Jump to ratings and reviews
Rate this book

قلعه مالویل

Rate this book
À la suite d'une explosion, sans doute nucléaire, qui a selon toute vraisemblance ravagé la Terre entière, Emmanuel Comte et ses six compagnons font du château de Malevil, dont la profonde cave leur a permis de survivre, la base de départ de leurs efforts de reconstruction de la civilisation, qui passera également par l'affrontement avec d'autres groupes de survivants, que ce soient des bandes errantes ou des groupes structurés nomades ou sédentaires.

La qualification de science-fiction peut être considérée comme exagérée, concernant ce roman, puisque seule la situation de départ (la destruction de la civilisation humaine par une explosion d'origine inconnue) rejoint le thème post-apocalyptique, alors très populaire en science-fiction. Tout le reste du roman raconte comment un groupe de survivants miraculés relève le défi de la reconstruction d'une société humaine. De ce point de vue, on peut dire que le roman relève du genre de la robinsonade.

De nombreux thèmes sont abordés dans ce roman : la religion, la politique, la place des femmes dans la société, le monde rural, le rôle du chef, certes sous l'angle d'une mini-communauté mais qui renvoient à notre société.

565 pages, Paperback

First published April 7, 1972

296 people are currently reading
5885 people want to read

About the author

Robert Merle

107 books266 followers
Born in Tebessa located in ,what was then, the French colony of Algeria. Robert Merle and his family moved to France in 1918. Merle wrote in many styles and won the Prix Goncourt for his novel Week-end à Zuydcoote. He has also written a 13 book series of historical novels, Fortune de France. Recreating 16th and 17th century France through the eyes of a fictitious Protestant doctor turned spy, he went so far as to write it in the period's French making it virtually untranslatable.

His novels Un animal doué de la raison (A Sentient Animal, 1967), a stark Cold War satire inspired by John Lilly's studies of dolphins and the Caribbean Crisis, and Malevil (1972), a post-apocalyptic story, were both translated into English and filmed, the former as Day of the Dolphin. The film The Day of the Dolphin bore very little resemblance to Merle's story.

He died of a heart attack at his home La Malmaison in Grosrouvre near Paris.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
2,851 (48%)
4 stars
2,028 (34%)
3 stars
755 (12%)
2 stars
203 (3%)
1 star
65 (1%)
Displaying 1 - 30 of 598 reviews
Profile Image for Vit Babenco.
1,782 reviews5,777 followers
May 7, 2024
Malevil is a post-apocalyptic novel but its main function is to tell how the different psychological types behave in the extremely critical situations. Psychologically it is very deep and finally it analyses and reveals all the intellectual values of the modern civilization…
If the global cataclysm were to strike humankind and only few human beings could survive would they be capable to build the civilization anew?
Darkness begins on that day when History came to an end simultaneously with its object. The civilization whose progress it was there to record had ceased to exist.

What is the base of civilization? And what are the body, heart and soul of society?
‘Let’s say, if you like, that in my opinion any civilization needs a soul.’
‘And that soul is religion?’ He pulled a face as he said it. ‘Soul’ and ‘religion’ were two words he found distasteful…
‘In the present state of things, yes.’
‘You mean that this soul is constituted by the beliefs of the majority of those living in Malevil?’
‘Not only that. It is also the soul corresponding to our present level of civilization.’
In fact, things were a little more complicated than that. I was simplifying things in order to avoid shocking him. But I had shocked him nevertheless. He went a little red and began blinking. That meant he was about to counterattack.
‘But this ‘soul,’ as you call it, it could just as well be a philosophy of some sort. For example Marxism.’
I thought that was coming. ‘Except that Marxism was derived from a study of industrial society and was intended to apply to it. It has no purpose to serve in a primitive agrarian communism.’

Human intellect is the foundation of society.
Profile Image for Armin Ahmadianzadeh.
97 reviews52 followers
January 16, 2025
دو سال پیش وقتی برای اولین‌بار دانشگاه‌ها حضوری شدن و آماده شدیم که سال سوم دانشگاه رو بعد از دو سال مجازی کرونا حضوری بشیم، خیلی حس عجیبی بود. ولی یکی از بهترین بخش‌های حضوری شدن من آشنا شدن و رفیق شدن با فردی بود که کتاب‌فروشی‌های اردبیل رو دونه‌دونه شخم زدیم دوتایی و هنوزم که هنوزه وقتی به‌یاد اون‌روزا میوفتم حس‌و‌حال نوستالژیک عجیبی سراغم میاد.
یبار وقتی کتاب‌فروشی شریعتی اردبیل رو داشتیم می‌گشتیم. به‌یه‌کتابی برخوردم که اسمش قلعه مالویل بود، قبلا خیلی شنیده بودم که این‌کتاب رو تعریف می‌کردن و مخصوصا سروش صحت عزیز که تو کتاب‌باز پیشنهادش داده بود. گفتم سالار من این کتاب برمی‌دارم، برمی‌داری تو هم؟ و مثل همیشه گفت دوتاش کن! دقیقا هم دو تا قلعه مالویل مونده بود.😂 خلاصه که سالار کتاب رو وقتی تو دانشگاه بودیم خوند و دائما نظاره‌گر لذت و ذوقش وقتی داشت کتاب رو می‌خوند بودم، مخصوصا اینکه تخت بالای سالار می‌خوابیدم. یهو سرم رو پایین می‌نداختم، می‌دیدم داره با لذت زائدالوصفی قلعه مالویل می‌خونه. تا وقتش رسید که من الان تو خونه این شاهکار رو خوندم و تازه حس‌و‌حالی رو که سالار داشت درک ‌کردم. سالار، ممنونم ازت بابت تمام خاطرات قشنگ کتابی‌مون!❤️

خب بریم سراغ داستان بی‌نظیر قلعه مالویل:
حقیقتش نمی‌خوام زیاد داستان رو توصیف کنم و درموردش حرف بزنم، چون به‌نظرم باید داستان رو خوند و مزه‌مزه کرد، چشید، کشید، بلعید، و دوباره و دوباره باهاش زندگی کرد.
ژانر کتاب زیرمجموعه‌ای از ژانر Sci-Fi(علمی تخیلی) و در واقع Post-Apocalyptic(پسارستاخیزی) هستش.

فکر کنید تو زیرزمین خونه‌تون باشید(هرچند که تو روایت زیرزمین نیست و سرداب هستش، این تمثیل رو استفاده می‌کنم که داستان رو بهتر درک کنید) یهو یه‌سری اتفاقات میوفته و بعد از یه‌مدتی از زیرزمین بیرون میرید و می‌بینید به‌جز خونه‌تون که قلعه‌اس، همه‌جا با خاک یکی شده. همینجا صبر کنید و تصور کنید اون لحظه رو، وحشتناکه، نه؟! و تو و دوستات که زنده موندید تمام تلاش‌تون رو از این‌به‌بعد می‌کنید تا با خیلی چیزا مبارزه کنید و به‌بقای خودتون ادامه بدید. انگار رسما برگشتید به‌شروع جهان و همه‌چی از صفر صفر شروع شده. تلاش برای پیدا کردن منابع غذایی، گرمایشی و...
حتی فکر کردن بهش مو به‌تن آدم سیخ می‌کنه!
داستان از جایی جذاب‌تر میشه که می‌فهمی تنها آدمای زنده شما نیستید و اون بیرون بازم کسایی هستن که زنده موندن!
بیشتر از این راجع‌به داستان چیزی نمیگم و پیشنهاد می‌کنم حتما بخونید کتاب رو.

درمورد سبک روایی روبر مرل باید بگم که واقعا بی‌نظیر بود، در اوج سادگی روایت و فرم روایی داستان، به‌حدی محتوای روایت زیبا و عمیق بود که هیچ‌وقت منو از خوندن کتاب خسته نکرد. با خودم قرار بسته بودم که روزی یه‌فصل بخونم نه‌بیشتر، حتی به‌مهرداد عزیز🫡 قول داده بودم که روزی یه‌فصل، ولی باید منو ببخشه که روبر مرل شکستم داد و روزایی بودن که روزی حتی ۳ فصل هم خوندم.😭
همه‌اش می‌گفتم خب یه‌فصل بخونم دیگه کتاب رو می‌ذارم کنار، ولی موفق نمی‌شدم... ولی با این وجود تصحیح ورقه‌های دانش‌آموزان و طراحی سوالات باعث شد که یکی دو روز نتونم بخونم. و در کل توی ۱۵ روز تمومش کردم. همین الانشم که زمان زیادی از تموم شدن کتاب نگذشته من به‌شدت دلتنگش شدم.

مرل مفاهیم سیاسی، فرهنگی، دینی، فلسفی، و روان‌شناختی عمیقی رو به‌ساده‌ترین صورت ممکن توی کتاب گنجونده بود.

انتقادات خودش رو به‌زیبایی به‌بعضی ایدئولوژی‌های سیاسی مثل کمونیسم وارد کرده بود و دین رو به‌شمشیر دو لبه‌ای تشبیه کرده بود که هم می‌تونست باعث تسکین دین‌داران بشه و هم در عین حال اونارو به‌یوغ بردگی و اسارت بکشه و ابزاری بشه برای دیکتاتوری!
مرل از ذات انسان‌ها صحبت کرده بود، اینکه چطور در سخت‌ترین شرایط هم می‌تونن بعضی ارزش‌هارو حفظ کنن و حس انسان‌دوستی خودشون‌رو تقویت کنن. و در مقابل چطور می‌تونن به‌خاطر ناچیزترین چیزها همدیگه رو بکشن.

"فکر می‌کنم که انسان جانور عجیبی است از اینکه به این آسانی مرگ همنوعش را آرزو می‎‌کند."

مفهوم بقا به‌ملموس‌ترین نوع ممکن در کل کتاب وجود داشت. اینکه روابط جنسی به‌قصد بقا بود و نه عشق و علاقه! شاید حقیقت روابط جنسی رو به‌زیبایی و دقت هر‌چه‌تمام‌تر مرل به‌تصویر کشیده بود و پرده ظاهری عشق و علاقه رو کنار زده بود. وقتایی که راجع‌به تک‌همسری یا چندهمسری صحبت می‌شد، برای من جالب بود. اینکه به‌زنان هم آزادی کامل رو می‌دادن که خودشون انتخاب کنن با چه‌کسی یا کسانی رابطه داشته باشند و یا حتی نداشته باشند احترام به‌اصل آزادی جالبی بود.

تکامل شخصیت‌های کتاب فوق‌العاده بود. هیچ‌شخصیتی زائد و یا اضافی نبود. حضور تک‌تک کاراکتر‌های کتاب به‌جا بود. شخصیت‌های موردعلاقه من تو کل کتاب یکی امانوئل کنت بود صاحب قلعه مالویل(یا به‌قول خودش بذارید نگم صاحب، چون باور داشت مالویل برای تک‌تک ساکنان اون هستش) که وجودش، حرفاش، حس‌و‌حالش، تفکراتش رو عاشقانه دوس داشتم. برقراری اصل لیبرالیسم توسط امانوئل تو جامعه کوچیک مالویل به‌شدت زیبا بود. همه‌چیز رو با رأی‌گیری ساکنان قلعه تصویب می‌کرد حتی اگه حرف خودش به‌کرسی نمی‌نشست ولی بازم رو به‌دیکتاتوری و اقتدارگرایی نمی‌آورد. به‌شدت قابل احترام بود برام.🫡
شخصیت دیگه توما بود که گاها هم‌ذات‌پنداری زیادی باهاش می‌کردم. شخصیت دیگه میت بود که با اینکه قادر به‌تکلم نبود، ولی حس‌و‌حالی که منتقل می‌کرد، حرکات بدنش و سر تکون دادن‌هاش از خیلی از جملات بقیه کاراکترها برام بیشتر می‌چسبید.

در آخر باید نهایت تمجید و تشکر خودم رو از مترجم این اثر شگرف، یعنی استاد محمد قاضی بیارم. اگه اشتباه نکنم اولین ترجمه‌ای هستش که از ایشون می‌خونم و می‌فهمم که یه‌فرد چقدر می‌تونسته حاذق و توانا باشه تو ترجمه، به‌طوری که لحن و حس‌و‌حال اثر رو دقیقا منتقل کنه، به‌شدت ساده و روان ترجمه کنه، سانسور رو دور بزنه و...
هر چی از ترجمه ایشون بگم کم گفتم، ادبیات ایران به‌نظرم مدیون همچین افرادی بوده، هست و خواهد بود. مثالش انتقال لحن مومو(شخصیتی که به‌لحاظ عقلی کمی کم داشت و زبان الکنی داشت و استاد قاضی به‌زیبایی و دقت‌تمام لحن مومو رو انتقال داده بود به‌فارسی) و یا زبان‌بدن میت که دقیق روایت شده بود.

امتیاز من به‌این شاهکار: ۵ از ۵

"آری من خوب می‌دانم که چه بسا طعم یک خوراکی با یک نغمه‌ی موسیقی خاطره‌ی لحظه‌ای از گذشته را به‌طرزی بسیار زنده به ذهن شما باز می‌گرداند، ولی این فقط برای چند ثانیه است: جرقه‌ی کوتاهی می‌زند، باز پرده می‌افتد و زمان حال لامروت همچنان رودررو است."

"این با ما نیست که بگوییم زنده خواهیم ماند یا خواهیم مرد. آدم برای این زنده است که به زندگی ادامه بدهد. زندگی مثل کار می‌ماند، پس بهتر اینکه آن را به انجام رساند نه اینکه هرجا مشکل شد نیمه‌کاره ولش کرد."

"برای مردی که همه‌ی عزیزانش را در یک جعبه‌ی کوچک در زیر خاک مدفون کرده بودند دیگر زندگی چه لطفی داشت؟"

"انسان تنها حیوانی است که می‌تواند فکر نابودی خودش را بکند و تنها حیوانی است که از این فکر درمانده و مایوس می‌شود. چه جانور عجیبی است انسان! جانوری که تا به‌آن حد به نابودی خود حریص است و تا به آن اندازه به حفظ خود مشتاق."

"در باطن امر، هردوشان در بدبختی جا خوش کرده بودند و نمی‌خواستند جز در آن باره چیزی بشنوند؛ گفتی در اعماق یاس و ناامیدی امنیت خاصی بود که نمی‌خواستند از دست بدهند."

"اگر این راست است که انسان می‌تواند در سطح‌های مختلف خوشبخت باشد من اکنون در پست‌ترین سطح ممکن خوشبختم."

"حتی گاهی تردید دارم در اینکه خدا نیز بتواند وجدان آدمی را تطهیر کند."

"چون علم پزشکی از بین رفته است امکان دارد که عمر کوتاه‌تر بشود. لیکن وقتی عمر به کندی می‌گذرد، وقتی دیگر روزها و سال‌ها با آن سرعت وحشت‌آور از جلو چشم ما نمی‌گذرند و بالاخره وقتی آدم فرصت زندگی کردن دارد از خود می‌پرسم که چه چیز از دست رفته است. حتی روابط با مردم به سبب همین کندی روند زندگی، به میزان قابل توجهی ارزش پیدا کرده است."

"هنوز بیست دقیقه نمی‌شد که آمده بود و در این مدت سه کلمه حرف نزده بود. آمده بود تا با دیدن ما تنهایی را از خود براند، اما تنهایی در درون او بود. این تنهایی او را تا به اتاق ما بدرقه کرده بود و اینک او می‌رفت تا تنهایی را به اتاق خودش بازگرداند."

"به وجود شیطان معتقد نیستم، ولی اگر می‌بودم چگونه می‌توانستم فکر نکنم که انسان مظهری از شیطان است؟"
Profile Image for سـارا.
294 reviews229 followers
November 21, 2018
اونقدر عجیب خوب بود که نمیخوام بیشتر از این توضیحی بدم. بدون هیچ پیش زمینه‌ای درباره‌ی موضوع داستان به سراغش برید و از این قلم بی نظیر و میخکوب کننده حسابی کیف کنید.
Profile Image for Bahar.
107 reviews62 followers
June 8, 2022
به نظرم کتاب -خصوصاً رمان- رو باید مثل یه لیوان آب خنک توی یه روز گرم پشت سر هم سرکشید، وقتی کم کم ازش می‌خونی لذت خودش رو از دست میده، کتاب《قلعه مالویل》رو وقتی شروع کردم تمام کارهای دنیا روی سرم ریخت و با اینکه هر بار که وقت کمی پیدا می‌کردم و میخوندم نسبت به کتاب غرق تحسین می‌شدم ولی می‌دونم اگه پشت سر هم توی سه چهار روز می‌خوندمش خیلیییی بیشتر دوستش می‌داشتم.
فضای آخرالزمانی کتاب که آدم رو یاد فیلم《فرزندان انسان》 آلفنوسو کوران مینداخت به خصوص وقتی که نگران زایایی و ادامه نسل انسان می‌شدند، شخصیت پردازی های عالییییی و تحلیل شخصیت‌ طیف‌های مختلف اجتماعی -که آدم گاهی تعجب میکنه که مثال عینی همین کاراکتر ها رو چه قد در دنیای واقعی دیده و با جنس حرف زدن و رفتارشون چه قد آشناس- و اینکه اصلاً خسته کننده نمی‌شد از بیشمار نکات مثبت کتاب هستند.
Profile Image for Mohammad Hrabal.
447 reviews299 followers
April 10, 2020
قبلا مرگ کسب و کار من است را خوانده بودم و آن را دوست داشتم. این کتاب هم رمان آخرالزمانی خوبی بود. یک اقتباس سینمایی ضعیف هم دارد شاید دوست داشته باشید:

Malevil (1981) 6.4
********************************************************************************
آری من خوب می‌دانم که چه بسا طعم یک خوراکی با یک نغمه‌ی موسیقی خاطره‌ی لحظه‌ای از گذشته را به طرزی بسیار زنده به ذهن شما باز می‌گرداند، ولی این فقط برای چند ثانیه است: جرقه‌ی کوتاهی می‌زند، باز پرده می‌افتد و زمان حال لامروت همچنان رودررو است. وای اگر باز یافتن تمامی گذشته در یک تکه نان شیرینی وارفته در جوشانده‌ای حقیقت می‌داشت چقدر لذت بخش بود! ص7 کتاب
این با ما نیست که بگوییم زنده خواهیم ماند یا خواهیم مرد. آدم برای این زنده است که به زندگی ادامه بدهد. زندگی مثل کار می‌ماند، پس بهتر اینکه آن را به انجام رساند نه اینکه هر جا مشکل شد نیمه کاره ولش کرد. ص 97 کتاب
آدم خیلی زود از حرف‌های کشیش‌ها خسته می‌شود، چون تکرار مکررات است. ص 341 کتاب
من هیچ باور ندارم که جماعتی در مقیاس بزرگ یا کوچک، همیشه مرد بزرگی را که بدان نیازمند است از میان خود بیرون می‌دهد. بر عکس، لحظاتی در تاریخ هست که در آن خلائی هولناک احساس می‌شود: آن پیشوای لازم ظهور نمی‌کند و همه چیز به طرز رقت انگیزی سقوط می‌نماید. ص 603 کتاب
Profile Image for Robert Khorsand.
356 reviews391 followers
December 22, 2021
آخیشششششششش، روحم به اورگاسم رسید.
دوستانی که حقیر را دنبال می‌کنند به خوبی می‌دانند که جمله‌ی فوق را وقتی در ابتدای یک ریویو استفاده می‌کنم که از خواندن سطر به سطر آن کتاب لذت برده باشم، پس پر واضح است شروع این ریویو می‌دهد خبر از سر درون.

گفتار اندر ستایش محمد قاضی
نخستین کتابی بود که با ترجمه‌ی آقای «محمدقاضی» می‌خواندم و هر چقدر که فکر کردم نتوانستم ریویوی خود را بدون ستایش ایشان آغاز کنم.
بابت ترجمه‌ی بی‌نظیر و روانی که برای ما کتاب‌دوستان به یادگار گذاشته‌اند لازم می‌دانم از ایشان صمیمانه تشکر و قدردانی و صدالبته برای روحشان آرزوی شادی نمایم.

گفتار اندر ستایش دوستان
پس از قدردانی از مترجم، لازم می‌دانم از دوست نازنینم «کتایون» که این شاهکار بی‌نظیر و نویسنده‌ی خلاق و توانایش را به من معرفی نمود و همچنین مدتی که در مسافرت بودم برخی کتاب‌خانه‌های رشت را به تنهایی و باقی را به همراه من به دنبال کتاب گشت تشکر می‌نمایم و نهایتا از «مهدی محمدزاده» عزیز فروشنده‌ی کتابِ‌ اهل ارومیه که کتاب را برایم ارسال نمود صمیمانه تشکر و قدردانی می‌نمایم.

گفتار اندر محتوای رمان
همانطور که «شادمهر عقیلی» روزی خواند:
«ساده بگم، ساده بگم دهاتیم»
من نیز در مورد این کتاب ساده لب به سخن می‌گشایم:
همه چیز مطابق با روال خود جریان دارد.
خورشید صبح‌ها از شرق طلوع و عصرها در غرب از دیده پنهان می‌شود، گویی او هم از چند ساعت تابیدن خسته شده و دلش کمی بازی می‌خواهد و مثل همیشه چه بازی‌ برای او بهتر از قایم باشک؟!
آدم‌ها نیز به قول نویسنده مثل همیشه دشمن جان همند و در عین اینکه به هم لبخند می‌زنند و کنار یکدیگر به خوبی و خوشی زندگی‌ می‌کنند و از خوشی‌های زودگذر زندگی لبخند به لب و از مصائبش رنجور می‌گردند، مشغول نابودی یکدیگرند!
حیوانات نیز در کنار انسان‌ها به خوبی و خوشی در حال زندگی هستند و سرانجام خدایی که به قول نویسنده تردیدهای جدی در این وجود دارد که حتی توان تطهیر وجدان انسان‌ها را داشته باشد چه برسد به ... نیز طبق معمولِ تمام ادوار تاریخ یک پای ثابت این زندگی‌ست!
تا اینکه بووووووووووووووووووووووووووووم!
بمب ترکید و همه چیز به تنظیمات کارخانه برگشت!
زمین‌های کشاورزی، حیوانات اهلی، پرندگان خوش‌صدا، انسان‌ها، خانه‌ها و ... همه چیز نابود شدند و عده‌ای اندک از انسان‌ها به شکل جذابی که در داستان می‌خوانیم جان سالم به در می‌برند و حال این نقطه درست شروع ماجراست...
شروع ماجراست چون انسان باید از این لحظه خیلی چیزهایی که پیش از واقعه داشت کنار بگذارد!
مالکیت خصوصی؟ زندگی راحت؟ همسر؟ فرزندان؟ امنیت و ... بیخیال بابا همه را باید کلاغی در نظر گرفت و گفت: «کلاغ.... پر» و درست در این نقطه است که به قول سهراب: «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید.»

گفتار اندر مخلوقاتِ روبر مرل
عاشق «مومو» بودم و در یک بخش از کتاب ناخودآگاه برایش بغض کردم و بی‌اختیار اشک ریختم و حتی تا روز بعد حس و حال ادامه‌ی خواندن کتاب را نداشتم.
امانوئل، شخصیت اول رمان است، شخصیتی که چند بار مرا به یاد شخصیت «چسپر دین» مخلوقِ «استیو تولتز» در رمان «جز از کل» انداخت، او و دوستانش به شکلی که در داستان می‌خوانیم در قلعه‌ی مالویل جان سالم به در برده‌اند و هر یک با عقاید مختلف و گاها متضاد قرار است در کنار یکدیگر زندگی و برای ساخت آینده بکوشند و از همه مهمتر از خود محافظت کنند.
عرض کردم شخصیت‌هایی با عقاید متفاوت و گاها متضاد چون از وزنه‌ی دین، در بین این چند نفر بی‌دین، دین‌دار، خنثی و خداناباور و از وزنه‌ی سیاسی نیز افکار متفاوت بود و بین کمونیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم و ... حضور داشتند و امانوئل مخلوقی بود که توسط خالقش از همان بدو کودکی مشخصات یک مدیر را در ذاتش داشت و سال‌ها سال بعد با سیاست‌های خود توانست گروهی را متحد نماید و ... .
من به تک تک شخصیت‌ها ورود نمی‌کنم همانطور که در داستان کتاب ورود نکردم چون حیف می‌بینم لذت خواندن کتاب را از شما دریغ کنم.

هشدارنامه

در صورتیکه که این شاهکار را تا بدین لحظه مطالعه ننموده‌اید، از خواندن بخش بعدی یعنی «نقل‌قول نامه» خودداری فرمایید چون متون زیادی از بخش‌های مختلف کتاب در این بخش گردآوری گردیده است و خواندن آن می‌تواند موجب اسپویل گردد و در نتیجه برای شما عزیزان دلخوری به وجود آورد.

نقل‌قول نامه
"در جامعه‌ مصرف، کالایی که انسان بیش از هر چیزی مصرف می‌کند خوشبینی است."

"بین آنچه آدم می‌داند و آنچه می‌بیند فرق است."

"مرگ دوست انسان نیست."

"اگر ما هم مثل امانوئل بگوییم سفر پیدایش «شعر زیبایی» است، در حکم این است که آن همه اشتباهات علمی موجود در تورات را نادیده گرفته‌ایم."

"همیشه بدترین مصیبت‌هایی که به سر آدم می‌آید از طرف کسان خودش است."

"گرایش به معنای پذیرش نیست."

"مذهب، تریاکِ خلق است."

"رفقای خود را نگاه می‌کردم و خودم را در ایشان می‌دیدم. انسان تنها حیوانی است که می‌تواند فکر نابودی خودش را بکند و تنها حیوانی است که از این فکر درمانده و مایوس می‌شود. چه جانور عجیبی است انسان! جانوری که تا به آن حد به نابودی خود حریص است و تا به آن اندازه به حفظ خود مشتاق!"

"آدم با چیزهایی که مایه حیاتش هستند خو می‌گیرد، چندان که با آنها خودمانی می‌شود و آنها را جزو حتمیات می‌انگارد و این درست نیست، هیچ‌چیز را برای همیشه نمی‌دهند و همه چیز زوال‌پذیر است."

"وقتی دیگر روزها و سال‌ها با آن سرعت وحشت‌آور از جلوی چشم ما نمی‌گذرند و بالاخره وقتی آدم فرصت زندگی کردن دارد،‌از خود می‌پرسم که چه چیز از دست رفته است."

"همه از آدم خایه‌دار حساب می‌برند."

"آدمیزاد به مقتضای اینکه از عملی که با طرز فکر خودش جور نیست، منتفع می‌شود یا نه، دو نوع تلقی دارد."

"برای پیروز شدن به مقیاس وسیعی هوشیاری لازم است و نیز به تعقل بسیار نیاز است."

"برای داشتن احساس ملکوتی لازم نیست کسی به خدا عقیده داشته باشد."

"من هیچ باور ندارم که جماعتی در مقیاس بزرگ یا کوچک، همیشه مرد بزرگی را که بدان نیازمند است از میان خود بیرون می‌دهد. برعکس، لحظاتی در تاریخ هست که در آن خلائی هولناک احساس می‌شود: آن پیشوای لازم ظهور نمی‌کند و همه چیز به طرز رقت‌انگیزی سقوط می‌نماید."

"وقتیکه تقریبا چیزی برای خوردن پیدا نمی‌شود، قویترها شروع به خوردن می‌کنند."

"مردم در پنهان کردن معایت خود از خود، بسیار چیره‌دست‌اند."

کارنامه

آنقدر از خواندن این کتاب، قلم شیوا و روان نویسنده که به لطف ترجمه‌ی بی‌نظیر «محمدقاضی» میسر گردیده بود، لذت بردم که بدون هرگونه حرف اضافه‌ای پنج ستاره‌ی کامل را برایش منظور می‌نمایم و بدون گروه‌بندی، خواندن این شاهکار را به تمام دوستانِ‌عاشق کتابم پیشنهاد می‌کنم.

بیست و دوم مهرماه یک‌هزار و چهارصد
Profile Image for Mohamadreza Moshfeghi.
111 reviews33 followers
September 1, 2023
پرآوازه ترين و دوست داشتنى ترين اثر روبر مرل در بين آثار اين نويسنده چيره دست و بزرگ شايد همين كتاب قلعه مالويل باشد.هرچند كه ديگر كتاب ها و رمان هاى روبر مرل اينقدر جذابيت و گيرايي دارد كه سخت بتوان بين آنها فقط يك اثر را انتخاب كرد.نويسنده اى كه رمان ها واتفاقات و شخصيت هاى خلق شده در رمان هاى او به قدرى خارق العاده و دلنشين است كه تمام سلايق وعلايق و خوانندگان وشيفتگان ادبيات را محسور و جادو مى كند.در همين اثر جذاب خواننده با يك داستان مهيج و قصه آخرالزمانى همراه ميشود.آنجا كه گروهى از انسان ها از بخت خوش واتفاقى شبيه معجزه از مرگ ونيستى نجات پيدا ميكنند و زيستن وحيات همچون انسانهاى اوليه در كنار تدوام نسل و تهيه خوراك انگيزه وهدف آنان از زيستن ميشود.
بعد از بروز اتفاق اصلى در رمان كه به ((روز واقعه)) مشهور است انسان �� انسانيت در قالب اجتماعى نو و متفاوت با گذشته،معنايي تازه پيدا مى كند. و نيكى و بدى و خير وشر وتعامل با دسته انسان ها وجوامع ديگر در قالب يك پرونده اجتماعى مورد بررسى و واكاوى قرار مى گيرد.
موضوعى ديگر كه اين نويسنده الجزايزى اصل به خوبى در اين رمان مورد بررسى و واكاوى قرار داده نقش و اثر گذارى دين ومذهب است كه هم ميتواند نقشى اميدوار كننده و تسلى بخش براى انسان در بحران ها داشته باشد وهم ميتواند آلت و ابزارى شود در دست فرصت طلبان و سودجويان براى ديكتاتورى و خفقان و حكومت كردن.
"امانوئل"شخصيت اصلى و راوى اين رمان ميتواند از ماندگارتربن راوى هاى آثار ادبى باشد از آنجايي كه علاوه داشتن فن وتوان مديريت و تصميم گيرى هاى درست و معقول داراى شر و شور وگاهاً شيطنت هايي انسانى است.
اين كتاب به قدرى در مبحث مديريت ورهبرى تاثير گذار وآمورنده است كه قابليت اين را دارد به عنوان واحد درسى براى دانشجويان رشته هاى مديريت در دانشگاه ها ومراكز علمى شناخته وتدريس شود .
Profile Image for Maziyar Yf.
813 reviews630 followers
June 25, 2021
روبر مرل ، نویسنده مشهور فرانسوی در کتاب قلعه مالویل کوشیده دنیایی آخرالزمانی را توصیف کند ، دنیایی که به دلیل چند انفجار اتمی کاملا نابود شده ونشانه ای از تمدن در آن به چشم نمی خورد ،حال بازماندگان این فاجعه پس از خارج شدن از شوک و بهبودی نسبی ، در شرایطی طاقت فرسا ، علاوه بر تامین غذا که چالش همیشگی آنان است ، خود را هم باید از هجوم دیگر بازماندگان حفظ کنند و از همه مهمتر بار سنگین تداوم نسل هم بر دوش آنان است .
اما بازماندگان خوش شانس داستان که هنگام فاجعه در سرداب بوده اند بخشی از حداقل های زندگی جهت ادامه بقا را دارند ، آذوقه نسبتا کافی ، حیواناتی که به شکل معجزه آسا زنده مانده اند و زندگی در پناه دیوارهای قطور قلعه و داشتن اسلحه که به آنان حس امنیت می دهد .
با گذشت زمان ، مفاهیمی مانند مذهب وازدواج و چند همسری که در ذهن بشر مدرن پیشتر هضم شده بودند به دلیل وجود شرایط جدید مفهوم ، هویت و نقش جدیدی پیدا می کنند . افراد گروه ، صاحب قلعه ، امانوئل کنت را به رهبری خود انتخاب می کنند .
شمایلی که جناب مرل از امانوئل ساخته تصویر یک فرد بی عیب و نقص و کامل است ، امانوئل تسلطی بی مانند به علم کلام دارد و از نقش تک تک کلمات در جمله آگاه است ، او به همین ترتیب یک فرمانده بی نظیر نظامی ایست و تمامی نقشه ها را او می کشد ، امانوئل بسیار مورد علاقه و محبوب اندک زنان باقیمانده هم هست ، تا جایی که تقریبا تمامی آنان او را به عنوان یار و همراه در وظیفه بسیار مهم بقا نسل انتخاب می کنند . یاد داشت هایی که از امانوئل به جا مانده است هم او را فردی خود شیفته و از خود راضی نشان می دهد .
داستان قلعه مالویل فراز و نشیب نسبتا زیادی دارد اما هدف داستان تقریبا مشخص است : بقا . نوع بشر در شرایطی باید زندگی را ادامه دهد که بسیاری از موجودات تاب نیاورده و منقرض شده اند ، به همین ترتیب روابط بین انسانها به صورت کامل عوض شده ، هر انسانی گویا به ذات طبیعی خود بازگشته است . قوانینی که امانوئل با نظر گروه تصویب کرده هم بسیار سخت گیرانه است ، تا جایی که دزدی یا دستبرد به منابع غذایی مجازات مرگ دارد .
روبرمرل تلاش زیادی برای شخصیت سازی کاراکترهای اصلی داستان کرده ، او شخصیت هایی نسبتا باور پذیر و ملموس ساخته که هر کدام البته نسبت به امانوئل در جایگاهی پایین تر قرار می گیرند . او علاوه بر حاکم قلعه و فرمانده نظامی ، کشیش هم شده . امانوئل نشانه های یک دیکتاتورمصلح را دارد .
در پایان داستان ، تلاش ساکنان قلعه مالویل برای تسخیر روستاهای اطراف به نتیجه می رسد اما آنان به شدت در برابر گروه های مهاجم آسیب پذیر هستند ، همین گونه در نبود آنتی بیوتیک و داروی مُسکن ، مشخص نیست آنها بتوانند تا چه اندازه در برابر بیماری ها مقاومت کنند . آنها کار بسیار سختی در بدست آوردن غذا و آب پاکیزه دارند ، هم چنین مهمات هم رو به پایان است . اما روبر مرل دیگر مالویلی ها را به حال خود رها کرده و داستان آنها را ادامه نداده است .
دنیایی که روبر مرل فرزانه آفریده هر چند باور پذیر و ملموس است اما پایان جهان امروز با پیشرفت سلاحهای اتمی و هیدروژنی و انواع و اقسام بمب های شیمیایی و کثیف و یا میکروب ، ویروس ویا باکتری های جهش یافته ( همانند کرونا ) و همین طور دگرگونی های زیست محیطی و نفوذ بسیار اینترنت در همه اعضا و جوارح جامعه انسانی به مراتب می تواند سیاه و تاریک تر از دنیای جناب مرل باشد .
در پایان با وجود آنکه قلعه مالویل در بخشهایی از نفس افتاده یا اندکی کشدار شده اما داستان به صورت کلی جذابیت خود را تا انتها حفظ کرده و توانسته ذهن خواننده را درگیر کند ، که البته بخش زیادی از جذابیت داستان به ترجمه شیوا و فصیح زنده یاد محمد قاضی بر می گردد که با استادی توانسته فضای سرد و بی امید داستان را برای خواننده ترسیم کند .
Profile Image for Mehrdad.
54 reviews24 followers
July 12, 2024
شاید بشه گفت عاشقانه‌ای برای روبر مرل و قلعه مالویل

یه قاعده‌ی نانوشته‌ای هست که میگه تو اگه کتابی رو شروع کنی و ازش خوشت بیاد، حتما تموم میشه . ( چشم بسته، غیب گفتم....) و طبق همین قاعده از دو سه روز پیش که من با این واقعیت تلخ مواجه شدم که هی مهرداد! حواست کجاست؟ دو سه روز دیگه قلعه مالویل تمومه - مابین حرفام بگم که من عمداً با کندترین حالت ممکن این کتابو خوندم، یعنی روزی یه بخش. دقیق‌تر بگم تو هجده روز. دیگه از این کندتر نمی‌شد... جلوتر میگم چرا- و از همون دو سه روز پیش تو یه غم عجیب غریبی فرو رفتم که چند بار به بغض و اینجور مسائل که خودتون بهتر میدونین، رسید و خب تو فکرم بود که چی بیام بنویسم راجع به این کتاب. اصلا چی میتونم بنویسم. در جایگاهی هستم بنویسم یا نه. به قول یه دوستی بعضی چیزا هست که ما اونا رو ارزش گذاری نمی‌کنیم، اونا ما رو ارزش گذاری می‌کنن. این حرفو چرا گفت؟ چون یکی ازش پرسید که فلانی بریکینگ بد خوبه یا نه ؟؟؟؟ اونم در جواب با یه نگاهی که همه می‌دونیم چجور نگاهیه، برگشت گفت: فلانی تو نباید بگی بریکینگ بد خوبه یا نه. بریکینگ بد باید بگه تو خوبی یا نه...... خب من از همین موضوع راجع به قلعه مالویل میگم، من نمیتونم بگم خوبه یا نه، اون باید بگه من خواننده‌ی خوبی بودم براش یا نه؟ امیدوارم که باشم.
بالاتر گفتم که کتابو در کندترین حالت ممکن خوندم.
چرا ؟
فکر کنم بعضیا مثل من باشن که وقتی از چیزی لذت میبرن- فیلم، سریال، کتاب یا هرچی- نمیتونن اون لذت رو زود فراموش کنن، پس چیکار می‌کنن؟ تقسیم به تعداد دفعات زیادتر می‌کنن تا بهره‌ی بیشتری ببرن. منم کتابو طبق همون هجده بخشش تو هجده روز خوندم و از این بیشتر دیگه نمی‌شد کش داد.... راستی راجع به سریال هم همین قاعده صادقه. مثلاً لفتاورز رو تو بیست و هشت روز دیدم، چون که بیست و هشت قسمته و کلی مثال از این دست...
وای خدا چی دارم می‌نویسم من؟؟؟؟
یه کم جمع و جور کنم خودمو . بذارین از روزی بگم که خریدمش. رفتم یه کتابفروشی سمت حرم، یه آقای تقریباً میانسال وقتی دید بین قفسه‌ها سرگردونم - کار همیشگیم تو کتابفروشی و کتابخونه - بهم گفت پسرم ، دنبال چه کتابی هستی؟ منم با همین ادبیات مخصوص خودم گفتم: یه چیزی که بگیره و ول نکنه، همون‌جوری که سگ پاچه آدمو میگیره - فکر کنم مثال خوبی نزدم ولی عیناً حرفای اون روزمو میگم، پس پیشاپیش معذرت می‌خوام - اول بنده خدا خندید و بعد دو تا کتاب از همین شخص شخیص بهم داد و گفت: انتخابش دست خودته که اول کدومو بخونی، ولی من هر کدومو چندبار خوندم و دارم غبطه میخورم به تو که اینارو نخوندی. - لازم به ذکر است که قلعه مالویل و مرگ، کسب و کار من است رو بهم داده بود - با یه حالت خرکیف طوری اومدم بیرون و دو سه تا نفس عمیق کشیدم و همون روز مرگ، کسب و کار من است رو شروع کردم. دلیلش؟ چون یه مدت بود راجع به این ماجراهای آشویتس و اینا میخوندم و این کتابم مرتبط بود. خیلی از خوندنش لذت بردم ولی ترجمه‌ی شاملو بدجوری تو پرم میزد - بچه‌هایی که خوندن، میفهمن من چی میگم - دیگه بعد خوندنش، با این احساس که با یه نویسنده گردن کلفت آشنا شدم، چند روزی تو ابرا بودم. این قضیه بود تا اینکه هجده روز پیش کاملاً اتفاقی دستم رفت سمت قلعه مالویل. امتحانام تموم شده بودن و بعد یه مدت دوری، دنبال یه چیزی بودم که بگیره و ول نکنه، مثل ....... بگذریم.
خلاصه ببخشید که سرتونو درد اوردم با این ریویو نوشتنم ولی خب راجع به کتاب من هیچی نمی‌خوام بگم بهتون، فقط اینکه اگه داریدش، همین الان شروع کنین و عاجزانه خواهشمندم که کند پیش برین . اگرم ندارینش، که اولین پولی دستتون رسید معطل نکنین و بخرین.
به یاد امانوئل ، می‌یت، کاتی، اوه‌لین، لامنو، فال‌وینه، مومو، ژاکه، پسو، مسونیه، توما، کولن،هروه، موریس و بقیه‌ی بچه‌های مالویل.....
Profile Image for Baktash.
239 reviews49 followers
October 11, 2021
میتونم بگم در مجموع بهترین رمانی بود که تا این لحظه خوندم.
کتاب یک کلاس سطح بالای روابط بین الملل هستش. یک کلاس سیاست، مذاکره،چانه زنی و حکومت داری . یک دوره ی مزرعه داری و پرورش و نگهداری از حیوانات 😊 یک دوره کوتاه نظامی و روانشناسی.
نقد دین فلسفه
اون هم در قالب یک داستان فوقولعاده جذاب و خواندنی


----
-محمد قاضی در این ترجمه به معنای واقعی کلمه کولاک میکنه.
-کتاب به شکل بسیار عجیبی حداقل سانسور ممکن رو داره به جز اون قاضی صحنه های منشوری کتاب رو هنرمندانه  احیا کرده ‌با قلم قدرتمندش
Profile Image for Rudin.
11 reviews17 followers
January 16, 2025
امان از این کتاب، امان از این کتاب، یک کتاب جذاب و فوق العاده، از اون کتابا که هی میخوای بدونی قرار چه اتفاقی بیفته، از اون کتابا که بذار اینجاش رو هم بخونم بقیشو فردا میخونم ولی نمیتونی فردا بخونی و دوست داری تو یک روز تمومش کنی، بسیار جذاب و خواندنی، به قول سروش صحت: اگه این کتاب رو نخوندین، خوش بحالتون، چون موقع خوندنش قرار کلی کیف کنین. این کتاب رو از انتشارات علمی فرهنگی و ترجمه آقای محمد قاضی خوندم، ترجمه عالی و بدون غلط املایی، موقع خوندن این کتاب کمی صبوری کنین تا موضوعی که کتاب حول محورش میچرخه شروع بشه، تا نتونین دیگه زمین بذارین، بخونین و لذت ببرین، امتیازم به این کتاب ۵ از ۵ بود و اگه بخوام لیستی از کتاب ها رو به بقیه معرفی کنم تا بخونن، حتما در بین معرفی هایم خواهد بود.
Profile Image for Leila.
206 reviews78 followers
October 10, 2019
انفجار رخ مي‌دهد؛ معدود انسانهايي مي‌مانند كه با اينكه علم امروز را دارند ولي تمامي دستاوردهايشان را از دست مي‌دهند و براي بقا هر كاري از دستشان برآيد ميكنند.

كتابي در تاييد انديشه‌ی ماكياولي.

١ مرداد ٩٨
Profile Image for Mahvar .
42 reviews16 followers
November 27, 2025
با اینکه انتظار یک رمان آخرالزمانی پرهیاهو رو داشتم، مالویل چیز کاملاً متفاوتی از آب دراومد: آرام، عمیق و پر از شگفتی انسانی. تجربه‌ی خوندنش شبیه تماشای فروپاشی جهان از پشت یک دیوار سنگیه؛ جایی که ترس واقعی نه انفجاره و نه فاجعه، بلکه آدم‌ها و انتخاب‌هاییه که مجبورن در نبود هرگونه قطعیت انجام بدن.
بیشتر از هرچیز، کتاب درباره‌ی بازسازی انسانه؛ اینکه وقتی همه‌چیز از بین میره، شخصیتمون تازه شروع میکنه به شکل گرفتن. آرامش فلسفی مالویل، حس واقع‌گرایی اتفاق‌ها و وزن سنگین تصمیم‌گیری‌های جمعی باعث شد کتاب برای من فقط یک روایت بقا نباشه، بلکه مطالعه‌ای درباره اخلاق، قدرت و شکنندگی تمدن باشه.
ریتم داستان گاهی خیلی کنده، اما همین کندی باعث شد جهانش واقعی‌تر و ملموس‌تر به نظر برسه انگار زندگی بعد از فاجعه دقیقاً همین‌قدر بی‌شتاب و خاموشه.
درکل، کتابیه که ارزش خوندن داره؛ رمانی که بعد از تموم شدنش هم آدمو ول نمیکنه و تا مدتی در ذهن میچرخه، درست مثل صدای قدم‌هایی که در یک قلعه‌ی خالی می‌پیچه.
Profile Image for Ali.Deris.
91 reviews60 followers
July 8, 2023
✔️ بعد از انفجار بزرگ ، نویسنده با زیرکی تمام تشکیل جوامع بشری را از ابتدا شرح داده است : همزیستی افراد و نیازهای جنسی ، تاثیر مذهب در جوامع ، اشتراکی بودن اقتصاد و مایحتاج عمومی و عدم مالکیت خصوصی ، مدیریت و برنامه ریزی جهت حفاظت از گروه در مقابل حوادث و تهاجم همسایه ها و ..

✔️ مالویل و لاروک دو جامعه کوچکند و الگویی از جوامع بزرگتر. مالویل با سیاست اداره میشه و لاروک با دین . مقایسه دین و سیاست .

✔️ جنبه های انسانی کتاب بسیار زیادن و کاملا نزدیک به واقعیت . شخصیت ها همگی سازنده و خلاق و به فکر محیطی هستن که براشون باقی مونده . چیزی که در واقعیت امر هم دقیقا همینه . قدر زندگی و داشته هاشون رو بعد از فاجعه بیشتر میدونن و اون خورشید و باران میتونه نشونه ای از شکوفایی مجددشون باشه .

✔️ ارزش مدیریت خوب و کارآمد رو به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده . که یک جامعه اونم در زمان بحران چطور میتونه با مشکلات کنار بیاد و حتی بر جوانع دیگه نیز مسلط بشه .

✔️ امانوئل : کاتولیک - یه رهبر واقعی و یه مدیر باهوش که در کل داستان توجه تون رو به افکار و تصمیماتش جلب می کنه و یه الگوی واقعی مدیریت که تصمیماتش واقعا خوب و در بعضی مواقع خیره کننده ست و به خوبی اتحاد بین انسانهایی بی دین - دین دار - کومونیسم - سوسیالیسم و ماتریالیست و . رو به خوبی حفظ می کنه . الگویی بهتر از این برای مدیریت و حکومت داری !؟

📖 بریده ای از کتاب :
انسان تنها حیوانی است که میتواند فکر نابودی خودش را بکند و تنها حیوانی است که از این فکر درمانده و مأیوس می.شود چه جانور عجیبی است انسان جانوری که تا به آن حد به نابودی خود حریص است و تا به آن اندازه به حفظ خود مشتاق.

🗯 پ.ن : از بهترین رمان هایی که خوندم . دیالوگ ها - شخصیت ها - فضاسازی همگی عالی . منِ سخت گیر هیچ ایرادی ندارم که از کتاب بگیرم و با احترام کامل و به واسطه ی لذتی که مطالعه کتاب بردم نمره ی کامل رو براش در نظر می گیرم و به تمام دوستان خوندنش رو پیشنهاد می کنم ♥️👌 به معنای واقعی از اون کتابهاست که نمیشه زمینش گذاشت .
Profile Image for Mat.
132 reviews40 followers
July 8, 2024
با خوندن کتاب "مرگ کسب و کار من است" با روبرمرل آشنا شدم. بیان جذابش در طرح داستان وسوسم کردم به سراغ سایر کتابهاش برم. قلعه مالویل کتابی گیراست با موضوعی بکر. برگشت به نقطه ی صفر و اینکه چطور دوباره دین، تمدن و زور به صحنه ی زندگی برمیگردن. از اون دسته کتاباست که نمیشه زمین گذاشتش. انقدر این کتاب رو دوست داشتم که تعجب کردم چرا کمتر در مورد روبرل شنیده بودم و زودتر به دنبال این کتاب نرفتم
Profile Image for Amirhossein.
68 reviews8 followers
July 19, 2025
بهترین کتابی که تا الان(که 75 تا کتاب میشه) خوندم رو متاسفانه تموم کردم. اگه بهم بگن بهترین بازه کوتاه زندگیت تا قبل 18 سالگی چی بوده قطعا میگم 25 خرداد تا 20 تیر1404. موقعی که نه تنها یک شاهکار، بلکه دو شاهکار رو پیش هم جلو بردم. یعنی قلعه مالویل و سریال بریکینگ بد. به قول مهرداد عزیز من نمیتونم بگم اینا خوب بودن یا بد، این دو عزیز باید تصمیم بگیرن من خواننده و بیننده خوبی بودم یا نه
قلعه مالویل؛ اولین بار که اسم کتاب رو شنیدم، گفتم واقعا حوصله یه کتاب فانتزی اکشن و .. از اینجور داستانا ندارم.but don’t judge a book by its cover.

نمیدونم دقیق چطور شروع کنم درباره کتاب بگم، واقعا کار سختیه برا همین خودتون رو تو یه موقعیت قرار میدم. فرض کنید یکی میاد بهتون یه ماشین زمان میده؛ میگی کجا میخوایم بریم داش؟ پشمات به احتمال زیاد میریزه وقتی بگه دوره پیدایش نخستین تمدن. فقط چیزی که من نمیدونم کارو راحت میکنه یا سخت اینه که اطلاعات و علم شما همین 2025 هست ولی شرایط زمین نه.

داخل کتاب هم وضع همینه. گروهی از دوستان و خدمتکاران تو سرداب یه قلعه دارن حرف میزنن که یهو به طور خیلی عجیب گرمای زیادی رو حس میکنن. یعنی چیزی دود 70-80 درجه اونم تو سرداب! از سرداب که درمیان نگاه میکنن به جز قلعه بقیه مناطق پودر شده. چه حسی بهتون دست میده؟ وحشتناکه، نه؟ اینا کم کم به خودشون میان و یه سری برنامه ها رو قلعه ایجاد میکنن و داستان از جایی جذاب میشه که میفهمن به جز قلعه مالویل و افرادش، مکان ها و افراد های دیگه ای زنده موندن.

روبر مرل مسائل مختلفی رو تو کتاب به خوبی گنجایش داده بود. مسائل اخلاقی، سیاسی، حزب ها و تفکرات مختلف، قدرت دین و نقش اون در جامعه، عشق و خیانت(البته نمیشه این دو رو به معنای واقعی و امروزی تو جامعه مرل تعریف کرد) و اصلی ترین موضوع کتاب یعنی "بقا".
من هرچقدر سعی کردم ایرادی از کتاب پیدا کنم، واقعا چیزی به ذهنم نرسید. کاراکتر ها دقیقا به اندازه بودن و هیچ احساس اضافی یا کم بودن تو هیچکدوم دیده نمیشد. همچنین تعداد زیاد کاراکتر ها و پرکشش بودن داستان یه جذابیت خاصی به داستان داده بود. دیدگاه های متفاوت که تو کتاب بحث میشد خیلیییی خفن بود. برادر بنده یه جمله خوب گفتن اینکه مرل نشون داد تو یه جامعه دین میتونه به عنوان یه شمشیر دولبه، هم مسکن دین داران و هم باعث مطیع و برده شدن اونها و ایجاد یه دیکتاتوری شه

"سادگی نهایت هوشمندگی است" جمله ای که رفیقم همیشه میگه(بماند که شعار لباس شویی پاکشوماست) ولی مهم ترین ویژگی این کتاب بود. اینکه بتونی بحث های سنگین و مختلف رو به شکل یه داستان واقعا جذاب(نمیدونم چند بار تکرار کنم) به صورت ساده بیان کنی واقعا کار سختیه ولی مرل به بهترین حالت ممکن اینکارو انجام داد.

کتاب رو که تموم میکردم برادرم ازم پرسید، خب امیر، از کدوم شخصیت بیشتر خوشت اومد؟ یکم فکر کردم گفتم نمیدونم. گفت خب با کدوم بیشتر همذات پنداری میکردی؟ گفتم واقعا نمیدونم. بهش گفتم من نمیتونم همچین چیزی رو بگم چون خودم تو موقعیت اون ها نبودم. بمب اتم(شاید) که تو کتاب رخ داد و باعث شد زندگی ها ریست شه و دوباره از نو شروع شه، نمیدونم اگر تو دنیای خودمون اتفاق می افتاد من رو بیشتر شبیه کدوم کاراکتر میکرد و بین این همه کتابی که خوندم واقعا این تنها کتابیه که راجع به کاراکترهاش حس خاصی ندارم و این کتاب رو شخصا برای من منحصر به فرد میکنه. نمیدونم که برا بقیه هم همچین اثری داشته باشه یا نه

حیفه که اینجا از ترجمه بی نظیر و فوق العاده قاضی تشکر نکنم. این همه عوامل مختلف دست به دست هم دادن و "قلعه مالویل" رو تشکیل دادن. پس به خودتون لطف کنید، رحم داشته باشید و تو این زندگی لجن، یه کتاب خوب بخونید و از ته دل لذت ببرید
Profile Image for Banafsheh.
175 reviews225 followers
July 27, 2019
اگر به طرح جلدش نگاه کنید کاملا می‌فهمید داستان از چه قراره. یک بمب اتم و گروه باقی مانده نجات یافتگان.

۱-اگر دنبال خوندن شبیه سازی نزدیک به واقعیت و علمی از فجایع بعد از انفجار بمب اتم هستید اصلا سراغش نرید چون خیلی جاها زیادی همه چیز خوشبینانه و شانسی پیش میره. ولی این مورد کاملا قابل چشم پوشیه. چون هدف نویسنده اساسا بررسی شکل‌گیری جامعه جدیده و موانع موجود برای بقا.

۲-من شخصا معتقدم انسان روزی به همزیستی مسالمت‌آمیز با غرایز حیوانی خودش برمیگرده. مثلا موانع اخلاقی تک‌همسری که زاییده تکامل و تمدنه در جامعه آخرالزمانی میتونه کاملا منجر به انقراض نسل بشر بشه. این موردیه که توی داستان مانور روش داده میشه و چون هدفْ بقای نسل انسانه چندهمسری مورد پذیرش جامعه جدید قرار می‌گیره. در حال حاضر بیماری‌های جنسی، مسائل ناشی از بارداری ناخواسته و... مشکلات مهمی هستن که اگر وجود نداشتن انسان هم مثل حیوان همسو با غریزه چند‌همسری خودش میتونست پیش بره البته اگر موانع اخلاقی قراردادی رو میتونست کنار بزنه و این مورد به نظر شخص من جنسیت‌زدگی یا توهین به جنس زن یا هر چیزی شبیه به این که این روزها خیلی بابه نیست !! این طبیعت ماست. خلاص.

۳-مورد بعدی که برای من از همه جذابتره بحث مذهب هست که توی جامعه جدید تبدیل به یک چالش جدی میشه و نويسنده خیلی با ظرافت بدون موضع‌گیری شرایط رو تشریح میکنه. یک جایی توی فصل اول سریال True detectives کارآگاه کول (متیو مک‌کانهی) میگه دین یک جور ویروس زبانیه. خب اگر این تعریف رو بپذیریم شاید بشه درک کرد چ��ور توی شرایط آخرالزمانی با احتمال انقراض نوع بشر همچنان انسان درگیر وظایف مذهبیه و پیشوای مذهبی همچنان هم تسلط عجیبی روی جوامع داره و گروه‌بندی‌های مذهبی ممکنه باعث بروز چه جنگ‌هایی بشه !! از نظر جامعه‌شناسی این بخش کتاب فوق‌العاده بود و سیاست برخورد با همچین مشکلی هم برای من جدید و بسیار جذاب بود.


فارغ از همه این نکات که بالاتر گفتم، بستر داستانی کتاب فراز و نشیب زیاد داره. صد صفحه اول جذاب نیست ولی تا صفحه ۳۵۰ تقریبا نمیشه کتاب رو زمین گذاشت و از اونجا تا انتهای کتاب هم جذابیت رو به افول میره. ولی در مجموع من از خط داستانی کتاب هم با وجود اطناب بی موردی که بعضی وقتها داشت لذت بردم.

کتاب رو انتشارات علمی فرهنگی درآورده با ترجمه بی‌نظیر محمد قاضی ولی خب پر از اشکالات ویرایشی و غلط‌های املایی !! چه کنیم علمی فرهنگی است دیگر !!

و نهایتا این کتاب ۵۶۵ صفحه است به قیمت بیست هزار تومان ایرانی😁 یک کیس کاملا اوکازیون، نه؟
Profile Image for Dream.M.
1,037 reviews647 followers
April 5, 2025
راستش اصلن حوصله ریویوو نوشتن ندارم. و صادقانه بگم باخودم فکر میکنم خب که چی؟
اما عوضش یکم درموردش وویس دادم.

جزو هدیه های نوروزی ۴۰۴ بود و برام ارزشمنده
Profile Image for Nercs.
191 reviews80 followers
August 7, 2022
وقتی خوندن این کتاب رو شروع کردم، با خودم گفتم «بالاخره کتاب موردعلاقه‌م رو پیدا کردم». نویسنده خوب، داستان خوب، ترجمه خوب! به ۱۰۰ صفحه‌ی آخر که رسیدم، خسته شدم؛ شاید چون داستان دیگه زیاد از حد کش پیدا کرده بود. پایان کتاب قابل پیش‌بینی بود، ولی باز هم نکات ریزی داشت که آدم رو به هیجان می‌آورد.
توی نقدها، اینکه خیلی‌ها کتاب رو بخاطر سکسیست بودن یه قسمت‌هاییش به شدت محکوم کرده بودند، نظرم رو جلب کرد. من نمیدونم از کِی این مسئله تبدیل به یه دغدغه فکری برای ما شد؛ اما صرفاً بخاطر جنسیت‌زدگی بخش‌هایی از یه کتاب نمیشه حکم به جنسیت‌زده بودن نویسنده‌ش داد، یا حتی بخاطر جنسیت‌زدگی یه نویسنده نمیشه تماماً آثارش رو کنار گذاشت. با اینکه به نظر من، با توجه به فضای حاکم بر داستان، چیزی جز این واقع‌گرایانه نبود.
خوشحالم که 《ملویل》 رو خوندم. کاش بتونم ترسم از ترجمه‌ی شاملو رو کنار بذارم و کتاب دیگه‌ی روبر مرل رو هم بخونم.
Profile Image for Mohammad Ranjbari.
267 reviews169 followers
November 11, 2025
گاهی معنای کتاب‌هایی را که می‌خوانیم، بی آن‌که بدانیم، خودمان به آن‌ها می‌دهیم. با چه حسی سراغ کتاب رفتن، چه انتظار و هدفی از خواندن کتاب داشتن و چگونه خواندنش و ... معناهایی‌ست که از سمت ما به سوی کتاب‌ها جاری‌ست. اگر چه این کتاب را در اوقات پریشانی‌ام خواندم اما خودِ کتاب پریشانم نکرد. می‌توانستم از این کتاب تلنگرهایی از این دست بخورم که مذهب گاه راه چاره نیست بلکه مشکل‌ساز است، القاب و عناوین گاه خودفرما و خودکام‌مآبانه است. ایسم‌ها می‌توانند مورد تنفر باشند، آدم‌ها می‌توانند حقیقت‌ها را بسته به زاویۀ نگاه و ذهنیت تعابیر مختلفی ببخشند، یا درد و رنج و تنهایی آن‌گاه که گمان می‌کنیم در آن قرار داریم پر رنگ‌تر از حالت موجود هم باشند. تناقض‌های زندگی همیشه با انسان هستند، پایان جهان می‌تواند شروع یک آغاز باشد. قوانین بشری می‌توانند در تلاطم روح سرکش انسان در موقعیت‌های مختلف انعطاف غیرقابل‌تصوری از خود نشان دهند. به‌هرحال، جهان مهیاست تا انسان بتواند هر چهره‌ای را که دلش خواست از خود نشان دهد.
با یقین می‌توانم بگویم که از نویسنده ممنونم. زیرا تصوری را در من ممکن کرد که در خیالاتم با آن می‌زیستم. که اگر پایانی باشد و اتفاقی بیفتد چه خواهم کرد و چه خواهم شد. رمان قلعۀ مالویل نمایش ماهرانه‌ای از چه بودن‌ها و چه کردن‌هاست که به لطف بیان نویسنده و نبوغش در ترسیم و تداعی حالات مختلف انسان، به مرزهای ملموس بودن گام می‌گذارد.
در مورد شخصیت‌ها و تکنیک‌ها سخن نمی‌گویم زیرا که ممکن است آن وسط زیبایی‌ها فراموش شود. مگر می‌شود این کتاب را خواند و با لامنوی چمباتمه زده در آتش نسوخت و با امانوئل و توما و مومو و مسونیه و کاتی و کولن و اوه‌لین و ... نتپید. تصویری ماندگار از این رمان در ذهنم نقش می‌بندد که حُسن ترجمۀ محمد قاضی بی‌بدیل‌ترش کرده است. به یاد آن هنگامه‌های رمان‌خیز افتادم که شب بود و سکوت و نوجوانی‌ام و زندگی بدون اینترنت و روحِ در تراکم و طغیان...

1404/08/20
Profile Image for Amirhosein.
65 reviews65 followers
June 19, 2024
راستش قبل از اینکه شروعش کنم فکر می‌کردم لابد شبیه رمان "کوری" ساراماگوعه و قرار نیست ازش خوشم بیاد که هیچ بدم هم بیاد و نگاهم نسبت بهش مثبت نبود ولی وقتی وارد مالویل شدم دنیای مسخ شده آخرالزمانی‌اش برام جالب توجه بود.
روبر مرل در واقع قلعه مالویل رو زمانی نوشت که هنوز سایه بزرگ جنگ اتمی و جنگ سرد بین شوروی و آمریکا بالای سر مردم اروپا و جهان بود.
توی دنیای پساآخر الزمانی داستان تمام جهان یا حداقل کشور فرانسه در جنگ هسته‌ای به خاکستر تبدیل شده و به جز عده اندکی در پناه کوه‌ها و قلعه‌ها کسی جون سالم به در نبرده و حالا انسان ها در این شرایط که کم شباهتی به دوره قرون وسطی نداره باید برای بقا و تداوم نسل بجنگند. در واقع جامعه مالویل جامعه کوچکی‌یه که درش انسان‌ها در این شرایط خاص و بحرانی باید برای شروع تازه‌ی جهانی نو کنار هم گام بر دارن و از نو کشت و کار، ساخت ابزار و تداوم نسل رو باهم آغاز کنن منتها جهان انسانی هیچوقت اینگونه نبوده و نیست و عده‌ای از انسان‌ها همیشه به دنبال تسخیر و استثمار بعضی دیگر زیر پرچم حکومت و دین یا جامعه اشتراکی برای کسب ثروت و منفعت بیشتر بوده‌اند (برقراری حکومت انحصاری دینی و مستبد فولبر و دار و دسته‌اش در لاروک) و این مسئله توی داستان به‌خوبی بررسی و پرداخت شده بود. موضوعات دیگه‌ای هم مثل تعارض اخلاق و محدودیت‌های دینی با بقا و تداوم نسل انسان در شرایط بحرانی (مردود شمردن تک‌همسری در شرایط موجودیت نابرابر جنسیت‌ها توسط امانوئل راوی و شخصیت اول داستان که رهبر بسیار قوی و سیاستمداری‌یه) و موضوعات حاشیه‌ای دیگه‌ای مثل پیشرفت و ارتباط دین و سیاست با یکدیگر هم در داستان وجود داره که جالب توجه اند.
جا داره به ترجمه کم‌نظیر و بدون سانسور آقای قاضی هم اشاره‌ای بکنم و درنهایت نقطه ضعف داستان برای من که بنظرم حاشیه‌روی‌های بسیار زیاد و جزییات بی‌اهمیت داستان بود  تاجایی که واقعا کسل‌کننده می‌شد و اواخر داستان هم به شدت زیاد شد و برام اذیت‌کننده بود و باعث می‌شد خیلی کند پیش برم و حتی از ادامه‌‌دادنش ناامید بشم.
۱۴۰۳/۰۳/۳۰
Profile Image for Azar.
63 reviews46 followers
May 11, 2022
قلعه مالویل از اون کتاباس که با ایده بکر و شخصیت پردازی و فضاسازی قوی آدمو میخکوب میکنه
معمولا کتابی تو این حجم رو در کمتر از یک هفته میخونم ولی بخاطر مشغله جدید حدود یک ماه طول کشید
اما الان خوشحالم چون قشنگ داستانو مث شراب ناب مزه مزه کردم و کم کم چشیدم
گزیده هایی از کتاب که داستان را لو نمی‌دهد :)
-کولن دوباره ابرو بالا انداخت و پسو شانه تکان داد. در باطن امر، هردوشان در بدبختی جا خوش کرده بودند و نمی‌خواستند جز در آن باره چیزی بشنوند؛ گفتی در اعماق یأس و ناامیدی امنیت خاصی بود که نمی‌خواستند از دست بدهند
-در جامعه مصرف،کالایی که انسان بیش از هرچیز مصرف می‌کند خوشبینی است. از زمانی که سیاره ما از همه آن چیزهایی که برای ویرانی آن-و در صورت لزوم ویرانی سیارات نزدیکتر به آن- لازم است انباشته شد همه راحت گرفتند و خوابیدند.
-هیچ باور ندارم که جماعتی در مقیاس بزرگ یا کوچک، همیشه مرد بزرگی را که بدان نیازمند است از میان خود بیرون می‌دهد. برعکس، لحظاتی در تاریخ هست که در آن خلائی هولناک احساس می‌شود؛ آن پیشوای لازم ظهور نمی‌کند و همه چیز به طرز رقت‌انگیزی سقوط می‌نماید
Profile Image for Zahra Heidari.
31 reviews5 followers
July 31, 2025
خوندن این کتاب برای من مصادف شد با جنگ ۱۲ روزه‌ی ایران و از اونجایی که در شهری زندگی می کنم که تا نیروگاه اتمی فقط ۴۵ دقیقه فاصله داره و هر لحظه می گفتن قراره بزننش بیشتر تشنه‌ی خوندنش شده بودم.
به قدری داستان برام پر کشش بود که هیچ کجای این ۵۸۰ صفحه حوصله ام سر نرفت یا از خوندن خسته نشدم.
خوندن در مورد زندگی و چالش های آدم هایی که از معدود بازمانده های حادثه ای هستن که همه چیز رو از بین برده برام جالب بود و مدام از خودم می پرسیدم اگر من جای اون ها بودم چی کار می کردم؟
داستان ساده بود و پیچیدگی خاصی نداشت.

یه سری از جا ها که ادم ها سر دوراهی حفظ سنت های گذشته یا تطبیق با شرایط جدید گیر می افتادن عمیقا به فکر فرو می رفتم و ناگفته نمونه که هنوز هم جوابی برای اون سوالا پیدا نکردم.

یک ستاره کم می کنم، چون از نوع نگاه نویسنده به زن ها حالم بهم می خورد.
تک تک شخصیت های زن کتاب جز با نگاهی برای سکس یا تولید مثل دیده نمی شدن، شخصیت هایی سست و سطحی و در حد مرگ وابسته به توجه مرد ها.
از طرف دیگه این موضوع که اهالی مالویل تازه همه چیزشون رو از دست داده بودن و هیچی نشده به فکر این بودن که خب زن از کجا پیدا کنیم، چجوری بین این همه مرد تقسیمش کنیم. ودف چطور ممکنه آخه از همچین فاجعه ای بیرون بیای و اولین چیزی که به ذهنت خطور کنه این باشه.

اگر این دو مورد نبود قطعا جزو مورد علاقه ترین کتاب هایی که تا حالا خوندم می شد چ��ن با همه ی اینا واقعا از خوندنش لذت بردم.

۹ مرداد ۱۴۰۴
Profile Image for Brian.
Author 1 book1,242 followers
September 25, 2016
What a mess.

I really need to do better research on what novel I will read next aloud to my wife, especially when said work is on the wrong side of 500+ pages. Ostensibly, this stinker looked to have all of the right pieces of a ripping yarn - even if it might be dated (early '70s) and containing an overdone topic (survivors of nuclear holocaust), the high ratings here on GR and the "23 WEEKS ON INTERNATIONAL BEST SELLER'S LIST!!" prominently displayed on its cover pushed it over the edge. God, will I ever learn?

In 590 pages of exposition and tedious writing there are three well written scenes. It doesn't matter what they are because you won't read this book. The remaining 575 pages read like a poorly written how-to manual providing painfully dull detail of fortifying your 12th century French castle after a nuclear event. The author must have spent a decade working through every single possibility; he has his characters embody the different opinions of what should be done but leaving Emmanuel (the narrator and protagonist) always left making the final, and best, solution.

Did I say characters? I meant males. Because the females in this book exist only to be fucked or fought after. I have no idea what Merle is like in real life, but he is definitley no Theroux writing mysogony. Hearing my wife groan over the constantly poorly written scenes and female characters was the Greek Chorus to this dreck.

I have only kicked two books across the room after finishing them in disgust. This one was so bad I have remorse now for punting the other.

Avoid. At all costs.
Profile Image for Reza Ng.
15 reviews15 followers
September 5, 2022
مهمترین چیز توی این کتاب ترجمه خیلی روان و جذابه محمد قاضی که خیلی خوبه .و خود کتاب هم‌ موضوع جالبی داره .و توانای نویسنده در بیرون کشیدن ذات انسان .که خیلی خوب این کار کرده .و از مذهب بر علیه خود مذهب استفاده کرده .و همین مذهب میتوانه باعث آرامش بشری هم بشه .آخر کتاب خیلی سریع تمام میشه .موضوع ظرفیت جلد دوم هم داشت .من خودم توصیه میکنم .همچی کتاب خوبه
Profile Image for ☾da.
28 reviews
November 15, 2025
بین دوست داشتن و نداشتنش مرددم. انقدر که توی اینستاگرام ترند شد، بهم کیف نداد چون انتظار خیلی بیشتری ازش داشتم.
فکر میکنم دیدن فیلمش ( Malevil 1981 ) خالی از لطف نباشه.
Profile Image for Sadegh Rezazadeh.
29 reviews3 followers
November 17, 2023
من که کتاب میخونم برای تجربه ی زندگی های نزیسته ، چرا نباید این اثر رو به کسانی که بینش من رو دارند توصیه نکنم ؟!!!!!
Profile Image for Hamid.
132 reviews11 followers
April 26, 2021
این کتاب را سروش صحت در اینستاگرام معرفی کرد و در معرفی آن گفت:"روزی یکی از دوستانم از من پرسید کتاب قلعه مالویل را خوانده ای؟ گفتم نه! او پاسخ داد خوش بحالت و وقتی تعجب مرا از این پاسخ دید اضافه کرد که چون میتوانی با خواندن این کتاب لذت فراوانی ببری" من هم واقعا خوشحالم که تونستم با خواندن این کتاب لذتش را بچشم
داستان کتاب علیرغم حجم زیادش چنان کششی دارد که به هیچ وجه خسته کننده نیست و اتفاقات به سرعت میافتند و به سختی میتوانی کتاب را رها کنی. داستان به جنبه هایی از زندگی انسان و خصوصیات وی نیز میپردارد. به قول نوشته پشت جلد کتاب:" از نظر روبر مرل، تاریخ تکرار ابدی است" و به زیبایی این مفهوم را در قالب داستان بیان کرده است.
به کسانی که هنوز لذت خواندن این کتاب را نچشیده اند، به شدت پیشنهادش میکنم
Profile Image for fคrຊคຖ.tຖ.
303 reviews82 followers
November 29, 2022

 سومین اثری که از مرل خوندم و شباهت‌هایی با رمان "جزیره" داشت که بعضی‌هاش برام توذوق‌زننده بود! سوژه اصلی تکراری بود؛ در "جزیره" عده‌ای در یک جزیره گیر افتادن و مجبور به زندگی باهم شدن و در نهایت دو دسته شدن و به جنگ علیه هم پرداختند. در مالویل هم به دلیل انفجار اتمی یا چنین چیزی عده‌ای در یک قلعه قدیمی زنده موندن و باهمدیگه شروع به زندگی و ساخت اجتماع جدید انسانی کردند که پس از مدتی معلوم شد عده دیگه‌ای هم زنده هستند (همون دو دستگی رمان قبلی) و چیزی که به شدت توی ذوقم زد این بود که مثل رمان جزیره اینجا هم تعداد زن‌ها کمتر از مردهاست بنابراین باید زن‌ها بصورت اشتراکی با مردها رابطه داشته باشند! و نکته دیگه‌ای که خوشم نیومد همه زن‌های داستان عاشق و شیفته‌ شخصیت اصلی "امانوئل" هستند
This entire review has been hidden because of spoilers.
Displaying 1 - 30 of 598 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.