ایده اولیه این گفتگو به زمانی بر میگردد که متوجه شدم عباس کیارستمی و آیدین آغداشلو همکلاسی دوران دبیرستان بوده اند. از آیدین آغداشلو خواستم عباس کیارستمی را به خانهاش دعوت کند و او با کمال میل پذیرفت و عباس کیارستمی هم دعوت او را قبول کرد. اما حاصل این دیدار غیر قابل پیش بینیتر از چیزی بود که تصور میکردم؛ گفتگویی طولانی که بعضی از آن سال ۹۳ در سالنامه روزنامه شرق چاپ شد و به علت طولانی بودن حتا قبل از چاپ در روزنامه عباس کیارستمی پیشنهاد داد بهتر است به صورت کتابی کوچک با عنوان خانهای با شیروانی قرمز منتشر شود.
جذابیت این مصاحبه در این است که مانند هیچ مصاحبه دیگری که از این اشخاص دیده ام نیست. مصاحبه جهت خیلی مشخصی ندارد و انگار نشستی پای مصاحبت دو پیرمرد 73 ساله ای که در جوانی دوست هم بوده اند و 60 سال است خیلی جدی هم دیگر را ندیده اند و حالا بعد 60 سال دارند خاطراتشان را بازخوانی میکنند. اما حالا که با دقت بیشتری به کتاب رجوع میکنم به این نتیجه می رسم که خیر، مصاحبه خیلی هم جهت دارد. مصاحبه درباره زندگی است و نه هیچ چیز دیگری. زندگی از نگاه عباس کیارستمی و آیدین آغداشلو از این میگویند که چطوري جوانی را گذراندن - درست گذراندن. چطوري توی دام ها و تله ها و جناحی و سیاسی شدن نیفتادن و چطوری زندگی کردند که حال شده اند کیارستمی و آغداشلو
چندجایی آن قَدَر مصاحبتشان جذاب و عمیق و پر مغز می شد که ميخواستم کتاب را گاز بگیرم اما بدلیل امانت بودن کتاب مجبور شدم دندان هايم را بر جای دیگری فرو کنم. و بدلیل بی حوصلگی و (......شاد و آب هندوانه) از تایپ کردن آن بخش ها هم معذورم.
کتاب خوبی بود و حرفهای جالبی میزدن! دربارهی چیزهای مختلفی حرف میزدن و شنیدن حرفهاشون میتونه به درد کسایی که میخوان کار هنری بکنن بخوره. -فارغ از هر مدیومی-
نگاه کردن به هنرمند، به دور از آثار هنریاش، کمک بزرگی به شناخت همان آثار است. برای فردی چون من که عاشق همنشینی با افراد باتجربه و شنیدنِ نصیحتام(برخلاف اکثریت مردم) خواندن این کتاب لذتبخش بود.
مصاحبه گر بسیار ضعیف بود، چه سوالهای خوبی می شد پرسید که نپرسید و چه جهت هایی خوبی می شد به گفتگو داد که نداد.
از متن کتاب: اینکه آیا هنر زاییده فقر است یا رفاه؟ واقعا هیچ کدام واقعیت ندارد. هنر از بدو تاریخ بشری وجود داشته و همه مردم روزگارهای خاصی را تجربه کرده اند، اما هیچ وقت بازار هنر راکد نشده و همیشه در جریان و حرکت بوده است. در عالم هنر ما لوترک را در ناز و نعمت داشتیم و ون گوگ و گوگن را در فقر و فلاکت. این ها نیازهای فردی بشری است که اصلا به جامعه ربطی ندارد.
صدمین کتابم رو در گودریدز وارد لیست خوانده شده ها کردم.و بیش از پیش میدانم که هیچ نمیدانم. اما درباره این کتاب کوچک و زیبا٬گفتگوییست خودمانی و شنیدنی از خاطرات کودکی این دو هنرمند.بیشتر تمرکز بر کودکی است چون کیارستمی اعتقاد دارد همه چیز از کودکی و نوجوانی میماند و آینده تتمه ای از گذشته و کودکی است.بخش مورد علاقه ی من سه چهار صفحه ی آخر تحت عنوان پس از گفتگوست که سناریویی جداست برای خودش. ۱۷ اسفند ۱۴۰۱.
کار که تعطیل شد. سرم توی گوشی بود که برق هم رفت و متعاقبش اینترنت هم قطع شد. کتاب ژرژ پرک دستم بود و بازش که کردم ذهنم توانش را نداشت. کنار گذاشتم. رفتم توی کتابخانه و دنبال چیزی بودم که لاغر باشد و داستان هم نباشد! چشمام خورد به این کتاب. نمیدانم کجا و کی خریده بودمش و اصلا چرا خریده بودم. صفحهی اول را باز کردم و تا صفحهی آخر خواندم. کتاب که تمام شد برق هم آمد. عیش مدام بود خواندنش. برای دو ساعت یادم رفت کجام و اطرافم چه دارد میگذرد. کتاب را بستم و گذاشتم توی کتابخانه. جای قبلیش. هیچ خطی هم توش نخورده. انگار اصلا خوانده نشده. شاید چند سال بعد که دوباره توی شرایطی اینشکلی بودم بهاشتباه کتاب را برداشتم و بهگمان اینکه کتاب را نخواندهام دوباره خواندمش. خدا را چه دیدی؟ همهچیز ممکن است.
مستند و خاطرات همیشه برای من موضوعی جذاب و پرکشش است.همیشه مشتاق شنیدن خاطرات یا خواندن مصاحبه ی آدم ها هستم.حالا وقتی آدم های این مصاحبه سرشار از خلاقیت و درخشش و هنر باشند که چه بهتر😍. شاخص ترین جملات کتاب هم صحبت های عباس کیارستمی درباره ی چپی نبودن و فاصله گیری از جمع است که خواندنشان خالی از لطف نیست.اگر نقاشی های آغداشلو و فیلم های کیارستمی را دیدید خوندن این مصاحبه برای کشف ارتباط این دو باهم میتونه براتون جالب باشه. . . . ((مدرسه اِشل کوچکی از جامعه است))کیارستمی
کاش میتونستم چندین ساعت با این دونفر حرف بزنم،شایدم فقط بشینم گوش بدم بهشون. این گفتگو واقعا جدا از شخصیت های هنری این دونفره و یجور روایت از گذشته ی یه رفاقت قدیمیه به علاوه ی کلی حرف درست حسابی.
1- کتاب خیییییییلی خلاصه بود 2- مصاحبه گر ضعیف و سطحی بود، خیلی سوال های خوب میشد پرسید از این دو غول 3- با این حال خواندنش خالی از لطف نبود و آدم رو تا حدودی آشنا میکرد با ابعادی از زندگی کیارستمی و آغداشلو
«بعضیها میگویند ایراد تو در این است که متعهد نیستی. من میگویم فقط به خودم متعهد هستم. روزهایی میخواستم فیلم اجتماعی و معترض بسازم، اما الآن دیگر جانِ اعتراض ندارم. جامعه و تعریفم از جامعه دیگر برایم متفاوت شده. زمانی بود که میخواستم از حقوق خلق دفاع کنم اما الان تعریف خلق برای من تغییر کرده اس��.»
«شما وقتی به «هنر تودهای» پناه میبرید باید منتظر باشید که توده از شما دفاع کند. طبيعتاً به آن وابسته می شوید در حالی که «جمع»، ویروس است. یک روز با تو و یک روز علیه توست و استقلالت را از بین می برد. باید ببینی چقدر بینیاز هستی . چقدر در خلوتت هستی و چه چیزهایی یا کسانی میتوانند وارد خلوتت شوند و درِ ذهنت را به روی چه کسانی بازگذاشتهای. اشکال هنر در این است که فکر میکنی الگوی ذهنی افرادی که در این عرصه موفق بودهاند درست بوده است، اما شاید الگوی ذهنی افراد ضد آن ها هم درست بوده باشد.»
«لذتی که از کار میماند از هیچ عشقی نمیماند. فقط با مرور زمان متوجه این مسئله خواهی شد. من همیشه فکر میکردم نهایت لذت روحی در عشق اتفاق میافتد، خیلی طول کشید که نظرم عوض شد البته آگاه و ناخودآگاه من نهایت لذت رو همیشه از کارم بردهام اما یک وقتها یادم میرفت و گمراه میشدم! البته این تفاوت کار هنری با کارهای دیگر است.»
برای من که خواندن و دیدن هر چیزی از کیارستمی سرشار از لذتی بیحد است، خواندن این گفتگوی دوستانه و صمیمی عیش مطلق بود. بارها از ته دل خندیدم و بعد از نبود کیارستمی بغض گلویم را فشرد. حرف دوستانی که معتقدند کتاب باید در مورد خیلی چیزها میبود که نیست را نمیفهمم. شاید یادشان رفته که همین چیزهای کوچک همه چیزی است که میشود در مورد زندگی گفت. این را خود کیارستمی و گاه جادوی نقاشیهای آغداشلو به ما یاد داده است. مرجان صائبی را نمیشناسم و گمان نکنم چیزی از او خوانده باشم ولی از او بابت این جرعهی آب زلالی که در جان تشنه من ریخت ممنونام.
کتاب گفتگوی دوستانه ای میان دو چهره مهم هنری ایران زمین، #آیدین_آغداشلو نقاش و #عباس_کیارستمی فیلمسازه. این دو هنرمند پس از شصت سال، روی به روی هم در زیرزمین خانه آیدین آغداشلو به مرور خاطرات کودکی و نوجوانی هم می پردازند. دیالوگ ها ساده اند و هیچ پیچیدگی نداره. اما خالی از معنا هم نیستند. داستان های مدرسه جم قلهک، حال و هوای دانشگاه هنرهای زیبا تهران، دیدگاه مردم به هنر و خلق اثر هنری در جامعه قبل و بعد از انقلاب در نوع خودش جالبه و اطلاعات ظریفی به خواننده انتقال میده. اما، به نظرم خانم #مرجان_صائبی می تونست در این دیدار مهم پرسش های کلیدی تر و محوری تری مطرح کنه و باعث غنای بیشتر کتاب بشه. که متاسفانه نشد. با این حال، همین گفتگو هم خوندنش خالی از لطف نیست.
کیارستمی :شما وقتی به هنر توده ای پناه میبرید باید منتظر باشید که توده از شما دفاع کند طبیعتا به آن وابسته می شوید درحالی (جمع) ویروس است. یک روز با توست و یک روز علیه تو و استقلالت را از بین میبرد. باید ببینی چقدر بی نیاز هستی چقدر در خلوتت هستی یا چه چیزهایی یا کسانی می توانند وارد خلوتت شوند و در ذهنت به روی چه کسانی باز است و به روی چه کسانی بسته.
باید به چیزی دل بست تا بتوان خلق کرد و برای دل بستن هم باید دانست.
"جمع" ویروس است. یک روز با تو یک روز علیه توست و استقلالت را از بین می برد. باید ببینی چقدر بی نیاز هستی. چقدر در خلوتت هستی و چه چیزهایی یا کسانی می توانند وارد خلوتت شوند و در ذهنت را به روی چه کسانی و چه چیزهایی بسته ای. و به روی چه کسانی باز گذاشته ای.
گفتم آدم باید چهقدر خوش خیال باشد که به دوستش بگوید چهارشنبه بعدازظهر همدیگر را میبینیم! کدام چهارشنبه؟ ممکن است سهشنبه بیفتی و بمیری! آدم باید چه قدر امید داشته باشد که چهارشنبه بعدازظهر قرار بگذارد!!
مصاحبه با دو نفر از بزرگان هنر این مرز و بوم، عباس کیارستمی و آیدین آغداشلو که در کودکی همکلاسی بوده اند و به اتفاق خاطرات کودکی را نیز مرور می کنند. به نظرم سوالات جدی تر و بهتری می شد پرسید. در هر حال مواجه شدن با تفکرات و خاطرات این دو هنرمند بزرگ خالی از لطف نیست.
من چی باید بگم از این مصاحبت؟ از این کتاب؟ تکتکِ جملاتش خودِ خودِ زندگیه❤️❤️👌 فقط میتونم بگم بخونید این کتابرو هرچند بار که میتونید❤️چون من خودم این کار رو خواهم کرد☘️☘️
همانطور که در مقدمه کتاب هم آمده این گفتگو در اصل برای چاپ در روزنامه ترتیب داده شده و هدفش کنار هم قرار دادن دو تن از چهره های تاثیر گذار هنر معاصر کشور یعنی کیارستمی و آغداشلو_ که از قضا همکلاسی های دوران دبیرستان بوده اند_است. این مسئله که که مصاحبه به هدف انتشاربه عنوان کتاب انجام نشده را هنگام خواندنش حس می کردم چرا که فکر می کنم اگر از ابتدا مبنا بر چاپ به صورت کتاب بود پیوستگی و انسجام بیشتری می طلبید. بنا را بر آن گذاشتم که احتمالا نویسنده پس از فوت غم انگیز عباس کیارستمی در تابستان 95 با هدف زنده نگه داشتن یاد او و حتی بهره از فرصت و موج بعد از فوت کیارستمی ( که چه بسیار پس از مرگ چهره ها رخ می دهد و بسیاری را کنجکاو آشنایی با شخصیت از دنیا رفته می کند)دست به انتشار نسخه ایی کامل تر از آن چه سابقا برای چاپ در روزنامه ترتیب داده است، زده. جای جای کتاب شاهد مرور خاطرات دوشخصیت جذاب هستیم و مدام در مکالمه و تعریف خاطرات رو به روی هم قرار می گیرند. یعنی پیش از آن که مصاحبه ایی بخوانیم، شاهد گپ و گفتی جالب از دو انسان دنیا دیده که از قضا دید هردوی آنان به دنیا منحصر به فرد است هستیم. نکته جالب توجه برای من در این گفتگو نبود صمیمت خاص بین کیارستمی و آغداشلو بود. در واقع همانطور که هر دوی آنان توضیح می دهند دوستانی صمیمی نبوده اند و با گذر سالیان و برخورد های گاه به گاه به شیوه ایی هم آشنا بوده اند هم نه. جالب تر آن کیارستمی اشاره می کند بعد از 50 یا 60 سال مجددا به خانه آغداشلو آمده.