بیش از صد سال از کشف ضمیر ناآگاه میگذرد ولی هنوز روانکاوی جای خود را به خوبی در بطن فرهنگ ایرانی نیافته است. مندرجات این کتاب حاکی از آناند که روانکاوی ازجمله تنها شعب علمی است که توانسته است دقت و جدیت علمی را با اصول انسانی تلفیق کند. در دورهای که با سرعتی اینچنین سرسامآور شاهد گسترش علوم عصبی هستیم، روانکاوی از معدود سنگرهایی است که همچنان در مقابل این علوم ایستادگی کرده به دفاع از انسانیت آدمی میپردازد. چنانکه میدانیم علوم عصبی بر اساس این اصل استوارند که پدیدارهای نفسانی مترتب بر تحریکات یاختههای عصبی هستند و روزی در خدمت درک و کنترل کامل انسان درخواهند آمد. ولی صحبت بر سر نحوهی این درک و حقانیت چنین کنترلی است. روانکاوی قبل از هر چیز مبادلهای است انسانی و طریقی که فرد در جهت شناخت خویش اتخاذ میکند. چنین شناختی در روانکاوی مشروط به قبول محدودیت و منوط به تعهد این تناهی است. هر گونه کوششی که در جهت کنترل و در پی تمامیت باشد، مخالف اصول روانکاوی است و امکان چنین طی طریقی را از میان میبرد. در این کتاب نویسنده سعی کرده است اصول عمدهی روانکاوی فروید و لَکان را در حد امکان به نحو جامع مورد بررسی قرار دهد. در این مهم کوشش بر آن بوده که مطالب نهتنها برای مبتدیان قابل دسترسی باشد، بلکه برای اصحاب فن نیز مفید واقع گردد. لذا کتاب حاوی قرائتهای متعددی است و درعینحال میتواند بهصورت مرجع نیز بهکار آید.
شاید برای دانشجوهای روانشناسی کتاب مفیدی باشه ولی اگر رشتۀ دیگهای غیر از روانشناسی میخونید و میخواید با تئوریهای فروید و لکان آشنا بشید سراغ این کتاب نرید که چیزی عایدتون نمیشه.
برای مطالعه ی آثار لکان قطعا نیازمند پیش نیازهایی هستیم، اگر نخواهیم سختش کنیم شاید بتوانیم به کانت تا امروز قناعت کنیم، به این دلیل که نظریه فروید کاملا برخواسته از نگاه کانتی اوست و لکان فرویدیست پس این پیش نیاز لازم است ابزار بعدی برای فهم لکان، فرهنگ واژگان اوست؛ پیشنهاد هم کتاب دیلن اونز ترجمه مهدی پارسا است. دکتر موللی بهترین مفصرو شارح لکان بود برای من
واژه روانکاوی را فروید ابداع کرد. او از این واژه برای نامگذاری جریانی کاملاً متفاوت و مجزا در روانشناسی که خود بنیانگذار آن بوده استفاده کرد.باید پذیرفت، مکتب روانکاوی که فروید آنرا بنیان نهاد، ازیکسو تئوری تشکیل شخصیت و تفسیرکننده ماهیت واقعی انسان است و از سویی دیگر یک متد مؤثر درمانی برای التیام التهابات روحی و روانی محسوب میگردد. فلسفهای قدرتمند و مؤثر که از زاویه نگاه خودش میتواند تفسیری برماهیت وجودی انسان باشد و از سویی دیگر بعنوان یک ابزار درمانی برای بازگشت به خط تعادل مورد استفاده قرار میگیرد.
روانکاوی ازجمله تنها شعب علمی است که توانسته است دقت و جدیت علمی را با اصول انسانی تلفیق کند. در دورهای که با سرعتی اینچنین سرسامآور شاهد گسترش علوم عصبی هستیم، روانکاوی از معدود سنگرهایی است که همچنان در مقابل این علوم ایستادگی کرده به دفاع از انسانیت آدمی میپردازد. چنانکه میدانیم علوم عصبی بر اساس این اصل استوارند که پدیدارهای نفسانی مترتب بر تحریکات یاختههای عصبی هستند و روزی در خدمت درک و کنترل کامل انسان درخواهند آمد. ولی صحبت بر سر نحوهی این درک و حقانیت چنین کنترلی است. روانکاوی قبل از هر چیز مبادلهای است انسانی و طریقی که فرد در جهت شناخت خویش اتخاذ میکند. چنین شناختی در روانکاوی مشروط به قبول محدودیت و منوط به تعهد این تناهی است. هر گونه کوششی که در جهت کنترل و در پی تمامیت باشد، مخالف اصول روانکاوی است و امکان چنین طی طریقی را از میان میبرد.
کودکی روبهروی آدینه میایستد ، کمی در تصویری که بر آینه نقش بسته نگاه میکند ، خود را به جای میآورد ؛ خود را به صورت یک کلِ یکپارچه به جای میآورد . به مادر خویش نگاه میکند ، با غرور ؛ با تبختر ! « مادر این کلِ یکپارچه که میبینی ، حدیث آرزومندیِ تو را اقناع میکند ؟ مطلوبِ میل تو است ؟ » مادر تأیید میکند ؛ نارسیسیسم (خودشیفتگی ) در نهاد کودک شکل میگیرد . باد به غبغب میاندازد که مطلوبِ میل ، غایت آرزومندیِ مادر هستم . لیکن گذشتِ روزها کودک را متوجه این امر خواهد کرد که دیگر مطلوبِ میل مادر نتواند بود ؛ که عنصری وجود دارد ، شخص ثالثی که مادر را از او میگیرد ؛ شخصی به نام پدر . دیگر نمیتواند باد به غبغب بیاندازد . چرا که محکوم به اختهگی است . در این نقطه امر جنسی بر او حادث میشود . «پدر چه چیزی دارد که مطلوب میل مادر است ؟ که مادر از آن تمتّع میجوید ؟ » این اختهگی ، این قانون پدر ، قانون منع داشتن مادر به عنوان مطلوب مطلق ، در نهاد کودک میماند . کودک در طول سالیان زندگیاش ، سر در پی این مطلوب میگذارد ؛ که پیدایش کند ، در نمود دیگری ؛ در شمایل دیگری . اما افسوس که پیدایش نخواهد کرد ... _
از اینرو است که ما عشق را تجربه میکنیم ؛ در عشق است که ما به دنبال آن مطلوب مطلق ، آن خلأِ بزرگ درونیمان میگردیم . از اینرو است که وقتی کسی را میبینیم که نشانهای از مطلوب مطلق ما را دارد ، دل به او میسپاریم . که گمان میبریم این شخص ، این معشوق میتواند حدیث آرزومندی ما را ترجمان کند . درواقع ما میخواهیم عشق را تجربه کنیم تا بدینوسیله از معشوق تمتّع جوییم ...
لَکان با علم بر این مهم است که میگوید « عشق آنجایی است که ژوئیسانس ( تمتّع ) الکن میشود » _ در جستجوی امرِ جنسی
معاشقه/مغازله آدمی را در پردهای از وهم/فانتَسم جستجو میکند . این پرده را اگر پیدا نکند ، فرو خواهد افتاد ؛ تکهتکه خواهد شد و هر تکهاش جامهٔ « عمل جنسی » بر تن خواهد کرد . معشوق اگر بر مختصات مطلوبِ مطلق ننشیند ، دیگر پردهای نخواهد بود ؛ میشود درگیریِ تنها . در گیر و دارِ تنها ...
این اثر، که در عرصه روانکاوی، بهویژه شاخههای لکانی، شهرت فزونی یافته و موجی از هیاهو و جنجال علمی و فرهنگی برانگیخته است، مستلزم نقدی است که نه تنها به سطح محتوا، بلکه به بطن نگارش و آرای ادبی آن نیز نظر افکند. پیش از هر چیز شایان ذکر است که جناب آقای کرامت موللی، با مطالعات گسترده و عمیق در حوزه روانکاوی، چه از منظر فرویدی و چه از منظر لکانی، از حیث دانش و تسلط بر مفاهیم بنیادین و پیچیدگیهای نظری، در شمار محققان برجسته جای میگیرد. با این حال، گرایش اصلی ایشان به سنت لکانی، به وضوح در سراسر کتاب مشهود است. با وجود غنای مفهومی و جذابیت استدلالهای نظری، که در برخی موارد از سادهسازی اندیشههای لکان پرهیز میکند، اما آنچه باعث جلب توجه و همزمان انتقاد میشود، سبک نگارش است که شاید بتوان آن را "فاجعهآمیز" توصیف کرد. آقای موللی، در عین تحصیلکردگی و وسواس زبانی، اصراری نافذ بر ادبینویسی دارد، گویا در کنار خود لغتنامهای گسترده داشته و به طور مداوم در پی تغییر تدریجی معانی واژگان بوده است. این تمایل به جایگزینی اصطلاحات تخصصی روانکاوی با معادلهایی که گاه در ذهن خواننده طنین اصلی را مخدوش میکنند از جمله "ایگو" به "من نفسانی"، "ژوئیسانس" به "تمطع"، "میل" به "آرزومندی" و "فالوس" به "ذَکَر" که گویی که بازتابی از وسواس نوروتیک مولف در انتخاب و خرج واژگان است، به نحوی که میل به ادبیسازی، به جای تکمیل اثر، تجربه خوانش را مختل میسازد. از منظر نظری نیز برخی گزارهها قابل توجهاند، مانند بحث او پیرامون سایکوز و نوروز در چارچوب لکان، که هرچند در مبانی رایج کمتر به آن پرداخته شده است. در سایکوز، حذف ارتباط با نام پدر و دیگری بزرگ و عدم تحقق اختگی رخ میدهد، در حالی که در نوروز، این ارتباط هنوز موجود است اما در حال تعلیق. متاسفانه، این اشارههای دقیق و باریکبینانه به دلیل سبک نگارش مخدوش شده. با این همه، تجربه خوانش برای کسانی که صبر و حوصله و آشنایی نسبی با اندیشههای لکانی دارند، چندان دشوار نیست و میتواند تجربهای غنی و پرمعنا باشد. در پایان، میتوان چنین جمعبندی کرد که اگر توانایی تحمل زبانی و ادبی مولف را دارید، این کتاب ارزش مطالعه دارد، وگرنه رجوع به متون مرجعتر در مبانی لکانی توصیه میشود.
این هنر مینی دیکتاتور مترجم نویسنده های ایرانیه که بگن فقط ما یه چیزو فهمیدیم و دیگران نمیفهمن ولی بدونین چقدر سخته که شما نمیتونین بفهمین و خلاصه گم میشن و گم میکنن . بقول ویتگنشتاین اگر چیزی اصلا بتونه گفته بشه باید به وضوح قابل بیان باشه. آقای موللی در مقدمه لکان و توپولوژی چند صفحه جفنگیات سرهم کردن که ثابت کنن هیچ ایرانی داخل کشور نمیتونه به زبان تسلط پیدا کنه که بتونه متون اونوری رو بخونه و بفهمه و کلا زبان یادگیری رو منوط به مهاجرت میدونن. بعدش هم چنتا شرط دیگه میذارن رو اونور آبیا که تهش اینه که فقط و فقط ایشون لکان رو میفهمن و بس و بعد کتابش ترجمه و تالیف به سبک مرحوم ذبیح الله منصوریه که یه مقاله رو بگیره و مهملات ذهنی خودشو بچپونه توش. ناخنکهایی هم به هایدگر و هولدرلین و خلاصه بعضیای دیگه میزنه و کلا آدمو یاد نظر هایدگر در مورد لکان میندازه که گفت روان درمانگر خودش به روان درمانی نیاز داره- البته من در موضعی نیستم که اونو قضاوت کنم- ولی نظریات لکان واجد این پیچیدگی مورد ذکر آقای موللی نیست و نبوده. کلا اگر کسی بخواد لکان رو بفهمه لازم نیست با این زبان زرگری اقایان خودشو خسته کنه. کتابهای بروس فینک مقدمات و شرح بسیار عالی از نظریه لکان هستند . دانشی متوسط از نظریه زبانی فردیناند دوسوسور و نشانه شناسی و بعد خواندن آثار اصلی فروید و بعد از اون هم سمنیارها به کمک شرح های انگلیسی و اخر سر هم تلویزیون و اکریتس یا نوشته ها. که البته لازم نیست که همه اینا رو بخونی تا درک درستی از سوژه لکانی بدست بیاری و سایکوز و نوروز و انحراف رو بتونی تشخیص بدی. استفاده کلینکال و بالینی از اینا قطعا اموزش میخواد ولی خوندنشون به این سختی نیست. واژه هایی مثل ترمیزی رو من نمیدونم کجای لکان باید جا بدیم که بفهمیم چی گفته. در کل خوندن موللی واقعا آب در هاون کوفتنه همونجور که مراجعه به کدیور و صنعتی هم همین وضعیت رو داره. اینا خودشون درمان میخوان.
برای شناخت بنیان های روانکاوی لکان که روان انسان را به سه بخش رمز و اشارت، حیث خیالی و امر واقع تقسیم میکند و نگاه از دریچه ی روانکاوی روان ایرانی، کتاب خوبیست. اما استفاده از واژگان گاه خودساخته که هنوز در زبان فارسی بار روانشناسی پیدا نکرده انسجام در درک کلیت کتاب را با مشکل مواجه کرده. اما در مجموع کتاب مفیدی برای شناخت روانکاوی لکان است
تنها توجیه منطقی برای نثر متکلف و پیچیده و استفاده از کلمات نامأنوس و شاید خودساخته این کتاب میتونه این باشه که نویسنده این کتاب رو، برای تدریس به دانشجویان خودش نوشته تا بتونه با رمزگشایی از معماهای نوشتاریش برای دانشجو جذابیت ایجاد کنه.
خود فروید میگه ناخودآگاهی ، ناآگاهی نیست اونوقت این به اصطلاح دکتر همه رو میگه ناآگاهی ، دوم این که کلا فروید رو با دین اسلام قاطی کرده ومثلا میگه ایگو همون نفس امارست و این چیزا