For more than 30 years Tony Robbins' passion has been helping people BREAK THROUGH and take their lives to another level -- no matter how successful they already are -- in the areas that matter most: their business, personal finance, intimate relationships, families, careers and health.
Tony Robbins has helped more than 50 million people from more than 100 countries transform their lives and their businesses through his books, audio programs, health products, live events and personal coaching. He's been fortunate enough to work with everyone from presidents of countries to some of the true legends of entertainment, sports and the business world. But his work is not limited to Fortune 500 CEOs and athletes. He has a special passion for small-business owners, parents and students.
Being the Chairman of seven privately held companies and five holding companies in diverse industries keeps him busy. Many of his companies have become brands that are leaders in their category - from the award winning Namale Resort & Spa in the Fiji Islands, to Twinlab and Metabolife in the sports nutrition field, to the Anthony Robbins brand in personal and professional improvement.
Most of Tony's core strategies for creating breakthroughs have come from his work with some of the biggest names in the business world: He's had the privilege of modeling and distilling the strategies of leaders in some of the fastest-growing companies in the world. He's used these distinctions to help optimize and grow enterprises to new and more profitable levels.
One of the things Tony is most proud of is his humanitarian work through the non-profit Anthony Robbins Foundation. He's always believed that if we're blessed enough to have insight and economic opportunities, then we're also blessed enough to be able to give back. To those who much has been given, much is expected. Tony Robbins is extremely blessed to be able to feed more than two million people in 56 countries every year through his International Basket Brigade.
آنتونی رابینز منو یاد عموم میندازه،چون اولین کسی که کتابی از آنتونی رابینز بهم داد اون بود، «بسوی کامیابی» البته الان فهمیدم! الان یادم نیست،چی بود و چه شد...😒😃 ولی طبیعتا خووب بود ☺😉
کتاب «موفقیت نامحدود در ۲۰ روز» نوشته آنتونی رابینز توسط انتشارات نسل نواندیش و با ترجمه فریبا جعفری به چاپ رسید. در نقد و معرفی کتاب «موفقیت نامحدود در ۲۰ روز» نوشته آنتونی رابینز توسط مینا عارفی دوست آمده است:
آهای! به کجا میروی؟ مسیر نهاییات کجاست؟ توی کولهات که هر روز روی دوشت میکشی و از بین آدمها و ترافیکها و ساختمانها رد میشوی چه چیز بااهمیتی هست؟ چند تا شکست؟ چند تا رابطه تمام شده؟ چند تا نارضایتی؟ این مشکلاتی که هی جامعه و آدمهای دوروبرت برایت رقم میزنند چرا نخ انتهاییاش میرسد به کوله توی کیفت!
ببخشید! میشود چند لحظه وقتتان را به من بدهید؟ یک قصه کوچک برای گفتن دارم. بله لطفا در هر جایی که هستید و با هر کاری که خیلی برای انجامش دیر شده، چند لحظه از شتاب روز و یا کندی لحظهیتان کم کنید و به من گوش دهید! میدانم! حتما یا جلسه کاریتان دیر شده و یا تحمل چند لحظه بیشتر این زندگی کار احمقانهای است و هر چه زودتر باید به سراغ خودکشیتان بروید. اما اندازه چند صفحه لطفا!
گاهی آدمها دنبال روش میگردند، شاید خودشان هم ندانند اما چون گم شدهاند اغلب شکست خوردهترین افراد دنیا میشوند. کتابی که به شما معرفی میکنم نوشته مرد پولدار و موفقی است که اگر بگوییم تمام زندگی نه؛ بخش اعظمی از زندگیاش آرزوی ماست. نویسنده این کتاب، آنتونی رابینز یک جمله بینظیر در این کتاب دارد: «افراد موفق اغلب شکست خوردهترین مردم دنیا هستند.»
بله... فکر کنم این جمله با احساس شما تشابه زیادی دارد.
«آه... تو چه میدانی من توی زندگیم چه میکشم.»
این جمله بسیاری از ماست.
اما چرا شکست خوردههایی که رابینز میگوید، تعریف افراد موفق است و شکست خوردههایی مثل ما بدبختهایی که هی بدشانسی میآورند؟
توی این کتاب هیچ معجزهای در کار نیست. اگر میخواهید با همین داستان ذهنی مشابهتان و صرفا گفتن این دروغ که با خواندن کتاب، در حال تلاش برای بهبود زندگیتان هستید، پیش بروید؛
همین حالا این نوشته را رها کنید و به سراغ جلسه مهم کاری یا خودکشیتان بروید.
اما اگر میتوانید کتابی را زندگی کنید و خودتان را ملزم به پذیرفتن مسئولیت آن کنید، راهکار شما این کتاب است.
حتی اگر میخواهید دیگر شکست نخورید و نهایت آرزویتان این است که بدون اینکه کار کنید، بخورید و بیاشامید، سیگار بکشید و تا صبح جلوی تلویزیون بنشینید، باز هم بهتر است موفق نشوید! چرا که هدف از موفقیت شما، مسیری والاتر از تلف کردن وقت است. باید بتوانید به ازای هر قدمی که برمیدارید و احساس خوشبختی که در خود خواهید داشت، به جهان بگویید ممنونم. باید صدای تشکرتان یاری باشد که به دیگران خواهید رساند. اگر این کتاب را خواندید و رابینز موفق شد در تغییر و دگرگونی شما همراهیتان کند، حتما برای تشکر آنچه را که یاد گرفتهاید به آدمهای دیگر بیاموزید...رابینز میگوید این یکی از رازهای آدمهایی است که بارها شکست خوردهاند اما تبدیل به آدم موفقی شدهاند.
استفاده از الگوهای این کتاب به این معنی نیست که دیگر شکست نمیخورید، بلکه دقیقا به این مفهوم است که شما با امتحان روشهای جدید تا دستیابی به راههای جدید، بسیار بیش از پیش شکست میخورید. چرا که افراد موفق وقتی متوجه میشوند آنچه انجام میدهند، فایده بخش نیست فورا راه حل دیگری را امتحان میکنند. بدون اینکه به راه قبلی احساس پایبندی داشته باشند یا تغییر مسیر را مساوی با شکست بدانند. برای افراد موفق زندگی درست شبیه چیدن و قرار دادن تکههای پازل در کنار هم است. آن قدر این کار را تکرار میکنند تا نقش مورد علاقهشان را پیدا کنند.
در کوچه بن بست گیر نکنید! این پیام رابینز است. اگر رابطه، کار، خانه یا هر چیزی که فکر میکنید شما را به هدف نمیرساند، به بن بست رسیده توانایی تغییرش را داشته باشید.
گاهی ما آدمها آن قدر در چیزی که اتفاق افتاده غرق میشویم که فراموش میکنیم هدف اصلی درک این مسئله است که آیا این مسیر شما را به هدفتان میرساند یا نه! شکست بخورید! این جمله را بزرگ توی مغزتان بنویسید. شکست بخورید! این تنها را پیدا کردن مسیر رسیدن به هدف است.
به نتایج کارها توجه کنید وگرنه هر قدمی که برمیدارید تنها حرکات رزمی است که ممکن است شما را به هدف نزدیک و یا دور کند. قابلیت انعطاف از خصایل افراد موفق است.
پیش از رفتنتان چند تا حرف دیگر هم دارم!
تا حالا یخ زدهاید؟ اگر نه، میتوانم بگویم بیشک خیلی زیاد این اتفاق برایتان افتاده. هر باری که لازم بوده کاری را انجام دهید اما پشت گوش انداختهاید، هر باری که کاری را نیمهکاره رها کردهاید چون اراده به پایان رساندنش را نداشتهاید، در واقع تجربهای از یخ زدن را داشتهاید.
چرا که بیتحرکی یعنی سلب آزادی. شما خودتان را اسیر بی تحرکی میکنید. اسیر تسلیم شدن و در جایگاهی قرار میگیرید که عملتان شما را به آنجا میرساند. اما میگویید چرا؟ چرا من در جایگاهی هستم که لایقاش نیستم!
واقعیت این است که ما در اعماق وجودمان معتقدیم که با بیکار نشستن و انجام ندادن کاری درد و رنج کمتری به سراغمان میآید. درد ناشی از شروع حرکت بیش از موفقیت در ذهن ما حک شده است. برای همین ملموستر است. بنابراین شروع به تلاش سختتر است. چرا که ما عادت به موفقیت نداریم. شاید خوشی ناشی از موفقیت هیچ گاه به وقوع نپیوندد. در واقع آنچه کنترل ذهن ما را به عهده دارد میل به خوشی و فرار از ناراحتی است. این مکانیزم طبیعی مغز است. هر گاه بخواهید کاری انجام دهید که معتقدیم درد و ناراحتی به همراه دارد مغز سردرگم میشود و نمیتواند به شما کمک کند. اما این یک اصل است! شما میتوانید با تغییر معنای احساساتی که در ذهن دارید دری جدید به روی خود باز کنید!
به عنوان کلام آخر باید بهتان بگویم «موفقیت نامحدود در ۲۰ روز» شعاری برای فروش کتاب بیش نیست اگر تنها به خواندنش اکتفا کنید. احتمالا این کتاب اولین کتابی نیست که در زمینه پیشرفت خریده اید. آیا به آنچه در آخرین کتاب خواندهاید، عمل کردهاید؟ در واقع طبق آخرین آمار تنها کمتر از ده درصد از کسانی که چنین کتابهایی تهیه میکنند کتاب را به طور کامل میخوانند.
باورکردنی نیست! اما آدمهای زیادی پول پرداخت میکنند، برای خرید کتاب زمان صرف میکنند و میدانند که به نتیجه آن کتاب احتیاج دارند، اما آن را نخوانده کنار میگذارند. حتی بدتر از آن، کتاب را میخوانند و به دستورات آن عمل نمیکنند. بنابراین در نهایت میتوانم بهتان بگویم اگر شما هم جزو این دسته هستید، همین حالا بلند شوید و حتما به سراغ روش قبلی زندگیتان بروید! ممنونم که همین چند خط را خواندید، اما اگر به دنبال امتحان روشهای زندگی هستید حتما این کتاب یکی از آن روشهایی است که باید امتحان کنید.
این کتاب رو به توصیه دوستی شروع کردم به خوندن، خیلی تلاش کردم و ۲۰٪ پیش رفتم ولی دیگه میخوام رهاش کنم. البته انتظار زیادی از کتاب نداشتم و حدس هم میزدم چطوری باشه، ولی خب از یک جایی احساس کردم خوندنش صرفا وقت تلف کردنه. مشکلم با این کتاب این بود که با گزارههای خیلی ساده و قابل قبول شروع میکرد ولی نتایج عجیب و غریب و غیر قابل اجرا ازش میگرفت. برای مثال: فصل اول کتاب با این ایده شروع میشد که محرکهای اصلی انسان کسب لذت و دوری از رنجه. خب خیلی هم عالی، کیه که مخالف باشه. اما بعد از این گزاره این نتیجه رو میگرفت که اگر میخوایم یک کاری که دوست داشتنی نیست ولی مفیده رو انجام بدیم، یا کاری که دوست داشتنیه ولی مضره رو انجام ندیم، باید نگاهمون به اون کارها رو جوری تغییر بدیم که با یک لذت یا یک رنج پیوند بخورن. تا اینجا هم اوکی، ولی خب چه طوری؟ انگار تو مغز کلیدی هست که خیلی راحت با فشار دادنش تصورات ما تغییر میکنه. کلا سادهسازی و سادهانگاری عجیبی بر کتاب حکمفرما بود.
بنظر من موفقیت یه احساس هستش که نمیشه اون رو با دستورالعمل های 10 /20 روزه ایجاد کرد ولی میشه راههایی که مطرح شده رو بعنوان پل هایی برای رسیدن به خودشناسی و در ادامه ی اون لمس احساس موفقیت در نظر گرفت.با اینکه خیلی وقت پیش این کتاب رو خوندم ولی هنوز هم گاهگاهی به خلاصه هایی که از کتاب برداشتم سر میزنم چون قلم آنتونی رابینز الهام بخشی خاصی برای من داره.
شما میتونید این کتاب رو زرد بنامید ، میتونید بگید هیچ ارزشی نداره و صرفا انگیزشیه و علمی نیست و از این جور حرف ها و ژست ها اما من زندگیم با این کتاب تغییرات مثبتی داشت ، شاید نه به اندازه ی شعار های کتاب و نگاه های افراطی اش درباره دستاوردها و موفقیت های خوانندگان کتاب اما به حدی که مرا خجلت زده نکند و بتوانم ادعا کنم این کتاب میتواند آغاز گر اتفاقات نو در زندگیتان باشد .
در واقع میشه گفت این کتاب، کتاب خوبیه. اینکه بهش سه ستاره بیشتر ندادم شاید به این علته که قبل از آنتونی رابینز با دارن هاردی آشنا شدم! :) یه جمله مهمش که هیچ وقت نباید یادمون بره اینه که "گذشته لزوما با آینده برابر نیست".
امتیاز : 1/5 مدت : 12 روز سرعت : 1.3 mpp کتابای خیلی بهتری از رابینز خونده بودم مثل سری بسوی کامیابی که بنظرم اصلاً قابل قیاس با این کتاب نیست.انتظار بیشتری داشتم ولی این کتاب بنظرم خلاصه فشرده ای از کتب قبلیش محسوب میشه و توصیه نمیکنم خونده بشه.درعوض جلد 1و2 سری بسوی کامیابی آنتونی رابینزخواندنی خواهد بود.