A timely and incisive examination of contemporary urban unrest that explains why riots will continue until citizens are equally treated and politically included
In the past few decades, urban riots have erupted in democracies across the world. While high profile politicians often react by condemning protestors’ actions and passing crackdown measures, urban studies professor Mustafa Dikeç shows how these revolts are in fact rooted in exclusions and genuine grievances which our democracies are failing to address. In this eye-opening study, he argues that global revolts may be sparked by a particular police or government action but nonetheless are expressions of much longer and deep seated rage accumulated through hardship and injustices that have become routine.
Increasingly recognized as an expert on urban unrest, Dikeç examines urban revolts in the United States, United Kingdom, France, Sweden, Greece, and Turkey and, in a sweeping and engaging account, makes it clear that change is only possible if we address the failures of democratic systems and rethink the established practices of policing and political decision-making.
از نگاه صاحبان قدرت و رسانهها، خشونت فقط چیزی است که نظم را تخریب میکند. اما از نگاه ما:
خشونت عبارت است از کار چهلساله با دستمزد پایین و بیخبری از اینکه روزی بازنشسته خواهیم شد یا نه. خشونت عبارت است ازاوراق بانکی، سرقت از صندوقهای بازنشستگی، کلاهبرداری در بورس. خشونت عبارت است از حق کارفرما در اخراج شما هر زمان که بخواهد و گاهی کار کردن بدون بیمه. خشونت عبارت است از اینکه مجبور شوید وام مسکن بگیرید وامی که قرار است با سود زیاد بازپرداخت کنید. خشونت عبارت است از بیکاری، بیثباتی. خشونت عبارت است از حوادث محیط کار به دلیل کاستن از هزینهها توسط روسا و به ضرر ایمنی در محیطکار. خشونت عبارت است از زن (مهاجر) بودن، زیستن در ترسی مداوم از اینکه از کشور اخراج شوی و حس ناامنی دائمی.
این تعاریف تازه براساس اشکال مختلف خیزشهای مردمی در کشورهاییه که دموکراتیک هستند. (اونجور که نویسنده خودش میگه). ولی خب همشون قابل لمس هستند. توی مورد آخر مهاجر رو گذاشتم توی پرانتز چون برای من و برای خیلیها مثل من این ترس وجود داره حتی با اینکه به نظر میآد داریم توی کشور خودمون زندگی میکنیم. :) شایدم واقعا ما زنها از یه سیاره دیگه اومدیم ولی هنوز بهمون نگفتن. اما درباره کتاب؛ یه قسمت زیادی از هر فصل توضیحات آماریه که البته نشون میده حداقل اگر نیروی پلیس توی اون کشور داره قانون رو دور میزنه اما رفتارش ثبت و مستند میشه. ولی برای من جای تحلیل بیشتر همه این شورشهایی که بررسی کرد، خالی بود. درسته که با همین آمار و دادهای که میده میشه به نتیجه رسید؛ اما مثلاً وقتی میگه این خشم خیابونی برآمده از نارضایتیه خیلی اون رو از نظر اجتماعی تحلیل نمیکنه. البته اگر من ساکن یکی از کشورهایی بودم که خیزش مردمش رو به عنوان نمونه توی کتاب شرح داده حتماً استفاده بیشتری ازش میبردم.
شورش شکل نهایی مخالفت شهروندانی است که در فرآیندهای اثرگذار بر زندگیشان بهعنوان طرف صحبت سیاسی برابر و مشروع شناخته نمیشوند. خیزشهای شهری فقط تخریبگری از روی کلهشقی نیستند، بلکه یادآور حضور بدنهایی از شهروندانی هستند که عملکرد نظم مستقر احساس خطاکار بودن به آنها میدهد. مسئله شکستن چیزها نیست. این قیام، مهمتر از همه، اثبات شأن و مقام و بیان حضور است، یعنی: ما اینجاییم
طردشدگان چه کسانی هستند؟ کسانی که نامی ندارند، هیچ مشروعیتی ندارند. نه محدود به فقرای شهری هستند، نه طبقهی متوسط شهری، نه سیاهپوستان، نه مهاجران، نه اقلیتهای دینی و نه زنان؛ بلکه همهی اینها هستند. کسانی که از قطار نابرابریساز توسعه شهری بیرون رانده شدهاند. حاشیهنشینها، آلونکنشینها، بدمسکنها و ساکنان بافتهای فرسوده. ساکنان مناطق فقیرنشین که محل زندگی آنها مشمول نوسازی، بازسازی (برونرانی با نامی دیگر)، اعیانسازی بافت شهری و تمامی عبارتهایی که فعل ساختن را با خود حمل میکنند شدهاست؛ «سازی»هایی که تخریب زندگی قشر کم برخوردار و دشوارکردن شرایط سکونت آنان را به دنبال دارند چراکه آنها را مجبور به ترک اقامتگاهشان میکنند و به حاشیهتر از مکان فعلی خود منتقل میکنند. طردشدگان محروم از حقوق و امتیازاتی هستند که در دسترس دیگر ساکنان شهری است. آنها افرادی هستند که حس عمیقی از بیعدالتی در آنها شکل گرفته است. بنابراین واژهی طرد به معنای طرد عینی از گروههای جامعه نیست، بلکه به معنای محرومیت از حقوق مزایا و فرصتهای مساوی با دیگران است. طردشدگان نامرئیهایی هستند که در لحظات سیاسی مرئی میشوند. برای آنها مانع شدن در برابر مسیر حرکت قطار توسعه شهری تنها راه چاره است. آنها فضاهای شهری را با نافرمانی و سرپیچی از نظم امور حاکم بر جامعه بازپس میگیرند. علت خشم شهری و خیزشهای شهری چیست؟ افزایش نابرابریها، فقیرتر شدن فقرا و ثروتمندتر شدن ثروتمندان، تیره شدن دورنمای اشتغال و تحصیل برای افراد کم درآمد، دورنمای بیجاشدگی احتمالی، بانکهای غارتگر، نمایندگان غارتگر، حکمرانی سلطهگر، فساد سیاسی، دولت ناشنوا به اعتراض شهروندان، تعطیلی مراکز جوانان، خشونت و رویکردهای تبعیضآمیز پلیس، سیاستهای شهری سود محور، دورنمای مبهم اقتصادی و دگرگونیهای شهری از دلایل خشم شهری میباشند. خیزشهای شهری تجلی نوعی خاص از خشم شهری هستند. خیزشهایی که از قبل برنامهریزی نشدهاند و به صورت خودخوش بازتاب نارضایتیهای افراد از زیست روزمرهی شهری هستند. خیزشهای شهری امری سیاسی هستند به این معنا که الگوها و ساختارهای طرد و سرکوب را که عادیسازی و تبدیل به امری روزمره شدهاند برملا میکنند. این خیزشها با خود خواست برابری، عدالت و جبران خسارت به همراه دارند و هیچ گاه با غارت کردن و آتش زدنهای بی جهت آغاز نمیشوند. دیکچ در این کتاب به خیزشهای شهری ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه، سوئد، یونان و ترکیه اشاره کردهاست و در راستای بیان کردن مسئله نابرابری شهری مقررات زدایی و بازسازیهای اقتصادی، سیاستگذاری شهری و به طور خاص سیاستگذاری مسکن، خشونت پلیس، افزایش بدنامسازی گروههای اقلیت، کاهش آزادی مدنی و رویههایی که منجر به طرد بیشتر اقلیتهای نژادی، مهاجر و قومیتی و دینی از زندگی شهر شدهاست را دنبال کرده و به نقد دموکراسی در کشورهایی که ادعای حکومت دموکراتیک دارند پرداختهاست.
وقتی تمومش کردم هم تعجب توی سرم میچرخید،هم سوال.کتاب بعضی از اعتراضات سی سال اخیر در آمریکا،انگلیس،فرانسه،سوئد،یونان وترکیه را با نگاهی به دلایل اقتصادی شان بررسی کرده. نخ تسیبح همه شان یکیست. تبعیض در انواع مختلف، نژادی، قومی، مذهبی،اقتصادی،فرصتهای شغلی،محلهای زیست در شهرها و....و بعد خشونت بی حد پلیس و حمایت کامل حکومت از پلیس و البته مهمتر از همه اتخاذ سیاستهای اقتصادی و اجتماعی که موجب ایجاد این تبعیض ها و نابرابریها و بی عدالتیها در حق مردم میشود توسط حکومتها سوال بزرگی که برایم پیش آمد این بود که سوئد از دهه نود چرا سوسیال دموکراسی را به نسبت رها کرده؟ سوئد سمبل و مثال ما در رفاه و عدالت و برابری و عدم تبعیض بوده همیشه و نمیدانستیم که بیش از دو دهه است رهایش کرده! نوشته بود که در دهه هشتاد دولت سوسیال دموکرات سوئد یک میلیون واحد مسکونی اجتماعی برای مردم ساخت و تحویل داد در همان زمان نرخ بیکاری فقط یک و نیم درصد بوده اما از دهه نود آنرا رها میکند مدارس خصوصی ایجاد میشود سطح کیفی مدارس دولتی پایین می افتد دولت تصدیگری خانه ها را رها میکند و به شهرداریها می سپارد.شهرداریها هم آنها را به ساکنانی که توان خرید دارند میفروشند عده ای که توان دارند از آن محله ها میروند و جایشان را فقرا و مهاجرین میگیرند ساختمانها مستهلک و فرسوده میشوند و محله های بدنام به وجود می آید و تبعیض و انگولکهای دائم پلیس و اعتراضات دوهزار و سیزده...! سوئد چرا سوسیال دموکراسی را رها کرد؟ و تعجبم از این بود که چرا اینها که این مشکلاتشان را می بینند، درستش نمیکنند؟ مثلا تبعیض نژادی و دینی و شغلی چرا در فرانسه حل نمیشود؟ سارکوزی در دهه نود وزیر کشور بود در مواجهه با یکی از این اعتراضها نقل به مضمون گفته بود سرکوب مهمتر از پیشگیریست! در حالیکه من فکر میکردم فقط ماهاییم که نمیخواهیم یا منافعمون نیست غلطی رو درست کنیم و کژی رو راست کنیم واگر منصفانه و دلسوزانه بگیم فلانی جان ، فلان کارو نکن درست نیست یا فلان چیز خرابه به جای قبول و تشکر ، توسری و پس گردنی میزنند که اتوریته ما رو مخدوش کردی و روتو کم کن حرف حرف من ! و این شکلی هیچوقت چیزی درست نمیشه و اونی هم که هست خراب میشه! با این نگاه انگار ما و غرب گرفتاریهای یکسانی داریم!
Urban Rage is a survey of impressive scope, underlining the economic and political underpinnings of the 2005-2013 wave of riots across the global north. However, perhaps because of its scope, it fails to transcend the level of informed commentary. As such, it is a solid introduction to the topic for anyone wanting to understand rioting and insurgency beyond the circumstantial, but hardly useful for those seeking deeper understanding.
Riots, and of collective violence in general, is a deeply contentious topic. It is connected to core challenges of legitimacy, morality, and strategy. Further, it is inherently messy, contradictory, and a general pain to disentangle. In Urban Rage, Mustafa Dikec looks to recent episodes of urban violence across the global north in an attempt to locate the political and economical "mesh" at its structural base. In place of pathologization, Dikec shows how racism, dispossession and police violence interact in producing the foundations of insurgency.
While Dikec dispelling of pathologizing explanations is largely successful, it leaves me wondering about its novelty. True, power holders and journalists are generally wrong in projecting images of unruly mobs onto expressions of deep-seated oppression and alterity. However, his alternative does not stray far from an equally predictable leftist response. Across the chapters, Dikec shows how unemployment and other forms of exclusion leave the masses ready for battle, but he hardly shows how these factors translate into action at particular moments in time. Neither does he suggest why these patterns should be particularly productive of insurgency at this point in capitalist development.
In emphasizing the macro-level, Dikec largely fails to answer the considerably more pertinent question of how group processes at the meso-level mediate between structural inequality and actual behaviour. This is particularly unfortunate, because the proof is repeatedly granted by his own narrative. In Istanbul and Athens, we see how shocking moments of police violence create convergence points among various and highly mobilized sections of society, prompting massive confrontations with the state. Within these confrontations, from what I can gather, situational micro-dynamics facilitate the escalation of intermittent violence to large-scale revolt. Had Dikec cared for these interlinkages, he would have produced a considerably more novel and interesting argument. He would also have acknowledged the vast development that has been going on in the academic literature across the past 20 years.
On the other hand, while Dikec is deeply invested in the macro-level, he does not take this focus far enough. The discussion of urban redevelopment is interesting, but hardly exhaustive. How does the restructuring of urban space affect human relations, and the relations between affected and those affecting? Likewise, why do reactions to urban restructuring generate violence in some contexts, but not in others? Here, deeper investment with human geography, or with a general critique of capital, would have made for a vastly better reading. Instead, Dikec makes me want to go back to Joshua Clover, or even the more academic works of Charles Tilly or William Sewell.
These problems notwithstanding –this is, after all, supposed to be a light read – Urban Rage provides a broad and accessible introduction to some of the most spectacular expressions of contemporary urban, political and economic processes.
خب موضوع کتاب بسیار جذاب است. به خصوص برای ما ایرانی جماعت که در سالیان گذشته با پدیدهی شورشهای شهری پی در پی و به دلایل مختلف روبهرو شدهایم. پدیدهای که در کشورهای مختلف جهان رخ میدهد و حکومتها بسته به نوعشان تقریبا واکنشهای مشابهی دارند. مصطفی دیکچ علت اصلی رخ دادن شورشهای شهری را بیعدالتی میداند. بر این باور است که اکثر کشورهای جهان بعد از سالهای هزار و نهصد و هفتاد به سمت نوعی از اقتصاد رفتند که ثروت در اختیار جمعیتی کوچک قرار گرفته و مردمان عادی در حاشیه قرار گرفتهاند و طرد شدهاند. ابزار قدرت ثروتندان هم برخوردهای پلیسی است که هر گونه جریان عادی برای عدالتخواهی را سرکوب میکند و به دلیل خشونت روا داشته شده مردم از یک جایی به بعد برای اعتراض به خشونت متوسل میشوند. خشونتی که با خشونتی بزرگتر از سمت پلیس و طبقهی حاکم پاسخ داده میشود. او این الگو (طردشدگی، محرومیت، تبعیض، بدنامسازی و خشونت پلیس) را در کشورهای مختلف با زمینههای گوناگون (ترکیه، یونان، سوئد، آمریکا، انگلیس، فرانسه) پی گرفته تا حرفش را ثابت کند که شورشهای شهری فقط یک خشم ساده نیستند، بلکه اعتراضاتی هستند به نظم موجود جهان. حرفی که در مورد جبنشهای اخیر ایران (اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸ و ۴۰۲) به خوبی صدق میکند. بنمایه و حرف اصلی کتاب خیلی جذاب است و برای من واقعا دوستداشتنی بود این نوع از تحلیل. ولی نگارش کتاب و نیز ترجمه کمی اذیتم کرد. کتاب اطناب و تکرار زیاد دارد. به نظرم مصطفی دیکچ به راحتی میتوانست کتاب را صد صفحه لاغرتر کند. از آن طرف به نظرم سه مترجم برای همچه کتابی لازم نبوده. مضاف بر اینکه ترجمه پر از دستانداز است. من یک مثال که توی ذهنم مانده را میگویم. جایی از کتاب مترجم گفته بود مجوز قانونی اقامت... حالا بحث ترتیب صفتها در زبان انگلیسی را که کنار بگذاریم این عبارت در فارسی حشو دارد. مجوز اصولا قانونی است. مجوز غیرقانونی هم مگر داریم. ترجمهی درست عبارت باید مجوز اقامت قانونی میبود. خیلی ریز استها. ولی این ریزها است که باعث روان یا پردستانداز شدن متن میشود. من ترجمهی کتاب را دوست نداشتم. ولی موضوعش واقعا جذاب است طراحی جلدش هم خیلی مسخره بود. هر چهقدر که طرح جلد انگلیسی کتاب عالیه طرح جلد فارسیش افتضاحه.
💢دال مرکزی تحلیل هر کلانموضوعی در داخل آب و خاک و آسمان این دیار اَبَرمفهوم «امنیت» است. متهم میکنیدم به متوهم بودن؟! خیالی نیست اما من از واقعیت فرار نمیکنم. هر کلانموضوعی را در این دیار باید ذیل سپهر امنیت تحلیل کرد. این ماجرا مربوط به دوره جمهوری اسلامی هم نیست. حداقل از پانصد سال قبل الی زماننا هذا، تحلیل هر کلانموضوعی باید زیر سایه اَبَرمفهوم «امنیت» باشد همانگونه که «سرمایه و اقتصاد» دال مرکزی تحلیل کلانموضوعات در امریکای شمالی است و «تکثرگرایی» در اروپای غربی.
💢همین دالهای مرکزیاند که باعث تفاوت در مناسبات و سازوکارها میشوند. فیالمثل امنیتیترین موضوعات هم در مغربزمین مفهومی اقتصادیاند. پنتاگون، سیا و حتی امآیسیکس سرّیترین کلانپروژههای خود را با مناسبات اقتصادی جلو میبرند. فرقی نمیکند که پروژه مربوط به تولید جنگنده پنهانکار ناوگان ارتش ایالات متحده باشد یا تامین امنیت کشور اشغالشده عراق! در هر دو مورد کمپانی و ابرشرکتهایی هستند که از درِ پیمانکاریِ کارفرمایِ امنیتی پروژه درآیند. این سمت در ایران اما اقتصاد تبدیل به مفهومی امنیتی میشود و فلان نهاد امنیتی با ورود سنگین در بهمان پروژه مخابراتی نمیخواهد تنگه احد ارتباطات کشور بیفتد دست حرملههای فرنگی. این یک!
💢ما امتداد تاریخ و جغرافیای غرب نیستیم. لاجرم کپیبرگردانهای تحلیلی و معرفتی از جنس علوم اجتماعی و زورچپّان کردنشان روی این تاریخ و جغرافیا هم غلط است. این سمت قضیه اما عدهای تصور میکنند چون ما امتداد تاریخ و جغرافیای غرب نیستیم پس امتداد تاریخ و جغرافیای «سنت» خودمان هستیم. از فرط عقب عقب رفتن نیفتادن از لبه غربیِ بام، از این طرف به لبه سنت نزدیک شده و از این سمت از بام افتادهاند. نه آقا! ما امتداد تاریخ و جغرافیای «سنت» خودمان هم نیستیم به آن معنا. این دو!
💢اینها همه را قرقره کردم که چه؟! آثاری از این دست ذهن ما را میگیرد که بفهمیم خیزشهایی از قبیل #زن_زندگی_آزادی هرچند در قبضهای حاکمیتی، خشونت، بیرهبری و بسیج مجازی شباهتهای زیادی با نمونههای مشابه خارجی خود دارند اما در مواردی دیگر تفاوتهایی هم دارند که ذاتِ یونیکِ خاص خود را میآفریند. تازه هنوز این را نگفتهام که بردن تمام این متغیرهای مرکب از غرب و ایران و اسلام زیر انتگرال چندگانه «امنیت» چقدر بر پیچیدگیهای ماجرا میافزاید و این چندمعادله چندمجهولی را گاوگیجهکنندهتر میکند. اجمالا #خشم_شهری_شوش_طرد_شدگان را بخوانید از #نشر_چرخ تا بیشتر حرف بزنیم.
I like political scandals and I cannot lie, scientifically proven ragoûts!
So why should you study urban revolts and uprisings? Because it ultimately gives you an idea about not just what went wrong but the internal deficiencies and failing institutions. In other words, it is a painful labour process that gets rid of what is not longer working, what's dead inside a state.
In this book, you'll be able to cover many case studies across US, UK, Sweden, Greece, and Turkey. Though the context is never specifically the same, but the dynamics of oppression and stigmatisation work similarly and give way to power abusing institutions. In some instances, and maybe across all revolts police have been part of the dysfunctional instruments that ignited urban revolts and uprisings.
Reasons vary, if you only try to closely look and study how it all came to happen, a thing that's impossible if these manifestations are discarded as being pathological.
Many lessons learnt, but ultimately this was to my opinion what the book was all about :
"Revolt is a spectacular mode of public appeal to justice, equality and accountability when other forms of appeal prove useless. Urban uprisings, in this sense, are the ultimate form of dissent by the disenfranchised in a context of putative equality."
نگفتمت چگونه در میانه ول معطلیم ببین چگونه در زیر آب زار می زنیم نگفتمت هرآنچه گفتی و نوشته ایم کشک بود نگفتمت نرو که رفتنت نتیجتا اشک بود نگفتمت تو هم به گور جد خلق گشنه بخند نگفتمت که حال کن طبیعتا میان این همه جسد بگند ولی تو خر نمی شوی ولی تو کر نمی شوی تو نبض و حلق خلق هر ترانه ای که بر بار بر دار می شود
و اجالتن یاد بیاوریم ترانه ی فاک دِ پلیس از گروهِ هیپ هاپْ اِن.دابلیو.ای را، به ویژه آنجا که می خوانند Smoke any motherfucker that sweats me Or any asshole that threatens me I'm a sniper with a hell of a scope Takin' out a cop or two, they can't cope with me...
و نمی شود از ترانه ی دموکراسیِ رامی عصام هم یاد نکرد ولما الجهلة يبقوا أمامك وقتی آدمای احمق روبروت و یا بالای سرتن
أو فوقك ماسكين في زمامك و کارهای تو پیش اونا گیره
ويسوقك ع الهلكة إمامك و پیشوات تو رو به سوی سرنوشت محتومت میفرسته
تشرب من السم السقراطي و تو زهر سقراطی رو سر میکشی
طاطي راسك طاطي طاطي خم کن سرتو، خم کن، خم کن
إنت في وطن ديمقراطي تو توی یه کشور دموکراتیک زندگی میکنی
پایان: زن-زندگی و شاید سرانجام آزادی
بیست و سومِ آذرماهانِ 1402 خورشیدی سپاسگزاری از آقا سعید عزیز که کتاب را پیشنهاد داد و واسپرد برای خواندن. جانت آباد رفیق. چشم به راهیم
This books sets out to explain the cause of recent urban unrest and riots that place across several regions, including the US, UK, France, Sweden, and Turkey. His main aim is to refute what he calls the pathological argument, which assigns individual blame, positing that innate criminality is the main cause of the unrest. Dikec argues that the main causes are the economic, political, and policing environments of those who rioted. He names economic inequality, racist societies, excessive and racially discriminatory policing as the main reasons of the riots, even arguing that they had no other choice but to riot.
The full story is, of course, that both individual and group propensity to criminality and structural factors are to blame for the riots. So this book provides a woefully biased account of the subject matter. It is like saying how successful a person is in life is down solely to either genetics or the environment. But that is only to be expected. People in modern-day humanities university departments are so driven by ideology that they cannot see what is staring them in the face. ("Universities killed humanities.") But so long as we understand this while reading the book, we can appreciate the job the author did in researching and putting forward the case he did.
هر لحظه و مخصوصا بخشی که راجعبه ترکیه و شلیک گاز اشک آور به سر معترضین از فاصله نزدیک بود ذهنم میرفت سمت اعتراضات ۴۰۱ و آبان و حتی دی. با تمام این احوال در مواردی توی مثالهایی که ذکر کرده بود، حتی بصورت نمایشی دادگاهی برگزار شده بود هرچند بینتیجه. امیدوارم یک روز راجعبه اعتراضای کشور ما هم بنویسند تا برای تاریخ ثبت بشه. ما خودمون بهتر از هرکسی میدونیم چی به سر ما آوردن. قصدم نادیده گرفتن رنج دیگری نیست اما تمام این موارد در برابر آبان ۹۸ شبیه شوخی بود.