Jump to ratings and reviews
Rate this book

سفر در خواب

Rate this book
به مرغی می‌مانم که در ته آسمان ناگهان بال‌هایش بریزد و در میان ستارگان، آویخته به تاریکی حیران بماند. دیگر نمی‌دانم دستواره در دست کیست اما می‌بینم که هرچه فروتر می‌رود به‌جایی گیر نمی‌کند، ژرفای آب پایان ندارد. می‌خواهم چیزی بپرسم نمی‌توانم. راهنمای روزگاردیده فکر مرا می‌خواند و جواب‌هایش را مثل سرمای بی‌زبانِ زمستان در من می‌دمد. پیش از آن‌که بگویم چه می‌کنی مرد، مرا به کجا می‌بری؟ او فهمانده است که «آب می‌برد نه من.»؛

87 pages, Paperback

First published December 1, 2016

11 people are currently reading
365 people want to read

About the author

شاهرخ مسکوب

32 books245 followers
شاهرخ مسکوب، روشنفکر، نویسنده، مترجم و شاهنامه‌شناس، در سال ۱۳۰۴ در بابل به دنیا آمد. دوره‌ی ابتدایی را در مدرسه‌ی علمیه‌ی تهران گذراند و ادامه‌ی تحصیلاتش را در اصفهان پی گرفت. در سال ۱۳۲۴ به تهران بازگشت و در سال ۱۳۲۷ از دانشگاه تهران در رشته‌ی حقوق فارغ‌التحصیل شد. نخستين نوشته‌هايش را در ۱۳۲۶ با عنوان تفسير اخبار خارجی در روزنامه« قيام ايران» به چاپ رساند. از ۱۳۳۶ به مطالعه و تحقيق در حوزه‌ی فرهنگ، ادبيات و ترجمه‌ روی آورد. پیش از انقلاب به خاطر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی چندبار راهی زندان شد. مدتی پس از انقلاب به پاریس مهاجرت کرد و تا آخرین روز حیات به فعالیت فرهنگی خود ادامه داد و به نگارش، ترجمه و پژوهش پرداخت. مسکوب در روز سه‌شنبه بیست‌وسوم فروردين ۱۳۸۴ در بيمارستان كوشن پاريس درگذشت. شهرت مسکوب تا حد زیادی وامدار پژوهش‌های او در «شاهنامه» فردوسی است. کتاب «ارمغان مور» و «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار» او از مهم‌ترین منابع شاهنامه‌پژوهی به شمار می‌روند. مسکوب برخی از آثار مهم ادبیات مدرن و کلاسیک غرب را نیز به فارسی ترجمه کرده ‌است. از جمله آثار او می‌توان به ترجمه‌ی کتاب‌های «خوشه‌های خشم» جان اشتاین بک، مجموعه «افسانه تبای» سوفوکلس و تألیف کتاب‌‌ها‌ی «سوگ سیاوش»، «داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع»، «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار»، «در کوی دوست»، «گفت و گو در باغ»، «چند گفتار در فرهنگ ایران»، «خواب و خاموشی»، «روزها در راه»، «ارمغان مور»، «سوگ مادر»، «شکاریم یک سر همه پیش مرگ»، «سوگ سياوش در مرگ و رستاخيز»، «مسافرنامه»، «سفر در خواب»، «نقش ديوان، دين و عرفان در نثر فارسی»، «درباره سياست و فرهنگ» در گفت وگو با علی بنو عزيزی، «تن پهلوان و روان خردمند»، «مليت و زبان (هويت ايرانی و زبان فارسی) اشاره کرد.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
70 (25%)
4 stars
112 (40%)
3 stars
67 (24%)
2 stars
21 (7%)
1 star
6 (2%)
Displaying 1 - 30 of 76 reviews
Profile Image for فرشاد.
166 reviews364 followers
September 14, 2019
روایت سیالی‌ست از خاطرات گذشته و یاد دوران وحضور مرگ، آمیخته با تشبیهاتی زیبا
Profile Image for Fateme Beygi.
348 reviews135 followers
June 7, 2018
رمان روایت کوتاه و سیال ذهنی از یادآوری خبر مرگ یه دوست و سفری در خواب پراکنده بین خاطرات و بازگشتن و افتادن در مسیر مرگه.
چیزی که روایت مختصر مسکوب رو جذاب می‌کنه نوع تشبیهات و. برون‌ریزی درونیات در قالب تشبیهاته. تا به الان ندیده بودم کسی انقدر بتونه خوب حس و حال درونی و ساده رو به این شدت زیبا توی نثر دربیاره. کلا تشبیه حسی به چیزی بیرونی که ملموس تر باشه کار آسونی نیست و گاهی واقعا بد درمیاد اما مسکوب با این که از ابتدا تا انتها بارها و بارها این کار رو می‌کنه به تکرار نمی‌افته و مدام چیز تازه‌ای به خواننده ارائه می‌ده. پس باید بگم اگه خیلی ارتباطی با نثرای این چنینی نمی‌گیرین ممکنه این حجم از تشبیه و توصیف آزارتون بده اما اگه حوصله کنین کم‌کم لذت می‌برین چون تصاویری بهتون می‌ده که واقعا مناسب اون لحظه‌ی داستان و شخصیتن و اضافه نیستن:

« آن‌گاه که بیماری بال‌هایش را باز می‌کند و مانند کلاغی دزد بر نهال تن می‌نشیند؟»
«تاریک بودم.»
«من خواستم چیزی بگویم نتوانستم. خاموشی از من بیشتر بود.»
« از خودم بیرون افتادم. از من دیگر چیزی باقی نمانده بود تا خودم باشم. مانند پوسته‌ای تهی در جا خشکم زد.»

نکته‌ی دیگه‌ای که توجه منو خیلی به خودش جلب کرد تشبیه شخصیت‌ها به شهرها و شهرها به آدم‌ها و شبیه‌سازی مفاهیم انتزاعی به نمودهای واقعی این جهانی. اصفهان رو دقیقا همون‌طور که من دوست داشتم کسی بنویسه توصیف می‌کنه و حتی کرمان رو. دلم می‌خواست تهران و شیراز رو هم از دریچه‌ی نگاهش ببینم. بعد این که در مواقعی شخصیت‌ها رو به شهرها تشبیه می‌کنه و شیفته‌ی این نوع بیانش شده بودم:

« شهر چون بانویی بزرگ با تنی گسترده به دامنه‌ای تکیه داده و لمیده بود و نگاه چشم‌های فیروزه‌ایش را به سراب کویر دور دوخته بود؛ گیسوی دراز تابدارش را... .»
«اصفهان شهر سبکِ سبزِ روشنی بود. مثل بهار سبز بود، مثل آفتاب روشن بود.»
« آقا مهدی به رنگ‌وبوی همان خاربوته‌ی روییده بر خاک بود که نشان از اصفهان پنهان در لایه‌های زمان می‌داد؛ تجسم شهری که مانند نهری از گُدارهای ناهموار تاریخْ گذشته است.»

Profile Image for Peiman.
652 reviews201 followers
February 13, 2024
ابتدای کتاب قسمتی از یادداشت‌های شاهرخ مسکوب اومده: «ا.ح از اصفهان آمده است. بعد از پنج سال همدیگر را دیدیم. دیدار یار غایب دانی چه لطف دارد، ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد. دیشب گپ فراوانی زدیم و لا به لا شوخی و متلک پشت سر هم و خنده فراوان؛ مثل سالهای گذشته و آن مصاحبت‌ها و همنشینی‌ها... ا.ح گفت نایب‌پور و اکبر برجیان هر دو مرده‌اند ولی آقا مهدی سلامت است. رفیق دوران نوجوانی، شکفتگی و سرزندگی. چه قهری کردم که دیگر هرگز درست نشد. چقدر دلم برایش تنگ شده. خیال میکنم اگر روزی ببینمش، اصفهان آن سالهایم را، آن سرسبزی و آن شادی بی‌قرار را به دست می‌آورم.» به نظر میاد این اتفاق شروع نوشتن خاطرات گذشته به طور خواب‌ و رویا گونه و بدون زمان از قدیم و عمده اتفاقاتی که بین مسکوب و آقا مهدی و در اصفهان افتاده، بوده است. تشبیهات آدم‌ها و شهرها برای من خیلی جالب بود و همچنین توصیفات از اصفهان و محله‌هایی که اکثرش رو بارها دیدم.ه
قسمتی از متن: «می‌گویم شاید، زیرا نمی‌بینیم در بن زمین چه می‌گذرد که آتش از دهانه‌ی آتشفشان زبانه می‌کشد. حرف نیز گاه از چشمه‌ی زبان فواره می‌زند بی آنکه بدانیم در زیرترین لایه‌های روان چه گذشته و سخن ما از چه انگیزه‌های ناشناخته‌ای مایه گرفته است.»ه
Profile Image for Arman.
360 reviews351 followers
September 23, 2024
کتاب غریبی بود... هم آشنا و هم غریب؛ انگار من هم همراه "آقای مسکوب" به خواب رفته و همراه او به خاطرات دورش از آدم‌ها، از اصفهان، و خاطرات دور اصفهان از آدم‌هایش و کوچه‌ها و زاینده‌رودش سفر کرده باشم... انگار اصفهان حقیقی، نه اصفهانی که مسکوب و من زیسته‌ایم در آن، بلکه کهن‌بانویی غبارآلود باشد که روزگاری، هر دومان را، این مسافران غریب سکنی گرفته در آغوشش را -یکی از شمال و دیگری از جنوب- با دو پستان هنوز پرش شیر داده باشد؛ بانویی که بر هر چین و شکنِ چهره‌اش، ردی از ضربت شمشیر تاریخ و رنج‌ها و دريغ‌های مردمانش نقش بسته است، و شيرش طعم شیرین اندوه دارد، طعم خونِ خواجه وحيد پایدار.
گرچه من و مسکوب، اصفهان را با قریب چهل سال فاصله از یکدیگر شناخته‌ایم و در آن بالیده‌ایم، اما گویی رنگ و بوی اصفهانش، همان رنگ و بوی اصفهان من را دارد، اگرچه دیگر نمی‌توان از کالسکه‌های چهارباغش و خُنکا و خروش زاینده‌رودش سراغی گرفت... خواب غریبی بود آقای مسکوب، خیلی غریب... انگار خودم آنرا چهل سال بعد از بامداد اکنون، در اتاقی زیر شیروانی در پاریس دیده باشم؛ انگار سفری به آینده‌ام کرده باشم، فقط برای سفر در دل خواب‌هایم/در اصفهان، و گشتن به دنبال "آقا مهدی" خودم، اندوه‌ها و یادگارهای خودم در آن.
و شهر غریبی‌ست اصفهان، آقای مسکوب... وقتی که به یادش می‌افتی و انتظار داری تنها تصاویری شاعرانه و خوش به ذهنت بیاید، ناگهان اندوه و دریغی غریب، چون غباری که بر آینه‌ی انباری خانه پدربزرگ نشسته، همه جا را، همه‌ی خاطراتت را می‌پوشاند، و خیلی زود، تصویر دخترانه و رنگينِ "مریم سالکی"هايش، با تصویر زرد شده و پر درد این مادرشهر پیر جایگزین می‌شود...
شهر غریبی هستی، اصفهان، ای مادرخوانده‌ی مهربان و تکیده‌ام.

بامداد هفتم شهریور ۱۴۰۱، بماناد به يادگار


پ ن: نوشته بالا، بیشتر دلنوشته‌ای است بخاطر ارتباط حسی عمیقی که در این روزهای خواندن، با کتاب برقرار کردم. امیدوارم بعدها بتوانم مطلبی تحلیلی بر آن بنویسم.
پ ن۲: مدت‌ها قبل، دوست خوبم سعید این کتاب را به من معرفی کرد؛ بی‌کران تشکر و سپاس از او
Profile Image for HAMiD.
518 reviews
April 18, 2023
چه خیال پردازی دقیقی برای زیستن در آنچه گذشته است
این قلم مسکوب در این متن که انگار مانند ناخن روی زخم را می کند و تو در عذاب و لذتی و می دانی که باید دوباره شکیبا باشی که زخم پوسته ببند و تو با خودت کلنجار بروی برای نکندن اما عاقبت دوباره زخم را تازه می کنی مانند یادآوری، یادآوری مریم سالَکی و آقا مهدی و اصفهان. چه نشئه آور است این متن

۵ فروردین ۱۴۰۲ خورشیدی سال سقوط
Profile Image for حسام آبنوس.
429 reviews332 followers
April 27, 2020
تماشای دنیای خواب

در وصف نگنجد. در کلام نیاید. باورکردنی نبود. دلم نمی‌خواست تمام شود. این کتاب نشان داد خواب‌ها چه شکلی است. دنیای خواب را برایمان تصویر کرد. هنوز مبهوتم و افسوس که چقدر دیر این کتاب را خواندم. بیشتر چیزی ندارم بگم، فقط خودتان تجربه کنید.
Profile Image for Razieh Shahverdi.
109 reviews59 followers
December 9, 2018
چه اصفهانی از لای کتاب بیرون می‌زد و می‌ریخت.ای کاش مسکوب نفهمه بر سر رودخونه‌ی شهرش چی اومده.
Profile Image for Ardavan Bayat.
367 reviews64 followers
December 13, 2021
خوانش: 1400.09.18

در مزخرف‌ترین ساعت‌های مزخرف‌ترین روزهای ماه خواندمش. راه می‌رفتم و می‌خواندم تا روحم را از دست سوهان‌ها بیرون بیآورم. در میانه‌ی داستان درگیر مرام آقامهدی و تجسم مریم سالکی و بی‌کسیِ شاولی و جمله‌های بلند و تشبیهات سهراب‌وارِ آقای مسکوب (که دست‌کم در بلندی جمله، شبیه خودش می‌نویسم) بودم که کسی به شیشه‌ی در زد (همان زمان از سی سانتی در می‌گذشتم). همچون کسی که در کوهی آرام صدای زوزه‌ی گرگ بشنود، از جا پریدم. و با خود گفتم: برخی شعور این را هم ندارند که کسی را که در خودش غرق است، یک‌باره صدا نکنند. و دستشان را نگیرند و به دنیای کثیف و مزخرف بیرون نیآورند. مرگتان چیست؟! زخم‌هایمان را که با شمشیر نفهمی و مسخرگی می‌شکافید، نمکتان را هم می‌ریزید، دست‌کم بگذارید به درد خودمان بمیریم یا به درمان خودمان بکوشیم.

ماه‌ها بعد اگر این را بخوانم نمی‌دانم سر چه داستانی چنین خشمیگین بوده‌ام و خون خونم را می‌خورده و کارد که می‌زدی خونم درنمی‌آمده! بگذار ندانم چه خشم‌ها و دشنام‌هایی برای چه چیزهای مزخرفی بر خود هموار کرده و به زبان آورده‌ام. ولی کاش زندگی آونگی میان رنج و افسردگی نبود. کاش چند واژه کل بنیادمان را از هم نپاشد. کاش کتاب‌ها بتوانند کمک کنند آدم‌های بهتری شویم. کاش داستان حلاج و ابراهیم ادهم خواندن ما را بی‌شرف نکند.
Profile Image for Mohammad Hanifeh.
333 reviews88 followers
June 25, 2021
اولین مواجههٔ من با شاهرخ مسکوب.
مثل رؤیا بود با توصیف‌ها و تشبیه‌های محشر! بی‌نهایت دوستش داشتم.
Profile Image for Sanaz.
63 reviews52 followers
June 15, 2017
شاهرخ مسکوب را از کلاس تاریخ فرهنگ و جامعه می‌شناسم. استادم پیشنهاد کرد که که کتاب «چند گفتار در فرهنگ ایران» او را بخوانیم. هرچه گشتم کتاب پیدا نشد و به مقاله‌ای بسنده کردم. اما نام شاهرخ مسکوب به عنوان یکی از کسانی که در مورد فرهنگ ایران نوشته در ذهنم ماند. این اواخر دوباره استادم پیام داد که مشغول خواندن سفر در خواب است و با توجه به موضوع پایان نامه من این کتاب توصیف های خوبی از چهارباغ و اصفهان دارد. کتاب را خریدم و خواندنش تجربه خیلی خوبی بود. جدای از اینکه بخش‌هایی از کتاب به کار پایان‌نامه‌ام می‌آید، توصیف‌هایش از اصفهان و نثر خوبش باعث شد بیشتر یکی از منابع کمکی پایان‌نامه به آن نگاه کنم.
سفر در خواب داستان نویسنده است که در خاطراتش کندوکاو می‌کند. خاطرات قدیمی را به یاد می‌آورد. ردپای حضور آدم‌ها در زندگیش را پی می‌گیرد و می‌خواهد ببیند رابطه‌ها از کجا دگرگون شد و کجا اشتباه کرده‌است؟ نویسنده خاطرات و رابطه‌اش با آدم‌ها را در یک بستر مکانی مشخص یعنی اصفهان روایت می‌کند. این بستر مکانی از روایت اصلی جدا نیست. روایت اصلی، توصیف مکان‌ها، حال و هوای زمانه و افکار نویسنده در هم تنیده شده و محصولی خواندنی و یکپارچه را به دست داده‌است. سفر در خواب یک سفر ذهنی در گذشته است، روایت آدم‌ها و مکان‌هایی که مدت‌هاست از آنها فاصله گرفته‌ایم اما همیشه در خاطرات ما زنده‌اند. خواندنش را از دست ندهید.
Profile Image for Shahab Samani.
140 reviews64 followers
October 9, 2019
"خواب نوشته"، برای من ژانر عزیزی است. یادم می آید، چهار پنج سال پیش، وقتی "خواب نوشته ها" ی آدورنو را می خواندم، بسیار هیجان زده شده بودم. گویی گمشده ی غریبی را در ادبیات پیدا کرده بودم. کتابی با خرده داستان های جذاب، عجیب و چند خطی، که هر کدام از این خرده داستان ها، می توانستند سوژه های عجیب و غریبی را برای داستان های بلندتر فراهم کنند.
اما از "خواب نوشتن" هرچقدر که به خاطر خاصیت بدیع و سورئال خواب ها و رویاها می تواند جذاب باشد، و البته نوشتن و امتحان کردنش هم وسوسه کننده، با این حال کار دشواری است. چاشنی "پریشان نویسی" که خاصیت خواب نوشته است، ممکن است انقدر آش شلم و شوربا و درهمی بسازد که نتیجه نهایی نتواند پلی بین تجربه شخصی و ذهن مخاطب ایجاد کند. دقیقا همین نقطه به نظر من گره اصلی "از خواب نوشتن" است، پل زدن بین شخصی ترین تجربه ی آدمی، یعنی "خواب دیدن" و تبدیل کردنش به امری جذاب برای ذهن مخاطبِ تا حدودی عام. چنین چیزی شاید فقط از عهده نویسندگان خبره ای بر بیاید، آدورنو، بنیامین و با کمی اغماض، شاهرخ مسکوب. از این نظر از خواب نوشتن کار سختی است. پریشان گویی بخش ذاتی "از خواب نوشتن" است. "خواب نوشته" نمی تواند مثل یک داستان معمولی حال با کمی سیالیت روایت شود، سیالیت، پریشان گویی و پریدن افکار به هر سو، خاصیت خواب نوشته ها است.
برای کسی که حوصله ی کمی "پریشان احوالی" را ندارد، ممکن است "خواب نوشته ها" متون جذابی نباشند. خصوصا این که "خواب نوشته ها" از همین حیث "شخصی بودن تجربه" ممکن است کمی مبهم باشند، فهم متقابلی بین متن و مخاطب ایجاد نشود و متن آشفته و بی در و پیکر به نظر برسد. با این حال به نظر من باید از "خواب نوشته ها" لذت برد، مثل غرق شدگی در سرخوشی های مخدرات، حال فهم پذیر باشند یا نه، ممکن باشند یا نه، خیلی شاید مهم نیست. "خواب نوشته" با بر هم زدن قوانین واقعیت، تجربه ای جدید از دیدن و خواندن ایجاد می کنند. خواندن "خواب نوشته" همان پریشانی افکار است در لحظه های اوج مستی . همان رویاهای نزدیک خواب که آدمیزاد در آنها جرات پیدا می کند تصمیم های جدید بگیرد، فضاهای نو را کشف کند و قوانین و اجبارها و زنجیرهای طبقاتی را یک جا در هم بریزد. "خواب نوشته" محصول همان لحظه های پریدن از خواب و پیدا شدن در "نه در کجایی"ها است. همان لحظه های کوتاهی که بعد از بیدار شدنی عجیب از خوابی غیر معمول، زمان را و فضا را گم کرده ای، روز و شب مشخص نیست، کی خواب رفته بودی؟ کجا خواب رفته بودی؟

Profile Image for Mary Goth.
56 reviews9 followers
April 14, 2024
اسم بسیار پرمعنایی داشت. واقعاً هم مانند سفری به عالم خواب و خیال و فضای مالیخولیایی‌اش بود.
نویسنده و نوع قلمش شاهرخ مسکوب بود، اما سبک و سیاقش بوی آثار هدایت را می‌داد.
بسیار توصیفات خاصی داشت و تشبیهات فرا انسانی. اما خب... به سبک یک خواب واقعی، خط‌داستانی خیلی دقیق یا مفهومی که دنباله‌رواش بشوی، در این اثر دیده نمی‌شد.
رفرنس زدن‌های مسکوب به همه چیز و همه‌جا را بسیار دوست دارم.
مثل توصیف یک فاحشه به مادام کاملیا و یا طریقه‌ای که او اصفهان را توصیف می‌کرد. انگار که من هم در اصفهانم.
Profile Image for Seiran.
35 reviews6 followers
March 30, 2023
اما بيرون، زير آسمان خدا قبرهاي گمنامان، بيگانه وار چسبيده به يكديگر، اگرچه با سنگ و نام و نشان اما سپرده به دست هاي بي خاطره ي فراموشي و باد و باران نامهربان.
Profile Image for Mehrnoosh.
77 reviews28 followers
July 7, 2019
در تاریکی خواب ،هوشیاریم مانند نور لرزان شمع سوسو می‌زند.به یاد می‌آورم که مادر پرستو را از هر پرنده‌ای بیش‌تر دوست دارد،زمین‌گیر نیست مهاجر است و در فصل‌های سال سفر می‌کند،با زمان همراه و مثل آب در آن روان است ولی آشیانه را از یاد نمی‌برد و هربهار سوار بر بالِ فصل بازمی‌گردد.
Profile Image for Mehrnaz ipa.
8 reviews3 followers
August 27, 2021
انگار یکباره از اصفهان جدید جدا شدم و اصفهان قدیم رو زندگی کردم...جریانی خیال انگیز و دوست داشتنی
Profile Image for Parnian Rahimi.
28 reviews9 followers
November 18, 2020
نمی‌دانم اگر اهل اصفهان نباشید، این سفر چگونه بر شما می‌گذرد. سفر در خواب، روایتی است که حول فضای شهری و ارتباط آدم‌های درون آن می‌گردد. روایتی از «خویشتن»، که با «دیگری» و «محیط» و «درون فرد» پیوسته در مراوده است. فضای خواب و بیداری که مسکوب در این نوشتار پدید می‌آورد یک جور وهم‌ را هم به آدمی منتقل می‌کند. گاهی چنان در این وهم فرو می‌رود که انگار نویسنده یادش رفته اصلا داشته درباره چه چیز حرف می‌زده. اما شگفت‌انگیز آن که به طور دقیق دوباره بازمی‌گردد به واقعیت، به حال داستان ... به آن چیزی که اصلا برایش سطرها را می‌خواندیم. و این عین زندگی واقعی است؛ گرچه نامش را خواب می‌گذاریم.
زندگی ما مملو از جاها، آدم‌ها، بوها، طعم‌ها و حس‌هایی است که در هم می‌پیچند و از ما همانی را می‌سازند که هستیم‌. کشمکش درونیاتمان با گذشته و حال و آینده ... .
من اهل اصفهانم. تک تک خیابان‌هایی که نام برده می‌شود را می‌شناسم. در اغلب آن‌ها پرسه زده‌ام، گاهی رکاب زده‌ام. اما تفاوتش این است که مسکوب از اصفهانی حرف می‌زند که دیگر وجود ندارد. آن مغازه‌هایی که نام می‌برد. خیابان‌هایی که پیاده‌راه شده‌اند و پیاده‌راه‌هایی که دیگر نیستند. با این حال، چیزی را درباره شهر می‌گوید که هنوز مصداق دارد و باور دارم ویژگی همیشگی این شهر است. که اگر کمی در آن زیست کرده باشید به آن پی خواهید برد.
شاید برای من پررنگ‌ترین بخش روایت، اصفهان بود. اما واقعیت آن است که نقطه پررنگ دیگری هم در این داستان جریان دارد و آن «رفاقت» است. رفاقتی که وقتی از آن سخن گفته می‌شود، نمی‌توان به طور قطع معتقد بود که همچنان داریم درباره فردی دیگر سخن می‌گوییم یا خود راوی. داریم درباره دوست حرف می‌زنیم یا معلم. درباره زندگی یا مرگ.
و این پیچیدگی در بیان شفاف مسکوب بسیار دلنشین و خواندنی است.
Profile Image for Shahrzad Pakgohar.
18 reviews12 followers
November 6, 2017
رمانی کوتاه و جذاب با ادبیاتی غنی. ترکیب کلمات، استعاره ها، آنالوژی پدید‌های به ظاهر نامربوط، همه مسحور کننده.
در دور اول کمی فهم داستان برایم دشوار بود که احتمالا به ضعف من در ادبیات بازمی‌گردد، اما در دور دوم خواندن کتاب، زیبایی خیره کننده مفاهیم و کلمات من را مجذوب خودش کرد. این اولین اثری بود که از شاهرخ مسکوب خواندم، اما قطعا آخرینش نخواهد بود.
روانش در مینوی ایزدی شاد باد.
Profile Image for لیلی.
101 reviews49 followers
March 22, 2025
سفر در خواب مسکوب رو دوباره خوندم. هم دلم براش تنگ شده بود، هم مهم‌تر از اون احساس می‌کردم واقعا در جایی بین خواب و بیداری خونده بوده‌مش و تقریبا چیزی یادم نمونده ازش. از همین گودریدز نداشتن متنفرم، از اینکه دیگه علاوه بر حافظه‌ی ذهنی حافظه‌ی مکتوب هم ندارم که این جور وقت‌ها بهش مراجعه کنم و بهم این توهم رو بده که چیزی از کتاب یادمه. پیش از این هم دائم به خونده‌هام برمی‌گشتم، چون دلم براشون تنگ می‌شد و چون خسته می‌شدم از اینکه نظرم رو درباره کتابی بپرسن و بگم خونده‌م، ولی جوری یادم نمیاد که انگار نخونده باشم، و برمی‌گشتم بهشون دوباره و چندباره. اما از وقتی گودریدز ندارم استرس و ترس عقب موندن و ازدست‌دادن هم اضافه شده به این پروسه، دائم احساس می‌کنم باید همه‌ی اون حافظه رو با دوباره‌خونی بازیابی کنم و خب هی فکر می‌کنم شاید دیگه حالا حالاها نرسم چیز جدیدی بخونم با این اوصاف. القصه. امشب دیدم دوباره دلم برای شیوه‌ی نوشتن مسکوب تنگ شده، اتفاقی که هرازچندی می‌افته و معمولا میرم سراغ روزها... یا در حال و هوای جوانی، و گفتم این بار برگردم به این. من مسکوب‌باز و مسکوب‌دوست نبوده‌م و نیستم هرگز، حتی با اینکه دلم براش تنگ می‌شه هرازچندی، اما به قول گلشیری واقعا «از هرچه بگذریم مسکوب قصه‌نویس است»*. حتی وقتی قصه نمی‌نویسه. و تقریبا هیچ‌وقت قصه نمی‌نویسه. اما کیفیت روایتگری‌ای درش هست که به‌نظر من آدم‌ها رو قصه‌نویس و قصه‌گو می‌کنه، حتی اگر انتخاب خودشون نهایتا این نباشه. توی این یکی بیشتر از بقیه‌شون هم خودش پرو بال داده و ��ست از کنترل این قصه‌گویی برداشته انگار، گذاشته مرز بین خواب و بیداری، خواب و خاطره و دلتنگی و فقدان و ناراحتی از بین بره و همه‌شون باهم سفری رو براش رقم بزنن که گاهی دیگه نمی‌خوای حتی بدونی این بخشش خوابه یا بیداری. هرچند که ذهن خودش مرتب‌تر از این حرف‌هاست، این یکی از چیزهاییه که خوندنش رو همیشه برای من لذت‌بخش می‌کنه. حدی از نظم و ترتیب درونی ذهنی داره مسکوب که باعث می‌شه هرگز نتونه و شاید حتی نخواد در نوشتن به سیال ذهن حقیقی‌ای که ویژگی بارزش عدم‌تمرکزه برسه. مسکوب حتی در سیال‌ترین حالت نوشتن هم حدی از نظم و سیر منطقی رو حفظ می‌کنه، و این من رو خوشحال می‌کنه. اما در این‌یکی اون سیالیت جور خوبی جاری بود، متن کوتاهه و درنتیجه تونسته در تمام طولش حد خوبی حفظش کنه. و این سیالیت رو در جایی هم پیاده می‌کنه که به‌طور خاص من رو جذب می‌کنه، در شهر، تصویری ذهنی و عینی در رویا و در بیداری از شهر، و نه هر شهری، اصفهان. اصفهانی که برای من هم هنوز هاله‌ای از جادو داره، که بلد نیستم مثل مسکوب ازش بنویسم و ترجیح می‌دم تا وقتی بلد بشم کلا چیزی نگم ازش، اما این باعث می‌شه لذت ویژه‌ای برام داشته باشه این متنش. اصفهان مسکوب معرکه ست، شب‌های چهارباغ مسکوب همونیه که باید باشه، و آدم‌های اصفهانش خیلی واقعی‌ن. و حال‌وهوای نوستالژیک-جوانانه-سرخوشانه‌ی مناسبی هم همراهش کرده که این دفعه که خوندمش خیلی من رو یاد پرویز دوایی انداخت هی، که هر چیزی که اون می‌نویسه رو دوست داشته‌م، همیشه. خوندن کل متن شاید چیزی در حد یک ساعت، کمتر یا بیشتر، طول بکشه، اما آدم رو یک سفر می‌بره اصفهان، اون‌ هم در حالی در میانه‌ی بیدار بودن و نبودن. *مقاله‌ی خوبی از گلشیری درباره بزرگ علوی، «از هرچه رفته علوی داستان‌نویس است»

[پروژه‌ی انتقال ریویوهای بهخوان به گودریدز،
یا وضعیت پیچیده‌ و بغرنج کسی که چشمش ترسیده و دیگه یک نسخه از ریویوهاش رو هم (علاوه بر ثبت کردن در همه‌جا) پرینت می‌گیره می‌ذاره زیر سرش که یک وقت همه‌ی این شبکه‌ها باهم تصمیم نگیرن اکانتش رو ببندن دوباره]
Profile Image for Mehrdad Mozafari.
Author 1 book34 followers
December 5, 2018
لحن روایت و خوابگونه کتاب رو دوست داشتم.
گاهی اوقات جمله های خیلی طولانی می شد اما خوب، این هم انگارشکلی از قلمِ نویسنده ست.
Profile Image for Maede jadidi.
37 reviews
October 25, 2022
در آن سیر و سفر از خودم دور می شوم و آن “من”دیگرم را در تکه پاره های آینه ی شکسته بسته ی زمان می نگرم.تنم پر از هیچ است و به سرگردانی بادبادکی سبک تر از باد،در آسمان خیال پرسه می زنم.چشم های خواب زده ام را می بندم تا چشم دلم باز شود.
Profile Image for Sababyn.
21 reviews20 followers
January 21, 2023
میدانستم که راست نیست، داستان است ولی گاه در داستان حقیقتی هست که در واقعیت نیست یا اگر باشد محو و ناپیداست.
Profile Image for MarJan.
49 reviews5 followers
September 12, 2022
می‌توان آیا در پوسته خشک زمان که ما را دربرگرفته، از راه خیال به هوای دل خود روزنی باز کرد؟ نمی‌دانم چطور ناگهان زمستانی که در پیش رو ایستاده ناپدید می‌شود و مثل مرغی مهاجر که از جگن‌ها و نیزارهای آبگیرهای دور بیاید یا رودخانه‌ای که در خم راه از پشت تپه‌ای پیدا شود، یادِ یکی پس از سال‌های سال یکباره سر می‌رسد.
Profile Image for Tarannom Sadegh.
3 reviews7 followers
May 19, 2021
کتابی که در دست دارم ۸۷ صفحه دارد و داستانی سیال ذهن از دنیای خواب و افکار نویسنده که پریشانی آن با ظرافت تمام نوشته شده. اما سفری که در خاطرات و ترس‌های نویسنده ‌همراه با کتاب داشتم برایم بسیار عمیق‌تر و مفصل‌تر از آن بود که بشود باور کرد تنها در ۸۷ صفحه گنجانده شده. مسیری دور و دراز و در عین حال مانند خوابْ کوتاه. خواندن این کتاب به قول نویسنده «مثل نسیم آزاد در راه‌های نادیدنی روان میشد و گسیخته بود چون با زمان بیگانه بود، انگار هرگز نمیگذشت و همه زمان‌ها آنی بیش نبود و هر آنی همه زمان‌ها بود.»
216 reviews5 followers
March 30, 2021
بعد از بارها خوانش بالاخره توانستم اندکی دل از این اثر برکنم...

از آن دسته آثاری ست که اگر عاشق جریان سیال ذهن باشید در رود بی انتهای رویا ،خواب و بیداری،در جان شاهرخ مسکوب بیدار می شوید و مدهوش می شوید و باز در میانه ی راه بیداری و خواب نمی دانید کجا هستید،در بی زمانی و بی مکانی به سفری در زورق خیال پروست وار مسکوب سوار شده اید و جهان پیرامون را از دریچه ی روح او می بینید...
.
.


و من باز هم به سراغ تو خواهم آمد و بار دیگر سفری در خواب ...
Profile Image for Hosna.
473 reviews18 followers
December 7, 2019
قلم شیوای مسکوب ما را به دوران نوجوانی او می برد و یادی از دوستش. توصیف اصفهان آن دوران و خاطرات دلگیر و غم انگیزش بسیار زیباست.
Profile Image for Arghiiw.
257 reviews
March 12, 2022
توروخدا وسط استعاره‌هاتون یکمم پلات بنویسید 🚶🏻‍♀️
راه دوری نمی‌ره 🚶🏻‍♀️
Profile Image for Mae.
134 reviews39 followers
October 5, 2024
گمونم خیلی در تمرکز خوبی نخوندمش. این ریویو برای این‌که یادم بمونه دوباره بیام سراغ این کتاب.
Profile Image for Mahshad Sabri.
118 reviews15 followers
February 24, 2024
ملغمه‌ای از غوطه‌وری در اصفهان، دلتنگی برای دوست بازیافته‌ای که هم‌زمان ازدست رفته هم هست و فقدانی مشابه فقدان برادر جوان‌مرگِ نویسنده، مرگ‌اندیشی همیشگی مسکوب و تشبیهات و استعاره‌های زیادِ زیاد. بهترین بخشش برای من عشق جاودان مسکوب به دوست و ارزش والای دوستی- که ردپاش معمولا در آثار اتوبیوگرافیک‌ش هست- و اصفهان بود. اصفهانی که سبز و خنک و زلال بود، بستنی‌فروشی چهارفصل و خیابان چهارباغش نسیم بهار رو به خاطر می‌آورد، خیابان‌های مشجر و پیاده‌روهای عریض و دلبازش جون می‌داد برای رفتن و فکر کردن. زاینده‌رود داشت و روان بود. تفتیده و خاکی و ساکن نبود. شاید کمی خسته ولی ثابت‌قدم و باابهت بود. شهری بود که از وسطِ جور تاریخ گذشته بود و به بار نشسته بود. هنوز مثل کرمانِ بعد از حمله‌ی آغامحمدخان از پا نیفتاده بود (با عرض پوزش از کرمانی‌های عزیز، صرفا دارم برداشتم از نوشته‌های مسکوب رو می‌نویسم). شهری که زنده بود و نمی‌ایستاد. بازارش پر از صدای چکش مسگرها و بوی ادویه بود و ارمنی‌ها طبق معمول بهترین نان و شیرینی‌فروشی‌هاش رو اداره می‌کردن. دبیرستان سعدی داشت و پسرهایی که موقع دور دور عصرانه فرانسه بلغور می‌کردن. اصفهان آبی، اصفهان سبز، اصفهان سفید...
این کتاب برای من یک نامه‌ی عاشقانه به اصفهانه و کمی‌ بیشتر.
Profile Image for Zakiyeee.
56 reviews6 followers
July 8, 2023
به قول دوستی این کتاب اولین لمس من بود از قلم و دنیای شاهرخ مسکوب!

کتاب مثل اسمشه؛ یکسری چیزا تو حال و هوای یک خواب عجیب غریب بهت منتقل میشه و یکسری هم واضح و دقیق همون‌جوری که خودا تجربه شون کردی؛ مثل داستان جدایی از یار جانی مسکوب، «اقا مهدی» و به نوعی تا سالها یاد اون آدم افتادن و بارها و بارها سر از خاطرات گذشته درآوردن. شاید پرش های زمانی نزاره کتابو‌ ببلعی ولی یکجورایی پیوندی پیدا می‌کنی باهاش که زیباست ...
.

چیزی شکسته و ریخته بود،
آن یگانگیِ شاد که در آن شناور بودیم...
.

چه شد که مسافر رفته پس از آن همه سال یک روز در آن سوی زمان از مرز سرزمینی غریب باز آمد و مانند تندبادی فضای سینه را پر کرد؟

تنم پر از هیچ است و به سرگردانی بادبادکی در آسمان خیال پر میزنم. چشم های خواب زده ام را می بندیم تا چشم دلم باز شود.
Displaying 1 - 30 of 76 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.