سباستین سومین کتاب منصور ضابطیان در قالب سفرنامه است که به شرح سفر وی به کوبا در بهار ۱۳۹۵ میپردازد. این کتاب شامل متن سفرنامه به همراه تصاویری است از سفر به سه شهر هاوانا، ترینیداد و وینالس و برخلاف دو کتاب قبل، تنها به یک کشور پرداخته است.
این غربیهای الکی که میاومدند شرق، میگفتند وای چه فضای عرفانی و مردمِ عقبمونده ولی مهربونی و یه عمرْ هند و ایران و امثالهم رو اینطوری تفسیر کردند که البته بنکل به بیراهه رفتند. حالا شرقیجماعتِ ما هم، از تهران پا شده رفته به شرقِ خودش (که میشود تهِ غرب) و میگوید وای چه مردمونِ باصفایی، همه خوشن و آدم میخواد تا لنگ ظهر بخوابه از بس هوا خوبه و بعضی شهرها مثل «شمال خودمان» هستند و در کوچهها پوست چیپس نریختهاند و هنوز انسانیت درشان نخشکیده و مهمان را حبیب خدا میدانند (نقل به مضمون!) و تنها بیشعورش یک آمریکاییِ ازخودراضی است، نیز اینکه در چند کافه هم عکس چه و کاسترو را چسباندهاند. اینکه در این کتاب چیزی از کوبا دستگیر آدم نمیشود جز همین اطلاعات در مورد صفای باطن کوباییها و نبود اینترنت پرسرعت، البته تقصیر منصور ضابطیان نیست (دههی هشتاد بود که اسم منصور ضابطیان را اولین بار از برادرم که آن زمانْ چلچراغ میخواند شنیدم). او مثل هر توریستی سفر کرده و قرار نیست به سوالات منی که از سیاست و اقتصاد کوبا چیزی نمیدانم و مشتاق، پاسخ دهد. مدام میگوید مردمش فقیرند ولی خوشحال، در مقایسه با حتا ایران. اما من این را خیلی منطقیتر (اما نه به اندازهی کافی) میدانم که همهی مردم چند کیلو برنج و شکرِ ماهانهشان را گیر بیاورند، و درآمد دندانپزشک کمتر از رستوراندار باشد، تا اینکه در بخشهایی از جنوب همان شهرِ عزیز و دودگرفتهی آقای ضابطیان، مردم در فلاکت و خشمِ دائمی به سر ببرند - به قیمت داشتن مترو و ایرانسل نسل چهار و شاپینگمالهای متنوع و جذاب. منصور خان البته شبی به یاد ماندنی را برای من ساخت. چند ساعت بعد از هدیه گرفتنِ این کتاب از دوستِ بینهایت عزیزی، لاینقطع خواندمش، در اتاقم در خوابگاهِ عظیمِ ارمِ اینک خالی از سکنه (بجز همین چند اینترن)، با لیوان چای در کنارم، لبِ پنجرهای گشوده با هوای خنک و کمی سردِ چهار صبحِ شیراز، در ماه آخر سال.
دومین سفرنامه ای که از ضابطیان خوندم مثل اولی برام شیرین بود (اولی موآ بود) جذابیت موآ و سباستین برای من در این بود که از دو کشوری که فقط اسمشون رو شنیده بودم میخوندم ، ویتنام و کوبا. کشور هایی که هیچ وقت آرزوی سفر بهشون به ذهنم نرسیده. (توی بعضی ریویو ها میخوندم سباستین بهترین کتاب ضابطیانه ) فعلا من هم موآ و هم سباستین رو دوست داشتم و برام شیرین بودن . توی این دو سفرنامه دنبال اتفاق خاصی نگردید بخونین و لذت ببرید از برداشت های نویسنده از افکار و طرز زندگی مردم کشورها . که من به عنوان نقطه قوت بهش نگاه میکنم. اهل سفر نیستم اما سفرنامه خوندن بدجور شوق سفر میده بهم . به اقای ضابطیان غبطه میخورم. برم توی یوتیوب بیشتر درباره کوبا ببینم 😁 (بخش جذاب بعد اتمام یک سفرنامه)
منصور ضابطیان دوست داشتنی :) از اونجایی که سفرنامه های ضابطیان با چاشنی خاطرات همراهند خیلی برام خوشایندن. یه جوری از سفرهاش و آدم هایی که باهاشون در ارتباط بوده تعریف میکنه که حس میکنی تو هم اونجا حضور داشتی و این خودش دلیلی برای جذابیت کتاب هاشه. از عکس های اینکتاب بیشتر از سه کتاب قبلی خوشم اومد. تصورم از کوبا چیز دیگه ای بود، نه خیلی ثروتمند ولی نه به این اندازه هم فقیر که حتی با پاستیل و آدامس هم آشنا نباشند. به هرحال من که دلیلی برای کمتر از پنج ستاره دادن به اینکتاب پیدا نکردم و امیدوارم بازم منصور ضابطیان سفرنامه دیگه ای برای چاپکردن در دست داشته باشه.
اگه مسئول تبلیغات کتابهای سفرنامه بودم توی متن آگهی مینوشتم: تنها با کمتر از ۲۰۰ هزار تومان به کوبا سفر کنید. نکته مثبتش این که بدون هزینه زیاد، درگیری یادگیری زبان و بستن چمدون در عین حال که تو تختخواب گرم و نرمت هستی به کوبا سفر میکنی و با آدما و داستان زندگیشون و غیره آشنا میشی. در کنارش نکته منفیش میشه دیدن کی بُوَد مانند خواندن :( کوبا قطعا از اون جاهایی بود که من اصلا نمیشناختمش، یعنی در واقع جز اخرین گزینههای روی میز ذهنم برای خیالپردازی سفر رفتن بود. ولی در حال حاضر با توجه به ویژگیهای ذکر شده تو کتاب، دلم میخواد برای تمام عمرم برم هاوانا کنار آبیتس توی آپارتمان قشنگش زندگی کنم و اونجا یه هویت جدید داشته باشم کاملا متفاوت با خود الانام...! اون یه ستاره کم کردن هم بخاطر کوتاه بودن کتاب بود :((
پایان: بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳ پ.ن: و صد البته در حال و هوای جنگ
کتاب بسیار لذتبخشی بود. همیشه این کشور برام جذاب بود و با خوندن این کتاب بیشتر برام ثابت شد که واقعا هم کشور جذابیه. نوشتن ضابطیان جذاب بود و عکس داشتنش هم همینطور. فقط گاهیجاها حس میکردم داره طوری حرف میزنه که بتونه برای کتاب مجوز بگیره. نمیدونم واقعا اعتقاد داشت بهشون یا نه. ولی در کل کتاب بسیار زیبا بود و خوندنش سراسر لذت!
این دومین "سفرنامه"ایه که تا حالا خوندم و کاملا متفاوت با اولی. خیلیوقت بود این کتاب رو توی کتابخونه نشون کرده بودم. امروز که دو سه ساعتی توی دانشگاه بیکار بودم، رفتم سراغش و خوندمش. به دلم نشست؛ البته که فکر نکنم اسم "سفرنامه" چندان برازندهش باشه.
اینم از آخرین کتاب امسال! راستش نمیدونم، حس میکنم یخورده کتابهای ضابطیان برام تکراری شده و خب چون معمولا بیشتر از اینکه راجعبه خود مقصد و جاذبههاش صحبت کنه در مورد مردم و ارتباطش با اونا حرف میزنه. یه جورایی فکر میکنم ضابطیان اگر سفرنامهای در مورد جنگلهای آمازون یا تانزانیا یا بندر کنگ بنویسه، در عمل فرق زیادی با هم نخواهند داشت و بیشتر در مورد اینکه با فلانی چی گفته و اون چی کار کرد و یهو یه ایرانی دید و چقدر با اون گپ زد، صحبت میشه. شاید هم نباید چندتا کتاب پشت هم ازش بخونم و یخورده فاصله بگیرم و بعد از یه مدت یک کتاب دیگه بخونم. در هر صورت اگر علاقهمند به کارهای ضابطیان هستید (من اسمش رو میذارم ناسفرنامه)، این کتاب هم اوقات خوبی براتون به یادگار خواهد گذاشت.
با کتابای منصور ضابطیان میتونی بودن تو کشورایی رو تجربه کنی که نرفتی و به احتمال زیاد هم نخواهی رفت... مثل بقیه کتابایی که تاحالا ازش خوندم عالی بود و تو کمتر از ۲۴ ساعت تموم شد! پ.ن: علت نامگذاری کتاب هم جالب بود 😁
سباستین، مثل بقیه ی کتابای منصور ضابطیان، همه چیزش قشنگه. مخصوصا برای کسی که عاشق مسافرته...تک تک جزئیات کتابای این مردو دوس دارم،موقع خوندن سباستین، بیشتر از اینکه حس کنم دارم کتاب میخونم، حس میکردم نویسنده دوست چندسالمه و داره واسم خاطراتشو تعریف میکنه🥹
نسبت به نوشابه زرد و استامبولی جذابیت کمتری داشت اما باز هم دوست داشتنی بود. آشنایی با مکان هایی که شاید هیچ وقت عمر اجازه ی گشت و گذار در آ�� ها را ندهد موهبتی است که ضابطیان به ما ارائه کرده است. من هیچ چیزی راجع به کوبا نمی دانستم و حالا وقتی چشم هایم را می بندم. تصویری محو از دنیای رقص و فقر و ایوس و سباستین در ذهن برایم تداعی می شود. به نظر من، بهترین فصل آن، سفره ی انقلاب بود که با ایجاد حس همزاد پنداری، ضابطیان توانسته بود خواننده را با متن در هم آمیزد.
موقع خوندن کتاب های ضابطیان دوست داشتنی فراتر از انتظار خوش می گذره :))) تنبلانه در منزل لم میدی و در عین حال کیلومتر ها دور تر رو می گردی و سفر می کنی
بلند شده ای اینهمه راه رفته ای در آن دیار، نه سیگار برگ کشیده ای و نه عرق نیشکر به تن زده ای و نه رقصی و نه کار صوابی! که آن وسط ها بگویی من بچه مسلمانم! خب می رفتی قُم که بچه مسلمانی ات را بیشتر ثابت کنی! گوش اگر کرده باشی می گوید، گفته برخیز و به جام باده کن عزم درست کجای کاریم در این هیاهوی بیهده ی آدم خوبه ی قصه بودن باری دستِ کم در این نوشتار آقا سباستین توانسته فضا را تا اندازه ای بازبنماید. اگر آن مزه پرانی های بی مایه را هم نداشت که چه بسا بهتر بود
کتاب رو خیلی خیلی خیلی دوست داشتم،اصلا نفهمیدم چجوری تموم شد! انقد توصیف صحنه و جزئی نگری معقول نه بیش از حد که دم خسته کننده باشه نه گذرا، عکس های کتاب چقدر عکس های قشنگی بودن! انگار عکس ها جون داشتن و حرف میزدن و حس منتقل میکردن. روایت درجه یک و طنازی اقای سباستین هم که جای خود داره. مطمئنم این اولین و اخرین کتابی نیست که از اقای ضابطیان میخونم و حتما حتما با ایشون روی تخت میخوابم از کوبا میرم سفر میکنم.
فقط یک پیشنهاد برای نشر مثلث و اقای ضابطیان که یک QR Code پشت جلد کتاب قرار بدن و باقی عکس هارو داخل سایت بارگذاری بشه و ما از طریق کد باقی عکس هارو ببینیم. (نمیدونم چجوری و کجا باید بگم تا به گوششون برسه،پس تنها تریبون من همینجاست.)
کتاب نثر روان و دلنشینی داره طوری که میشه در عرض چند ساعت کتاب رو خوند و در تمام این مدت هم لذت برد. اما انتظار من از سفرنامه اینه که اطلاعات بیشتری درباره فرهنگ،آداب و رسوم،تاریخ و .... یک کشور ارائه بده که توی این کتاب خیلی سطحی این موارد رو گفته و بیشتر به نظرم این کتاب خاطرات سفر بوده تا یک سفرنامه. اما با این حال این کتاب رو دوست داشتم و از خوندنش لذت بردم.
سباستین را به اعتماد تعریف هایی که شنیده بودم بدون اینکه بخوانم در لیست کتاب بچه های کلاس نهم گذاشته بودم. ریسک قابل توجهی بود اما برخلاف انتظارم تقریباً همه ی بچه های کلاس دوستش داشتند. حتی بچه های سال های بعد. طنز ظریف منصور ضابطیان، روایت بی تکلیف و روانش و عکس ها و نگاه مثبت و متفاوتی که نسبت به کشور مقصد دارد باعث شد که سباستین به عنوان تجربه اولین سفرنامه بچه ها تجربه ی خوبی باشد.
بعدتر که خودم هم سراغش رفتم دوستش داشتم، خصوصاً آن پارگراف آخر «لحظه های آخر سفر همیشه غم انگیز است. مگر آنکه خانه ات را دوست داشته باشی. کمی از روحم را اینجا می گذارم تا بهانه ای باشد برای بازگشت. اگر عمری بود به جهان! اما هنوز راه نیفتاده دلم غنج می زند برای همان تهران دود آلود. برای قدم زدن از خانه تا دفتر. برای در آغوش گرفتن دوستانم و تاب سواری در حیاط خانه مادری. هر بار که سفر می کنم. بیشتر به این باور می رسم که ریشه های ما عمیق تر از آن است که بشود بریدشان و رفت. در سرزمین ما خیلی چیزها ایده آل نیست. محدودیت ها و مشکلات را می دانم اما هر چه باشد مال خود ماست. ارث پدرمان است. غمش را فراوان می خوریم اما شادی هم کم ندارد.. می مانیم و شادی هایش را زیادتر می کنیم»
خيلى از خوندنش لذت بردم. منصور ضابطيان جان بازهم تونست به خوبى حق مطلب رو ادا كنه و يه تصويرى از كوباى خودش به من بده. هم از تمش لذت بردم، هم از توصيفات عميقش و اظهار نظرهاى كاربردى و به درد بخورش. به خصوص درباره خونه همينگوى به شدت لذت بردم. همينگوى هميشه ستاره ى قفسه هاى من بوده و هست، و خوشحالم درباره ى زندگيش توى هاوانا نكاتى به من اضافه شده. پى نوشت: اين كتاب توى ژانر سفرنامه شايد خيلى جامع به نظر نرسه اما بايد توجه كرد كه سفر فقط بيست روزه بوده. و به هر حال چون بهم جسبيد دوست دارم همه ى پنج ستاره رو تقديمش كنم :)
اولین بار با دیدن سریال Encounter بود که به کوبا علاقمند شدم و توی پینترست عکسهاش رو نگاه میکردم و خودمو توی تکتکشون تصور میکردم. امروز تمام مدتی که زیر درختِ توت دراز کشیده بودم و یک نفس این سفرنامه رو میخوندم، داشتم توی کوبا زندگی میکردم و از چشمهام قلب پرتاب میشد😍 بین سفرنامههایی که از آقای ضابطیان خوندم، این سفرنامه قطعا بهترینش بوده و هیچوقت نمیتونم فراموشش کنم🥲 حس میکنم حتی قلم نویسنده هم بهتر بود و جزئیات و توصیفات بهتر بود. عکسهاش، جزئیات سفر، خوراکیها، وسایل نقلیه، خونهی همینگوی، رستوران ایرانی، خوشحالیا و لبخند مردمش، مهربونیشون... هممممهچیزش واقعا زیبا و دوستداشتنی بود😭💙 حتی داستان اینکه چرا اسم کتاب سباستینه هم باحال بود😁
در کوبا کسی حق ندارد دوتا خانه داشته باشد. دولت معتقد است هر خانواده فقط یک خانه نیاز دارد و اگر خانهی دومی داشته باشد به این معناست که میخواهد حق هموطنش را بخورد و او را استثمار کند. (صفحه۹۰)
با این کتاب چند ساعته به کوبا سفر کردم و برگشتم و سفر جذابی بود؛ خوش گذشت. ۱۴۰۰/۱۲/۲۷
قلم ضابطیان را دوست دارم. سباستین شیرین است و دلچسب؛ آنقدر که ذره ذره میخوانم تا هر بار گرد خستگی کار از تنم بتکانم. کتابهایش سفرنامه نیست، بیشتر یادداشت است و حکم دفتر خاطرات دارد و خواندن این دفتر وقتی خود نویسنده اجازهاش را میدهد بیشتر به آدم میچسبد. سباستین اطلاعات جزئی و دقیقی از نکات گردشگری کوبا به دست نمیدهد اما همین کلیها هم برای منی که آشنایی چندانی با این مملکت و اوضاعش ندارم، کافی است. کشوری که در عین فقر مردمی شاد دارد، مردمی که در لحظه زندگی میکنند و غم فردا ندارند. به خودم، به کشورم، به مردمم، به فردا و به شادی میاندیشم.
منصور ضابطیان سفرنامههایش را خیلی شخصی مینویسد آن قدر که گاهی غیر از بیان احساسات خود و نوع رابطهاش با اطرافیانی که در سفر با آنها روبه رو میشود چندان اطلاعات دیگری در اختیار خواننده نمیگذارد هر چند این مسئله در سفرنامههای جدیدتر وی تا حدود رفع شده است و در «سباتین» میتوان اطلاعات خوبی درباره کشور کوبا به دست آورد اما همچنان آن فضای شخصی و شرح دوش گرفتنها و چای خوردنها وجود دارد من اتفاقاً این فضا را دوست دارم و از خواندن چنین کتابهایی لذت میبرم کتابهای ضابطیان متنی روان و گهگاه همراه با طنز دارند که عکسهای ضمیمه نیز آنها را خواندنیتر میکندد حالا که امکان سفر خارجی به ویژه به ویژه به بعضی کشورهای خاص و دور از ما مثل کوبا بسیار کم است چه خوب است با خواندن این کتاب و نظایر آن فرصت شناخت آنها از طریق کتاب و عکس را مغتنم بشماریم چیزی که موقع خواندن سباستین آزارم میداد این بود که میخواندم کوبا با انقلابی استقلالطلبانه علیه امپریالیسم آمریکا به قهقرای فساد و فقر غلتیده است و من مدام نگران این بودم که نکند آینده ایران نیز آن چنان باشد
سباستین، سفرنامهی ضابطیان است به کوبا. صاحب خونهای که ضابطیان توش ساکن بوده، «ضابطیان» رو «سباستین» میخونه و بعد از اینکه تمام تلاشها برای اصلاح ناکام میمونه، این اسم تا پایان سفر روی ضابطیان میمونه.
این کتاب، تصوراتم ُ نسبت به کوبا دگرگون کرد. از کتاب انتظار بیشتری داشتم، ولی با تمام این حرفا دوستش دارم و در پایان:
من لذت خوندن سفرنامه های ضابطیان رو اولین بار با خوندن "چای نعنا" چشیدم و انقد برام تجربه شیرین و دلچسبی بود که اصلا انگیزم برای پیدا کردن کتابی به اون جذابی باعث شد من سفرنامه ( و کتاب با محوریت سفر) خوندن رو شروع کنم.
بعد از اون چندین تا سفرنامه هم از خودشون هم از نویسنده های دیگه خوندم ولی هیچکدوم نتونستن مثل سفرنامه ی مراکش جاشونو تو دلم باز کنند.
هفته پیش ۵شنبه منصور ضابطیان مهمون "کتاب باز" بود و من با اینکه چندین ماه بود کتاب نخریده بودم و به خودم قول داده بودم که تا میتونم کتاب هم نخرم، انقد قشنگ در مورد کتاب های خودش و یه سری سفرنامه های دیگه حرف زد که قولمو شکستم و بالافاصله بعد از تموم شدن برنامه ۲ تا کتاب سفارش دادم که یکیشون همین سفرنامه کوبا بود!=)
سفرنامه کوبا، دقیقا از جنس "چای نعنا" با همون نثر روون و صمیمیش از آدم های کشوری میگه که کمتر کسی از ما ایرانی ها باهاش آشنایی داره. دقیقا تمرکز روی همین آدم ها و روابطشون و قصه هاشون بود که تجربه خودن این کتاب و انقد واسم به یاد موندنی و لذت بخش کرد!