این کتاب، دیوان شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری به تنظیم و نمونه خوانی و نظارت جهانگیر منصور است. در ابتدا شرح احوال عطار را توسط استاد بدیع الزمان فروزانفر داریم. در قسمتی از این شرح چنین میخوانیم: لقب او فریدالدّین است و در این باب هیچ شک نیست، زیرا عوفی و ابنالفوطی و تمام کسانی که شرح حالش را نوشتهاند این لقب را آوردهاند و هم در پایان نسخه خطی دیوان عطار مکتوب در سنه ششصد و هشتاد و دو [مجلس شماره ۱۲۶۸] این لقب مذکور است و از این همه مسلم میگردد که او در قرن هفتم که در نیمه اول آن قرن به شهادت رسیده و پس از آن، بدین لقب مشهور بوده است. ای گرفتار تعصب مانده دایماً در بغض و در حب مانده گرتو لاف از عقل و از لب میزنی پس چرا دم در تعصب میزنی
Conference of the Birds, masterpiece of Persian poet and mystic Attar, fully named Farid ad-Din Attar, allegorically surveys Sufism.
From Nishapur, an immense influence of better known pen, "the perfumer," of Abū amīd bin Abū Bakr Ibrāhīm, a Muslim theoretician and hagiographer, lasts.
غزل هاي عطار يه عطر عجيبي دارند شبيه به بوي گردن يه مرد خسته كه مدت ها زير آفتاب منتظر بوده .
آههای آتشینم پردههای شب بسوخت بر دل آمد وز تف دل هم زبان هم لب بسوخت دوش در وقت سحر آهی برآوردم ز دل در زمین آتش فتاد و بر فلک کوکب بسوخت جان پر خونم که مشتی خاک دامن گیر اوست گاه اندر تاب ماند و گاه اندر تب بسوخت پردهٔ پندار کان چون سد اسکندر قوی است آه خون آلود من هر شب به یک یارب بسوخت روز دیگر پردهٔ دیگر برون آمد ز غیب پردهٔ دیگر به یاربهای دیگرشب بسوخت هر که او خام است گو در مذهب ما نِه قدم زانکه دعوی خام شد هر کو درین مذهب بسوخت باز عشقش چون دل عطار در مِخلَب گرفت از دل گرمش عجب نبود اگر مخلب بسوخت
کم شدن در کم شدن دین من است نیستی در هستی آیین من است حال من خود در نمیآید به نطق شرح حالم اشک خونین من است کار من با خلق آمد پشت و روی کافرین خلق نفرین من است تا پیاده میروم در کوی دوست سبز خنگ چرخ در زین من است از درش گردی که آرد باد صبح سرمهٔ چشم جهانبین من است چون به یک دم صد جهان از پس کنم بنگرم گام نخستین من است من چرا گرد جهان گردم چو دوست در میان جان شیرین من است ماهرویا عشق تو گر کافری است این چنین صد کافری دین من است گر بسوزم زآتش عشقت رواست کآتش عشق تو تسکین من است تا دل عطار خونین شد ز عشق خاک بستر خشت بالین من است
چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کردهای این چنین طراریت با من مسلًًّم کی شود عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود چون مرا دل خستگی از آرزوی روی توست این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود خلوتی میبایدم با تو زهی کار کمال ذرهای همخلوت خورشید عالم کی شود نیستی عطار مرد او که هر تر دامنی گر به میدان لاشه تازد رَخش رستم کی شود
سر و پا برهنگانیم اندر جهان فتاده جان را طلاق گفته دل را به باد داده مردان راهبین را در گبرکی کشیده رندان رهنشین را میخانه در گشاده با گوشهای نشسته دست از جهان بشسته در پیش دردنوشان بر پای ایستاده اندر میان مستان چندان گناه کرده کز چشم خلق عالم یکبارگی فتاده هرجا که مفلسان را جمعیتی است روزی ماییم جان و دل را اندر میان نهاده ما خود کهایم ما را خون ریختن حلال است رهزن شدند ما را مشتی حرامزاده زنهار الله الله تا کی ز کفر و ایمان گه روی سوی قبله گه دست سوی باده نه مؤمنم نه کافر گه اینم و گه آنم رفتم به خاک تاریک از هر دو خر پیاده عطار اگر دگر ره در راه دین درآیی دل بایدت که گردد از هرچه هست ساده
نوشتهای در پشت جلد کتاب خودنمائی میکند: فریدالدّین محمّد عطّار نیشابوری شاعر و عارف بزرگ سدۀ ششم هجری از مفاخر فرهنگ و ادبیّات ایران است. امّا متأسّفانه آنچه از دیوان او تا پیش از این منتشر شدهاست معتبر و قابلاعتماد نیست زیرا آن چاپها اشعاری را در بر دارد که عطّار نیشابوری هرگز آنها را نسروده و همچنین ضبطهایی نادرست از سخن عطّار را ارائه کردهاست. کتاب حاضر بیهیچ اغراق تاکنون بهترین و معتبرترین تصحیح انتقادی از دیوان عطّار نیشابوری است که مصحّحان آن را طی بیش از بیست سال با دقّت و حوصله براساس هفت نسخۀ خطّی کهن فراهم کردهاند. همچنین این کتاب را یک نمونۀ برجسته و عالی در تاریخ تصحیح متون فارسی میتوان محصوب کرد که معیارهای تصحیح در آن به دقّت رعایت شدهاست. مقدّمۀ مفصّل و تحلیلی کتاب در شناخت سبک شعر و شاعری عطّار و واژهنامۀ پایانی و کشفالابیات دیوان بر ارزش آن افزودهاست. با همۀ ارزش این کتاب در حوزۀ تصحیح متن، یکسری مسائل در آن هست که نمیدانم باید با آنها چه کرد؛ صفحۀ 765، در ملحقّات غزلها، آوردهاند که:«ز فرط شادیء وصلت به طوع جان بدهم اگر ز وصل توام مژدهای به گوش رسذ»؛ سوای «ء» در آن وسط، این بیترتیبیِ دال و ذالها هم کمی اذیّتکننده است، گرچه شاید مصحّحین، «ذال» را همان «دال» در نظر گرفتهاند و براساس حرف قبل از آن، ملحقّات غزلیّات را مرتّب کردهاند. حتّی در آن صورت هم در این متنِ چاپی، دودستگی خواهد بود؛ به این معنی که در بخشِ غزلیّات(نه ملحقّات) نیز غزلهایی داریم که قطعاً به دال معجمه ختم شدهاند و از طرفی، مصحّحین صراحتاً در مقدّمه، دربارۀ ویژگیهایِ اقدمِ نسخ(نسخۀ 688 مجلس) اینگونه نوشتهاند که: «دال فارسی را منقوط ضبط کرده و ذال نوشته است». خب این که در غزلیّاتِ اصلی این قاعده را رعایت نکنیم و در بخش ملحقّات به یاد آن بیفتیم، لطف چندانی نخواهد داشت. دیگر اینکه برخی اشعار، نه در متن هست و نه در ملحقّات، ولی آن را فرضاً در چاپ جناب تفضّلی میبینیم؛ منجمله شعری با مطلعِ : اگر ز گلبن خُلقَش گلی به بار رسد به حکم، نیشکر آرد برون ز زهرگیا که در آن بیتِ زیر هست: چو شمع بر سرِ پایم کنون و حکمْ تو راست به راندن که برو یا به خواندن که بیا(صفحۀ 732 چاپ تفضّلی) و نیز غزلی با مطلعِ: دم عیسی است که با باد سحر میگذرد و آب خِضْرْ است که بر روی خَضَرْ میگذرد که در آن بیت زیر هست: در عجب ماندهام تا گل تر را به دریغ این چه عمری است که ناآمده درمیگذرد(صفحۀ 151 چاپ تفضّلی) و اشعاری بسیار مانند اینها، در این کتاب، نه در متن اصلی هست نه در ملحقّات. چه شده است؟! آیا اینها در نسخهاساس تفضّلی و یا نفیسی نبوده است یا بنده اشتباه میکنم؟ ظنّ قوی من بر حالت دوم و اشتباه خودم است، ولی الله اعلم. متأسّفانه در اکثرِ چاپهایی که از آثار عطّار صورت گرفتهاست، برخی اشتباهات و سهوها، که خداکند صِرفاً ناشی از شتابزدگی باشد و نه چیز دیگری، به چشمم میخورَد؛ حتّی در چاپ منطقالطّیرِ نشر سمت(با تمام ارادت علمی به حضرا�� استاد پورنامداریان و عابدی) یکی دومورد هست که تاکنون نتوانستهام آنها را قبول کنم(اگر عمر فرصت داد و توانستم، دربارۀ آن مطلبِ کواهی خواهم نوشت)؛ منتها این مسائل بیشتر لفظی است تا بخواهد در حوزۀ عرفان باشد، که «ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید» الغرض؛ در مقدّمۀ این چاپ(صص 21 تا 97)، سخنی دربارۀ ویژگیهای زبانی عطّار رانده شده است که بسیار مشابهت دارد با بخشهایی از مقدّمۀ استاد شفیعی بر منطقالطّیر؛ جایی در این مقدّمه(مقدّمۀ دیوان عطّار)، نویسندۀ محترم نگاشتهاند: «گاهی برای ایجاد وزن عروضی درست، کسره در انتهایِ کلمات مضافِ مختوم به مصوّت، از «ی» حذف میشود و «ی» را باید ساکن خواند. سپس نویسنده، دو مثال هم ارائه میکند: ترک فلک که هست او در هندویِ تو دایم سر پا برهنه گردان، در وادی کمالت(غزل شمارۀ 91، بیتِ ششم) در صفِ دلبران به سر تیزی سرِ هر یک مژه ی تو رُستمِ عشق(غزل شمارۀ 280، بیت پنجم) مثالِ اوّل واقعاً از روی شتابزدگی ارائه شده؛ گیرم که لازم باشد «ی» را ساکن بخوانیم؛ خوانندۀ محترم، خدا را، کجایِ بیتِ «ترک فلک که هست او در هندویِ تو دایم سر پا برهنه گردان، در وادی کمالت» شامل این قاعده میشود؟ جالب اینجاست که نویسندۀ محترم، خود، آن مورد را مشخّص کرده و «ی» در عبارتِ «هندویِ تو» را پررنگ نوشته است، غافل از اینکه این بیت اصلاً و تحت هیچ شرایطی در حوزۀ آنچه که ذکر فرمودهاند نمیگنجد! هنوز بخشهایی از این کتاب برایم نخوانده ماندهاست؛ ولی اجمالاً، آنچه از این متن و انتخابهای مصحّحینش و نظم و دقّت کارشان پیدا بود، آن را اثری درخور تحسین یافتم.
Attar's Seven Valleys of Love 1.The Valley of Quest 2.The Valley of Love 3.The Valley of Understanding 4.The Valley of Independence and Detachment 5.The Valley of Unity 6.The Valley of Astonishment and Bewilderment 7.The Valley of Deprivation and Death
کلیات عطار نیشابوری عالم و دانشمند ایرانی است . این کتاب برای ادبیات دوستان است ، پند آموز و راهنمایی زندگی «کلیات عطار» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/3469