لبنانزدگی سفرنامهای هفتپردهای است. نویسنده میکوشد بافت اجتماعی و سیاسی و تاریخی لبنان را در قالب مشاهداتش در این سفر صورتبندی کند. این سفرنامه به قرائت لبنانی از اسلام و تجربهی زیستهی مسلمانان در فضای متکثر و پر داد و ستد کشوری میپردازد که هیچ گروهی در آن اکثریت مطلق یا حاکم نیست. لبنان در این کتاب یک متن نیست بلکه پیشامتن و رویکرد و برشی متفاوت است که با شناخت آن میتوانیم حتی دانستههای قبلی خودمان را نیز به گونهای متفاوت بفهمیم. نویسنده در میانهی جنگ ۲۰۱۴ غزه و اوج حملات گروههای تکفیری به لبنان سفر کرده و به نواحی مرکزی و جنوبی این کشور کوچک سرک کشیده است. یک فصل کامل از این سفرنامه به بازدید از مؤسسات اجتماعی و خیریهی امام موسی صدر اختصاص دارد. این مؤسسات در شهر صور در ۲۰ کیلومتری مرز فلسطین اشغالی واقع است و نیم قرن قدمت دارد. همچنین در فصلهای دیگر روایتهایی میخوانیم از کمربند فقر بیروت یا همان ضاحیهی جنوبی، موزهی ملی لبنان، دانشگاه آمریکایی بیروت، پارکموزهی مقاومت با نام ملیتا و بازدید از گروههای پیشآهنگی حزب الله.
«یک لبنانی روز و شب یاد میگیرد اختلافات را عذر بنهد و بر سر اشتراکات توافق کند. چون میداند حق در انحصار یک فرد یا فرقه نیست. حق موجودیتی خارجی است که باید با اشک و عرق و خون به آن تقرب جست. »
نویسنده در کتاب بیشتر به تفاوتهای ایران و لبنان میپردازد و کمتر بافت سفرنامه دارد. هر چند مسائلی که مطرح میکند را دوست داشتم و نثرش هم دلنشین بود.
این کتاب در بهترین حالت ده درصد سفرنامه هستش یعنی اصلا به نظرم اسم این کتاب هم لبنانزدگی نباید میبود و بیشتر صدرزدگی یا نصرالهزدگی برازنده این کتاب بود متن کتاب شباهتهای زیادی با کارهای آقای امیرخانی داره البته خدا رو شکر رسمالخط امیرخانی رو نداره ولی مثل ایشون هرچند خط یه بار نفت نفت نفت میکنه و مقایسه میکنه پیشرفتهای توی لبنان رو با ایران، و خب قطعا به ذهنشون خطور نمیکنه اگه پول نفت ایران نبود چطور این مواردی که در موردش صحبت میکنه با انجام میرسید طلبه بودن نویسنده از جملات عربی زیاد در متن، تکرار مکررات، تمثیلهای منبری که بسیار میلنگه و اطهارنظر کارشناسی در همه مسایل به چشم میاد. مشخص نیست تخصصشون دقیق چی هست که در مورد تاریخ، جغرافی، فیزیک، مهندسی کشاورزی، هنر خط و کاشی، فلسفه، ادیان و سیاست با چنان قطعیتی صحبت و نتیجهگیری و برداشت میکنه که انگار در هر کدام یک دکتری دارند چیزی که شاید بیشتر از همه ناراحتم کرد اینه که دایم از خوبیهای لبنان و اینکه چطور این همه مردم با ادیان و عقاید مختلف کنار هم زندگی میکنن صحبت میشه و به ایرانیها انتقاد میکنن چرا تفاوتهای همدیگه رو تحمل نمی کنن ولی خودشون وفتی دوتا خانم ایرانی بیحجاب میبینن، تا آخر اون فصل در حال تاسف خوردن هستن یا در مورد جوراب پای خانمی که سر قبر همسرشون اومدن هم قضاوت میکنن بد نیست یه سوزنی هم به خودت بزنی برادر
بسمالله خیلی خلاصه اگر بخواهم بگویم این کتاب علیرغم برخی مشکلات جدی که داشت (که اشاره خواهم کرد) توانست در زمره کتابهایی قرار بگیرد که تصمیم گرفتم هر چند وقت یکبار بخوانم و خودم را با آنها محک بزنم. در واقع از همان زمانی که با نوشتههای نویسنده آشنا شده بودم (در قالب وبلاگش) عادت داشتم هر چند ماه یکبار آنها را مرور کنم. چرا که این نوشتهها برای من (که مطالعات چندان عمیقی در این زمینهها ندارم) نماینده نگاهی تازه/مغفول بود که با نگاههای رسمی/عرفی موجود تفاوتهای آشکاری داشتند: لااقل اینکه نکات ریز و مهمی در لا به لای این صحبتها بود که ارزش بازخوانی چندباره را داشتند. به عنوان مثال در همین کتاب میتوانم به فصلهای استغنا یا خموشی اشاره کنم. اما! برای این که این یادداشت صرفا تعریف و تمجید نشود برویم سراغ ایرادهای کتاب به نظر حقیر: اولین ایراد اینکه این کتاب اصلا سفرنامه نیست. یعنی نویسندهٔ گرامی نظراتش را درباره مسائل مختلف به نحو وبلاگ مانندی نوشته و صرفا وقتی قرار است موضوع بحث عوض شود یک بخشی از سفرش را گزارش میکند! بهتر بگویم: غرض از این کتاب اصلا روایت سفر به لبنان نیست. مقایسه لبنان با ایران به بهانهٔ سفر به لبنان است. همین قدر صریح و بی تعارف. ایراد بعدی من به محتوای کتاب است. همیشه وقتی نگاه به یک مقولهای صفر و صدی میشود نسبت به پذیرفتنش گارد میگیرم و به صحتش شک میکنم. مثل اتفاقی که در این کتاب و در این مقایسه بین ایران و لبنان رخ دادهاست: برایم سخت است زیر بار این واقعیت بروم که در ایران همهچیز خیلی بد است و در لبنان همه چیز این قدر خوب است. این دو تا مشکل به قدری طی خواندن کتاب برایم پر رنگ بودند که چیز دیگری به چشمم نرسید :-)!
روایتی از سفر چند روزه به لبنان نویسنده بیشتر درونیات خودش رو روی کاغذ آورده. برای چیزهایی که توی ذهنش بوده گشته و شاهد مثالهایی پیدا کرده و نوشته. به چند پست دنباله دار در یک وبلاگ بیشتر شبیه بود تا به یک کتاب
انفجار بیروت عطش دانستن در مورد لبنان را زیاد کرده است. آیا واقعا لبنان آن طور است که ما در ایران تصور میکنیم؟ آیا دختران و پسران لبنانی با پولی که از سپاه میگیرند عصرها تا پاسی از شب لب ساحل مدیترانهای بیروت میزنند و میرقصند و مشروب میخورند؟ آیا همه لبنانیها سربازان سیدحسن نصرالله و نوادگان جمهوری اسلامی هستند؟ #کتاب لبنانزدگی پاسخهای شفافی برای این پرسشها دارد. البته نه پاسخهایی از نگاه یک حزبالهی یا یک بسیجی و یا یک فرستاده دولتی. پاسخی از نگاه یک نویسندهی جوانِ منتقد. منتقد به برخی سیاستهای جمهوری اسلامی، منتقد به حوزه علمیه قم، منتقد به اقتصاد نفتی. منتقد به سازمانها و ارگانهای دولتی. حالا این جوان ایرانی منتقد، ما را با کتابش به بیروت میبرد. به دهکده متکثر بیپلیس بیحاکم. به سرزمین انجیر و زیتون. لبنان. _ ما چقدر در مورد لبنان میدانیم؟ چقدر از سیدحسن نصرالله و سیدمحمد حسین فضلالله میدانیم؟ و مهمتر از همه چقدر از امام موسی صدر میدانیم؟ برخی از دوستانم حتا نمیدانند موسی صدر متولد ایران بود. آنهایی هم که میدانند چیز دیگری نمیدانند. حتا آن شیفتگان امام موسی صدر هم شیفته عکس با سیگار او هستند و چیزی از درجات علمی و فرهنگی او نمیدانند. کتاب لبنانزدگی تاحدودی به شناخت بیشتر از لبنان کمک میکند. شاید بگویید به ما چه که از لبنان بدانیم؟ باشد ندانید اما پس خواهشاً راهبهراه هم نگویید پول ما را دادند به لبنان. شما که نمیخواهید بدانید. هرچقدر هم ما بگوییم سودی ندارد. چون نمیخواهید بدانید. _ نویسنده در بخشی از کتاب کافهای را به تصویر میکشد که در آن دختران لبنانی از باحجاب و بیحجاب دور هم نشستهاند. از خودم پرسیدم چطور آنها با این همه تناقض عقیدتی با هم سازگارند طوری که مینشینند به گرد یک میز و چای میخورند، آن وقت ما با یک دین و مذهب یکسان حتا چشم دیدن یکدیگر را نداریم؟ چون فلانی به فلانی رای داده است از زندگیمان حذفش میکنیم. این هیئت با هیئت کوچه بغلی دعوا دارد، این حزب آن حزب را فاسد و دزد و نجس میخواند. حالا خوب است در همه چیز از ملیت گرفته تا دین و آیین و فرهنگ و تاریخ و جغرافیا و... مشترکیم و تنها در سیاست اختلاف نظر داریم. این تفاوت جمهوری اسلامی با لبنان بسیار عجیب است. کتاب هم بارها و بارها به آن اشاره میکند. تفاوتی که واقعا آدم را به فکر فرو میبرد.
تمامش نکردم. آن هم به خاطر یک گزاره اینکه «مقایسه با تحقیر تفاوت دارد». نویسنده قصد مقایسه ایران با لبنان را دارد ولی از مرزهای غاز بودن مرغ همسایه به سرعت عبور می کند تا حدی که کشور مبدا (یعنی ایران) را تحقیر و حتی تمسخر می کند. و این مساله آن قدر در سطرهای کتاب جاری و ساری ست که خواندن ادامه ش را علی رغم مقاومتم فراوانم دشوار می کرد. برای همین کنارش گذاشتم. گرچه گفتند اگر ادامه می دادی در فصل های انتهایی به نتیجه مطلوب تری می رسیدی. شاید روزی که در مقابل تحقیرکنندگان وطن سعه صدر بیشتری داشتم، دوباره سراغش بروم و نظری جامع بدهم
لبنان برای همه دنیا میتونه ویژه باشه برای ما ایرانی ها ویژه تر! خاصه برای فردی که کمی دغدغه هویت شیعی ایرانی داشته باشه و البته از آنچه که در40 ساله اخیر رفته خرسند نباشه. لبنان برای چنین فردی یوتوپیاست. ایرانی محتمل که گویا با سرعت 120 کیلومتر داریم ازش دورتر میشیم. خوندن این کتاب برای کسی که لبنان نرفته واجبه و برای کسی که رفته واجب تر. تجربه نویسنده در سفر به لبنان و ارتبطات مستقیمش با نهاد های سنتی و فعلی مقاومت مثل دفتر امام صدر و بچه های حزب الله چیزیه که واقعا کنجکاوی برانگیزه ..
این افتخار رو داشتم که قبل از چاپ کتاب آن را بخوانم. قرار بود در این سفر همراه باشم اما نشد که نشد. در عوض این کتاب من رو کاملا همراه سفر کرد. پایان این سفر برایم نقطه عطف یک دوستی خوب بود . اینها همه باعث شده برای من خیلی ارزشمند باشد. تبریک میگم سید عزیز
کتاب خوبی بود که کلی ازش رو خط کشیدم و کلی چیزی ازش یادگرفتم نویسنده به لبنان به مثابه راه حلی برای معضلات اجتماعی خودمان نگاه کرده بود . از نظر ادبی و سفر نامه ای فضاسازی هایش را نمی پخت و سریع می رفت سراغ حرف خودش و مقایسه راه حل های لبنان و اوضاع ایران که از دلنشینی و البته حجم کار کم میکرد؛ یک نکته مثبت و یک منفی! به کسانی که در باره تقدم و تاخر جامعه اسلامی بر حکمت اسلامی سوال دارند حتما این کتاب را پیشنهاد میکنم و کلا به نسبت حجمش کتاب به شدت برای خوانده شدن می ارزد!
کتاب رو دوست داشتم، هم بخاطر مقایسه هایی که با وضعیت داخل داشت، هم بخاطر اطلاعات زمینه ای ای که از لبنان به اشتراک میذاشت، البته هنوز مشتاق تجربه های بیشتر و مفصل تری رو بخونم و بشنوم و البته مشتاق م که خودم لبنان رو تجربه کنم. برای من ایده ی پیشاهنگی هم بسیار جذاب می نمود، مخصوصا الان که ایده هایی مثل مدرسه طبیعت خیلی مد شده شاید بازیابی ایده ی پیشاهنگی جذاب باشه واقعا!
یک. کتاب را که بستم دلم گرفت، حسی شبیهِ دل گرفتگی نویسنده بعد از بازگشت از لبنان را داشتم، حقیقت این بود که کتاب مرا با این سفر همراه کرد، انگار با خواندن خط به خط کتاب از این طرف لبنانِ کوچک به آن طرف میرفتم، از گران بودن کرایه ها حرص میخوردم، در "روضه الشهیدین" دلم آتش میگرفت، از دیدن رباب صدر و مهربانی ها و شنیدن حرف هایش ذوق میکردم و آرزوی "اندیشیدن به شیوه حزب الله" را با خود به دوش میکشیدم.. #لبنان_زدگی به ظاهر یک سفرنامه کوتاه به لبنان است اما در حقیقت چیزی ست فراتر از یک سفرنامه معمولی!
دو. کتاب پر از اطلاعات تحلیلی مفید است، تحلیل های مذهبی، سیاسی اجتماعی حتی اقتصادیِ کابردی! یک کپسولِ ۱۰۰ صفحه ای مختصر و مفید! حالا نمیگویم صفر تا صد حرف های #سید_حسین_مرکبی مقبول و وحی منزل است اما درصد بالایی از آن کاملا صحیح و منطقی است، باقی قابل تامل و گفتوگو برانگیز! و چقدر دلم خنک میشد وقت هایی که به "عالمان مستغنی از جهانِ ساکنِ قم" طعنه میزند! چقدر.. چقدر.. آخیش! :)
سه. "در لبنان مهم نیست از کجا آغاز میکنی، مهم این است که در انتها به سید موسی میرسی.. "
میدانید؟ دل کندن از قم خیلی سخت است! قم برای یک زندگی بی حاشیه و سالم و آرام مذهبی واقعا جای خوبی ست! من نمیدانم سید موسی صدر وقت دل کندن از قم چه حالی داشت؟ نمیدانم در زیارتِ خداحافظی اش با حضرت معصومه(س) چه گفت و چطور خداحافظی کرد اما با هجرتش به لبنان چنان انقلابی به پا کرد که نه تنها لبنان، که تمام جوامع انسانی تا عمر دارند به نوعی مدیون آن هستند.
چهار. کتاب را توصیه میکنم، به فعال و غیرفعال فرهنگی، دغدغه مند و بیدغدغه، امام موسی شناس و امام موسینشناس، اهل سفر و اهل حضر... خلاصه این که #اوصیکم_به جمیعا!
در وهله اول تشکر کنم از نویسنده که صادق بوده و با استفاده از عنوان کتاب خودش اعتراف کرده که لبنان زدهست. هرچند اولین باری که با عنوان کتاب مواجهه شدم فکر کردم در نقد این رویکرده. شیوه نگارش (از مدل طنز پردازی بگیر تا شیوه روایت و ...) به سفرنامههای امیرخانی پهلو میزنه، گر چه نمیشه گفت کپیه ولی نمیشه هم گفت ابداع خود نویسندس. نویسنده مخصوصا تو نیمه دوم کتاب دائما ج ا رو تحقیر میکنه و از لبنان تعریف. نویسنده لبنان رو یه جامعه چند مجهولی معرفی میکنه که اتفاقا از پس حل این معادله بر اومده اما ایران با اینکه معدلش تک مجهولی و آسونه اما نتونسته حلش کنه! این نوع طرح مسئله ناشی از یه نوع نگاه تقلیلگرایانه خیلی جذابه که تهشم نتیجه این میشه خب پس بیاید از لبنان یاد بگیریم تا مشکلات جامعمون حل بشه! جالبه که اتفاقا این نوع خودتحقیری تو کتابای امیرخانی هم هست. به زعم حقیر تکثر تو لبنان بسیار ساده تر از تکثر تو ایرانه. تو لبنان ادیان و فرق متفاوتند. ولی ما تو ایران ذیل تشیع اثناعشری و حتی گفتمان انقلاب اسلامی قرائتهای مختلف داریم که اکثرا تقاطعهای شدید با هم دارن و برای همینه که تو ایران تقریبا تسامح صفره. البته قطعا این نبود تسامح رو خوب نمیدونم و معتقدم ماهم باید تلاش کنیم که یاد بگیریم با همدیگه بر سر منافع مشترکمون توافق کنیم اما نکته اینه که مسئله ایران با لبنان بالکل متفاوته و اصن مقایسه کردنشونم سطحی کردن ماجراست چه برسه به اینکه بیایم راه حل لبنان رو برای ایران تجویز کنیم.
این کتاب اصلا سفرنامه نیست! نویسنده صرفا مشاهدات خودش را گردآوری کرده و مکتوب ساخته است. سفرنامه در قالبی که برایش تعریف شده بسیار هم شیرین است. در اصل مقصود نویسنده از بیان این مشاهدات، مقایسه #لبنان 🇱🇧 با #ایران🇮🇷 است، از جهات مختلف! یک نگاه صفر و صدی در سرتاسر کتاب در جریان بود. [ایران همه چیزش بد است و لبنان همه چیزش خوب] البته که یک فصل را دوست داشتم و آن "استغنا" بود، همین...
قبل از خوندن بخاطر علاقه ناشناخته و بی دلیلم به لبنان و بیروت و خوندن نظرات، فکر میکردم کتاب جالبی باشه. خوب بود اما کلمات و جملات عربی زیاد و همچنین تم مذهبی زده کتاب به شدت آزارم داد.
یک سفرنامه ی ضعیف و مقایسه های بی امان این کشور با ایران البته گاهی مغرضانه و گاهی منصفانه. بیشتر به مسائل سیاسی و اجتماعی لبنان پرداخته بود و سفرنامه جامعی نبود... سی ام شهریور 401
نمیدونم بگم کتاب خوبی بود یا نه. یه جایی تصمیم گرفتم کنار بذارمش و انقدر خودم رو موقع خوندنش اذیت نکنم، اما ادامه دادم. اینکه نویسنده حدود ۴۰ صفحهی آخر انقدر خوب نقاط مثبت لبنان و برنامههای خوب شیعیان اونجا رو بیان میکرد عالی بود، اما کاش انقدر نگ��ه منفی و سطح پایینی به کشور خودش نداشت. یه جاهایی کاملا میشد احساس کرد که معتقده مرغ همسایه غازه و ایران اصلا نباید اسم اسلام رو روی خودش بذاره و هیچ نقطهی مثبتی هم از ایران نگفت. این مقدار کوبیدن ایران و علمای شیعهی ایرانی یه کم عجیب غریب و ناراحت کننده بود.
مگر می شود در این دوره و زمانه دلبسته لبنان بود؛ ابتدا و انتهای تاریخ را لبنان دانست و هر آن چه خوبی است را به یک کشور با مساحت کمتر از استان قم نسبت داد. مگر می شود اهل مطالعه باشی، اهل سفر باشی، اهل گفت و گو باشی و دلبسته لبنان شوی. دلبسته شوی چون در لبنان با حجاب و بی حجاب در کافی شاپ کنار هم می نشینند؛ چون ۱۷ فرقه در کنار هم یک نقطه تعادل را ایجاد کرده اند؛ چون در لبنان تضاد سنت و مدرنیته حرف مفت است. همه این ها ممکن است اگر لبنان را با استان قم مقایسه کنی. نویسنده از قم دل زده است و از لحظه ای که وارد فرودگاه رفیق حریری می شود دلبسته لبنان. اصلا به لبنان سفر می کند تا دلبسته شود. ترجیح می دهد گمشده اش را در لبنان پیدا کند تا هرگز آن را پیدا نکند. برای همین سفرنامه نمی نویسد؛ گمشده اش را، گمشده هایش را در لبنان جا می دهد و در و دیوار لبنان را به خدمت می گیرد برای نمایش گمشده ها. این ها همه ناخواسته است چون نویسنده خسته است. دوست ندارد چیزی را دوست نداشته باشد و از همین رو لبنان زده می شود. دلبسته لبنان بودن بهتر از دلبسته هیچ جا نبودن است. تلاش می کند از سطح عبور کند اما گاهی نمی تواند. درگیر حجاب می شود و نمی تواند آن را پنهان کند. غرب ستیز می شود، یهود ستیز و نمی تواند آن را پنهان کند. دلبسته شخص امام موسی صدر و خاندانش می شود و نمی تواند آن را پنهان کند. بارها شما را تا لب چشمه می برد و تشنه بر می گرداند بدون آن که در شما حس تشنگی ایجاد کند. شاید هم حس تشنگی ایجاد شود، اما به چشم بر هم زدنی از بین می رود. تلاش می کند شما را با خود همراه کند و موفق هم می شود گاهی. اما در انتها از راهی که رفته اید پشیمان می شوید. نویسنده تعارف ندارد؛ صریح سخن می گوید و ساده و این می شود که در دنیای نفاق، لبنان زدگی را غنیمت بشمارید؛ در میان سفرهای بسیار یک بار هم به لبنان بروید با نویسنده و در نهایت لبنان زده.
لبنان زدگی کتاب بدی است. از هر لحاظ... آنچه از روی جلدش متصور میشود، این کتاب قرار است تو را با #سید_حسین_مرکبی در سفرش به لبنان همراه کند. اما تنها اسمی که نمی شود روی آن گذاشت #سفرنامه است. نویسنده به بهانه سفرنامه شعارها، نظریات غیر کارشناسی و حتی فقهی خویش را که نهایت ارزش آن در حد پست های وبلاگ یا اینستاگرامش است را جمع کرده و در قالب کتاب به خورد مخاطب می دهد.
متاسفانه نه در ابتدا و نه انتهای کتاب توضیحاتی در مورد نویسنده داده نمی شود. نمیدانیم چه سطح از تحصیلات، سابقه و تخصص را دارد که درباره همه چیز و همه کس بدون داشتن حداقل اطلاعات نظر می دهد!
نویسنده با مقایسه وضعیت ایران و لبنان به همه چیز در ایران مدام غر می زند. از انتقاد به علمای قم گرفته تا متلک به نهادهای فرهنگی، حجاب، سیاست و... در عین حال سعی میکند لبنان را مدینه فاضله ای نشان دهد که بزرگترین مشکل آن اتفاقا نفوذ جمهوری اسلامی است. تلاش نویسنده این است که بگوید اگر امام موسی ربوده نمیشد و شیعیان لبنان تحت تکفل ایران در نمیامدند قطعا وضعیت بهتری داشتند.
ای کاش نویسنده برای شناخت لبنان، تنها به سفر به چند شهر شیعه نشین بسنده نمی کرد. کمی در مورد تاریخ حزب الله لبنان و تاثیرپذیری آن از انقلاب اسلامی، جنبش امل و تغییرات آن پس از ربایش امام موسی و اختلافات این دو گروه، مطالعه می کرد. تاریخ مسیحیان، سنی ها و دروزی ها را می خواند و سپس تصمیم به نوشتن کتاب می کرد.
"لبنان زدگی" سفر خواننده است به ذهن نویسنده در قالب سفرنامه ای به دهکده متکثر، تکنولوژیک بی پلیس، بی حاکم و البته آرمانی نویسنده یعنی لبنان! لبنان زدگی شرح مختصر سید حسین مرکبی است از نگاه لبنانی به انسان، جامعه، دین و سیاست در مقابل نگاه ایرانی که اگر با اغماض از بخش هایی از کتاب که زیادی شخصی شده، بگذریم قطعا کتاب خیلی خوب و قابل و توصیه ایست!