بعد ربع قرن من صدور " ما الأدب " أو " الأدب الملتزم" الكتاب الذي كان فتحًا في تنظير وظيفة الأدب : الألتزام ، يعودجان بول سارتر إلي طرح مشكلة المثقفين في محاولة للدفاع عن دورهم ، بعد طول إهمال و تنكر لهم .
من المثقف ؟ ما وضعه ؟ ما وظيفته ؟ما تناقضاته ؟ما علاقاته بالجماهير ؟ ثم ألم يئن الأوان ، بعد حركة أيار 1968 و بعد حرب فيتنام ، لاستبدال التصورالتقليدي عن المثقف اليساري بتصور جديد ؟
إن هذا الجزء الجديد من مواقف سارتر لا تجيب علي تلك الأسئلة فحسب ، بل يتضمن أيضا سلسلة من المقالات حول حركة الطلبة و الشبيبة ، و كذلك عدد من المقابلات التي يتحدث فيها سارتر عن نفسه ، و التي يمكن أن تجمع تحت عنوان : " سارتر بقلم سارتر " .
Jean-Paul Charles Aymard Sartre was a French philosopher, playwright, novelist, screenwriter, political activist, biographer, and literary critic, considered a leading figure in 20th-century French philosophy and Marxism. Sartre was one of the key figures in the philosophy of existentialism (and phenomenology). His work has influenced sociology, critical theory, post-colonial theory, and literary studies. He was awarded the 1964 Nobel Prize in Literature despite attempting to refuse it, saying that he always declined official honors and that "a writer should not allow himself to be turned into an institution." Sartre held an open relationship with prominent feminist and fellow existentialist philosopher Simone de Beauvoir. Together, Sartre and de Beauvoir challenged the cultural and social assumptions and expectations of their upbringings, which they considered bourgeois, in both lifestyles and thought. The conflict between oppressive, spiritually destructive conformity (mauvaise foi, literally, 'bad faith') and an "authentic" way of "being" became the dominant theme of Sartre's early work, a theme embodied in his principal philosophical work Being and Nothingness (L'Être et le Néant, 1943). Sartre's introduction to his philosophy is his work Existentialism Is a Humanism (L'existentialisme est un humanisme, 1946), originally presented as a lecture.
کتاب کوچکی که در سال 1972 زیر عنوان «در دفاع از روشنفکران» منتشر شد. این کتاب محتوی سهسخنرانی ژان پل سارتر یعنی: ۱-روشنفکر کیست؟ ۲-وظیفهٔ روشنفکر ۳-آیا نویسنده روشنفکر است؟ در سال 1965 است که در توکیو و کیوتو ایراد کرده است. باشد که آیندگان با این کتاب حال کنند ،من که حالی نکردم هیچ کمی هم حالم گرفته شد. کتاب شاید به دوستان دیگری که عاشق روشنفکر بازی باشن بیشتر بچسبه.
قسمتیهایی که خوشم اومد : خلاصهٔ مشخصهٔ روشنفکر این است که از جانب هیچکسی رسالتی ندارد و وضع اجتماعی خود را از هیچ مقامی نگرفته است.فی حد ذاته-بر خلاف پزشکان و آموزگاران و الخ… که قدرت حاکم با تصمیم قبلی،آنها را به عنوان مأموران خویش ایجاد کرده است_محصول هیچ تصمیم قبلی نیست،بلکه ثمرهٔ عجیبالخلقهٔ جوامع غولآساست. هیچکس او را نمیخواهد و هیچکس او را به رسمیت نمیشناسد(نه دولت،نه برگزیدگان قدرت حاکم،نه گروههای فشار،نه سازمان های طبقات استثمار شده و نه تودهها).
ژولین بندا میگوید: انسان هایی که وظیفهشان دفاع از ارزشهای جاودانه و بیغرضانه،مانند عدالت و عقل است و من روشنفکرشان مینامم.
شرایطی که سارتر برای روشنفکری تعیین میکند چنان سختگیرانه است که وفادار ماندن به آنها کار هرکسی نیست.به عنوان مثال مینویسد: مستقیم ترین دشمن روشنفکر کسی است که من او را (روشنفکر قلابی)مینامم…روشنفکر قلابی،
البته گویا خود ایشون هم روشنفکر قلابی بود... جولین بارنز تو کتابهیاهوی زمان یه روایت جالبه از سارتر نشون میده: سارتر. یک بار که ماکسیم را به ادارهی حقوق مؤلفان،جنب گالری ترتیاکف،برده بود،فیلسوف بزرگ را آنجا دیده بودند که پای صندوق ایستاده و با دقت بسیار مشغول شمردن دستههای تپل اسکناسهای روبلش است.در آن زمان،ندرتاً به نویسندگان حقالتألیف میپرداختند.او این موضوع را بهنجوا برای ماکسیم تشریح کرده بود:«اگر کسی اردوی ارتجاع را به قصد اردوی ترقی ترک کند،تشویق های مادی را از او دریغ نمیکنیم.»
In this short book, bringing together three lectures by Sartre, we discover what the term intellectual means. Sartre also addresses the social problems of his time (colonialism, class struggle, etc.) and thus immerses us in twentieth-century society. I found this book very interesting despite some rather complex passages!
این اولین اثر جدی از سارتر بود که خوندم و با این حال به اندازهی کافی در مورد سارتر و ایدههای سیاسیش اطلاعات بهم داد. سارتر یک مارکسیست (بعد از اینکه به سختی باور کرد که کمونیسم شکست خورده) انقلابی بود و حامی طبقهی ضعیف و فرودست. و چیزی که با نفرت مؤدبانه ازش یاد میکنه ارزشهای بورژوازی و طبقهی بورژواست.
در این کتاب (یا مجموعه سخنرانیها و البته مقدمهها) سارتر به خاستگاه روشنفکر که به عقیدهی او از طبقهی کارگر یا فرودست نیست میپردازه و اینکه در چه فرآیندی و تحت چه شرایطی و به چه دلایلی او، یعنی روشنفکر، به وجود میاد و بر علیه منافع طبقهی خودش تمام قد شورش میکنه. و البته معیارهای عملیای رو ارائه میکنه تا با توجه به وظایف روشنفکر (که البته معتقده از طرف هیچکس به او محول نشده) روشنفکر رو از روشنفکرنماها متمایز کنه.
روش سارتر برای بیان این مفاهیم بیشتر استفاده از فلسفهایه که حول امور کلی و کلیگرایی (شاخصهی فکری و عملی روشنفکر غیروابسته) و امور جزئی و جزئیگرایی (شاخصهی محدودهکننده و در خدمت سازمان بورژوازی) شکل گرفته و گاهگاهی برای روشنتر شدن موضوع مثالهای مشخص تاریخی ارائه میکنه که حملهی ضمنیش به محکومنکردن سرکوب قیام الجزایر توسط کامو از این دست مثالهاست.
من خوشحالم این کتاب رو برای خوندن انتخاب کردم گرچه دریافتم ازش شاید کامل نباشه بخشیش به خاطر نثر فلسفی سارتر و دانش محدود من و بخشیش به این دلیل که تقسیمبندی موضوعی خیلی شفافی نیست تا ارتباط بین موضوعات رو روشنتر کنه. این موضوع باعث شد نه به صورت یک کل یکپارچه که به صورت دانههایی پراکنده که مرغی اینجا و آنجا برگیرد از اندیشههای مطرح شده استفاده کنم.
موضوع دیگری که نمیتونم به راحتی ازش عبور کنم یقینیه که سارتر به حقانیت سیستمهای برخواسته از ایدئولوژی مارکسیسم داشته و این رو به صورتی نسبتاً آشکارا در متن بازتاب داده. قبول که همزمان با جنایتهای دهشتناک استالین و سایر کمونیستها در جهان، جنایتهای هیولاوار و بزکشدهی دیگری از طرف حکومتهای غربی در جریان بودند ولی این نباید باعث بشه که با این همه فیلترهای سختگیرانهای (و به نظر من به حق) که سارتر برای روشنفکر در نظر گرفته، خودش آلودهی کَری ایدئولوژیک بشه و صدای خُرد شدن استخوان میلیونها اسلاو رو نشنوه.
پ.ن۱: بخش انتهایی سخنرانی سارتر به فلسفهی وجودی نویسنده و میزان همپوشانیش با مفهوم روشنفکری میپردازه.
پ.ن۲: در انتهای کتاب ترجمهی نامهی تاریخی و بسیار مهم امیل زولا به رئیسجمهور فرانسه آورده شده که برای درکش باید اندکی تحقیق اینترنتی در مورد "قضیهی دریفوس" انجام داد. این نامه و پیامدهاش نمونهای قدرتمند از تأثیر یک فرد روشنفکر بر دگرگونی یک جامعست.
"گورگیاس به تبعید تهدید میشود، دیدرو به زندان میافتد و کنت راسل را رژیم سلطنتی بسیار لیبرال بریتانیا دو بار به زندان میفرستد. دلیل همهی این حوادث آن است که روشنفکر ذاتاً بر ضد قداست است یعنی بر ضد جامعهای که شفافیت و حقیقت را قبول ندارد. در حالی که به راحتی میپذیرد که اصول اساسیاش همین دو عامل است."
(از مقدمهی فرانسوا شاتله)
"هر کشوری فرهنگ عشیرهای را تجربه کرده، ولی همهی کشورهای پیشرفته این مرحله را پشت سر گذاشتهاند. در ایران، به علت وضع خاص جغرافیایی و تاریخی کشور، دو فرهنگ عشیرهای و شهری مدتها در کنار هم بودهاند، ولی چون تا پایان سلسلهی قاجار، ایلها بر شهرها تسلط داشتهاند، وجه غالب، همان فرهنگ عشیرهای و ایلی بوده که تمدن شهری را در سایهی تسلط خود قرار داده است."
(از مقدمهی مصطفی رحمیمی)
"هر پراکسیس مراحل مختلفی دارد.《عمل》قسمتی از آنچه را که هست نفی میکند (عرصهی عمل در واقع موقعیتی است که باید تغییرش داد) برای رسیدن به آنچه نیست. (غایت مطلوب، توزیع مجدد دادههای موقعیت نخست است به منظور《بازتولید》زندگی، در آخرین تحلیل). اما این نفی در عین حال نقابافکنی است و با تصدیق همراه است و چون آنچه نیست به وسیلهی آنچه هست تحقق مییابد، درک نقابافکنانهی آنچه هست از طریق آنچه نیست باید تا حد امکان دقیق باشد."
"...روشنفکر کسی است که در وجود خودش و در جامعه به تضاد موجود بین جستجوی حقیقت عملی (با همه معیارهایی که دارد) و ایدئولوژی مسلط (با سیستم ارزشهای سنتیاش) آگاهی پیدا میکند..."
"روشنفکر که پدیدهی جوامع از درون دوپاره است، در عین حال شاهد آنهاست، زیرا این دوپارگی را به درون خود منتقل کرده است. پس پدیدهای است تاریخی. به این مفهوم، هیچ جامعهای نمیتواند از روشنفکرانش شکایت کند، بیآنکه خود را متهم سازد. زیرا این پدیده را خودش بار آورده است."
"پس چهرهی روشنفکر به خود میگیرند و مثل او اعتراض به ایدئولوژی طبقهی حاکم را آغاز میکنند. اما این اعتراض نیز تقلبی است و به صورتی فراهم آمده است که به خودی خود تحلیل میرود و در نتیجه نشان میدهد که ایدئولوژی حاکم در برابر هرگونه اعتراضی مقاوم است. به عبارت دیگر، روشنفکر قلابی، مثل روشنفکر واقعی《نه》نمیگوید بلکه《نه، ولی...》را رواج میدهد. یا《میدانم، اما...》را."
در دفاع از روشنفکران حاصل سه سخنرانی سارتر در سال 1965 در توکیو است. سارتر به بررسی تعریف روشنفکر، موقعیت او و وظیفه اش می پردازد. سارتر به نکات جالبی در مورد روشنفکر اشاره می کند اما دشوار نویسی هایش که در آثار فلسفی او مشهود است گاهی فهم مطالب را سخت می کند. روشنفکر کسی است که مسائل انسانی و اجتماعی دغدغه ی اوست و به همین خاطر می بایست دراین زمینه ها تبحر و دانش داشته باشد. یک فیزیکدان، شیمیدان مادامی که حوزه ی عمل خود را محدود به فیزیک و شیمی کند، نمی تواند یک روشنفکر محسوب شود. سارتر می نویسد: مشخصه ی روشنفکر این است که از جانب هیچ کسی رسالتی ندارد و وضع اجتماعی خود را از هیچ مقامی نگرفته است.. برخلاف پزشکان و آموزگاران و الخ.. که قدرت حاکم با تصمیم قبلی آن ها را به عنوان ماموران خویش ایجاد کرده است- محصول هیچ تصمیم قبلی نیست، بلکه ثمره ی عجیب الخلقه ی جوامع غول آساست.
در کل می توان گفت یک روشنفکر واقعی می بایست همواره دیدگاه انتقادی داشته باشد. به همین خاطر او نمی تواند عضو حزب یا گروه مشخصی شود زیرا در آن صورت باید مقید به آن حزب یا گروه و منافع آن بماند و نمی تواند به خودانتقادی بپردازد. او باید منفرد بماند.
اثري فلسفي از سارتر به همراه دشوار نويسي هاي معمول كه بخشي از سبك نگارش اين نويسنده هست.اما دشوار نويسي دليل بر نخواندن اين اثر نيست.كتابي بسيار مهم كه سبب تفكر در رابطه با مقوله اي ميشه كه اين روز ها برداشت و تعريف صحيح ازش وجود نداره، مبحث "روشنفكر" ، روشنفكر كيست؟چه خواستگاهي دارد؟و وظيفه روشنفكر چيست؟؟ روشنفكر در خود خاصيتي پرسشگر دارد.روشنفكر بيش از هرچيزي درباره خودش تحقيق ميكند تا وجود متناقضي را كه به او اختصاص داده اند به مجموعه هم آهنگي بدل كند. روشنفكر عاري از هر نوع جهت گيري است و بي طرفانه و بدون پيش داوري عمل ميكند.
کسانیکه لزوم خشونت ستیزی روشنفکر و مبرا بودنش از هرگونه ایدئولوژی را تحت هر شرایطی مدام گوشزد میکنند و از بین کامو و سارتر ، روشنفکران را به عقاید کامو هدایت میکنند بهتر است این بخش از این رساله سارتر را دقیق تر مطالعه کنند:
"من روشنفکرانی را دیده ام که بر اثر تعجیل در رسیدن به امر کلی در اثنای جنگ الجزایر ، سوء قصد های تروریست های الجزایری را در کنار سرکوب فرانسوی ها و تحت یک عنوان محکوم میکردند. این همان نوع کلیت قلابی بورژوازی است و حال آنکه به عکس باید فهمید که شورش الجزایر یعنی شورش بینوایان بی سلاح که تحت تعقیب یک رژیم پلیسی بودند، چاره ای نداشت جز اینکه نبرد زیرزمینی و بمب را انتخاب کند."
یا در چند صفحه جلوتر :
" بسیاری از روشنفکران قلابی ما میگفتند من مخالف هرگونه خشونتی هستم ، از طرف هرکسی که باشد نه میخواهم جلاد باشم نه قربانی. و به همین علت با شورش بومیان علیه فرانسوی های مستعمره نشین مخالفم."
که این اشاره دارد به مقاله نه قربانیان نه جلادان کامو
حال با مطالعه آثار سارتر و کامو میتوان تحلیل شفاف تری از نظریه های این دو داشت و البته با مقتضیات زمان حال کشورمان میتوان دلیل اخته شدن کامل روشنفکران قلابی فعلی را فهمید کسانیکه مثل روشنفکر واقعی "نه" نمیگویند بلکه "نه، ولی..." را ترویج میدهند یا "میدانم اما..." این دلایل روشنفر واقعی را به شدت آشفته میکند.
ظاهرا این متن برای صاحبان حکومت ها چندان خوشایند نیست و از اینکه فردی اینچنین روشنفکران را دعوت به مسئولیت در قبال جامعه اشان میکند دچار ترس و دلهره شده اند به طوریکه حتی همین ترجمه فارسی این کتاب در کشور ما برای انتشار با مقدمه هایی بی ربط که قصد نفی مارکسیست را دارد منتشر میشود در حالیکه خود متن سارتر به وظیفه عمومی یک روشنفکر اشاره دارد نه لزوما ایدئولوژی مارکسیستی سارتر.
ایکاش مترجم اثر مجبور نبود که سه تا مقدمه بی ربط به اثر در ابتدای آن بیاورد تا بلکه بخواهد از شدت متن اصلی سارتر کمی بکاهد خصوصا مقدمه دکتر مصطفی رحیمی که در راستای نشانه گیری مارکسیسم است که البته میشود گفت بسیار عجولانه و بدون منطق کافی مواردی را از مارکسیسم نقی میکند در حالیکه هیچ اشاره ای به اصل مطلب نمیکند که خوب این قبیل انتقاد ها نمیتواند نسل جوان را قانع کند.
"خلاصه مشخصه روشنفکر این است که از جانب هیچ کسی رسالت ندارد و وضع اجتماعی خود را از هیچ مقامی نگرفته است، محصول هیچ تصمیم قبلی ای نیست بلکه ثمره ی عجیب الخلقه ی جوامع غول آساست.هیچ کس او را نمی خواهد و هیچ کس او را به رسمیت نمی شناسد. به محض اینکه او وارد میدان عمل شد در نظر طبقات حاکم خائن است، زیرا از دانش فنی که طبقه اش امکان کسی آن را به وی داده بر ضد این طبقه استفاده می کند. مطرود از سوی طبقات ممتاز و مظنون در نظر طبقات ستم دیده"
این کتاب شامل سه بخش سخنرانی سارتر در سال 1965 در کیوتو و توکیو در باب روشنفکری (روشنفکر چپ) ایراد کرده است قسمت اول سخنرانی با عنوان " روشنفکر کیست " به بررسی ریشه ها ، پیشه ، طبقه ی اجتماعی و دگر خصوصیات یک روشن فکر می پردازد. به زعم سارتر روشنفکر کسی است که در دانشی خاص دارای علم است و از این دانش خود در راه اهداف روشنفکری و پراکسیس سو استفاده می کند.با رد آنچه که هست و طلب آنچه که نیست.در واقع انتلکت ها : هر کاره ای که باشند از وجود نقاب افکنی می کنند ، آن را حفظ می کنند و از آن فراتر می روند ، منتها وظیفه ی اجتماعی شان همان سنجش انتقادی عرصه امکانات است نه ارزیابی هدف ها. این دسته از افراد، خود برخاسته از طبقه ی متوسط و بورژوازی هستند ( همچنین در دوره ای از تاریخ عملا بورژوازی را موجه جلوه داده اند ) و سارتر همچنین بیان می کند که تقریبا نا ممکن است که از طبقه ی کارگر و فقیر و ستمدیده روشنفکری قدم بر عرصه ی عمل نهد . و در نهایت این سخن که کارشناس دانش عملی در برخورد با تضادهای بیرونی و درونی تبدیل به هیولای روشنفکر می شود. او بین حقیقت عملی و حقیقت ایدئولوژی مسلط تضاد را می بیند و شروع به نقاب افکنی می کند. روشنفکر که خود محصول جوامع دو پاره است این تضاد درونی خود را به جامعه انتقال می دهد. در قسمت دوم سارتر به بحث در باب " وظیفه روشنفکر " می پردازد. او روشنفکر را جستجوگر می داند و ذاتا پرسشگر، که از سوی هیچ نهادی یا شخصی وظیفه ای بر عهده ندارد. او نباید به انکار بورژوازی بودن و طبقه ی خود بکوشد بلکه باید با قبول این حقیقت در رکاب پرولتاریا به مبارزه برخیزد. او افکار خود را به صورت "منفرد " سامان داده و آن را به پراکسیس تعمیم می دهد. ساتر بزرگترین دشمن روشنفکر را ، روشنفکر قلابی می نامد : روشنفکر قلابی مانند روشنفکر واقعی ((نه)) نمی گوید بلکه (( نه ، ولی...)) را رواج می دهد. روشنفکر برای تحقق کلیتی اجتماعی عمل می کند با اطمینان به اینکه روزی انسان ها واقعا آزاد ، مساوی و برادر باشند.یگانه راهنمای او در این مسیر خشونت منطقی و رادیکالیسم است.وجود روشنفکر خود تناقضی است بر طرز فکر او از آنجا که از ارزش اضافی دسترنج توده ها تغذیه می کند. او باید : منتقد دائم از خود ، شرکت کننده دائم در فعالیت طبقات ستم دیده ، در حال حرکت و پیوستن در سطح نیروی اولیه آن ، استفاده از سرمایه ی دانشی برای بالا بردن فرهنگ مردم ، شدت بخشیدن به مبارزه با کلی گرایی و در نهایت "مخالفت با هر قدرتی" بپردازد. قسمت سوم سارتر پیرامون موضوع " آیا نویسنده روشنفکر است؟ " صحبت می کند که قسمت اعظم آن در باب کتاب و زبان شناسی است.اثر ادبی ، امروزه وظیفه خود می داند دو چهره (بودن-در-دنیا) را عیان کند.هدف تعهد نویسنده ، منتقل کردن غیر قابل انتقال است با بهره برداری از سهم اطلاع زدایی موجود در زبان عامه و نگه داشتن تنش یسن کل و جز. در آخر نیز نامه امیل زولا نویسنده ناتورالیست فرانسوی به رییس جمهور وقت در باب قضیه دریفوس به مثابه یک عمل روشن فکرانه ضمیمه این کتاب شده است.
..جدلية المثقف والثقافة.. كثر السؤال عن تعريف الثقافة ودور المثقف في المجتمع ويمكن القول أنه تم إحصاء أكثر من مائة تعريف للثقافة والمثقف ودور المثقف وهويته وإبداعه وعلاقته بالأنا والآخر وقيمته وحدوده وحريته ووووو
في المحصلة، يمكن القول أنه لا أهمية أو دور إلا لذاك المثقف القادر على استخدام ما امتلكه من معلومات، سواء من مجتمعه أو من قراءاته من أجل إحداث تغيير في المجتمع الذي ينمتي إليه فقط عندما تخدم الثقافة المجتمع يحدث التطور والارتقاء ويكون للمثقف دورا وأهمية أما إن بقيت الثقافة حبرا على ورق، ولم تدخل في معترك الممارسة، فما الفائدة المرجوة منها
يحتوي هذا الكتاب على ثلاثة أقسام مختلفة تناقش دورالمثقف والشباب وآراء سارتر في المثقف والكُتاب واللغة بوصفها الوسيلة والغاية ويضم مقابلات ومحاضرات مختلفة لسارتر، تعطي تعريفا للمثقف الذي يدعوإليه، ليكون شاهدا على علاقة الإنسان بتاريخ زمانه
يؤكد سارتر أن رسالة أي مثقف الجدية، أن يلغي نفسه كمثقف، وأن يضع في خدمة الجماهير ما أمكن أن يستخلصه من العلوم وليتحقق ذلك، لا بد للمثقف أن يتعلم كيف يتواصل مع الجماهير، ويفهم المرغوب فيه في الواقع، في اللحظة الأنية والمباشرة
وبهذا، يتعدى تعريف المثقف كونه ذلك الفرد الذي يمتلك كما هائلا من المعلومات، إلى أهمية دوره في تفاعله مع مجتمعه وواقعه والجماهير في إطار مستقل تماما عن السلطة الحاكمة ورأس المال حتى لا يتحول المثقف كما عرفه سارتر (الذي شدد على استقلال المثقف) إلى مثقف مزيف فيقول: "المثقف المباع أو ما كان يطلق عليه اسم كلب الحراسة تنتجه الطبقة السائدة للذود والدفاع عن ايديولوجيا ذات النزعة الخصوصية بحجج تدعي الصرامة والدقة". وقد يتبادر إلى الذهن سؤال: ما دور المثقف في مجتمعات تجتهد سلطاتها في تدمير المثقف؟
وما الدور الذي سيلعبه المثقف إن اختفى العنصر الأساسي لإبداعه: الحرية
وقد لا تكتمل الصورة إلا بقراءة كتب متنوعة لسارتر مثل "الوجودوالحقيقة" و"ما هو الأدب -1948
Onun çelişkileri herkesin ve bütün bir toplumun çelişkileridir. Hepsinden amaçları çalınmıştır; hepsi de anlayamadıkları, temelde insanlık dışı amaçların (kâr?) aracı olmuştur, hepsi de nesnel düşünceyle ideoloji arasında parçalanmış durumdadır.
- evet bir canavardır o. (Canavarlaşmış toplumun bir ürünü olarak canavardır. Hiçbir toplum kendisini suçlamadan ondan şikayet edemez; çünkü ne ektiyse onu biçmiştir) - evet bir bilgi ajanıdır o :) (burjuvadan aldığı bilgiyi işçi sınıfına ulaştırmakla yükümlüdür) - evet yalnızlık yazgıdır onda. (Çelişkisini yaşayacak ve aşacaktır. Herkes için yaşayacak ve herkes için köktencilikle onu aşacaktir. Tam bu yüzden Demokrasinin bekçisidir: burjuva demokrasisinin haklarını, bu hakları ortadan kaldırmak için değil, ama her demokraside özgürlüğün işlevsel gerçekliğini koruyarak, bu hakların soyut karakterini, sosyalist demokrasideki somut haklarla tamamlamak amaciyla s o r g u l a y a c a k t ı r )
شامل سه مقدمه از آدمهای مختلف که چیز خاصی توشون نیست، سه سخنرانی از سارتر در مورد ماهیت روشنفکر، که زیادی پیچیده و در نهایت زیادی بیفایدهن و نامهی من متهم میکنم امیل زولا که از نظر ادبی و تاریخی تکاندهنده بود.
ينقسم الكتاب لقسمين اثنين ، الاول بعنوان المثقفون و يتضمن ثلاث محاضرات و مقابلة صحفية ، ملخصها الإجابة عن الأسئلة الثلاثة التالية :
-ما المثقف؟ المثقف هو الشاهد على المجتمعات الممزقة التي تنتجه ، لأنه يستبطن تمزقها بالذات وهو بالتالي نتاج تاريخي ، وبهذا المعنى لا يسع اي مجتمع أن يتذمر ويتشكى من مثقفيه من دون أن يضع نفسه في قفص الاتهام ، لأن مثقفي هذا المجتمع ما هم إلا من صنعه وإنتاجه
- ما دور المثقف؟ النضال ضد الانبعاث والتولد المتجدد أبدًا للإيدولوجيا في صفوف الطبقات الشعبية استخدام الرأسمال المعرفي المقدم من قبل الطبقة السائدة لتشييد الثقافة الشعبية استعادة غايته الذاتية (شمولية المعرفة ، حرية الفكر ، الحقيقة) أن يجعل من نفسه ضد كل سلطة!
- هل الكاتب مثقف؟ لا.. الكا��ب ليس مثقفًا عارض قد ات بالمصادفة ، بل هو مثقف بالماهية والجوهر ولهذا يتطلب الاثر الأدبي على صعيد نفسه ان يقف الكاتب خارجه على الصعيد النظري ، لان مهمة هذا الأثر أن يُظهر كِلا وجهي الكينونة
اما القسم الثاني يتضمن مقابلات حول الشباب ومشكلاته وعلاقته بالثقافة والمثقفين بشكل عام ، ولقد وجدته قسمًا مملاً ومتناقضًا ، حيث ان آراء سارتر فيه قد اختلفت من مقابلة لأخرى!
تظل المشكلة نفسها ومناقشتها بواسطة إدوارد سعيد في كتابه "الآلهة التي تفشل دائمًا" ذات بعد اعمق و أبسط في نفس الوقت ولا تبعث على السأم والملل مثلما حصل هنا
Kitab 112 səhifədən ibarət olsa da dili həddindən artıq ağır idi və fəlsəfə terminlərindən xəbərdar olmayan bir çox insan üçün çətin olacağını düşünürəm. Qısa olaraq kitabda məhşur filosof Sartre aydın anlayışını bir çox cəhətdən araşdırır və fərqli fikirlər ortaya qoyur. Ona görə aydın öz imkanlarından istifadə edərək qlobal problemləri kiçik kütlələrə çatdırmağı hədəfləyir, hansı ki, bu problemlər həmçinin bu kütlələri də narahat edən və bəzən xəbərdar olmadıqları mövzulardır. Halbuki başa düşdüyüm qədəriylə Sartre həm də aydını iki üzlü adlandırır, çünki aydın xalqın elit təbəqəsindən çıxdığı təqdirdə onun xalqın kiçik kütlələrinə can yandırmağı filosofa səmimi gəlmir. Çətin olsada Sartrenin maraqlı düşüncələriylə oxunmağa dəyər bir kitabdır. Azərbaycanca tərcüməsi olmadığı üçün Can nəşriyyatın Türkçə tərcüməsindən oxuya bilərsiniz. Amma diqqətli olun kitabda sizi ağır fəlsəfə gözləyir. Xoş mütaliələr arzulayıram 😊
Burjuva bir bilgi teknisyeni kendisini prolerteryadan hissederek toplumda sınıfını kendi kendine yargılar, egemen ideolojiden rahatsızlığını haykırıp, kimse onu görevlendirmemişken proleterya için çalışırsa... Türkiye'de burjuva yok oldu, çoğunluk proleterya dersek, burjuva doğmuş çoğu gencimiz, 90 nesli aydın olmalı...
Sartre çok sevdiğim bir yazar, beğendim, düşündüm, ama sanırım çeviriden dolayı biraz zorlandım çok uzun cümleleri anlamaya çalışırken.
Özetle , ' filozoflar ' bugün 'aydınlar' nelerle suçlanıyorsa , ondan başka birşey yapmamışlardır: yöntemlerini , ulaşması gereken amaçlar dışında , yani materyalist ve analitik bir bilimcilik üstüne dayalı bir burjuva ideolojisi kurmak için kullanmışlardır. Jean-Paul Sartre
نمیدونم تا حالا به این قضیه فکر کردین که واقعن روشنفکر به کی میگن و هرکی که روشنفکره چه فرقی با بقیه داره و باید چیکار بکنه و چیکار نکنه و اصلن روشنفکر بودن یک کار محسوب میشه؟ و در نهایت چه تأثیراتی داره و چه تغییراتی به وجود میاره؟ اینکه چیا به ما مربوطه و چیا مربوط نیست، چیا رو جواب بدیم و چیا رو جواب ندیم. اگه به اینا فکر کردین یا براتون مهممه، این کتاب رو بخونین.
تا حالا شده که بهتون بگن به تو چه؟ آخه تو مگه سر پیازی یا ته پیاز؟ این کتاب پاسخی هست برای این سوالا... توصیه میکنم که بخونین و به همه توصیه کنین... از یادگارای ماندگار مرحوم سیدحسینی هم هست
Plaidoyer pour les intellectuels est un essai écrit par le philosophe français, Jean-Paul Sartre. Il répond à la question qui est un.e intellectuel.le et à quoi sert ces intellectuel.le.s d’aujourd’hui. Cet essai est basé sur les conférences qu’il a fait dans les années 60s, dans un contexte historique – pendant la décolonisation et même après la guerre d’Algérie où Sartre a encouragé les soldats français à déserter ses postes en Algérie.
Dans cet essai, pour une majorité, il parle sur la définition d’un intellectuel.le. C’est évident que dans la société d’aujourd’hui ou dans les années 60s, les médias n'aiment pas les personnes qui s'éloignent sensiblement de l'establishment, au point que le mot « intellectuel.le » est souvent utilisé comme une insulte. Avec ses trois conférences, il essaie à nous expliquer ; d’abord, qui est un.e intellectuel.le, fonction de cet.te intellectuel.le, et si un.e écrivain.e est un intellectuel. Je crois que c’est un sujet très important et aujourd’hui, on a plusieurs personnes politiques qui se moquent de l'expertise et de l'intellectuel, en particulier de l'extrême droite (comme on l'a vu lors de la pandémie de Covid-19).
J’ai trouver l’idée de son essai intéressante et également importante mais a-t-il vraiment faire plaidoyer pour les intellectuels ? A mon avis, malheureusement, la réponse est non. J’ai trouvé que l’auteur a tombé beaucoup sous le piège de définir chaque mot qu’il a utilise – une majorité du chapitre qui a expliqué la fonction d’un.e intellectuel.le a parlé plus sur la définition de mot « fonction » ou la « société ». J’aurai préféré si il a donné des exemples pertinents de son époque, la persecution des intellectuel.les pendant son ère et comment il fait plaidoyer pour ces personnes qui ont subi.
C’était aussi une déception pour moi, grâce à son profil, j’ai attendu des arguments très profonds en défendant les intellectuel.les. Ce livre n'a pas eu d'impact sur moi, étant donné que je suis quelqu'un qui a de la sympathie pour les intellectuels. Je peux donc dire en toute confiance que ce livre peut, au mieux, prêcher à un.e converti.e, mais pas influencer ceux qui ont des opinions négatives sur les intellectuels. En le considérant, j’attribue cet essai une note de deux sur cinq.
La première partie, sur la définition de l'intellectuel (technicien du savoir qui ne supporte pas la contradiction entre les fins de son métier et sa dépendance à la classe dominante), et la deuxième, sur sa fonction (s'autocritiquer et défendre la démocratie, prcq il est mal vu par les dominants et dominés) sont interessantes. Par contre la troisième partie sur les écrivains mashallah Sartre ma chérie tu parles bcp
Kitapta Sartre'ın Japonya'da verdiği bir dizi konferansın metinleriyle, L'Idiot International gazetesinin kendisiyle 1970 yılında yaptığı bir söyleşi yer alıyor. Sartre daima olduğu gibi açık ve dürüst. Sadece bu nedenle bile okunmaya değer bir kitap, her ne kadar köprülerin altında epeyce su geçmiş olsa da. Hakikat Sonrası Çağı'nda dürüstlük çok daha değerli, özellikle konu aydınlar olunca.
“bu yüzden bir aydın ırkçılığının anlamsız yüzünü gösterse bile, ta çocukluğundan kalma bir ırkçılığı “şu menedi olmayan canavar” üstünde, yani kendi üstünde yapacağı sağlam bir sorgulamayla yok etmek için hiç durmadan kendine dönmedikçe, hiçbir şey yapmamış olacaktır. “ syf: 44
Sartre's views on intellectual responsibility and the criterias and variety of behaviors to reach the tittle of real, accurate intellectual are all mentioned.
Εξαιρετικά επίκαιρος αν και γραμμένος το 1965. Μακάρι οι Πνευματικοί Άνθρωποι της εποχής μας να τον έχουν συμβουλευτεί. Υπέροχο κεφ. το τελευταίο, "Ο συγγραφέας είναι διανοούμενος;". Μοναδική μτφ του Άγγελου Ελεφάντη.