سلام یکی از عجیب غریب ترین کتاب هایی که تا به حال خوندم رو بهتون معرفی میکنم دوستان گودریدزی عزیزم!!
این کتاب درباره ی هیچ چیزی نیست ولی درباره ی همه چیز هست. داستانی وجود نداره، ولی در عین حال داستان های زیادی وجود داره. شخصیت های عجیب و غریب زیادی وجود دارند که هرکدوم دنبال درمان و حل وفصل زندگی خودشون هستند. به نظرم عنوان کتاب، انتخاب هوشمندانه ی نویسنده بود. که آقا جان، زندگی علنا همینه! بالا بری پایین بیای "زندگی همین است" پر ازعجایب و غرایب گوناگون، پر از انسان های عجیب و غریب.
وای از شخصیت های این کتاب. اولا هیکدومشون افراد عادی نیستن! بعضی هاشون هم اصلا افراد نیستن!! نویسنده یه حرکت هوشمندانه ی دیگه ای که ازش استفاده کرده اینکه به همه شخصیت ها قدرت سخن گفتن داده و میتونیم بفهمیم که کوچکترین کاری که یک انسان انجام میده چه تاثیری توی کل جهان میذاره...
من ازاین کتاب واقعا لذت بردم و نمیدونم چرا از خوندن و تموم کردن این کتاب خوشحالم.
من به این کتاب 4 ستاره دادم به خاطر تلاس نویسنده در خلق یک فضای متفاوت در داستان فارسی یک رمان سوررئال فضاسازیهای کار آن را از رمانهای آپارتمانی ایرانی متفاوت میکند و سبک آن نیز آن را متمایز از دیگر رفقایش در جرگه رمان فارسی کرده است طبیعتا از این کتاب نمیتوان توقع قصهگوییهای مرسوم رمانهای کلاسیک را داشت اما با این حال من آن را دوست داشتم قبلا این چند خط رو در موردش در اینستااگرام نوشته بودم: «این رمان یک تجربه متفاوت است و بابد آن را در فضای «هنر و تجربه» قلمداد کرد اتفاقات از داخل قبر یک جنازه شروع میشود و روایت های بسط پیدا میکند البته خواندن این رمان را به آنهایی که پیگیر جدی ادبیات نیستند توصیه نمیکنم» پس اینجا هم تکرار میکنم اگر دنبال یک کتاب برای پر کردن اوقات فراغت هستید این کتاب را نخوانید ولی اگر میخواهید یک کار متفاوت و البته جاندار بخوانید حتما سراغ «زندگی همین است» اثر محمدهاشم اکبریانی بروید
این کتاب و من تو یه روز خوندم خیلی روون بود.نثرش خودمونی و جدید بود و خیلی جالب کتاب خط داستانی دقیقی نداشت مثل ادمی که الزایمز داره و در مورد موضوعی حرف میزنه یهو حرف عوض میشه میره رو یه موضوع بی ربط که فکر میکنم نویسنده تعمدا اینطور نوشته تا بگه زندگی همین است بسیار ایده ی نویی بود پیشنهاد میکنم بخونیدش
من این کتاب رو به پیشنهاد یکی که خیلی قبولش دارم شروع کردم، و در حین خوندن هی از خودم میپرسیدم خدایا این ایا نکته ای داره که من نمیفهمم، ایا این شخصیتا نماد چیزین؟ ایا قراره چیزی به من یاد بده؟ ولی راستش هیچی دستگیرم نشد، گرچه خلاقیت و ایده نویسنده رو دوست داشتم و حس میکنم کلا این کتاب نوشته شده که رو مخ خواننده بره با اون داستانای تموم نشدنیش واسه اینکه ایده نوشتن جدید ببینین خوبه.
کتاب زندگی همین است یک روایت سورئالیستی از اتفاقات بهم گره خورده ی زندگی حاضر است. درواقع اسم کتاب نیز به همین قضیه اذعان دارد. ماجرا از داستان پوسیده شدن یک مرده در گور و صحبت های بی سر و ته مرده های گور های اطراف، رسوخ کرم و جانوران در استخوان های آنها شروع شده و به روند زندگی شخصی در نقاشی های روی دیوار قبر می رسد که خود راوی نیز بصورت ممتنع قصد گفتن این حقیقت را دارد که آن شخص همان مرده ی درون گور است، سپس داستان به محیط زندگی نیمه واقعی رفته و از خیانت مردی به زنش توسط یک گربه و تبدیل شدنش به یک گربه ی نر، زندگی درختی با لانه ی پرنده های روی شاخه هایش، زندگی مجری رادیویی که حرف های مرده را از آنسوی دیوار می شنیده، زندگی مترجمی در دستگاه های دولتی، تا زندگی فردوسی و سیمرغ و چند شخصیت دیگر و درهم تنیدگی تمام داستان ها می گوید. بطور کلی داستان از محتوای غنی و شگفت انگیزی بهره نمی برد و ممکن است در مواقعی بچه گانه و سطح پایین شمره بشود، اما خواندن آن برای بنده خالی از لطف نبود چراکه حداقل نسبت به داستان های تکراری و خسته کننده ی این روزها، از خلاقیت موضوعی و سبکی مجزا بهره برده است.
ابر و کرم و ماه و اسکناس و سیمرغ و قبرستان! خلاصه همه اجزای دنیا دست در دست هم می دهند تا شما قصه ای از جنس قصه های مادربزرگ ها بخوانید. قصه هایی که به ظاهر بی ربط ولی «کل منسجمی» از «طرحی معنادار» هستند و به اقرار نویسنده قرار است بار عبارت«زندگی همین است» را بر دوش کشند.
در این میان محمد هاشم اکبریانی از چند موقعیت ایجاد شده برای بیان برخی کنایه های گزنده اجتماعی،فرهنگی و صد البته سیاسی-دینی بهره می برد که صد البته جای بحث از منظر «تقدیر شناسی» و «جهان بینی» نویسنده را دارد.
به هر حال این نوشته نسبت به آثار متشابه خودش از نوعی خامی رنج می برد، چرا که صرف ایجاد دنیایی با عناصر متفاوت و به ظاهر بی ربط و سپس تلاش برای یافتن روابط معنایی میان آنها، در نهایت بکارگیری مجموعه اتفاقات برای پرداختن به طرحی منسجم و خلق اثری سو رئال کافی نیست. هرچند جولان ذهنی نویسنده در خلق دنیایی با مختصات رویا( و بعضا کابوس) پردازانه و توجه به ظرفیت های اجزا داستانی کاری در خور تحسین است. پ:چالش پس از مطالعه کتاب برای من، یافتن فردی بود که بیابم و با اطمینان بگویم با این اثر ارتباط برقرار می کند.
واقعا نمیشه داستان این کتاب رو تعریف کرد ابتدا به نویسنده بابت ریسکی که کردن و جسارتی به خرج دادن در نوشتن این سبک داستان واقعا تبریک میگم، به محض شروع، کتاب منو هیجان زده کرد، خوندن سورئال ایرانی واقعا برام جالب و دوست داشتنی بود، داستان خیلی قوی شروع شد و از همون اول درگیرم کرد البته یک نکته اینکه تا فصل سه راوی دانای کل بود و از فصل چهار اول شخص شد و مو قرمز شروع به حرف زدن و بیان تفکراتش میکنه، البته یک کوچولو طول کشید عادت کنم اما بقیه داستان متوجه این جابه جایی کمتر شدم، مدرن بودن جامعه برام جذابیت داشت وسط داستانی یک جسد داره لوازم بهداشتی بصورت میزنه که جسدش نپوسه و یک کلاغ داره عکس داخل واتس آپ و تلگرام اپلود میکنه بنظرتون خلاقانه نیست؟ اما چند تا مورد رو بگم، اینکه این کتاب بشدت سلیقه ای هست اگر کتابهای هاروکی و سورئال رو دوست دارید در خوندن این کتاب شک نکنید، امااااا یک ایراد هم به این کتاب دارم کاملا متوجه میشدم که چقدر هنرمندانه نویسنده ارتباط بین شخصیتهای داستان رو متعادل میکنه ، اما این باعث شده بود داستان خام باشه، بخوام مثال بزنم مثلا هاروکی چند تا داستان کوتاه سورئال داره در کتاب بعد از تاریکی که آهسته آهسته فضا رو میسازه و بهم مربوطشون میکنه اما این داستان مثل اینکه نویسنده از داشتن این همه ایده خلاقانه هیجان زده شده و دوست داشته همشون رو داخل یه داستان بیاره،داستان سرباز و نیزه یک داستان اضافه بود، داستان دونه انار بلاتکلیف بود، داستان فردوسی ریسک داشت و کمی غیر قابل لمس، اما داستان مجری و جسد عالی بود، کلاغ و درخت جای مانور و پرداخت بیشتر داشت، گربه ها عالی بود، موقرمز..... وقتی اسم میبرم هیجان زده میشم😍😍😍، البته فکر میکنم سیاست نویسنده بود چون هر نقدی به کتاب گفته بشه میتونن بگن زندگی همینه 😅😊😁که جواب به جا و دندان شکنی هست، اما اخررررررش، چررررراااااا؟! ؟خسته شدند؟ یا واقعا میخواستید اثبات کنید زندگی همینه؟!؟ ؟پایانش و دوست نداشتم مثل سریالی که یهو به جای 15 قسمت ده قسمتش پخش میشه، اما پایانش رو میشه به تمام مسیر زیبایی که طی شد بخشید 😊😊الان فقط کنجکاوم بقیه کتابهای این نویسنده رو بخونم، پیشنهاد میکنم حتما اااا این کتاب رو بخونید
قبل هرچیز باید بگم با یک داستان عادی سر و کار ندارین و متفاوت از هر کتاب و داستانیه و اصلا همه خوان نیست
داستان از یک جسدی که تو قبره شروع میشه😁
خیلییییی عجیب خوب بود تا یک جایی فکر میکردم خُب که چی از این شاخه به اون شاخه میپره اما وقتی باهم ارتباط پیدا کردن و بهم رسیدن و یکسری چیزا مشخص شد کیف کردم و شگفت زده شدم واقعا هوشمندانه نوشته شده راجع به خود داستان که چی به چیه و چیشده و چی نشده حرف نمیزنم چون اصلا نمیخوام لذت خوندنش رو براتون از بین ببرم
این کتاب به ما میگه هیچ چیز از بین نمیره و هرچیزی متشکل از چیزای دیگره که با از بین رفتن باعث آزادی اون چیزای دیگر میشه… بهمون میگه ما آدما هرجور که باشیم اگر اونجوری خطاب بشیم که هستیم واقعا جای ناراحتی برامون نمیزاره:) 🔄🔄🔄🔄🔄🔄🔄🔄🔄🔄🔄🔄🔄🔄🔄🔄 «زندگی همینه که هست.هیچچیز تو دنیا نه شروع میشه نه تموم می��شه.یعنی هیچچیز نقطه آغاز و پایانی نداره.هرچیزی که میبینی ادامه گذشتهایه که از بینهایت قبل وجود داشته و خود همون چیز،باعث ادامه حرکتی میشه که بینهایت بعد وجود داره.»
زندگی همین است؛ نویسنده در این کتاب منطق را فاکتور گرفته و دست به خلق رمانی سورئال زده. حاصل کار شلمشوربایی از واقعیتها و رویاها شده که نه سر دارد نه ته. ولی هنر نویسنده اینجا مشخص میشود که با همین متن درهموبرهم، خواننده را تا پایان داستان کنجکاو نگه میدارد. کتاب دارای لحنی محاورهای و مشتمل بر چند داستانک مختلف است که بعضاً با حلقههایی به هم متصل هستند و به موازات هم پیش برده میشوند. شخصیتهای این داستانکها نه لزوماً انسان و نه لزوماً جاندار هستند. اینکه هدف نویسنده از نگارش داستان به این شیوه چیست، مشخص نیست اما قوهی تخیل وی در ترکیب واقعیت و خیال و خلق یک اثر بکر ستودنی است.
زندگی چیست؟ شکسپیر در نمایشنامهی مکبث میگوید: ... زندگی افسانهایست کز لب شوریدهمغزی گفته آید سربهسر خشم و خروش و غرش و غوغا؛ لیک بیمعنا.¹ ---------------------------- ١. مکبث، پردهی پنجم، مجلس پنجم، ترجمهی داریوش آشوری
امروز کتاب زندگی همین است رو تموم کردم. فضای داستان خیلی فضای جدیدی بود به طوری که یه وقتایی برام خیلی گنگ میشد. داستان از زبون یه مُرده(تا یه جایی) نوشته شده و هر کسی به نوعی داره داستان خودشو تعریف میکنه. داستان خیلی زیاد سورئال بود و من چندان از این سبک خوشم نیومد هرچند که یه بخش هایی مثل بخش فردوسی و بخش رئیس جمهورها و داستانک هایی که در طول کتاب بودن جالب بود اما در کل این کتاب کتابی نیست که ابتدا و پایانی داشته باشه که البته هدف کتاب هم این نبوده و ضمنا کتابی نیست که آدمای زیادی بخونن و دوسش داشته باشن، مثل خودم... پ.ن: با اینکه کتاب تقریبا فضای جدید و بحث برانگیزی داره اما برخلاف تصورم نقد زیادی ازش پیدا نکردم
خیلی باحال بود. من اولین بار از این سبک کتابها میخوندم .و فکر می،کردم نتونم بخونم . ولی ادامه دادم و لذت بردم . نویسنده باهوشه . و خیلی جالب یه قصهای میگه که اسمش رو کتاب هست . :) یه ستاره کم دادم در واقع به خودم کم دادم چون بعضی جاها متوجه نشدم اشاره به چی داره نویسنده . :)
نمیدونم من متوجه نمیشم، سلیقه من نیست، یا واقعا این کتاب مزخرفه . پس چرا نامزد دریافت جایزه شده و ازش تعریف کردن؟ کتاب نه سر داره نه ته، انگار یک نفر گل کشیده یا شیشه زده و نشسته توهماتش رو روی کاغذ آورده. واقعا گیج شدم از این کتاب و نتونستم تمومش کنم. در کل ۱۲۳ صفحه هست. تا صفحه ۷۰ همپیش رفتماما همچنان نه خط داستانی بود، نه پیامی، نه هیچی ...