Jump to ratings and reviews
Rate this book

ریگ روان

Rate this book
ریگ روان جدیدترین اثر استیو تولتز پس از رمان تحسین‌شدهٔ جزء از کل است. تولتز در مصاحبه‌ای گفته که جزء از کل را دربارهٔ ترس از مرگ نوشته و ریگ روان را دربارهٔ ترس از زندگی

440 pages, Hardcover

First published April 22, 2015

340 people are currently reading
5078 people want to read

About the author

Steve Toltz

5 books1,107 followers
Steve Toltz (born in 1972) is an Australian novelist.

Toltz graduated from the University of Newcastle, New South Wales, in 1994. Prior to his literary career, he lived in Montreal, Vancouver, New York, Barcelona, and Paris, variously working as a cameraman, telemarketer, security guard, private investigator, English teacher, and screenwriter.

A Fraction of the Whole, his first novel, was released in 2008 to widespread critical acclaim. It is a comic novel which tells the history of a family of Australian outcasts. The narration of the novel alternates between Jasper Dean, a philosophical, idealistic boy, who grows up throughout the novel and his father, Martin Dean, a philosopher and shut-in described at the start of the novel as "the most hated man in all of Australia". This is in contrast with Terry Dean, Jasper's uncle, whom Jasper describes as "the most beloved man in all of Australia". The novel spans the entirety of Martin's life and several years after (a range never specified in the text, but starting after World War II and ending in the early 2000s), and is set in Australia, Paris, and Thailand.

The novel has repeatedly been compared favorably to John Kennedy Toole's Pulitzer Prize winning novel A Confederacy of Dunces. A Fraction of the Whole was shortlisted for the 2008 Man Booker Prize and the 2008 Guardian First Book Award.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
753 (21%)
4 stars
1,143 (32%)
3 stars
1,059 (29%)
2 stars
415 (11%)
1 star
194 (5%)
Displaying 1 - 30 of 604 reviews
Profile Image for KamRun .
398 reviews1,620 followers
March 22, 2017
تا حد امکان بدون اسپویلر. در اشاراتی هم که به حوادث داستان کردم، از مقدمه‌ی مترجم فراتر نرفتم

اگر جز از کل را روایت رنج انسان در جدال با مرگ بدانیم، ریگ روان در نقطه‌ی مقابل قرار دارد: رنج حادث شده در جدال با زندگی. داستان، روایت ماجراهای فردی به‌نام آلدو بنجامین از زبان دوستش گروهبان لیام است: شخصیتی بی‌نهایت بدشناس، آهنربای بدبختی‌ها که طی ناکامی‌های پی‌در‌پی برای مردن تلاش می‌کند. پی‌رنگ داستان را در این جمله خلاصه کردم. فصل‌های کتاب توالی زمانی ندارند (روایت‌ها تو در تو هستند) و هر فصل گوشه‌ای از کلاف را می‌گیرد تا درنهایت در فصل‌های پایانی کلاف پیچیده‌ی زندگی آلدو بنجامین گره‌گشایی می‌شود و وقایع مانند پازل در کنار هم قرار می‌گیرند. داستان بیش از حد شاخ و برگ گرفته و در قسمت‌هایی تولتز عنان از کف داده و حسابی زیاده‌گویی کرده. اگر این شاخ و برگ‌ها را از داستان حذف کنیم در نهایت چیزی جز این‌ها باقی نمی‌ماند: بدبخت‌ترین انسان روی زمین در نقش قهرمان، یک راوی نیمه بدبخت که ارتباط نزدیکی با شخصیت اصلی داستان دارد، چند کاراکتر فرعی که پیوند‌های عجیب و غریبی با قهرمان دارند و معجونی از حوادث باورکردنی و نکردنی به میزانی که باب میل نویسنده است

اما دو نکته‌ای که نظرم را جلب کرد

اول. تقابل کاراکتر آلدو در ریگ روان با مارتین در جزء از کل: رویای مارتین، کابوس آلدو ست:جاودانگی. اگر این مورد را فاکتور بگیریم، مارتین و آلدو هیچ تفاوتی با هم ندارند، حتی در جزئیات شخصیتی، افکار و ترس‌ها. هر دو آیینه‌ی تمام‌نمای بدبختی انسان مدرن هستند، پر از ایده‌های بی‌ثمر و خلاقیت عقیم مانده، هر دو نابغه‌هایی تلف شده هستند، با پایانی عینا شبیه هم. بدون رستگاری

دوم. طنَازی کاراکتر‌ها در عمق قاجعه، خواننده را با آمیزه‌ای از تراژدی و لودگی روبرو می‌کند، یک طنز سیاه. ما به چیزی می‌خندیم که مضحکه‌ی غمبار زندگی انسان ماشین‌زده‌ی امروز است، زهرخندی به خودمان. آنچه که یونسکو در مورد طنز سیاه می‌گوید در اینجا هم تجلی می‌یابد
بی‌تکلفی و وضوحِ طنز، ما را از امر تراژیک وضعیت انسان آگاه می‌کند. این فقط به خاطر روح انتقاد نهفته در طنز نیست، بلکه طنز تنها امکان ما برای جدا کردن خودمان از وضعیت تراژی-کمیک انسانی‌مان و بیهودگیِ بودنمان است، اما تنها بعد از اینکه بر آن فائق آمدیم، جذبش شدیم و درکش کردیم. آگاه شدن از آنچه هولناک است و خندیدن به آن یعنی مسلط شدن بر آن هولناکی. منطق خودش را در بی‌منطقی امر عبثی نشان می‌دهد که ما از آن آگاه شده‌ایم. خنده حرمت هیچ تابویی را نگاه نمی‌دارد

در نهایت

بنظرم تولتز در نگارش ریگ روان برای فرم روایی، زبان و تکنیک از فرمولی تکراری (نسبت به جزء از کل) استفاده کرده و از این بابت دستش برای کسانی که جز از کل را خوانده باشند رو شده. در نتیجه داستان آنچنان که باید تازگی خاصی ندارد. من برای سرگرم شدن خواندمش و تا حدی هم چنین شد. اگر تصمیم گرفته‌اید معجون زهرآلود ریگ روان را بنوشید، گوارای وجودتان اما آمادگی خماری‌ها و حوصله سررفتن‌های احتمالی را داشته باشید


پی‌نوشت

اول- کتاب دو سه مشکل نگارشی داشت، که فقط یکی را یادم مانده. در پاورقی صفحه 374 نوشته شده بت زخری کشنده به جای با زهری کشنده
دوم- تا پیش از خریدن این کتاب اطلاع نداشتم مترجم‌ها هم آثار نویسنده‌های دیگر را امضا می‌کنند
سوم- احترام و سلیقه‌ای که نشر چشمه در ارسال کتاب‌های پیش‌خریدی قائل شد جای تشکر دارد. کتاب چند ساعتی زودتر از توزیع در کتاب‌فروشی‌ها در بسته‌بندی زیبا و شکیلی بدستم رسید
Profile Image for Mohadese.
420 reviews1,132 followers
September 8, 2023
3.5 ستاره
"قانون تخطی ناپذیر همیشه همین بوده، وقتی به آرزویت میرسی که دیگر خیلی دیر شده."
(آخر ریویو خلاصه گذاشتم، نخونید اسپویل میشه!)
به نظر تولتز در خلق بدبختی ها و پرورششون استعداد خیلی خوبی داره و پیمان خاکسار هم خیلی خوب میتونه اون ها رو به ما انتقال بده! (ترجمش خوب بود)
ساختار و تم شخصیت اصلی ریگ روان مثل جز از کله
آلدو، ی مارتین جامعه گراست!
تم فلسفی این کتاب بیشتره و یه خورده منو یاد "سه شنبه ها با موری" مینداخت!
دو فصل اخر کتاب کشدار شد، برخلاف جز از کل ک اتفاقات بیشتری اخرش افتاد و جالب تر شد.
معتقدم ریگ روان، اقتباسی از جز از کل عه و کتاب جدیدی نیست، انگار نویسنده میخواسته عقاید و فلسفه جز از کل رو تاکید و یا تکمیل کنه!
اوایل کتاب برام جذاب بود اما اخرش احساس کردم نتونسته بود خوب داستان رو جمع کنه و خیلی یهویی همه چیز تموم شد.

📎 خلاصه داستان :
لیام، یک افسر پلیس است که عاشق نویسندگی است که همیشه نوشته هایش شکست خورده و هیچوقت در زندگی موفق نشده و حتى علت پلیس شدن او براى خلق یک کتاب بوده است که آن هم به شکست انجامید، و حتی در ازدواج و روابط عاطفی هم شکست خورده و از روابط رو به سردش با زنش تس و روابط پیچیدش با دخترش سونیا گله منده
آلدو که در واقع قهرمان واقعى رمان است و در مرکز توجه و کتاب و رمان دربارش نوشته میشه هم یه کارآفرین بد شانس و بدبخته که از خود بچگیش تا پیریش هزار بار شکست خورده و آسیب دیده، و بدترین ترس ها و کابوس هاش برای او اتفاق میوفته،او تمام بدشانسی های زندگی رو میبینه حتی فلج میشه و به زندان میوفته.
در طول رمان هزارها هزار بار آلدو تلاش میکنه که خودشو بکشه ولى همیشه شکست میخوره و اصلا باعث بوجود اومدن این اعتقاد درش میشه که یه بدبخت جاویدانه هستش.
این رمان با شکلى بسیار طنز به بررسى به گفته خود ترس از زندگى مى پردازه و با گوشه و کنایه ها و توضیحاتى از نویسندگان بزرگ به بررسى این موضوع مى پردازه.
Profile Image for Soheila.
73 reviews113 followers
November 15, 2017
خیلی واقعی تر و تلخ تر از جزء از کل...باورم نمیشه باهاش گریه کردم، حسابی ترسیدم و چندشم شد...از اینهمه واقعیت تلخی که تو دنیامون داره اتفاق میفته.
تولتز محشره.بی صبرانه منتظر کتاب بعدیشم.
Profile Image for مجیدی‌ام.
216 reviews152 followers
August 3, 2022
*بدون خطر لو رفتن داستان

تاخیر ده روزه، بین تموم کردن کتاب و نوشتن این متن، خودش گویای حس من نسبت به این کتابه!
البته سعی کردم از این فرصت استفاده کنم و بدون دخالت دادن حس لحظه‌ای، در موردش بنویسم.

از اونجایی که من ریگ روان و جز از کل رو پشت سر هم خوندم، بدون حتی یک روز تنفس بینشون، اصلا دید خوبی روی ریگ روان ندارم. نه اینکه کتاب بدی باشه، نه.
ریگ روان، یک داستان سر راست، یک رمان گیرا و یک چهارصد و خرده‌ای صفحه‌ی جذاب رو به تموم خواننده‌هاش ارایه داده، ولی به هیچ وجه توصیه نمی‌کنم بلافاصله بعد از جز از کل بخونیدش! جز از کل، نسبت به این کتاب، گیراتر بود و کشش بیشتری داشت.
اگر اول ریگ روان رو بخونید بعد جز از کل رو بخونید، ممکنه بیشتر خوشتون بیاد، ولی اگر اول جز از کل رو خوندید، توصیه می‌کنم اصلا ریگ روان رو نخونید! چون میشه گفت ریگ روان، نسخه سبک‌تر و جمع و جورتر و غیرجذاب‌تر همون جز از کله!

درکل، ریگ روان کتاب بدی نیست، روایت قشنگ و داستان جذابی داره و اگر زیاده گویی‌های گاه و بی‌گاهش رو تحمل کنید، نقاط جذابش رو هم خواهید دید.
اما اگر تابحال از این نویسنده چیزی نخوندید، توصیه می‌کنم به جای ریگ روان، جز از کل رو بخونید.
امتیاز واقعی کتاب سه و نیم بود که به سه ستاره رندش می‌کنم.
Profile Image for Mohammad Hrabal.
447 reviews299 followers
March 18, 2024
"ریگ روان" با "جز از کل" زمین تا آسمان تفاوت دارد. من با این کتاب تولتز ارتباط بر قرار نکردم. اگر قصد خواندن دارید باید صبر و حوصله فراوانی داشته باشید.
*********************************************************************
تولتز در این کتابش به زبان خیلی اهمیت داده. زبان کتاب تا حدی مشکل است. انگار خواسته پیچیدگی‌ها و سختی‌های زندگی قرن بیست و یکمی در نثر کتابش هم بازتاب پیدا کند و محتوای جان‌ فرسای کتابش با این نثر غنی‌تر شود. مقدمه. صفحه ۶ کتاب
به لطف شبکه‌های مجازی آدم‌های این دوره بیشتر از مردم تمام دوران‌ها می‌دونن که فحش خوردن و تحقیر شدن چه حسی داره. صفحه ۱۴ کتاب
به‌خاطر آوردن گذشته شبیه تماشا کردن یه فیلم هالیوودیه، محاله توش ببینی شخصیت‌ها برن توالت. صفحه ۵۳ کتاب
ضربه‌هایی هست در زندگی چنان سخت -از من نپرس! ضربه‌هایی انگار ازجانب نفرت پروردگار؛ انگار در پیشگاه ایشان، آب‌های عمیق تمام رنج‌های رفته، انبار می‌شوند در روح… از من نپرس!. صفحه ۱۱۸ کتاب
می‌دونم برای یه آتئیست قبولش سخته، ولی با اینکه وجود نداره، خدا غیر قابل جایگزینیه. عوض پذیرش نسخه‌های بدلی و مبتذل در دسترس بهتره که آدم اون رو به یه شکل کاملاً جدیدی برای خودش تعریف کنه یا تا ابد از خدمت معاف بشه. صفحه ۱۷۴ کتاب
تمام زندگیم انگار توی یک سالن سینما گذشت درحالیکه تمام مدت با قیافه مغموم در خروج را نگاه می‌کردم. صفحه ۲۰۸ کتاب
مردم منبع لایزال حکایت‌اند و انرژی غریب و وقت بی‌پایان برای روایتشان دارند و اصلاً ملاحظه‌ی شنونده را هم نمی‌کنند. صفحه ۲۳۶ کتاب
غم‌ها می‌دانند کی بیدار شوند، مثل خون‌آشام‌ها در تابوتشان. صفحه ۲۷۰ کتاب
اقیانوس‌ها رستنگاه فعالیت‌های فرازمینی‌اند نه آسمان‌ها، آن‌وقت ما مثل احمق‌ها چشم می‌دوزیم به آسمان. صفحه ۲۷۲ کتاب
مورل برایم مسخ کافکا را می‌آورد. به عمرم با هیچ شخصیت داستانی‌ای مثل گرگور احساس همذات‌ پنداری نکرده‌ام. صفحه ۳۲۱ کتاب
آینده یک‌ جور دیروز جدید است که اصلاً دوست ندارم نقشی درش داشته باشم، برای همین است که همیشه به حشرات و گل‌هایی که فقط یک روز زندگی می‌کنند حسادت ورزیده‌ام. صفحه ۳۷۴ کتاب
هر روز که زنده بیدار می‌شوی فاتحی؛ برو و غنایمت را طلب کن. صفحه ۴۴۰ کتاب
Profile Image for Baktash.
239 reviews49 followers
June 9, 2019
دقیقا همون سبک و تقلید از "جزء از کل" ولی به شکل کاریکاتور وار و  ضعیفش. یه کتاب بی نظم و ترتیب و شلخته و حوصله سربر ولی سرشار از جمله های مستقل خوب که اگر در قالب داستان به خوبی مینشست کتاب رو خوندنی میکرد. ولی متاسفانه انگار جناب تولتز یه سری جملات قشنگ تو دفتر نوشته بوده و آماده داشته و به صورت رندوم پخششون کرده لابلای کتاب.

و این جمله ی مسخره ی تبلیغاتی که هر جا رفتم و سردر هر روییویی دیدم و احتمالا ناشر واسه پروفروشتر شدن کتاب به استیو تولز گفته که بگه: "اگر جزء از کل درمورد ترس از مرگه ریگ روان درباره ی ترس از زندگی هست"!
آره دیگه طرفند جالبیه. اگر جزء از کل رو دوست داشتین همین جمله میتونه خرتون کنه که برین کتابو بخرین!
----
امید...این نشمه ی لایزال. که کمک میکند مردمان را در دفن زمان حال.. در رویاها
Profile Image for Joachim Stoop.
950 reviews866 followers
April 13, 2015
7 years after the publication of one of my most beloved novels of all time 'A fraction of the whole' Steve Toltz comes with a follow-up. He definitely hasn't lost his sense of humour. He is still the king of wit, puns & oneliners. He still has more crazy thoughts than some 10000 people combined. The guy is a one person think tank!
Because of the absurdity of his ideas and characters he doesn't really seem to care a lot about story & plot. I feel that he tries to give himself as much 'assists' as possible to score as much goals as possible. So you'll come across lots of enumerations of oneliners & ideas. Once he gets going he's unstoppable. And this is exactly his advantage and his flaw: the book lost a star because sometimes it became too exhausting: just too much of it. Even too much brilliance wears off after a while...I would advice you to read it at a slow pace -maybe even combining it with other books, picking it up once in a while, or why not: leave it next to your toilet. If you hear family members or guests laughing while pissing or shitting, it would be Toltz' fault and he'll love you for it!

Some of the hundred quotes I marked:

'Remembering the past is like watching a hollywood movie, in that you never see the characters go to the toilet.'

'He was tired of thoughts so self-pitying he believed he could hear God throw up in his mouth.'

'You do have a strong ethical code, like when we were eating Chinese takeaway in the park and you wouldn't let me feed leftover Peking duck to the ducks.'

'Whenever i hear that someone has stayed monogamous for forty years it reminds me of when you see in the Guinness Book of Records that someone has walked a thousand kilometres with an egg on his head. i mean, i admire his endurance. But what the fuck did he do that for?'

'May all your enemies be beautiful so you might one day hate-fuck them with pleasure.'

'if there’s a foot-sized crack in a thousand-kilometre pavement, my foot will find it.'

and my personal fav: 'With medical science improving at roughly the same rate as our environmental situation worsens, the most likely scenario is that the world will become uninhabitable at the precise moment the human race becomes immortal.'
Profile Image for صَــــنَــــمْــــ.
156 reviews101 followers
July 18, 2019
کتابایِ استیو تولتز از اون دست کتابایی‌ان که میشه کلی جمله ازشون تو ریویو آورد :))

* اگه نمی‌تونی خارق‌العاده باشی، مبهم باش. اگه ندونن به چی میخوای برسی، متوجه نمی‌شن که در رسیدن بهش شکست خوردی.

* آدم‌هایی که ارزش نگاه کردن دارند، کسانی هستند که رسیده‌اند به قعر و آن تَه کمانه کرده‌اند. چون بعد از کمانه کردن در عجیب‌ترین مدارها قرار می‌گیرند.

* اعصابش خرد بود از اینکه مردم فوری یک خودکشی را تراژیک می‌دانند ولی ده‌ها سال درد و رنج روحی غیرقابل تحمل را که منجر به خودکشی شده، در نظر نمی‌گیرند، که یک زندگی کاملا عادی به نظرشان آمده!

* با این وضع که نرخ پیشرفت علم پزشکی تقریبا برابره با نرخ نابود شدن محیط زیست، محتمل‌ترین سناریو اینه که درست در لحظه‌ی نامیرا شدن گونه‌ی انسان، دنیا غیرقابل سکونت میشه!
Profile Image for fคrຊคຖ.tຖ.
303 reviews82 followers
September 28, 2019
امتیاز واقعی: ۳.۵
این کتابو با توجه به اثر قبلی نویسنده (جزء از کل) گرفتم و انتظار یک کتاب عالی رو داشتم که متاسفانه انتظارم برآورده نشد. در این کتاب هم نثر نویسنده سنگین تر شده و هم داستان از نظر جذابیت به پای داستان قبلیش (جزء از کل) نمی رسه. ولی همچنان تولتز جزء نویسنده های محبوبم هست و این کتاب هم خوب بود، عالی نبود!
بعضی قسمت‌های کتاب واقعا پرحرفی‌های الکی و بی‌معنا بود مثل بخش دفاعیه آلدو در دادگاه که می‌تونست نصف این حجم رو داشته باشه.
اسپویل:
.
.
ازینکه اینجا هم قهرمان داستان(آلدو) در اقیانوس ناپدید شد توی ذوقم خورد! چیزی که در کتاب جزء از کل هم خوشم نیومده بود☹
Profile Image for Sara.
158 reviews54 followers
August 2, 2023
سخت‌ترین قسمت نوشتن ریویو، همین نوشتن جمله ابتدایی‌، مخصوصا وقتی بعد از تموم کردن کتاب انقدر ذهن مشوش و هیجانی و یکمی افسردست.
زمانی که جز از کل رو تموم کردم، با خودم عهد بستم هررر چیزی تولتز بنویسه رو قطعا می‌خونم حتی اگر به خوبی این کتابش نباشه! این شد که تقریبا ۷ سال بعد از جز از کل آمادگی ذهنی پیدا کردم که ریگ روان رو شروع کنم، می‌دونستم قراره جمله‌های کتابش ‌اروم مزه مزه کنم و کتابی نیست که بشینم ۲۴ ساعت مداوم بخونمش که همین هم شد.
جز از کل یه روند شیرین و جذاب صعودی داشت که نمی‌شد به کتاب استراحت بدی ، ولی ریگ روان اینطوری نیست، پیچیده‌تر و فلسفی‌تر شده حتی نثر سخت‌خوان‌تری داره، بعضی نوشته‌هاش رو چندین بار هم که می‌خوندم باز هم حس می‌کردم تو فهم منظور نویسنده لنگ می‌زنم.
هنوز اونقدر سواد ادبی ندارم که بخوام نویسنده‌ها رو بهم ربط بدم ولی زندگی آلدو و شخصیتش یادآور مورسوی کامو و سلین بود برام، همونقدر سرنوشت شلغمی و بدبخت :)

پ.ن: چرا همیشه طنازی تو اوج بدبختی جذاب بوده برام؟!
پ.ن۲: ترجمه کتاب به دلم نشست.

«گوش کن استلا، هر بار می شنوم یه نفر چهل سال تک همسر باقی مونده یاد آدمی می افتم که یه تخم مرغ گذاشته رو سرش و هزار کیلومتر را رفته و اسمش تو کتاب رکوردهای گینس ثبت شده. با خودم می گم بارکالله به استقامتت، ولی واسه چی همچین غلطی کردی؟»

«مردم فوری یک خودکشی را تراژیک می دانند ولی ده ها سال درد و رنج روحی غیرقابل تحمل را که منجر به خودکشی شده در نظر نمی گیرند.»

«اگه تو یه پیاده روی هزار کلیومتری یه ترک باشه قد یه پا، پای من میره توش.»

پایان: یازدهم مردادماه سال ۱۴۰۲
Profile Image for Nazanin Taghizadieh نازنین تقی زادیه.
153 reviews88 followers
February 28, 2021
به جذابی جز از کل نیست اما خیلی قشنگه. من واقعا قلم و روایت و طنازی استیو تولتز رو خیلی دوست دارم. که در این کتاب بیشتر از جز از کل متن سنگین و پر محتوا بود
از حق نگذریم ترجمه ش هم فوق العاده ست دست مریزاد
Profile Image for Peiman.
652 reviews201 followers
February 23, 2024
داستان کتاب با وصفی از زندگی و اوضاع لیام شروع میشه. شخصی که پلیسه و به نویسندگی علاقه‌ی شدیدی داره اما هیچ موفقیتی در این راه کسب نکرده و رابطه‌ش با همسر و دخترش چندان جالب نیست. لیام دوستی داره به اسم آلدو که در نهایت تصمیم میگیره داستان زندگی اون رو بنویسه. قسمت اعظم کتاب به سرگذشت آلدو می‌پردازه. آلدو خدای بدشانسیه. همیشه به فکر راه انداختن یک کسب و کار برای پولدار شدنه و همیشه هم شکست میخوره و البته اتفاق‌های خیلی بدتری هم براش میفته.ه
اما ایده‌ی کتاب اصلا مناسب برای این تعداد صفحات نیست و در نتیجه کتاب مملو شده از تکرار و پرگویی‌های حوصله‌سربر. خط داستانی لابه‌لای اتفاقات زیادی که میفته گم میشه و اون اتفاقات چیز زیادی به کتاب اضافه نمیکنه. طنز کتاب خیلی از جاها در نیومده. به نظر میاد استیو تولتز بعد از نوشتن جز از کل نشسته زور زده تا یک شاهکار بنویسه اما زور بی فایده‌ای بوده. پیشنهاد میکنم بخونید؟ خیر.ه
Profile Image for MJ Nicholls.
2,274 reviews4,845 followers
October 25, 2015
Toltz’s first accompanied me on a trip to the Orkney isles, and set the tone for a tempestuous time of bickering and freeloading in a bleak treeless landscape. Toltz’s second was read in a warm comfortable flat with no tantalising backdrop of bleakness and simmering dissent. Nevertheless, I was once more taken on a blistering blackly comedic trip to the darkest recesses of existence, at the core of which sits Toltz, snickering like an imp at the horrors and pratfalls of the human race, often howling for kicks into the void, and whose strong narrative voice runs through more or less every character in turn in this Portrait of a Nobody as the Perpetual Fuckup. His hilarious pronouncements on life are beautiful koans, insane stand-up routines, hyperbolic rambles, tasteless shockers, and long monologues featuring razor-sharp and sublimely honed prose mastery, summoning up at times the Dean of the Dark Laugh, Sir Stanley of Elkin IV. A terrific novel for the hyperintellectual lightning rod in your lives.
Profile Image for Rêbwar Kurd.
1,025 reviews88 followers
October 27, 2025
زندگی گاهی شبیه تله‌ای‌ست که آدم خودش را با لبخند در آن می‌اندازد. آدم فکر می‌کند در حال حرکت است، در حالی‌که در واقع دارد در همان نقطه‌ای که ایستاده، فرو می‌رود؛ درست مثل کسی که وسط بیابانی بی‌انتها در ریگ روان گرفتار شده.
این همان تصویری‌ست که استیو تولتز در رمان ریگ روان می‌سازد؛ دنیایی از آدم‌های شکست‌خورده، فلسفه‌باف و در عین حال بامزه، که میان پوچ�� زندگی مدرن و تلاش برای معنا دست و پا می‌زنند.
جهان او جایی است که منطق در آن به مرخصی رفته، بخت با هیچ‌کس سر سازگاری ندارد، و طنز، تنها سپر دفاعی بشر در برابر ابتذالِ زندگی است.


در مرکز این رمان، دو شخصیت به‌شدت انسانی و آسیب‌پذیر ایستاده‌اند: لیام، نویسنده‌ای شکست‌خورده که هیچ رؤیایی در زندگی‌اش به ثمر نرسیده، و آلدو، مردی که زندگی‌اش سراسر رشته‌ای از مصیبت‌ها و بدشانسی‌های مضحک است. آلدو در واقع مجسمه‌ای از ناکامی‌ست؛ کسی که در هر قدم از زندگی، زمین می‌خورد و با این حال هنوز می‌خندد. تولتز از دل همین موقعیت تراژیک، طنزی می‌سازد که نه برای خندیدن، بلکه برای درک کردن است — خنده‌ای تلخ که در انتهایش چیزی از جنس همدلی و تأمل می‌ماند.

لیام، که از زندگی خودش ناامید شده، تصمیم می‌گیرد از زندگی آلدو بنویسد. او به دنبال معناست، به دنبال پاسخی برا�� این سؤال که چرا بعضی‌ها انگار برای رنج کشیدن ساخته شده‌اند. اما همان‌طور که رمان جلو می‌رود، این پروژه نویسندگی بدل می‌شود به نوعی جست‌وجوی فلسفی درباره دوستی، ایمان، و شکست. در واقع، «ریگ روان» بیش از هر چیز رمانی‌ست درباره‌ی رابطه‌ی دو انسان شکست‌خورده که هنوز هم به هم امید می‌دهند.


در ریگ روان، همه چیز در باتلاقی از شکست و شوخی فرو رفته. تولتز با دقت یک فیلسوف و بی‌رحمی یک دلقک، از پوچی زندگی مدرن حرف می‌زند، بی‌آنکه لبخند را از چهره‌ی خواننده پاک کند. شخصیت‌های او—لیام و آلدو—نه قهرمان‌اند، نه قربانی. دو مرد معمولی‌اند که آن‌قدر از زندگی سیلی خورده اند که دیگر فقط بلدند بخندند. آلدو، این کارآفرین همیشه‌بدشانس، هر بار که تصمیم می‌گیرد موفق شود، شکست تازه‌ای رقم می‌زند. و لیام، دوست وفادارش، نویسنده‌ای شکست‌خورده است که تنها موفقیتش احتمالاً همین است که درباره‌ی شکست دیگران می‌نویسد.

تولتز از همان ابتدا با بی‌رحمی، انسان را عریان وسط میدان می‌گذارد: موجودی که مدام در حال دست‌وپا زدن است، در جست‌وجوی معنا، عشق، موفقیت، و البته، راهی برای فرار از خودش. طنز تولتز از جنس خنده‌ی سبک و تفریحی نیست. خنده‌ای است که از دلِ درد بیرون می‌جهد، از فهم این حقیقت که هیچ‌چیز قرار نیست درست پیش برود. او با زبانی برق‌آسا و گفت‌وگوهایی که گاه شبیه مناظره‌ی سقراط و گاهی شبیه دعوای دو دیوانه است، فلسفه‌ی شکست را روایت می‌کند.

در دنیای تولتز، بدشانسی فقط یک تصادف نیست؛ قانون طبیعت است. همه در حال غرق شدن‌اند، بعضی فقط با کلاس‌تر. و نویسنده با نوعی طنز فلسفی به ما یادآوری می‌کند که پوچی، همیشه در کمین است، حتی وقتی وانمود می‌کنیم زندگی معنایی دارد. لیام و آلدو بارها می‌کوشند چیزی بسازند از میان این خرابه‌ها—عشق، دوستی، کتاب، کسب‌وکار—اما هر بار، جهان خمیازه می‌کشد و جوابشان را با یک شکست تازه می‌دهد.

اما همین شکست‌هاست که تولتز از آن طنز می‌سازد. او در جهانی زندگی می‌کند که موفقیت، امری مشکوک است و نجات، افسانه‌ای خنده‌دار. انسانِ او، جان‌سخت‌تر از آن است که بمیرد و نادان‌تر از آن که درس بگیرد. و در نهایت، ریگ روان بدل به آینه‌ای می‌شود که در آن، چهره‌ی همه‌ی ما پیداست: موجوداتی در مرز عقل و جنون، که به جای فرو رفتن در گل، ترجیح می‌دهیم کمی شوخی کنیم، شاید سبک‌تر غرق شویم.

در این رمان، طنز نه فرار از واقعیت است و نه آرایشش. خودش نوعی مقاومت است—خنده‌ای در برابر بی‌عدالتی تقدیر. و تولتز، با نیش‌قلمی تیزتر از تیغ، نشان می‌دهد که شاید تنها راه دوام آوردن در جهانی به این اندازه مسخره، همین باشد: اینکه به فاجعه بخندی، قبل از آنکه فاجعه تو را جدی بگیرد.

استیو تولتز که پیش‌تر با رمان جز از کل شهرت یافته بود، در این اثر نیز همان روح سرکش، گزنده و طنزآلود خود را حفظ کرده است. او دوباره با نثری طعنه‌آمیز، میان طنز و تراژدی مرز باریکی می‌کشد و ما را وادار می‌کند به خنده‌ای فکر کنیم که از عمق نومیدی برمی‌خیزد. آلدو شاید در ظاهر یک بازنده‌ی تمام‌عیار باشد، اما در درونش چیزی از جنس مقاومت دارد؛ مقاومتی که در برابر بی‌معنایی زندگی شکل می‌گیرد. او بارها سعی کرده خودش را بکشد، اما حتی در خودکشی هم شکست خورده — و همین شکستِ مکرر، خودش بدل به معنایی تازه می‌شود: نوعی «شکستِ زنده»، که در آن حیات، به‌رغم همه‌ی دلایل منطقی برای مردن، ادامه می‌یابد.

در پس این دیالوگ‌های شوخ و ظاهراً سطحی، رگه‌هایی از فلسفه‌ی اگزیستانسیالیستی موج می‌زند. تولتز بار دیگر نشان می‌دهد که چطور می‌توان از زبان طنز برای باز کردن زخم‌های عمیق هستی استفاده کرد. آلدو و لیام مثل دو چهره‌ی متضادِ یک روح‌اند: یکی گرفتار در جسم و واقعیت، دیگری غرق در ذهن و خیال. یکی می‌خواهد دوام بیاورد، دیگری فقط می‌خواهد بفهمد چرا باید دوام آورد. در گفت‌وگوهای آن‌ها ردپای نیچه، کامو و حتی کافکا دیده می‌شود — همان احساس پوچی، همان طنز تلخ در دل بن‌بست‌ها.

«ریگ روان» در عین حال نقدی‌ست بر جامعه‌ای که در آن موفقیت تبدیل به تنها معیار ارزش انسان شده. آلدو که در تمام زندگی‌اش شکست خورده، ناخواسته آینه‌ای‌ست در برابر ما؛ نشان می‌دهد چطور دنیای امروز، با همه‌ی شعارهایش درباره رشد و انگیزه و خوشبختی، در عمق خود تهی و خالی است. او نماد انسانی‌ست که نمی‌خواهد تسلیم شود، حتی اگر تمام دنیا شکستش داده باشد.

تولتز با مهارتی بی‌نظیر، طنز را به ابزاری برای بیان نومیدی تبدیل می‌کند. در این رمان، هیچ چیز سیاه یا سفید نیست: دوستی با دشمنی درآمیخته، عشق با ترس، امید با پوچی. زندگی نه قهرمان دارد و نه نجات‌دهنده — فقط آدم‌هایی دارد که می‌کوشند از دل ریگ روانِ زمان، معنایی کوچک برای ادامه دادن بیرون بکشند.

در لایه‌ای عمیق‌تر، «ریگ روان» بازتاب نوعی فلسفه‌ی مدرن درباره‌ی رنج است. تولتز با زبان تند و شوخ خود می‌گوید شاید رنج، نه یک اشتباه، بلکه جوهر زندگی باشد. شاید همه‌ی ما، مثل آلدو، در حال سقوطیم، اما مهم این است که در حین سقوط، هنوز توان خندیدن داشته باشیم.

اگر بخواهیم نگاه نویسنده را با فیلمی مقایسه کنیم، می‌توان گفت جهان او نزدیک است به دنیای تارانتینو یا برادران کوئن — جایی که خشونت، طنز و فلسفه در یک قاب می‌نشینند. رمان پر است از موقعیت‌های هجوآمیز و در عین حال تأمل‌برانگیز، و نثر تولتز گاه به مونولوگ‌های شاعرانه و گاه به گفت‌وگوهای تند و فلسفی شبیه می‌شود.

در نهایت، ریگ روان کتابی‌ست درباره‌ی انسان مدرن؛ انسانی که میان ایمان و پوچی، عشق و طمع، امید و نومیدی سرگردان است. رمانی که نشان می‌دهد دوستی می‌تواند آخرین پناه آدمی باشد در جهانی که هیچ چیزش قرار ندارد. استیو تولتز با این اثر بار دیگر ثابت می‌کند که طنز، وقتی از دل رنج برمی‌آید، می‌تواند از هزار فلسفه انسانی‌تر باشد.
186 reviews128 followers
August 4, 2019
پرده اول
فقط یه جا از روده‌درازی‌های "آلدو" حوصلم سر رفت. توی بقیه قسمتا، وراجی‌های توام با طنزش به نظرم جذاب میومد. شاید تو زندگی‌های قبلیش به جای بدبخت فلک‌زده‌ای که تو این یکی زندگیش بود، یه آدم جذاب خوش‌شانس بوده، از اینا که دخترا عاشقشون می‌شن و نبودنشون تو جمع، خیلی حس می‌شه. جذابیت وراجی‌هاش هم احتمالا از بقایای زندگی قبلیشه. غیر از اون، روح "فوکو" هم بیش از حد توی کتاب پرواز می‌کرد: "مراقبت و تنبیه" (اسم کتاب فوکو) "بیمارستان و زندان"! با اینکه قضیه این نیست، ولی موقع خوندن کتاب، همش حس می‌کردم با یه جور سرقت ادبی طرفم! هر بار که آلدو بنجامین از وحشت دوگانه‌اش از زندان و بیمارستان می‌گفت و درباره‌اش روده‌درازی‌های جذابِ ملال‌آورِ بعضا بی‌سر و تهِ دوست‌داشتنی می‌کرد، یه چیزی درون وجودم به نویسنده دزد فحش می‌داد، "لعنتی نباید یه اسمی هم از اون خدابیامرز می‌آوردی؟"

پرده دوم
خیلی عجیبه، اولین باریه که با خوندن یه کتاب نسبت به یکی از شخصیتا احساسات رمانتیک پیدا می‌کنم. یعنی می‌خوام بگم خر درونم با قیافه آدما بیشتر تحریک می‌شه تا روده‌درازی نویسنده‌ها درباره قهرمان کتابشون! ولی لیام فرق داره. یونیفرم‌پوش بودنش هم مزید بر علته، چون همون‌طور که نویسنده به درستی اشاره کرده یونیفرم، جذابیت جنسی خاصی به آدما می‌ده که نمی‌دونم از کجا میاد! :)) همین الانم یکی از فانتزیام اینه که یه دوست داشته باشم مثل لیام واسه آلدو! یکی که با وجود همه گندایی که می‌زنی، بازم رفیقت بمونه و به وقتش به دادت برسه. یکی که حتی اگه بخواد هم نتونه دوستی رو سه طلاقه کنه و دیگه پشت سرشم نگاه نکنه. البته ممکنه همین الانم همچین دوستی داشته باشم، ولی نمی‌تونم مطمئن باشم، چون هیچوقت اندازه آلدو بدشانس نبودم و به زندگیم گند نکشیدم.

پرده سوم (خنده شیطانی)
اگه از این متعصب‌های بدون حس شوخ‌طبعی هستین که فکر می‌کنن زندگی نعمتیه که فقط یه بار به آدم‌ها ارزانی داشته می‌شه، یا هستی به هر قیمتی از نیستی و عدم بهتره، یا اینکه حرف زدن درباره ابعاد مزخرف زندگی رو توهین به خدای آسمان‌ها می‌دونید و روح لطیف زندگی‌دوستتون از شنیدن این جور حرفا به درد میاد، اصلا سراغ این کتاب نرید، هرچند ممکنه نویسنده بعد از اینکه به خوبی روحتونو قهوه‌ای کرد، آخرش با یه جمله ازتون دلجویی کنه.
اگه جزو اون افسرده‌های بدبخت، وسواسی و عبوسی هستید که ته فلسفه‌بافی درباره ابعاد نچسب و تهوع‌آور زندگی رو درآوردن و دیگه حوصله فلسفه‌بافی‌های آلوده به طنز یه احمق دیگه مث خودشون رو ندارن که خیلی جاها جملات قصار بلغور می‌کنه، و افکار نویسنده رو شاید در حمایت از اتانازی به شکل جذابی تو حلقومتون فرو می‌کنه، بازم اصلا سراغ این کتاب نرین.
و در آخر اینکه، اگه جزو دو تا دسته بالا نیستین، احتمالا از این کتاب خوشتون میاد، هم باهاش می‌خندین، هم اگه خیلی یُبس نباشین، یه جاهایی شاید گریه هم بکنین. یه جاهایی هم احتمالا مثل من احساس کنین که نویسنده سر و ته قضیه رو هم آورده. طبیعتا بعد از اونهمه روده‌درازی توی دادگاه، حتی خود نویسنده هم ممکنه حوصلش سر بره و بخواد زودتر خودشو خلاص کنه. به هر حال غیرطبیعی نیست. :))


پی‌نوشت: اینو یادم رفت بگم که استیو تولتز توی این کتاب از یه تکنیک خاص استفاده می‌کنه‌ اونم اینکه خیلی جاها همون اول ته قضیه رو لو می‌ده! بعد کِرم درونتون به جوش و خروش میفته که بفهمین چی شد که اینطور شد؟ اگه تونستین یه جوری خودتونو دربرابر این قبیل کِرم‌ها و انگل‌های مشابه واکسینه کنین، شما هم سراغ این کتاب نرید. :))))
Profile Image for Mobina J.
203 reviews69 followers
May 14, 2017
'' بدترین چیز دنیا به هیچ عنوان رنج کشیدن یا تنهایی نیست. یک ترکیب است: تنهایی رنج کشیدن ''
Profile Image for Mehdi EbrahimZadeh.
69 reviews31 followers
February 20, 2019
تقریبا همون اوایل کتاب شباهت‌هایی بین آلدو بنجامین و ایگنیشس (شخصیت رمان اتحادیه ابلهان) کشف کردم. شاید از نظر بقیه کمترین شباهتی بین این دو شخصیت وجود نداشته باشه، اما خب من با خوندن راجع‌به آلدو، بلافاصله به یاد ایگنیشس افتادم.
قلم رمان نسبت به جز از کل سنگین‌تر شده بود و بیان و کلمات محاوره‌ای کمتری دیده می‌شد.
برعکس خیلی‌ها که این رمان رو خیلی سطح پایین‌تر از جز از کل می‌دونستن، این کتاب رو هم‌سطح اون می‌دونم و حتی خیلی وقتا بهتر.
Profile Image for Mohammad.
107 reviews1 follower
October 24, 2021
مورد جالب ریویو های این کتاب تو گودریدز اینه که تقریبا تو تموم ریویو ها اسمی هم از جز از کل(که خودمم الان دارم همین کارو میکنم 😅) برده شده. این کتاب بد جور تو سایه جز از کل مونده در صورتی که بنظرم اگ فارغ از جز از کل کتاب بررسی بشه جایگاه والایی داره( داخل پرانتز بگم ک منم قبول دارم جز از کل کجا و ریگ روان کجا)
67 reviews
Read
January 26, 2019
این که بقیه آدمها هم درد می کشند بی رحمانه ترین تسلایی است که می شود به کسی داد
صفحه: ۳۲۶
Profile Image for Hanieh Habibi.
124 reviews175 followers
July 27, 2017
نویسندگی پر رمز و راز ترین کار دنیاست از نظر من. غواصی در درونی‌ترین لایه‌های خود، بیرون کشیدن و واژه کردنشون به شکلی که بتونه دیگریِ جدا از دنیای نویسنده رو هم تحت تاثیر قرار بده، آنقدر بی‌اصلوبه که برای منِ درگیر فلوچارت و درگیر اگر آ آنگاه ب همیشه جذاب بوده. و البته خطرناک.
حس اون شبی که جز از کل تموم شد رو هنوز یادمه. پر از شور و شعف و هیجان بودم. نه از خودِ کتاب. از این که فهمیده بودم تولتز نامی نشسته یه گوشه‌ای اون سر دنیا و می‌تونه انقدر خوب با کلماتش بازی کنه که یه آدمی این سر دنیا، با فرهنگ و پیشینه و تربیت کاملا متفاوت رو سر ذوق بیاره. این قرابت واقعا برام لذت‌بخش بود و می‌تونم به یقین بگم بعد از `بار هستی` که چیزی حدود ده سال از خوندنش گذشته، هیچ کتابی انقد مشعوفم نکرده بود.
حالا امشب `ریگ روان` کتاب دوم تولتز تموم شد. نه که بد بوده باشه یا به‌زور خونده باشمش که تموم شه و نره تو لیست نیمه‌کاره‌ها، نه. ولی همین عبارتِ بد نبود برای نوشته‌ی دوم آدمی که اون‌جور غوغا کرده بود در اولین تجربه‌ش، بده. حیفه در واقع. کتاب رو همش با این حسرت جلو می‌بردم که کاش بره بالا و به اوج برسه. کاش یه بار برسونتم به اون جایی که بارها تو جز از کل تجربه‌ش کردم.. بستن کتاب و توقف در خوندن، جهت هضم و ته‌نشین شدن واژه‌هایی که وارد وجودم شده بود.
همینه که می‌گم نویسندگی خطرناکه و بی‌گارانتی ترین کار دنیا!
Profile Image for Peter Boyle.
581 reviews742 followers
July 17, 2022
Argh! It pains me to write a negative review of this book. I truly expected to like it, seeing as I was such a fan of Steve Toltz's sparkling debut. But Quicksand was a slog to be honest, and I was relieved to finish it.

The story revolves around a friendship between two young Australian men. Liam, the narrator of the first half, is a policeman who writes in his spare time. His pal Aldo, who he has known since school, is a force of nature. Aldo has tried every get-rich quick scheme and hare-brained business idea in the book, and they have all failed. Disaster always seems to follow him around. He's now penniless, confined to a wheelchair and missing Stella, his soulmate. Over the years he has been accused of sexual assault and murder, though his best friend has always stuck by him. And struggling for inspiration as a novelist, Liam decides to write Aldo's life story.

Aldo is by far the dominant figure in the book. He's what you might call a lateral thinker, and tends to go off on crazy tangents, ranting about the problems he sees in the world. Enjoyment of the story will depend on your tolerance for his pontifications, and I'm afraid I quickly grew tired of them. I would also question Toltz's attempts to divine humour from some pretty dark subjects. The first half of the novel held my attention at least, but the second half, narrated by Aldo, really tested my patience. I know Toltz can do better, and for me, this one misses the mark.
Profile Image for Fatemeh Mehrasa.
207 reviews103 followers
September 15, 2017
مردی از ابدیت زاده می شود ... او که نمی‌میرد. .. و عاشق مُردن است به یک دلیل: نفرت از حیات. و آن نیز به یک دلیل: ترس.
در کتاب های استیو
مردان، فیلسوف اند و حرّاف؛ قهرمان نیستند و ترس را میشناسند
و زنان... زنانشان، همیشه حامی، همیشه عاشق ... همیشه منتظر...
و فکر می کنم به ترس
این عنصر متعفّنِ تعفن‌بخش
این المان حیات ستیز
و فکر می کردم
شاید استیو برای مقابله و کشتارِ این یاغیِ خاموش
راهی بجز انزوا
دور از مرگ
و خشک از خیسیِ اقیانوس، ببندیشند... .
و اگر ترس از مرگ، مارتین دین را به عزلت در خانه ی لابیرنتی‌اش کشانده بود؛ ترس از حیات، آلدو بنجامین را صخره نشین کرد ...
و ترس ها
از هرچه که باشند
انزوا می زایند
از هرچه که باشد .... .

آلدو تلخ و سخت و دردمند زیست
گرچه
از عشق سهم داشت
و درست جاییکه دیگر آرزویش نبود
به ثروت رسید
و فکر میکنم
من همیشه حق داشتم وقتی معتقد بودم
آرزو ها سن دارند، تحققشان در هر زمان دیگری، تحقیرآمیز است.
آلدو چهارصدوسی صفحه ترسید
پیام آور دروغین کیش ای خیالی گردید
به صخره پناه برد
و به سفارش استلا، زندگی که همیشه تحسین و محبتش را داشت،
در اعماق آب ها
در آغوش اقیانوس
دیگر نفس نکشید ...../.
بیستوچهار شهریور ۹۶
پ.ن: آلدو در آخرین لحظات زندگی بر یکی از ترس هایش چیره شد: ترس از مردن با چاقو!
Profile Image for Keyhan Mosavar.
64 reviews53 followers
November 27, 2021
«بدترین چیز دنیا به هیچ‌وجه رنج کشیدن یا تنهایی نیست. یک ترکیب است: تنهایی رنج کشیدن.»
استیوتولتز این کتاب رو در مورد ترس از زندگی نوشته . پر از درد و ناراحتی بود این کتاب .
شخصیت پردازی و خط داستانی عالی بود. کتابی نبود که از خوندنش خسته بشم .
اگر از جز از کل خوشتون اومده بی شک از ریگ روان هم خوشتون میاد.
حتما با ترجمه خارق‌العاده پیمان خاکسار بخوانید.
Profile Image for Mahsa Tahmasebi.
38 reviews35 followers
Read
May 21, 2017
بعد از تبلیغات فراوان نشر چشمه برای جدیدترین اثر ترجمه شده از تولتز و بعد از لذت فراوان از خواندن جز از کل قبل از عید اینترنتی سفارشش دادم ولی متاسفانه خیلی جذیم نکرد و با اکراه الان تمامش کردم. در کل لذتی که از جز از کل بردم را ذره ای از ریگ روان نبردم.
Profile Image for Negar.
6 reviews15 followers
October 6, 2017
طرز نگاه استیو تولتز خیلی برام جالبه به نظرم معمولی ترین چیزها رو متفاوت مینویسه و شخصیت هایی که خلق میکنه به یاد موندنی هستن...
با اینکه بعضی قسمت ها واقعا داستان خسته کننده میشه و جذابیت نداره ولی خوندنش تجربه لذت بخشیه
Profile Image for Arash.
254 reviews112 followers
May 24, 2023
_
ما هنر تولید می کنیم چون زنده بودن یعنی گروگان گرفته شدن به دست گروگان‌گیرهایی ساکت که حتا نمی توانیم خواسته هایشان را به قوه ی شهود درک کنیم.
_
هر روز که زنده بیدار می شوی فاتحی؛ برو و غنایمت را طلب کن.
_
خوب بود خوندن ریگ روان بعد از اتمام جزء از کل. کتاب اوایل سخت شروع میشه، مثل کتاب قبل خوشخوانی و کشش مخاطب رو نداره، از لحاظ محتوایی بسیار غنی تر از جزء از کل بود، هرچقد که جلوتر میریم جذابیت کتاب بیشتر میشه مخصوصا از فصولی که خود آلدو متکلم کتاب میشه بسیار بسیار تک گویی های خوبی شاهد هستیم.
_
مرگ مثل کتاب قبلی محتوای اصلی این کتاب هم هست، تلاش برای پایان دادن به زندگی بی نتیجه و مشقت باری که هربار به نوعی به در بسته میخوره و چیزی جز عواقب بد و بدتر گریبانگیر آلدو نمیشه، تلاشهایی که به شدت زندگی اطرافیانش رو تحت تاثیر قرار میده و بعضا اون هارو به کام مرگ می کشونه.
پایان کتاب رو دوست داشتم، باورناپذیری در عین شواهد گوناگون و تلاش برای اثبات رد شواهد.
_
کتاب چقدر ترجمه خوب و عالی ای داشت. بسیاری از جملات اینقدر خوب بازگردانده شدن که انگار خود نویسنده شعری به فارسی نوشته. یاد بگیریم تحمل دیدن موفقیت دیگران رو داشته باشیم
Profile Image for Ayob Alaie.
53 reviews65 followers
April 19, 2017
خواندن ریگ روان نسبت به جزء از کل شاید یکم سخت تر باشه چون ذهن رو خیلی درگیر بعضی مسائل و سوال های بنیادین و فلسفی میکنه (هر چند جزء از کل هم همین روند رو داشت ولی به یک شیوه ی دیگه) که شاید هزاران بار هم برای خود آدم هم پیش بیاد درگیر کنه اما تفاوتش شیوه درگیر کردن خواننده در داستانه که من خیلی دوسش داشتم و یه جاهایی خیلی درگیرم کرد و جذاب بود. در کل از کارهایی که ذهن آدم رو تا چندین مدت بعد خوندنشون ��رگیر خودش میکنه خیلی خوشم میاد. داستان دو تا راوی داره که هر بار روایت در حال تغییر از روی این دو نفر .
مجبور بودم کتاب رو خیلی سریع بخونم چون اعزام سربازی ام :( حتما یه بار دیگه میخونمش .
Profile Image for Mandy.
3,621 reviews331 followers
June 15, 2015
Steve Toltz is certainly an original and inventive writer. He sets up a frenetic pace from the very beginning and never lets up on it through a madcap series of adventures of two larger-than-life characters. The plot, such as it is, follows the life-long friendship between Liam, a struggling writer and police officer, and Aldo, hapless, charismatic, accident-prone and perennially unlucky. Toltz concentrates on the dynamic between the two, as increasingly Liam uses Aldo as his muse in his attempts to be an author. A succession of jokes and quips and one-liners attack the reader on every page, and after a while it all becomes just a bit too relentless. The book starts off being exhilarating and ends up being simply tedious. Liam and Aldo begin by being amusing and end up being boring. The one-liners begin by being witty and amusing and end up feeling overdone and overwhelming. Some of the language is frankly bizarre. What exactly does a woman “riddled with breasts” actually look like? It all begins to feel forced as though Toltz is simply trying too hard. I loved his first novel A Fraction of the Whole, where his exuberant writing was somehow controlled enough to make his characters capture the reader’s empathy. But here it’s just all too much, and I found myself skipping the later part of this overlong novel. Disappointing.
Profile Image for Parisa Soltani.
127 reviews23 followers
June 26, 2023
یه جایی توی کتاب نوشته بود که:
«بدترین چیز دنیا به هیچ عنوان رنج کشیدن یا تنهایی نیست،
یک ترکیب است ؛ تنهایی رنج کشیدن»

و یه جای دیگه اورده بود که؛
«رنج به آدم های دیگه مربوط میشه. کاری که بقیه در قبال رنج کشیدن تو انجام میدن، جایگاه اخلاقی‌شون رو نشون میده و کاری که تو در قبال رنج کشیدن بقیه انجام میدی جایگاه اخلاقی تورو».

ارتباط بین این دو جمله ی نوشته شده تو دو جای مختلف کتاب
برام جالب بود.
کاری که ماها در قبال تنهایی رنج کشیدن هم انجام میدیم، جایگاه اخلاقی مارو نشون میده. و چقدر به نظرم درسته.
Displaying 1 - 30 of 604 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.