي چيزي كه اذيتم كرد اين بود كه در فصل هاي مختلف همه چيز و همه حرفها تكرار ميشد يعني شما در يك فصل حرفاي تكراري فصل قبل رو بازم بايد ميخوندي
نویسنده داستان نسبتا منسجمی رو تعریف میکنه ولی مطمئن نیستم شواهد و حقایق چقدر این "داستان" رو به واقعیت نزدیک میکنن. از نظر من به عنوان یک داستان محتملالوقوع میشه بهش نگاه کرد. همین.
فهم این موضوع که چه مقدار از محتوای کتاب واقعیت دارد سخت است. نوسینده کتاب به این متهم است که قسمتهای زیادی را بر اساس تخیلات خودش نوشته. ولی خواندن آن را قویا توصیه میکنم.