نمایشنامۀ مفیستو برای همیشه براساس رمان مشهور مفیستو، اثر کلاوس مان، شکل گرفته است. رمان مذکوربا الهام از زندگی واقعی یک بازیگر تئاتر به نام گوستاو گروندگن که در دورۀ آلمان نازی زندگی می کرده نوشته شده است. برای گروندگن بازی کردن در تآتر چیزی معادل زیستن و امری ناگذیربود؛ اما از آنجا که او در زمان نازی ها می زیستناچار به پرداخت تاوانی سنگین شد. وقتی که برای نخستین بار، در سال 2007، نمایش مفیستو برای همیشه در فستیوال بین المللی تآتر آوینیون به اجرا درآمد، با استقبال فرآوان تماشاگران رو به رو شد و بساری از تآترشناسان، منتقدین و تماشاگران حرفه ای تآتر از آن به عنوان به عنوان یک شاهکار نمایشی یاد کردند. مفیستو برای همیشه ضمن بررسی دشواری های واقعی کاریک گروه تآتری در زمان به قدرت رسیدن هیتلر و دارو دسته اش در آلمان نازی، به طرح پرسش هایی اساسی می پردازد: نسبت هنرمند با قدرت سیاسی و رابطۀ این قدرت با هنرمندان تآتر؟ نقش التزام و تعهد هنرمندان در ارتباط با تحولات سیاسی اجتماعی؟
Tom Lanoye (his name is pronounced the French way: /lanwa/) was born August 27, 1958 in the Belgian city Sint Niklaas. He is a novelist, poet, columnist, screenwriter and playwright. His literary work has been published and/or performed in over fifteen languages. Lanoye lives and works in Antwerp (Belgium) and Cape Town (South Africa).
Lanoye is not only a writer, but also an entrepreneur. As the youngest son of a butcher, he self-published his first work. In his own words, 'Just like all the punk bands did in those days: out of dissatisfaction with the existing structures, and to learn the trade from the inside out'.
Lanoye started out as an enfant terrible, but has become one of the most widely read and critically acclaimed authors in his language area. A writer that devotes himself to all forms of text and writing (for books, newspapers, periodicals and printed matter as well as for plays, cabaret and vocal performances) and makes regular appearances at all the major European theatre festivals.
نسبت هنرمند با قدرت و سیاست چیست؟ هنرمند باید در شرایط سیاسی بد دست از کار بشوید؟ یا همچنان به هر قیمت به راهش ادامه دهد؟ جواب مفیستو برای همیشه جوابی قطعی نیست ولی حداقل این سوالها و عواقب انتخابها را ترسیم میکند.
گاها بهم برمیخوره وقتی میبینم از دید یک اروپایی خوشحال عصر امروز، زندگی مردم ذیل یک دیکتاتوری ایدئولوژیک اینقدر شعاری و ادایی تصویر میشه. مردم دائما دارن بیانیه صادر میکنن علیه همدیگه و جمله های قلمبه سلمبه میگن و واقعا یک جاهایی جمله ها بیشتر شبیه چیزیه که کاراکتر های ابرقهرمان مارول و دیسی ممکنه بگن، در همون حد کرینج و بد. این نمایشنامه به نظرم جز یه ایده جالب، چیز دیگری برای ارائه نداره...
روایتی از دوران آلمان نازی که حداقل برای ما آشنا و تازه است. خیلی استفاده اش از دیالوگ های نمایشنامه های کلاسیک رو دوست داشتم.
یادمه قبلا یه اجرا از این متن دیده بودم و اون اجرا رو دوست نداشتم. به نظرم به تمهیدات خاصی نیاز داره تا این رفت و برگشت بین دیالوگ های خود نمایش و نمایشنامه های کلاسیک خوب درک بشن. !نه، بعضی فاجعه ها بزرگ تر از ظرفیت هنر هستن