«تراس» قصه جدایی یک زوج جوان امروزی است. کری یر در این نمایشنامه به مضمونی جهان شمول و معاصر می پردازد: عدم امکان تفاهم واقعی بین انسانها؛ اینکه هیچ کس درست نمی داند دنبال چیست و همه در حال فرار از وضعیتی شکست خورده و رسیدن به وضعیتی تازه اند، بی آنکه بدانند در این وضعیت تازه چه باید بکنند.
«روال عادی» ماجرای ملاقات خبرچین یک حکومت دیکتاتوری با کمیسر همان حکومت است. کمیسر، خبرچین را احضار کرده چون خود او را لو داده اند. کری یر در این نمایشنامه به خوبی نشان می دهد که در جامعه هایی از این دست، گاهی عجیب ترین و ترسناک ترین چیزها به امری عادی و روزمره تبدیل می شود.
مجموعه نمایشنامه های بیدگل، مجموعه ای منحصر به فرد از نمایشنامه هایی است که تا به حال به فارسی ترجمه نشده اند و یا ترجمه ی مجددی از نمایشنامه هایی خواهید بود که از هر جهت لزوم ترجمه دوباره ی آنها حس می کردد.
چه سالهایی از زندگیم گذشت، بدون اینکه ژان-کلود کریر رو بشناسم! شاید با خوندن فقط دو تا اثر از یه نویسنده گفتن همچین چیزی یخورده زود باشه، ولی آخر اینقدر نبوغ تو یه آدم؟
3.5🌟/نویسندهی باهوش و جالبیه و علاقهمند شدم بیشتر ازش بخونم. اولی رو صوتی و دومی رو پیدیافی خوندم و واقعا جذاب و گیرا بودن خصوصا دومی که تهِ هوشمندی بود. اولی ۳ بود دومی ۴-۵ و بنابراین میشه رو ۴ گِردش کرد.
1- نمایشنامه "تراس" راجع به جدایی یک زوج هست که این تصمیم ناگهانی و یک طرفه گرفته میشه و طرف مقابل حتی علتش رو جویا نمیشه. کرکترهای این نمایشنامه صمیمی و زنده بودن و باعث میشدن یک ساختمون، تبدیل به فضایی بشه که انگار قبلا گذرم بهش افتاده و حتی شاید املت خورده باشم و تلفنی زده باشم.
2- نمایشنامه "روال عادی" رو بیشتر دوست داشتم چون بهنظرم یک نقدِ هوشمندانه بود! مسیری که پیش میرفت جالب بود و حتی یک اینچ هم از مسیر خارج و به بیراهه کشیده نمیشد. دقیقا برنامهریزی شده و راست و ریست =))) دوست ندارم راجع حرف بزنم تا اگر این ریویو خوندین و تصمیم گرفتین برین سراغش، تجربهی باحالتری داشته باشین.
《یه وقتهایی میرسه که حتی عادتها هم خستهکننده میشن. آدم جنبوجوش میکنه، حرص میزنه، آخرش چی؟ دلم میخواد برم رو اون تراس ببینم باد آروم شده و چمنزار همونطور که میگن پرپشته.》
نمایشنامه تراس فرمی ابزورد داره. چیزی شبیه به آوازخوان تاس از یونسکو و شایعات نیل سایمون.
زنی میخواد شوهری رو ترک کنه. اما شوهر حتی نمیپرسه چرا. نمیدونه چرا مهمه که بپرسه چرا. براش جالبه که چرا به نظر همه، باید بپرسه چرا اون زن اومده و باهاش زندگی کرده، چرا مونده، و چرا حالا میخواد بره. سایر افرادی که برای دیدن خونهی این دو روی صحنه میآن به مرور بیشتر و بیشتر درگیر تراس این خونه میشن. تراس در طبقهی چهارمه، اما کسایی که ازش میپرن صحیح و سالم به زمین میرسن. نمایشنامه پیش میره تا داستان همهی کاراکترها به «جایی» دراماتیک برسه.
قصه پر از تناقضگویی و اتفاقات غیرطبیعی اما قابل درکه، در روی صحنهی تئاتر. نزدیک به پرگویی میشه، اما در اون چاه فرونمیافته. ترجمه بسیار خوبه. من دوستش نداشتم و یه مقدار ابزوردیتهی کار رو تصنعی میدیدم. معقتقدم موقع اجرا بهتر میشه مخاطب رو به باور کردن این متن نزدیک کرد. گویا اجرایی هم از این نمایشنامه در تهران روی صحنه رفته.
----
نمایشنامهی روال عادی روایتی رمزآلود و نگرشی نقادانه ست به زیستشناسی ترس فردی/اجتماعی. کاریکاتوری از ترس اجتماعی به شکلی غول آسا در دل یک رژیم توتالیتر ترسیم میشه، که در پس اون میشه ترس هر روزهی شهروند مدرن در شهر مدرن رو بهتر درک کرد. کارکردی مازوخیستی از خبرچینی برای سیستمهای اطلاعاتی در قالب شخصیت «خبرچین» گرفته شده و واقعا جالبه. روایت شدیدا پر تب و تاب، پیشرونده و دراماتیکه. از دو نمایشنامهی این کتاب، روال عادی واقعا خوندنی و جالبه. و از اون بیشتر، گمون کنم دیدنی هم باشه. از این نمایشنامه هم در حال حاضر اجرایی روی صحنه ست.
خب کتاب شامل دو نمایشنامه س که من هر دو رو بصورت مجزا گوش کردم . روال عادی رو بیشتر پسندیدم و برام قابل درک تر بود. توو روال عادی می بینیم که چطور کارهای به ظاهر عجیب در حکومت های توتالیتر تبدیل به یک روال عادی و روزمره ی زندگی مردم میشه و چطور همه کنترل میشن . نمایشنامه فقط با دو نفر پیش میره جاسوس خبره و باهوش ومسن و بازپرس جوانی که ازش بازجویی می کنه چون کاسوس های دیگه همون جاسوس رو لو دادن . دیالوگ ها ساده و در عین حال عمیق هستن. جاسوس در حین بازجویی اختیار عمل رو به عهده داره ورسما بازپرس رو تهدید می کنه. در بخشی از کتاب می خونیم : «خبرچین:"اوه، من فکرمیکنم شما پروندهی من رو میبندین؛ میذاریدش همون جایی که ازش برداشتید؛ بعد ازمن خواهش میکنین که برگردم خونه؛ و ما دوباره روال سابق رو از سر میگیریم. کمیسر قبلی نُه سال توی این پست موند. شما هم میتونین امیدوار باشین که همین قدراین جا بمونین"»
این نمایشنامه منو یاد فیلمEquilibrium یا توازن و همچنین کتاب ۱۹۸۴ انداخت . که پیشنهادم اینه هم فیلم رو ببینین و هم کتاب رو اگه نخوندین بخونین .
ترجمه : خوب بود امتیازم :۴
نمایشنامه ی دوم تراس بود که کمتر دوستش داشتم . یک زوج جوان در حال جدایی از هم هستن و می خوان خونه شون رو بفروشن. و دختری جوان به عنوان مشاور املاک مردم رو به اون خونه میاره . چیزی که بولد شده بود این بود که وقتی تز مرد می پرسن خب زنت چرا می خواد ترکت کنه ، کجا می خواد بره و حاضره باهات آشتی کنه و ... جوابش نمی دونمه . در این نمایشنامه هیچ کس با دیگری به تفاهم نمی رسه و خیلی از مسائل سوء برداشت میشن. و پزک متقابل وجود نداره . خصیصه ی جوامع مدرن! همه در حال فرار از یک وضعیت و رفتن به وضعیتی دیگر هستید و حتی نمی دانند در وضعیت جدید چه کار باید بکنند . و این چرخه ی شکست دائما تکرار میشه .
ترجمه: خوب بود . امتیازم :۳/۵
پ.ن: صوتی اش با صدای محشر آرمانه و چیزی که آرمان بخونه رو باید گوش کرد. پس بهم اعتماد کنید و صوتی گوش کنید. 😊
حضرت کلود کرییر تو مصاحبهش میگه: «من در فرهنگی اجباری پرورش نیافته بودم: در دورهی کودکیام بتهوون و پروست را به من تحمیل نکردند. کاملا آزاد بودم و بهمحض اینکه به سنی رسیدم که میتوانستم به کنجکاویهایم بپردازم، نویسندهها و چیزهایی را که جذبم میکردند، خودم کشف کردم... یک بچه اگر از قبل تحت تاثیر فرهنگی معیار و استاندارد نباشد، هرچهقدر هم که کنجکاوی و هوش کمی داشته باشد، باز هیچ مانعی درون خود ندارد و میتواند همهچیز را دریافت کند، حتی چیزهایی که از او خیلی دورند.»
"یه چیزی درست نیست این وسط . بین خونهها و آدمها جدایی افتاده . ( سکوت کوتاه ) من ادامه میدم . به خودم میگم ، به هر حال ، این جوری بهتره . همیشه تو میدون . همیشه مترصد تكون بعدی . مسواک تو جیب و قلب تو مشت . ما اینجاییم تا از همدیگه جدا بشیم ، باهم دعوا کنیم ، یه آپارتمان خالی رو ببینیم ، از تراس طبقهی چهارم سقوط کنیم ، ولی آینده مال خونه به دوشها و آواره ها و بی خانمانهاست ..."
"با نمایش از هم پاشیدگی بنیان خانواده مادلن و اتین معنای خانه نیز از هم می گسلد و خانه شخصی آنها به نوعی هتل بدل می شود. راحتی آستروک در خانه آنها با درخواست تلفن زدن آغاز می شود. بعد آشپزخانه را تسخیر می کند و در انتها از وادلن و اتین می خواهد که اجازه بدهند در اتاق خواب آنها که یک مکان بسیار شخصی محسوب می شود به استراحت بپردازد. آستروک از غفلتی که مادلن و اتین به دلیل جدایی به آن مشغولند سوء استفاده کرده و منزل آنها را فتح می کند. در ادامه با دوست خود ، موریس در همین منزل قرار می گذارد . موریس نیز آشکارا حریم های بسیار شخصی تر این خانواده را مورد تعرض قرار می دهد. اگرچه کری یر همه آدم ها را در این نمایشنامه به یک اندازه مورد توجه قرار داده و همه آنها را به یک چشم قضاوت می کند، اما تماشاگر برای خود سنجه هایی در ذهن آماده دارد که به سرعت درباره موریس دون ژوان، مادلن و اتین قضاوت می کند." منبع:https://theater.ir/fa/25727 _________________
" با لودادن خودتون ، انگار واکسینه میشین . دیگه هیچ سمی بهتون کارگر نیست . میشید مثل این دیکتاتورهایی که اجازه میدن به بزرگترین جنایتها متهم بشن ، تا بتونن دست به جنایتهای کوچیک بزنن ." -از نمایش روال عادی-
نمایش نامه روال عادی واقعا خوب بود ، کشش خیلی خوبی داشت و کنش بین دو شخصیت نمایش نامه به زیبایی ترسیم شده بود ... ولی تراس زیاد مورد پسند نبود ، هم اینکه کنش لازمه رو نداشت ، هم اینکه یکم پرگویی کرده بود ، میتونست از لحاظ حجمی کمترم باشه ...